داستانی سرشار ازتاریکی وپلشتی های بخشی ازجامعه در دوران پهلوی است.که یک شبه گوسفندی هفده،هجده ساله را تبدیل به گرگی تشنه پول می کند.
داستان هایی که تقابل پدروفرزند است رو دوست دارم.
پدروپسری که هر دو ترحم برانگیز،بدجنس وحتی پست می شوند.هروقت فرصتی پیش بیایددرمقابل هم قدرت نمایی می کنند.در ابتدا پدراست که می تازدوتوسری می زندوخیلی زود ماجرا برعکس میشود.
پدروپسربا اینکه شخصیت اصلی اند بی نام اند وپسر یکی دوبار هویتی جعلی برای خود جور می کند.باقی شخصیت ها اسم دارند مثل زهرا یا اسماعیل آقا.
ساعدی رابه خیلی از دلایل اما مهم تر از همه اسم نگذاشتن یا اسمی خاص گذاشتن روی قهرمانانش دوست دارم.
بی نامی بنای همه نام هاست.