خانه کاغذی

خانه کاغذی

خانه کاغذی

3.4
21 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

32

خواهم خواند

51

ناشر
آموت
شابک
9786005941340
تعداد صفحات
112
تاریخ انتشار
1399/5/19

توضیحات

        
شاید روزی که «کارلوس بورئر» اولین کتابش را خرید و آن را با خود به خانه برد، هرگز تصور نمی کرد زندگی اش از این رو به آن رو می شود. او با چنان اشتیاق و شور و ولعی کتاب می خرید، کتاب می خواند، آن ها را رده بندی و فهرست نویسی می کرد که انگار همه زندگی اش همین کتاب ها هستند؛ و به جز آن ها هیچ و هیچ کس دیگری در زندگی اش جایی ندارد...
رمان خانه کاغذی تاکنون به بیش از بیست زبان ترجمه شده است و با استقبال بسیار خوبی هم روبه رو شده است. نویسنده کتاب «کارلوس ماریا دومینگوئز» در سال 2002 برای خلق این داستان، جایزه ادبی لولیتا روبیال را به خود اختصاص داده است.
شقایق قندهاری متولد تهران، دی ماه 1355. ترجمه را در نوجوانی آغاز کرد و تاکنون آثار ادبی زیادی را به مخاطبان فارسی زبان معرفی کرده و جایزه های معتبر ادبی بسیاری را به خود اختصاص داده است. او چند سالی است علاوه بر ترجمه به زبان فارسی، آثار داستانی و... 
ایرانی را به زبان انگلیسی ترجمه می کند؛ به قصد معرفی ایران زمین به جهانیان. از میان ترجمه هایش در حوزه نوجوان می توان به عروسک پدر، خانه خودمان آیدابی و سیاه دل اشاره کرد. در ادبیات بزرگسال هم می توان به: ابرابله، گریزپا عشق زن خوب و پیش از آن که بخوابم اشاره کرد.
رمان «پیش از آنکه بخوابم» نوشته «اس جی واتسون» با ترجمه قندهاری در نشر آموت منتشر شده است.

      

لیست‌های مرتبط به خانه کاغذی

یادداشت‌ها

          معمولا کتاب هایی که درباره ابژه کتاب خوندن و نفس کتاب هاست خیلی میتونه حال آدم رو خوب کنه... این ژانر کلا دلبره مخصوصا واسه آدم هایی که کرم کتاب هستن و عاشق بوی کتاب هان...کسانی که وقتی از جلوی کتاب فروشی رد میشن وسوسه میشن برن توی کتابفروشی
آدم هایی که وقتی بیکار میشن دوست دارن کتاب هاشون رو نگاه کنن بردارن ورق بزنن... 
آدم هایی که حتی یک کتابی رو اینقد دوست دارن که دلشون نیاد بخونن تا یه وقت تموم نشه...
کتاب درباره یک شخصیتی یه که با کتاب زندگی میکنه ، عاشق کتاب خوندنه ... هرچی پول داره رو صرف کتاب خریدن میکنه...
جای جای کتاب رو میشه باهاش همذات پنداری کرد و گفت عه ! دقیقا مثل من...منم همینکار رو میکنم...
کتاب درباره سرنوشت کتاب هاست...کتاب هایی که گاهی سرنوشت بعضی از آدم ها رو تغییر میده...مثل شخصی که چند جلد کتاب ریخت رو سرش و نصف بدنش فلج شد...
مثل خود من که با چند تا کتاب افتادم تو دام عاشقی کردن با کتاب ها...
خود کتاب و کتاب خوندن برای من جذابه... من عاشق کتاب خریدنم...عاشق ورق زدن کتاب هام و البته چقد حیف که به خاطر اوضاع مالی بد دیگه نمیتونم کتاب بخرم و یا اگر بخرم عذاب وجدانش ولم نمیکنه...
آهای بهخوانی ها ! اگر هنوز میتونید کتاب بخرید ، اینو بدونید که شدیدا بهتون حسودیم میشه.

۳ ستاره دادم واسه ترجمه نه چندان دلچسبش که لذت کتاب رو حیف و میل کرد. ای کاش مترجم کمی راحت تر ترجمه میکرد و نثر سبک تر و دلنشین تری رو انتخاب میکرد تا لذت مون از کتاب صد چندان میشد...
کتاب سبک و کوچیکه و راحت در یک نشست خونده میشه. 
        

37

        بسم الله

بهار سال ۱۹۹۸، بلوما لنون در یکی از کتاب‌فروشی‌های ناحیه سوهو نسخه قدیمی اشعار امیلی دیکنسون را خرید و تازه به قرائت شعر دوم رسیده بود که، در نبش اولین خیابان، ماشین او را زیر گرفت.

داستان این‌گونه آغاز می‌شود. مرگ یک کتابخوان...

پس کتاب می‌تواند انسان را بکشد...
این جمله را در نظر بگیرید.
جمله‌ای که در بزرگ‌داشت بلوما یکی از اساتید دانشگاهی، که با او همکار بود، همین جمله را به شکلی دیگر بیان کرد: بلوما زندگی خود را وقف ادبیات کرد بی‌آنکه بداند ادبیات جان‌اش را خواهد گرفت.

داستان ادامه پیدا می‌کند و بسته‌ای عجیب محتوی کتابی عجیب‌تر برای بلوما (بعد از مرگش) می‌رسد و حالا این همکار اوست که با دیدن این کتاب و نوشته‌ای از بلوما بر صفحه نخست آن، وارد دنیای جدیدی از افرادی کتاب‌خوان‌ می‌شود، گویی که دری باز می‌شود و باز درب های دیگری در پشت درب قبلی منتظر ماست، تا برویم و بازشان کنیم و ببینیم تقدیر برای ما پشت هر درب چه به ودیعه گذاشته است.

یکی از کتاب‌خوان‌ها دلگادو و دیگری براوئر، با آیین های متفاوتی به ستایش کتاب می‌پردازند. یکی اهل آرایش و نظاره به کتاب است و بوییدن و رقصیدن با آن، دیگری اما مسلکش خیابانی است و بی‌ریا. او به دنبال تسلط بر کتاب است و تعاملش با آن، در عین حال که سعی دارد تعاملی عاشقانه باشد اما همراه با نوعی بیماری است. در جایی می‌خواندم که بیمارانی هستند به نام کانیبال‌ها. آن‌ها مردمانی هستند که گوشت یا اعضای داخلی بدن انسان را می‌خورند، گاهی برای رفع گرسنگی، گاهی برای بزرگداشت و گاهی برای انتقام. آری او شبیه آنهاست. ادامه داستان کتاب، دقیقا از همین خوی او آغاز می‌شود، او که در انتها دست به انتحار می‌زند...

اما درباره خانه کاغذی...
کتاب ۷۶ صفحه‌ای که اگر بخواهی درباره اش صحبت کنی کتاب‌های قطوری باید پیرامونش نگاشته شود، نشان از عمق نویسنده خود دارد.
عجیب است این حجم از اختصار و ایجاز در این کتاب، شاید بتوانم بگویم که سخنم، تنها یک بعد از ابعاد چندین گانه کتاب می‌تواند باشد.
پس تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3