عمارت رصدخانه
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
8
خواهم خواند
31
توضیحات
اغلب خانهمان را پیرمردی طاس و تنومند میدیدم. مردی که زانوان گردش را با دستان شلوولش در آغوش کشیده و مذبوحانه به شلوغی، به ساختمانهای کوچکتر و مدرن مجاورو به بیشمار آدمی که بهسرعت در رفتوآمدند زل میزند. آه عمیقی میکشد. نمیداند چرا هنوز اینجاست. پیرمرد احوال خوشی ندارد. پیرمرد در حال مرگ است. از بیشمار بیماری و کسالت رنج میبرد. پوستش از رنگورو افتاده و اندامهای داخلیاش به خونریزی افتادهاند. این خانۀ ما بود و ما هم با رضایتی نسبی در آن زندگی میکردیم که یک روز ساکنی جدید از راه رسید... ادوارد کری با عمارت رصدخانه نبوغ پنهان در گونۀ رمان را به اثبات می رساند.