غرور و تعصب

غرور و تعصب

غرور و تعصب

جین آستین و 1 نفر دیگر
3.9
412 نفر |
98 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

38

خوانده‌ام

1,087

خواهم خواند

308

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

جین آستن نویسنده قرن 18و 19 و متولد انگلستان است. غرور و تعصب دومین کتاب و یکی از چهار اثر کامل و مشهور جین، که بنا به قول منتقدانش بهترین کتاب اوست. آستن غرور تعصب را «فرزند دلبند من» می‌خواند. او نویسندگی را از نوجوانی آغاز کرد و غرور و تعصب در 21 سالگی‌اش نوشت؛ کتابی که تا مدتی مورد قبول ناشران نبود و 17 سال بعد بدون ذکر نام نویسنده و تنها با نام «یک خانم» و عنوان «تأثرات اولیه» منتشر شد. به نظر منتقدان جین آستن او هم طنزپردازی خوش قریحه است و هم در شناخت خلقیات و روحیات آدم‌ها نبوغ دارد، به همین دلیل شخصیت‌های آثار او کاملا ملموس و قابل فهم هستند. غرور و تعصب داستان درگیری‌های عاطفی دو خواهر به نام‌های جین و الیزابت است. این دو، فرزندان بزرگ خانواده‌اند و در چالش انتخاب همسر قرار دارند. مواجهه عاطفی جین با مردی مغرور ولی خوش مشرب و درگیری و مواجهه الیزابت با جوانی متعصب و خودخواه، داستان غرور و تعصب را رقم می‌زند. آستن در ضمن این داستان خانوادگی، به بررسی و تحلیل روانشناختی روابط فردی و اجتماعی می‌پردازد. برای ذکر چند نمونه از بهترین ترجمه غرور و تعصب می‌توان به ترجمه رضا رضایی منتشرشده در نشر نی، ترجمه شمس الملوک مصاحب منطبع در دو نشر جامی و انتشارات علمی و فرهنگی، ترجمه کیوان عبیدی آشتیانی برای انتشارات افق و همچنین ترجمه پروین ادیب که در نشر کتاب پارسه چاپ شده است، اشاره کرد.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

غرور و تعصب

تعداد صفحه

50 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به غرور و تعصب

یادداشت‌های مرتبط به غرور و تعصب

          دقیقاً یادم نیست که غرور و تعصب را کِی خریدم. شاید یک زمانی در زندگی که تصمیم گرفته‌بودم کتاب‌های فاخر بخوانم و مشغول خرید کتاب‌های فاخر جهان شدم که هیچ کدامشان را نخوانم. احتمالاً همان ایام بوده که با ذوق غرور و تعصب را باز کردم، چند صفحه‌ای خواندم و بعد از شدت کسالت کنارش گذاشتم. غرور و تعصب در 20 سالگی جزو اولین مواجهه‌های من با رمان کلاسیک بود و گمان نمی‌کردم هیچ‌وقت بتوانم تمامش کنم و این گزاره که کتاب‌های کلاسیک الکی معروف می‌شوند در ذهنم پررنگ و پررنگ‌تر شد. (پیش از آن «بلندی‌های بادگیر» را خوانده‌بودم و دوستش نداشتم. هنوز هم دوست ندارم)
اما بالاخره یک روز تمامش کردم، در کمال ناباوری در نتیجه اصرار بی‌پایان چند دانش‌آموز کلاس هشتم. نمی‌فهمیدم چرا نوجوان‌های متولد دهه 80 باید از چنین کتاب کسالت‌باری خوششان بیاید. اما هر چه که بود مجبورم کردند کتاب را تا انتها دنبال کنم و بعد از تحمل صحنه‌های کشدار طولانی، میلیون‌ها بار پیاده‌روی و صرف چای، هزاران مهمانی و صفحه‌ها دیالوگ تمام نشدنی تمامش کردم. نکته تعجب‌برانگیز این بود که دوستش داشتم! آن‌قدر دوستش داشتم که بعد از آن دانه دانه سراغ باقی کتاب‌های جین آستین هم رفتم و امروز در آغازین روزهای 24 سالگی فقط دو تا از کتاب‌های او را نخوانده‌ام که آن را هم نگه داشته‌ام برای روز مبادا. چون آستین دیگر زنده نمی‌شود و از او در این جهان فقط 6 رمان وجود دارد.
داستان مواجهه ما و آثار کلاسیک، در اینجا به طور خاص رمان‌های جین آستین، ماجرای مفصل و تاحدی پیچیده است. ما آدم‌های عصر تکنولوژی گاهی به نظر می‌رسد میلیون‌ها سال از سکون و سکوت قرن هجدهم دور شده‌ایم. به همین خاطر کتاب‌های آن دوره برای همه‌مان آثاری کسالت‌بارند که به سختی تمامشان می‌کنیم. اما عجیب‌تر آن است که خیلی‌هایمان بعد از تحمل چنین کسالتی، کتاب را دوست داریم. حین خواندن کتاب‌های آستین ممکن است از کند پیش رفتن ماجرا خیلی حرص بخورم، اما درکنارش از این کندی لذت هم می‌برم. الیزابت بنت ساعت‌ها فرصت داشت گلدوزی کند، با خواهرش به پیاده‌روی برود، و تمام روز می‌نشست و به این فکر می‌کرد که نهایتاً با چه کسی ازدواج می‌کند. من شاید این سبک زندگی‌ را هیچ‌وقت برای خودم انتخاب نکنم (اگر بخواهم هم به خاطر شرایط زمانه نمی‌توانم) اما از سرک کشیدن میان آن لذت می‌برم. برای همین وقتی «غرور و تعصب» را می‌خوانم، سراغ «عقل و احساس» می‌روم، بعد «منسفیلد پارک» را می‌خوانم، بعد میان صفحات «اِما» سرک می‌کشم و «جین آستین» خوانی برایم تبدیل به یک تفریح می‌شود. گنجینه‌ای که باید نگهش دارم تا در زمان‌های خاص سراغش بروم.
بعد از خواندن همه‌ی این آثار هنوز راز کتاب‌های آستین را کشف نکرده‌ام. هنوز نمی‌دانم چرا می‌تواند این همه سال ماندگار بماند. نمی‌فهمم مقالاتی که می‌گویند او در کتاب‌هایش نگاه انتقادی به وضعیت اجتماعی داشته دقیقاً بر چه اساس این ادعا را می‌کنند. اما هر چه که هست؛ شخصیت‌هایی که آستین خلق کرده دوستان خوب من‌اند که قریب به 300 سال قبل در کشوری دور از کشور من زندگی می‌کردند و من هم مدتی کنارشان بوده‌ام. روابط آن‌ها برایم عمیق و باورپذیر بوده. من توانسته‌ام پشیمانی الیزابت از قضاوت زودهنگام را تقریباً به انداز‌ه‌‌ی خودش درک کنم، به اندازه‌ی او از شخصیت‌های فضول حرص بخورم، و مثل او فنجان چای دستم بگیرم و خاله‌زنکی‌ترین بحث‌های تاریخ را بکنم. از طرفی آن‌ها با همه‌ی بعد زمانی و مکانی بازهم شبیه ما هستند، بازهم زود قضاوت می‌کنند، باز هم اشتباه‌های فاجعه‌بار دارند، باز هم دست به تجربه‌های عجیب در جوانی می‌زنند. ما در کنار شخصیت‌های جین آستین غریبه نیستیم، چون آن‌ها هم مشکلاتی مثل همه‌ی جوان‌های تاریخ دارند، همان مشکلاتی که ما هم با شرایط و ضوابط عصر خودمان. درگیرش هستیم.
فارغ از همه‌ توضیحات، همین که جین آستین می‌تواند من را به مکان و زمانی ببرد که هیچ‌گاه نمی‌‌توانم تجربه‌اش کنم برای خواندن کتاب‌هایش کافی است. برای همین است که چند روز پیش «ترغیب» را از کتابخانه‌ام بیرون کشیدم و با خودم گفتم:«وقت جین آستین ‌خواندن است» و دوباره از سرعت و درگیری قرن 21 به سکون و سکوت قرن هجدهم پناه بردم.
        

38

        گفتنی ها گفته شده، غرور و تعصب کتابی ست با پایان خوش! عاشق به معشوق میرسه، کدورت ها محو می‌شوند، همه با شادی و سرمستی به زندگی ادامه می‌دهند...
اما بگذارید تقدیر و تشکر ویژه ای کنیم از آقای رضایی بابت این ترجمه بسیار روان و خوب که باعث میشه نتونی کتاب رو تا آخرین صفحه، لحظه ای زمین بگذاری
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13

          
یک کلاسیک عاشقانه‌ی انگلیسی برای وقتی که فسفر زیادی برای کتاب های سنگین و امتحانات مشکل سوزانده می شود،باید دراز کشید و غرور و تعصب خواند.
البته به موازات پیشرفت داستان،ارتباط ما با شخصیت ها بیشتر می شود و درگیر آنها می شویم.
آنوقت کم کم از حال دراز کش بلند می شوید و کتاب را می خوانید.مرحله بعدی وقتی است که می بینید اذان صبح را گفته اند و کتاب را تمام کردید.
پایان کتاب هم حال خوب کن است.با خیال راحت نفس عمیق می کشید و کتاب را می گذارید در قفسه کتاب.
و اما در مورد ترجمه،ترجمه‌ی آتیسا را نخوانید! مترجم در دیالوگ ها و تبدیل و قابل فهم کردن آنها به فارسی مشکل جدی  دارد.جمله ها و جر و بحث های شخصیت ها را چند بار می خواندم و آنوقت یک محتوای گنگ و در هاله ای از ابهام دستگیرم می شد.
دوستانی که کتاب را خوانده اند،ترجمه رضا رضایی و نشر نی را بیشتر توصیه کردند.

❌❌افشای داستان
از همان صفحه اول شخصیت خانم بنت روی اعصاب خواننده را پیاده روی می کند و جلوتر کلا نسبت به خانواده بنت و دخترانش حس دافعه ایجاد می شود.
ولی تدریجا اتفاقات آرام و نرم داستان در شیب تند قرار می گیرند و توجه خواننده به بینگلی  و دارسی جلب می شود
شخصیت کالینز و لیدیا به اندازه کافی منفور هستند و الیزابت و جین تدریجا به سمت رفتار معقول حرکت می کنند.
 داستان کتاب و طرح عاشقانه‌ی رمان قابل حدس  است.  نکته مثبت  توانایی نویسنده در تغییر دادن تدریجی و باور پذیر آدم ها  بدون عجله و تغییر در ریتم داستان است.
بزرگترین نقطه منفی هم سبک زندگی و رفتار خانواده بنت در تحقیر دخترانشان است.
بسیار تعجب آور است که خانواده برخورد خیلی عادی و از سر تسلیم جلوی ویکهام دارند(بخشی از آن به خاطر زندگی لیدیا است که می خواهند ویکهام او را پس نزند)و یا با پرده دری های مفتضحانه‌ی لیدیا خیلی عادی برخورد می شود.

یک جور رعایت ادب و اشرافی گری هایی که زیادی به نظر می آید. آن هم در فرهنگی که خیلی راحت در دورهمی، ظاهر زنان مورد قضاوت همه  است و افراد خیلی اهل غیبت هستند.
آن وقت الیزابت یا دارسی مراعات شخصیتی مثل ویکهام را می کنند و حتی به او باج هم می دهند.

و البته از قلم نیوفتد که غرور انگلیسی و تفاخر به اصالت خانوادگی و القاب و عناوین اشرافی محور اصلی داستان است.
مخاطب کتاب:
نوجوان +۱۵و بزرگسال(عفت کلام و تمیز بودن کتاب از نظر صحنه های جنسی قابل تقدیر است.در عوض پر از شرح مهمانی های رقص است)
        

22