پارسا نوروزی

پارسا نوروزی

بلاگر
@Parsanrz

392 دنبال شده

262 دنبال کننده

            جغد نویسنده ✍️
کرم کتاب 📗
انسان! 
          
M_A_F_D_PN
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

نمایش همه

48

        مواجهه‌ام با این کتاب وقتی بود که پست احسان رضایی را دیدم. کتاب‌هایی حال‌خوب‌کن...
نکته ای وجود دارد! ما باید سطح انتظارمان را متناسب با کتاب تنظیم کنیم. سطح انتظار ما نباید یک چک لیست آماده باشد و هررر نوع کتابی را با این چک لیست بسنجیم. چک لیستی که میگوید بوف کور  شاهکار است، لزومن درمورد جنگ و صلح همچین نظری را ندارد! 
خب...
دختری که... یک کتاب غیر جدی‌ست. این کتاب قرار نیست دنیا را تغییر دهد. انسان ها را متحول کند. خواننده را استعلا ببخشد و از این دست گزاره های گنده! 
این کتاب، فقط به دنبال القای یک تجربه است، منتها تجربه ای حال‌خوب‌کن. کار این کتاب، هدف این کتاب، لذت است نه هیچ چیزی فراتر از آن! مگر وقتی آگاتا کریستی میخوانیم به دنبال بعد دیگری از لذت نیستیم..؟
این کتاب حجم کمی ندارد اما سرعت خواندنش آنقدر زیاد است که بعید میدانم خواندنش بیش از نصف هفته تان را بگیرد! 
حال که این یادداشت را می‌نویسم زمان زیادی از خواندنش گذشته است. چه چیزی به یادم مانده است؟ اسم شخصیت اصلی؟ فرانسوی بودنش؟ برتری نژادی بخشی فرانسه به اعرابش؟  ( اگر وجود داشته باشند در داستان! ) ( اصلن این قضاوت های ارزشی را هیچگاه نباید در خواندن داستان دخیل کنیم! ). هیچکدام! فقط لذتی را به یاد دارم که میان دو کمتر قطور از این کتاب بردم.
ترکیبی از غافلگیری و تعلیق و شخصیت پردازی های تقریبن خوب و کمی سورئالیسم! بخوانیدش...
      

16

        پتش خوارگر! حماسه ای کهن، برای مخاطبی مدرن!
ای‌کاش می‌شد داستان این کتاب را بدون کاستن از لذت کشفش، بازگو کنم اما دریغ...
باید خواند و کشفش کرد. زیرا در هر صفحه آن چیزی هست تا شما را به وجد بیاورد ( چیزی هست تا قلاب تان به آن گیر کند )
از کتاب اشوزدنگهه، زبان قوی تر و داستان کامل تر و منسجم تری دارد. پرش های زمانی داستان را در تعلیق و کشف و شهود، معلق نگه میدارد و مخاطب مسحور فضاسازی ها می شود..
به شکل خلاصه، اگر پتش خوارگر را و ارباب حلقه ها را روبرویم بگذارید و بگو بخوان! اول پتش را می‌خوانم...! شاید یکی از دلایل آن قرابت فرهنگی باشد اما نمیتوان از زبان قدر، داستان بسیار قوی و تکنیک های شگفت انگیز این اثر چشم پوشید!
کاش و ای کاش آنقدر که به ( انسان های نمیدانم چند ساله!! ) بها داده می‌شد، به این کتاب...
بگذریم.
جای خالی مقدمه ای پربار در این کتاب حس م ی‌شود. لااقل برای آشنایی ما با این همه زیبایی ناشناخته! 
مارا از لانه مدرن و هزار لایه خود، بیرون بکش و به آغوش ایران ببر! آرمان آرین، سفیر سیمرغ های افسانه، نماینده اسطوره ها... 
بخوانید. بخوانید و بخوانیدش!
      

4

باشگاه‌ها

اردوگاه شمارهٔ ۳۷

28 عضو

همنوایی شبانه ارکستر چوبها

دورۀ فعال

پست‌ها

فعالیت‌ها

🎞 فیلم مرگِ یزدگرد با نمایش این نوشته آغاز میشود«پس یزدگرد به سوی مرو گریخت وبه آسیابی درآمد،آسیابان اورا در خواب به طمع زر ومال بِکشت»
تاریخ!
🔻این علامت تعجب بعداز تاریخ یعنی دراین روایت مرگ یزدگرد شک وشبه وجود دارد؟! ومتقن نیست!وروایاتی متفاوت ونه یک روایت در این فیلم بیان خواهد شد آنهم به زیبایی هرچه تمامتر.
داشتن تکنیک راویان نامطمئن در این فیلم راشومون را برایم تداعی کرد ولی این کجا وآن کجا!!!حاصل تلاش جنابِ بیضایی یک سروگردن بالاتر از کوروساوا درآمده است.
احتمالا همه ما پس از دیدن فیلمی تاریخی از خودمان پرسیده‌ایم که آیا واقعا تاریخ همینطور بوده است؟!!!در فیلم مارمولک آقای کمال تبریزی دیالوگی داشت که به تعداد آدمهای روی زمین راه برای رسیدن به خدا هست،اینجا باید گفت به تعداد آدمهای روی زمین روایت وجود دارد برای یک واقعه تاریخی.
فیلم محصول سال ۱۳۶۰ اثر فیلمساز برجسته کشورمان بهرام بیضایی است. این اثر ابتدا در سال ۱۳۵۸ به صورت نمایشنامه در اجرا شده و سپس بیضایی تصمیم به تولید فیلم براساس آن گرفت.فیلم همانگونه که از عنوانش پیداست، به ماجرای کشته‌شدن یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی می‌پردازد. به روایت تاریخ یزدگرد پس از شکست‌های پیاپی از سپاه اعراب به سمت شمال شرقی کشور گریخت، درحالی‌که سپاه دشمن در تعقیب او بود. در نزدیکی مرو او خسته و از رمق افتاده به آسیابانی پناه برد، و آسیابان به طمع دستیابی به سکه‌های طلایش او را کشت. اما بیضایی روایتی دیگر از این ماجرا دارد.
🎭نمایشنامه مرگ یزدگرد:داستان از بسط و گسترش دادن  یک‌روایت تاریخی تشکیل شده است.روایتی که بهرام بیضایی آنرا با نمایشنامه اش رد میکند.
🔻بازیگران نمایشنامه به دو گروه مشخص و مجزا تقسیم شده‌اند. گروه اول جویندگان شاه(سردار و سرباز و موبد) گروه دوم راویان مرگ شاه(آسیابان، زن و دختر او است که برای هیچ‌کدام نام درنظر گرفته نشده است).نمایشنامه تنها یک صحنه دارد همان فضای بسته آسیاب،تمام نمایشنامه دریک شب اتفاق می افتد ویک واقعه را دنبال میکندآن هم چگونگی مرگ یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی.
🔻دسته‌ جویندگان شاه وارد آسیاب می‌شوند،پیکر بی جان شاه بر روی زمین است و آسیابان به‌همراه همسر و دختر جوانش بر کنار پیکر مویه می‌کنند. آنان آسیابان و خانواده‌اش را به جرم قتل شاه محاکمه می‌کنند. اما آن سه روایت‌های متناقضی از واقعه را نقل می‌کنند.درحین روایت کردن جای راویان ونقش ها عوض میشود تبادل نقش‌ها که پی‌در‌پی میان آسیابان، زن و دخترش صورت می‌گیرد،تبادل نقش‌ها چنان آرام شکل می‌گیرند، که تماشاگر آن را «طبیعی» می‌پندارد، اول بار شاه در ذهن دختر حلول می‌کند- یک کلمه کافیست او از نقشی به نقش دیگر فرو رود.ابتدا گفته‌می‌شود شاه خود می‌خواست کشته‌شود و آنان را به قتل خود تحریک می‌کرد. سپس گفته می‌شود شاه آسیابان را کشته و لباس‌هایش را با او عوض کرده، و گریخته‌است. آن‌گونه که سرداران دچار تردید می‌شوند، زیرا آنان چهره شاه شاهان را ندیده‌اند. آنان فکر می‌کنند آسیابان همان شاه است در لباس مبدل. پس از او می‌خواهند ردای شاهی برتن کند تا ببینند بر قامت او سازگار است یا نه.
در ادامه با روایت‌های متناقض معلوم می‌شود شاه که به آسیابی محقر پناه آورده، همانجا به دختر جوان آسیابان تعرض کرده، و قصد فریفتن همسر آسیابان را هم داشته‌است. عاقبت سردار و موبد همراهش به این نتیجه می‌رسند که آن پیکر بی‌جان متعلق به شاه نیست، بلکه دزدی فرومایه بوده که لباس شاهی را از جایی گیر آورده و برتن کرده‌است. آنان آسیابان و خانواده‌اش را رها می‌کنند، و درحالی‌که سپاه اعراب در همان نزدیکی در حال پیشروی است، آسیاب را ترک می‌کنند.  
🔻شیوه بیان روایت‌های متفاوت که متأثر از برداشت و طرز فکر و شخصیت سه راوی داستان یعنی آسیابان، همسر و دختر است که هرکدام علاوه بر ایفای نقش خود، یک بار هم در نقش شاه ظاهر شده، و تلقی خود از شخصیت شاه را به تصویر می‌کشند، همه و همه دست به دست هم داده‌اند تا مرگ یزدگرد را به اثری ماندگار که ارزش چندبار دیدن را دارد، تبدیل کنند.
🔥قلمِ پرقدرت نویسنده تنها به خلق دیالوگهای با صلابت وپرطمطراق واستفاده از واژه‌های کهن فارسی ختم نمی‌شود بلکه اصول زبان‌شناسی تاریخی را هم وارد متن می‌کند و در بسیاری از جمله‌ها، تغییرات دستوری واضحی را در جمله‌های کارکترها می‌بینیم.که به شخصیتشان وجایگاهشان همخوانی دارد.
سراسر نمایشنامه پراز  است از دیالوگهای جذاب که اگر بخواهیم میتوانیم دهها بریده از آنها را منتشر کنیم.
          🎞 فیلم مرگِ یزدگرد با نمایش این نوشته آغاز میشود«پس یزدگرد به سوی مرو گریخت وبه آسیابی درآمد،آسیابان اورا در خواب به طمع زر ومال بِکشت»
تاریخ!
🔻این علامت تعجب بعداز تاریخ یعنی دراین روایت مرگ یزدگرد شک وشبه وجود دارد؟! ومتقن نیست!وروایاتی متفاوت ونه یک روایت در این فیلم بیان خواهد شد آنهم به زیبایی هرچه تمامتر.
داشتن تکنیک راویان نامطمئن در این فیلم راشومون را برایم تداعی کرد ولی این کجا وآن کجا!!!حاصل تلاش جنابِ بیضایی یک سروگردن بالاتر از کوروساوا درآمده است.
احتمالا همه ما پس از دیدن فیلمی تاریخی از خودمان پرسیده‌ایم که آیا واقعا تاریخ همینطور بوده است؟!!!در فیلم مارمولک آقای کمال تبریزی دیالوگی داشت که به تعداد آدمهای روی زمین راه برای رسیدن به خدا هست،اینجا باید گفت به تعداد آدمهای روی زمین روایت وجود دارد برای یک واقعه تاریخی.
فیلم محصول سال ۱۳۶۰ اثر فیلمساز برجسته کشورمان بهرام بیضایی است. این اثر ابتدا در سال ۱۳۵۸ به صورت نمایشنامه در اجرا شده و سپس بیضایی تصمیم به تولید فیلم براساس آن گرفت.فیلم همانگونه که از عنوانش پیداست، به ماجرای کشته‌شدن یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی می‌پردازد. به روایت تاریخ یزدگرد پس از شکست‌های پیاپی از سپاه اعراب به سمت شمال شرقی کشور گریخت، درحالی‌که سپاه دشمن در تعقیب او بود. در نزدیکی مرو او خسته و از رمق افتاده به آسیابانی پناه برد، و آسیابان به طمع دستیابی به سکه‌های طلایش او را کشت. اما بیضایی روایتی دیگر از این ماجرا دارد.
🎭نمایشنامه مرگ یزدگرد:داستان از بسط و گسترش دادن  یک‌روایت تاریخی تشکیل شده است.روایتی که بهرام بیضایی آنرا با نمایشنامه اش رد میکند.
🔻بازیگران نمایشنامه به دو گروه مشخص و مجزا تقسیم شده‌اند. گروه اول جویندگان شاه(سردار و سرباز و موبد) گروه دوم راویان مرگ شاه(آسیابان، زن و دختر او است که برای هیچ‌کدام نام درنظر گرفته نشده است).نمایشنامه تنها یک صحنه دارد همان فضای بسته آسیاب،تمام نمایشنامه دریک شب اتفاق می افتد ویک واقعه را دنبال میکندآن هم چگونگی مرگ یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی.
🔻دسته‌ جویندگان شاه وارد آسیاب می‌شوند،پیکر بی جان شاه بر روی زمین است و آسیابان به‌همراه همسر و دختر جوانش بر کنار پیکر مویه می‌کنند. آنان آسیابان و خانواده‌اش را به جرم قتل شاه محاکمه می‌کنند. اما آن سه روایت‌های متناقضی از واقعه را نقل می‌کنند.درحین روایت کردن جای راویان ونقش ها عوض میشود تبادل نقش‌ها که پی‌در‌پی میان آسیابان، زن و دخترش صورت می‌گیرد،تبادل نقش‌ها چنان آرام شکل می‌گیرند، که تماشاگر آن را «طبیعی» می‌پندارد، اول بار شاه در ذهن دختر حلول می‌کند- یک کلمه کافیست او از نقشی به نقش دیگر فرو رود.ابتدا گفته‌می‌شود شاه خود می‌خواست کشته‌شود و آنان را به قتل خود تحریک می‌کرد. سپس گفته می‌شود شاه آسیابان را کشته و لباس‌هایش را با او عوض کرده، و گریخته‌است. آن‌گونه که سرداران دچار تردید می‌شوند، زیرا آنان چهره شاه شاهان را ندیده‌اند. آنان فکر می‌کنند آسیابان همان شاه است در لباس مبدل. پس از او می‌خواهند ردای شاهی برتن کند تا ببینند بر قامت او سازگار است یا نه.
در ادامه با روایت‌های متناقض معلوم می‌شود شاه که به آسیابی محقر پناه آورده، همانجا به دختر جوان آسیابان تعرض کرده، و قصد فریفتن همسر آسیابان را هم داشته‌است. عاقبت سردار و موبد همراهش به این نتیجه می‌رسند که آن پیکر بی‌جان متعلق به شاه نیست، بلکه دزدی فرومایه بوده که لباس شاهی را از جایی گیر آورده و برتن کرده‌است. آنان آسیابان و خانواده‌اش را رها می‌کنند، و درحالی‌که سپاه اعراب در همان نزدیکی در حال پیشروی است، آسیاب را ترک می‌کنند.  
🔻شیوه بیان روایت‌های متفاوت که متأثر از برداشت و طرز فکر و شخصیت سه راوی داستان یعنی آسیابان، همسر و دختر است که هرکدام علاوه بر ایفای نقش خود، یک بار هم در نقش شاه ظاهر شده، و تلقی خود از شخصیت شاه را به تصویر می‌کشند، همه و همه دست به دست هم داده‌اند تا مرگ یزدگرد را به اثری ماندگار که ارزش چندبار دیدن را دارد، تبدیل کنند.
🔥قلمِ پرقدرت نویسنده تنها به خلق دیالوگهای با صلابت وپرطمطراق واستفاده از واژه‌های کهن فارسی ختم نمی‌شود بلکه اصول زبان‌شناسی تاریخی را هم وارد متن می‌کند و در بسیاری از جمله‌ها، تغییرات دستوری واضحی را در جمله‌های کارکترها می‌بینیم.که به شخصیتشان وجایگاهشان همخوانی دارد.
سراسر نمایشنامه پراز  است از دیالوگهای جذاب که اگر بخواهیم میتوانیم دهها بریده از آنها را منتشر کنیم.
        

27

همه ما از زیر " شنل " گوگول آمده ایم.

پیشاپیش به خاطر طولانی شدن این یادداشت عذرخواهی می کنم. همیشه طرفدار اختصار بودم اما اینجا واقعا نمیشه کم و کوتاه نوشت اما بازهم سعی خودم رو می کنم که مختصر بنویسم. 

ادبیات روسیه ، ادبیات همه جهانه. اینقدر این ادبیات پرمایه و غنی و خودی و درجه یکه که هرچی ازش بگیم کم گفتیم. اینقدر نویسنده خوب و عالی داره که فقط اسم های توی این کتاب رو ببینید متوجه میشید که تریلی هم  اسم یکی شونو نمی‌کشه چه برسه به همه شون. 

ادبیات روسیه ادبیات آدم های آشناست. نه قدیس و ملائکه و پیامبرند،  نه شیطان و جانی و سیاه. همه شون آدم های اطراف مون هستند. نمونه هاشون رو اطراف مون یا درون خودمون پیدا می کنیم. 
کتابی که قراره دربارش حرف بزنیم تحت عنوان " دماغ " که برگرفته از یکی از داستان های گوگوله،  منتشر شده و شامل چند داستان کوتاه از بزرگان ادبیات روسیه در طول قرن های نوزده و بیستمه.  

🔥 کتاب با دو داستان فوق العاده زیبا از پوشکین شروع میشه. پوشکینی که سرآغاز همه شروع های ادبیات وزین روسیه ست. داستان " شلیک " بی نظیره. این داستان نشون میده که زندگی چقدر بالا و پایین داره. " شلیک" احساسات عمیق شما رو بیدار میکنه و کاری باهاتون میکنه که تا مدت ها بهش فکر کنید و نتونید ازش ساده رد بشید.
داستان دوم " کولاک ، بوران یا طوفان " نوشته پوشکینه. یک داستان عاشقانه با پایانی شگفت انگیز و جالب. این داستان کوتاه و مختصر و سرگرم کننده ست و خیلی دلنشینه.

🔥🔥 نویسنده بعدی ای که دو داستان ازش چاپ شده ، گوگول بزرگه. غول دیگری از روسیه که با داستان هاش زندگی رو وارد ادبیات کرده. داستان های گوگول برعکس پوشکین اینقدر ساده ست که آدم با خوندن شون فکر میکنه که " من هم میتونم همچین چیزی بنویسم " اما وقتی قلم به دست بگیرید ، متوجه میشید که به این راحتی ها هم نیست.
اولین داستان شنله،  شنل بزرگترین داستان کوتاه روسیه ست. این داستان به قدری تاثیرگذاره که نقل قولِ معروفِ " ما همه از زیر شنل گوگول آمده ایم " مربوط به همین داستانه. 
داستان بعدی " دماغ " که اسم کتاب از این داستان اومده ، یک داستان عجیب و غریب و شیرین و طنز و شبیه یک خوابه. دماغی که خودسری میکنه و از روی صورت صاحبش فرار میکنه. فوق العاده ست...

🔥🔥🔥 نویسنده بعدی ، خالق رودین و پدران و پسرانه. تورگنیف. نویسنده ای که روس ها رو از هرکسی بهتر میشناسه. در این کتاب داستان " پزشک دهکده " که داستان عشق یک پزشک به دختر جوانِ در حال مرگه اومده و خیلی مختصره و راحت شما رو سرگرم میکنه. 

🔥🔥🔥🔥 داستایفسکی ، نویسنده بعدیه. شما اسامی رو ببینید تا متوجه بشید با چه کتاب خوب و درجه یکی طرف هستید. به شخصه داستایفسکی رمان نویس رو بیشتر از داستایفسکی داستان کوتاه نویس دوست دارم. در این مجموعه دو داستانِ " ماری دهقان " و " درخت کریسمس و ازدواج " اومده که به شخصه خیلی کارهای قوی ای نمیدونم . داستایفسکی رو باید از طریق رمان هاش شناخت.

🔥🔥🔥🔥🔥 تالستوی ، نویسنده جنگ و صلح و آنا کارنینا ، اینبار با داستان سه پیرمرد در این مجموعه جا گرفته. داستانی ضعیف که اصلا جالب نیست و به نظرم جزو ضعیف ترین کارهای نویسنده بزرگ و قدَرِشه.

🔥🔥🔥🔥🔥🔥 چخوف چخوف ... وای از چخوف. مگه میشه اسم از داستان کوتاه و روسیه ببریم و از چخوف یاد نکنیم؟ کسی که بالغ بر ۶۵۰ داستان کوتاه نوشته که اکثرشون خوندنی و جذابن.  در این مجموعه دو داستان از چخوف چاپ شده. داستان " مرگ یک کارمند " یا همون عطسه معروف و داستان دوم " شرط "

واقعا برای شرط باید یک یادداشت جدا نوشت. بی نظیره این داستان. بی نظیررررررررررررررررر ... بعد از تموم شدن داستان محاله به نقطه مقابل تون زل نزنید و به فکر فرو نرید. 
همونطوری که قبلا گفتم‌" کت تن شماست جناب چخوف ".

🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 قلم ماکسیم گورکی رو خیلی دوست ندارم اما داستان " معشوقه او " که در این مجموعه اومده خیلی سوزاننده و آب چشم آوره. جالب بود و دوستش داشتم. 

🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 ایوان بونین ، کسی که نوبل ادبیات داره. داستان " آفتاب زدگی " یکی از بهترین کارهای این نویسنده قرن بیستمی یه. داستان یک عشق زودگذر و یادی که سالها با آدم میمونه. مجموعه داستان های ایوان بونین به تازگی توسط نشر پارسه و ترجمه حمیدرضا آتش برآب منتشر شده که امیدوارم تهیه کنید و بخونید. 

🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 ایزاک بابل ، که هیچی درباره این نویسنده نمیدونم. از داستانش مشخصه که مربوط به دوران شوروی و لنینه. داستان "اولین غاز من" که حال و هوای جنگ و سربازخانه داره ، داستانی کوتاه و مختصر و جالبیه.

کتاب ترجمه بسیار خوبی داره و امیدوارم بخونید و از نبوغ این غول ها لذت ببرید.
          همه ما از زیر " شنل " گوگول آمده ایم.

پیشاپیش به خاطر طولانی شدن این یادداشت عذرخواهی می کنم. همیشه طرفدار اختصار بودم اما اینجا واقعا نمیشه کم و کوتاه نوشت اما بازهم سعی خودم رو می کنم که مختصر بنویسم. 

ادبیات روسیه ، ادبیات همه جهانه. اینقدر این ادبیات پرمایه و غنی و خودی و درجه یکه که هرچی ازش بگیم کم گفتیم. اینقدر نویسنده خوب و عالی داره که فقط اسم های توی این کتاب رو ببینید متوجه میشید که تریلی هم  اسم یکی شونو نمی‌کشه چه برسه به همه شون. 

ادبیات روسیه ادبیات آدم های آشناست. نه قدیس و ملائکه و پیامبرند،  نه شیطان و جانی و سیاه. همه شون آدم های اطراف مون هستند. نمونه هاشون رو اطراف مون یا درون خودمون پیدا می کنیم. 
کتابی که قراره دربارش حرف بزنیم تحت عنوان " دماغ " که برگرفته از یکی از داستان های گوگوله،  منتشر شده و شامل چند داستان کوتاه از بزرگان ادبیات روسیه در طول قرن های نوزده و بیستمه.  

🔥 کتاب با دو داستان فوق العاده زیبا از پوشکین شروع میشه. پوشکینی که سرآغاز همه شروع های ادبیات وزین روسیه ست. داستان " شلیک " بی نظیره. این داستان نشون میده که زندگی چقدر بالا و پایین داره. " شلیک" احساسات عمیق شما رو بیدار میکنه و کاری باهاتون میکنه که تا مدت ها بهش فکر کنید و نتونید ازش ساده رد بشید.
داستان دوم " کولاک ، بوران یا طوفان " نوشته پوشکینه. یک داستان عاشقانه با پایانی شگفت انگیز و جالب. این داستان کوتاه و مختصر و سرگرم کننده ست و خیلی دلنشینه.

🔥🔥 نویسنده بعدی ای که دو داستان ازش چاپ شده ، گوگول بزرگه. غول دیگری از روسیه که با داستان هاش زندگی رو وارد ادبیات کرده. داستان های گوگول برعکس پوشکین اینقدر ساده ست که آدم با خوندن شون فکر میکنه که " من هم میتونم همچین چیزی بنویسم " اما وقتی قلم به دست بگیرید ، متوجه میشید که به این راحتی ها هم نیست.
اولین داستان شنله،  شنل بزرگترین داستان کوتاه روسیه ست. این داستان به قدری تاثیرگذاره که نقل قولِ معروفِ " ما همه از زیر شنل گوگول آمده ایم " مربوط به همین داستانه. 
داستان بعدی " دماغ " که اسم کتاب از این داستان اومده ، یک داستان عجیب و غریب و شیرین و طنز و شبیه یک خوابه. دماغی که خودسری میکنه و از روی صورت صاحبش فرار میکنه. فوق العاده ست...

🔥🔥🔥 نویسنده بعدی ، خالق رودین و پدران و پسرانه. تورگنیف. نویسنده ای که روس ها رو از هرکسی بهتر میشناسه. در این کتاب داستان " پزشک دهکده " که داستان عشق یک پزشک به دختر جوانِ در حال مرگه اومده و خیلی مختصره و راحت شما رو سرگرم میکنه. 

🔥🔥🔥🔥 داستایفسکی ، نویسنده بعدیه. شما اسامی رو ببینید تا متوجه بشید با چه کتاب خوب و درجه یکی طرف هستید. به شخصه داستایفسکی رمان نویس رو بیشتر از داستایفسکی داستان کوتاه نویس دوست دارم. در این مجموعه دو داستانِ " ماری دهقان " و " درخت کریسمس و ازدواج " اومده که به شخصه خیلی کارهای قوی ای نمیدونم . داستایفسکی رو باید از طریق رمان هاش شناخت.

🔥🔥🔥🔥🔥 تالستوی ، نویسنده جنگ و صلح و آنا کارنینا ، اینبار با داستان سه پیرمرد در این مجموعه جا گرفته. داستانی ضعیف که اصلا جالب نیست و به نظرم جزو ضعیف ترین کارهای نویسنده بزرگ و قدَرِشه.

🔥🔥🔥🔥🔥🔥 چخوف چخوف ... وای از چخوف. مگه میشه اسم از داستان کوتاه و روسیه ببریم و از چخوف یاد نکنیم؟ کسی که بالغ بر ۶۵۰ داستان کوتاه نوشته که اکثرشون خوندنی و جذابن.  در این مجموعه دو داستان از چخوف چاپ شده. داستان " مرگ یک کارمند " یا همون عطسه معروف و داستان دوم " شرط "

واقعا برای شرط باید یک یادداشت جدا نوشت. بی نظیره این داستان. بی نظیررررررررررررررررر ... بعد از تموم شدن داستان محاله به نقطه مقابل تون زل نزنید و به فکر فرو نرید. 
همونطوری که قبلا گفتم‌" کت تن شماست جناب چخوف ".

🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 قلم ماکسیم گورکی رو خیلی دوست ندارم اما داستان " معشوقه او " که در این مجموعه اومده خیلی سوزاننده و آب چشم آوره. جالب بود و دوستش داشتم. 

🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 ایوان بونین ، کسی که نوبل ادبیات داره. داستان " آفتاب زدگی " یکی از بهترین کارهای این نویسنده قرن بیستمی یه. داستان یک عشق زودگذر و یادی که سالها با آدم میمونه. مجموعه داستان های ایوان بونین به تازگی توسط نشر پارسه و ترجمه حمیدرضا آتش برآب منتشر شده که امیدوارم تهیه کنید و بخونید. 

🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 ایزاک بابل ، که هیچی درباره این نویسنده نمیدونم. از داستانش مشخصه که مربوط به دوران شوروی و لنینه. داستان "اولین غاز من" که حال و هوای جنگ و سربازخانه داره ، داستانی کوتاه و مختصر و جالبیه.

کتاب ترجمه بسیار خوبی داره و امیدوارم بخونید و از نبوغ این غول ها لذت ببرید.
        

30