خاطرات خانه ی مردگان

خاطرات خانه ی مردگان

خاطرات خانه ی مردگان

3.7
50 نفر |
16 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

85

خواهم خواند

58

شابک
9789644530388
تعداد صفحات
424
تاریخ انتشار
1399/8/14

توضیحات

        داستایوفسکی در خاطرات خانه مردگان یک قسمت از ماجرای محبوسیت خودش را در زندان سیبری شرح می دهد. ولی در ضمن زندانیان دیگر را معرفی کرده و سرگذشت غم انگیز آن ها را به طرزی بدیع حکایت و به موشکافی در طبیعت آنها می پردازد و پرده از اسرار درونی انسان بر می دارد.اثری که مطالعه این کتاب بر خواننده به جای می گذارد ذکر همین یک موضوع بس که موقعی که امپراتور نیکلا یعنی همان جلادی که موسس خانه مردگان بود آن را خواند به گریه افتاد.
      

یادداشت ها

          «خاطرات خانه اموات» روایتی است از داستان یک نجیب زاده زندانی در میان انبوهی از افرادی که غالباً به دلیل جرم های کیفری به زندان افتاده اند که محیط رخوت زده مملوء از تنش ها و سایش های شخصیتی که مخصوص نوشته های داستایفوسکی است را مجددا تداعی می کند. داستان مشخصاً متاثر از سرنوشتی که برای خود داستایوفسکی پیش آمده است و از تجربه درونی اش از سیبیر نشأت می گیرد؛ جایی که آدم ها «نام» خویش را معاوضه می کنند و می خرند و در آرزوی فراری به سر می برند ولی شکست می خورند، به همدیگر رشک می ورزند و به دنبال انتقال پیش می روند.
طعنه و کنایه های متن به سرزندگی همه متن های داستایوفسکی هنوز هم پابرجاست هرچند که شاید سنگینی تجربه شخصی امکان فاصله گیری و پرداختن به برخی از ظرایف را خصوصاً در بخش های انتهایی کتاب رقیق کرده است. به هر حال نمی توان از غنی خواندن متن کوتاه آمد.
فیگور شخصیتی دلزده زندانی امروز در میان انبوهی از افرادی که حالا، در پوشش قانون یا تحت لوای قدرت، به نحوی مناسباتشان شکل گرفته که یا از تو متنفرند یا تو را لایق ناسزا هم نمی دانند، در جامعه امروزی هنوز هم زنده و کاراست؛ چیزی که بعد از خواندن این رمان قابل فهم تر شد و متوجه می کند که چرا مثلا فرار از زندان شاوشن اینقدر جذاب و دل انگیز است؛ هرچند فیلم تماماً تداعی کننده امید است و این رمان، تداعی کننده خفت.
»خاطرات خانه اموات» روایت مردی است که به تمام معنا بورژواست؛ نه تمنای دگرگونی جهان را دارد آنچنان که راسکولنیکف به دنبال آن بود و نه صفای درونی پرنس میشکین را. او به تمام معنا دل نگران خودش است و از دیگران می ترسد نه آنچنان که مرد زیرزمینی از آنان متنفر بود. این زندگی دوستی و آزادی ای که در نهایت از آن دم می زند، یا حیوان دوستی مفرط را هم می توان به نحو رادیکال، نقدی اساسی بر زندگی جدید قلمداد کرد یا که کاملاً ضد آن، مشروعیت بخشی به چیزی از سخن اصالت زندگی دم زد. شاید بیش از همه بتوان آن را با آلیوشا مقایسه کرد.
به هر حال شخصیت الکساندر پطرووچ کمتر از آن چیزی بود که بتوان با او احساس همدلی کرد.
        

8

          خاطرات خانهٔ اموات
فئودور میخائیلوویچ داستایِوْسکی
مترجم: مهرداد مهرین
چاپ دوم: ۱۳۸۹
انتشارات: نگاه
تعداد صفحات: ۳۹۰
📚📚📚📚📚📚📚📚

« همه مردم به یک طرز امیدوار نمی باشند، مثلاً طرز امیدواری یک نفر زندانی خیلی با طرز امیدواری یک مرد آزاد فرق دارد. 
مرد آزاد در امیدواری همیشه یک هدف مشخص در نظر دارد. مثلاً می خواهد تغییری در محیط خارجی زندگی او رخ دهد و یا این که به آرزویی نایل گردد.
و در عین حال ممکن است روح و جسم او در حال فعالیت باشد. اصلاً غم و هم زندگی موجب می گردد مانع مستغرق شدن او در آرزوهایش گردد. صحیح است که زندانی هم فعالیت می کند ولی او در زندان کار و زندگی می کند.
و گناه او هر چه بخواهد باشد و هر قدر هم مجازات او به مورد باشد، او غریزتاً از قبول محکومیت خود به عنوان سرنوشت نهایی احتراز می کند! یک نفر زندانی، سلولی را که وی در آن به سر می برد، یک اقامتگاه موقت می داند نه خانه خویش.»
« خاطرات خانه اموات» نخستین کتابی بود که از داستایفسکی یا طبق نگارش این کتاب، داستایوسکی خواندم. نگاه متفاوتی که به زندانی ها و دنیای پرتلاطم شان در این کتاب شده برایم جالب بود. 
داستان از زبان یک نجیب زاده به نام « الکساندر پطروویچ» روایت می شود. او به خاطر قتل همسرش به ده سال زندان در سیبری محکوم می شود و در دفترچه خاطرات خود که بعد از مرگش پیدا می شود از تجربه های تلخ و معدود شیرین خود در زندان می نویسد. همینطور از شخصیت های زیادی که همزمان با او در زندان هستند. نام ها و سرگذشت هایی متفاوت. او به زندانی ها نه با نگاهی منفور، که به دید یک روانکاو نگاه می کند و ریشه رفتارهای ایشان را موشکافی می کند.
این ماجراها گوشه هایی از دیده های خود داستایفسکی در زندان است.
🔺 ترجمه به جز در قسمت های روان بود، امّا ایرادات نگارشی و تایپی به وفور در این نسخه از کتاب وجود دارد.

        

1

          بالاخره پرونده‌ی نخستین کتاب را در سال ۲۰۲۴ بستم. اصلا انگار در خانه‌ی مردگان طلسم شده بودم!
پیش از هر حرفی عرض کنم که برای معرفی و بررسی این کتاب یک ویدئو ساخته و در یوتوب آپلود نموده‌ام. در صورت علاقه از طریق لینک کانال یوتوب که روی پروفایلم ست شده می‌تونید وارد کانال بشید و تماشا کنیدش.
خانه‌ی مردگان را می‌توان هم یک رمان دانست و هم یک ناداستان. البته این امر میسر نبود مگر با خلاقیتی که داستایفسکی، هوگو-وار از خود به نمایش گذاشته است.
داستایفسکی در دوران زندگی واقعی خود به اتهام شرکت در فعالیت‌هایی در تشکل‌های سیاسی به چهارسال زندان محکوم شد و دوران زندان خود را در زندانی در سیبری پشت سر گذاشت. او خاطرات خود از زندان را نه با نام خود بلکه به شرحی که عرض می‌کنم در اختیار ما قرار داده است:
در ابتدای کتاب شخصی ناشناس برخوردی کوتاه با شخصی خیالی به نام الکساندر پتروویچ گوریانچیکف دارد و ما را کمی از خلقیات او آگاه می‌کند. می‌فهمیم که الکساندر پتروویچ به اتهام قتل همسرش به ده سال زندان با اعمال شاقه در سیبری محکوم شده است. ما داستان را در کتاب از زبان الکساندر پتروویچ نمی‌خوانیم. بلکه متوجه می‌شویم او پس از آزادی از زندان فوت کرده و مدتی بعد دست‌نوشته‌هایش به دست آن مرد ناشناس رسیده و او نقش ناشر را ایفا کرده و دست‌نوشته‌هایش را به شکل یک کتاب در آورده است. این خلاقیت داستایفسکی برای تبدیل یکسری دست‌نوشته به رمان بود.
شاید اولین سوالی که به ذهن یک خواننده برسد این باشد: چرا داستایفسکی عنوان خانه‌ی مردگان را برای کتابش برگزیده است؟
پاسخ را می‌توان این چنین تعبیر کرد که داستایفسکی پس از رهایی از دوران زندان و آزادی‌، دیگر آن مرد پیش از دوران زندان نبود... لبخند به روی لب‌هایش نمی‌نشست و از نظر روحی و روانی فرو پاشیده بود. او دوران زندان خود را دوران زنده به گور شدن انسان می‌دانست و در نتیجه این فرو پاشی روحی و روانی به قمار و الکل پناه برد و اعتیاد شدیدی به آن‌ها پیدا کرد. به همین خاطر است که او زندانی‌ها را مرده و به طبع آن مکانی که در آن اقامت داشتند را خانه‌ی مردگان تعبیر کرده است.
من به جهت جلوگیری از اسپویل داستان، نیت به ورود به بخش داستانی کتاب را ندارم. تنها تا حدی از محتوای آن سخن می‌گویم که اگر خواستید کتابی از داستایفسکی انتخاب کنید بدانید در این کتاب چه خواهید خواند و در انتها به بررسی ترجمه‌هایی که از این کتاب موجود است پرداخته و بهترین آن‌ها را به شما پیشنهاد خواهم کرد.
پیشتر عرض کردم که شخصیت خیالی داستایفسکی در این کتاب الکساندر پترویچ نام دارد. او به نوعی زبان داستایفسکی از زمان ورود تا خروج از زندان است.
خواننده در کتاب از زبان راوی می‌خواند: «من تمام خاطراتی که از زندان در سر دارم را ننوشته‌ام.»
اما از دید من همان‌هایی هم که در کتاب می‌خوانیم برای شناخت و چهارچوب‌های محیط داخل زندان کافی هستند. هرچند در اینجا لازم است که نقل قولی از کتاب بیگانه از آلبر کامو برایتان بیاورم:
«هیچکس نمی‌تواند تصور کند شب‌های زندان چه شکلی هستند، مگر آن‌که یک شب را در آن به سحر رسانیده باشد.»
شخصیت‌های خلق شده‌ی داستایفسکی در این کتاب یکسان نیستند...
برخی از آن‌ها قاتلینی هستند که از بریدن سر یک کودک لذت می‌برند!
برخی از آن‌ها به اشتباه سال‌هاست در زندان تحمل کیفر می‌کنند!
برخی به شکل اتفاقی مرتکب جنایت شده‌اند!
حتی برخی مسئول و ضابط کارهای انتظامی و خود زندان هستند که به خاطر انجام تخلفاتی زندانی می‌شوند اما از این تفاوت‌ها که بگذرم و شما را ارجاع به خواندن خود کتاب دهم، باید از یک تفاوت مهم صحبت کنم:
 تفاوت مردم عادی و ضعیف با ثروتمندان و نجیب‌زادگان در زندان...
می‌دانیم که داستایفسکی یک نجیب‌زاده بود و دستش به دهانش می‌رسید. داستایفسکی به بررسی نگاه یک نجیب‌زاده در زندان به سایر زندانی‌ها و همچنین برعکس به بررسی تنفر ذاتی آن‌ها به نجیب‌زادگان پرداخته که از بخش‌های خواندنی کتاب بود.
چیزی که برای من جالب بود، این بود که داستایفسکی از بدو ورود به زندان تا خروج از آن با هر چیزی روبرو شده به بررسی آن پرداخته تا پاسخی برای سوالاتی نظیر سوالات زیر بیابد:
مرز سقوط انسان کجاست؟
انسان چقدر می‌تواند رنج‌ را تحمل کند؟
انسان چگونه دست آخر به هر چیزی عادت می‌کند؟
من قصد پاسخ دادن به این سوالات رو ندارم اما پاسخ تمام این سوالات در کتاب نهفته هست. داستایفسکی به عنوان نویسنده‌ای که دغدغه‌ی ذاتی و اصلی‌اش شناخت انسان است، از ابتدا تا انتهای کتاب به دنبال این چرایی‌هاست و بنابراین اگر به دنبال پاسخ هستید، پیشنهاد می‌کنم کتاب را مطالعه بفرمایید.
من نسخه‌ی انگلیسی کتاب رو چاپ نشر پنگوئن با ترجمه‌ی آقای دیوید مک‌داف خواندم که مقدمه‌ی بسیار خوبی برای این کتاب و آقای داستایفسکی نوشته بودند اما وقتی بررسی کردم متوجه شدم در ایران چند ترجمه‌ی فارسی با عناوین مختلف برای این کتاب وجود دارد که به ترتیب قدمت به معرفی آن‌ها می‌پردازم:
آقای مهرداد مهرین این کتاب را با عنوان «خاطرات خانه‌ی اموات» توسط نشر نگاه چاپ و منتشر کرده‌اند.
خانم نسرین مجیدی نیز این کتاب را تحت عنوان «خاطرات خانه اموات» ترجمه و توسط نشر روزگار به چاپ رسانده‌اند.
آقای پرویز شهدی این کتاب را تحت عنوان «خانه‌ی مردگان» توسط نشر «مجید» چاپ کرده‌اند.
و آقای محمدجعفر محجوب این کتاب را با نام «خانه مردگان» توسط نشر علی فرهنگی چاپ کرده‌اند.
اما به لطف اشتراک فیدی پلاس یک نسخه‌ را در فیدیبو دیدم که توسط خانم سعیده رامز با عنوان «یادداشت‌هایی از خانه‌ی مردگان» ترجمه و توسط «نشر نو» چاپ و منتشر شده است. با کمی تطبیق بین ترجمه‌ها، ترجمه‌ی خانم رامز را بهتر و نزدیک‌تر به متن انگلیسی دیدم و ضمنا خانم رامز کتاب را مستقیما از روسی به فارسی ترجمه کرده‌اند. 
بنابراین  پیشنهاد می‌کنم به سراغ ترجمه‌ی خانم رامز بروید چون متنی روان و شیوا ارائه کرده‌اند و ظرافت‌های داستان را حفظ نموده‌‌اند.
        

22

          [ کتاب خانه مردگان در مورد زندگی فئودور داستایوفسکی و سال‌هایی که به زندان رفته بود نوشته شده بود، البته با اندک تغییراتی، مثلا جرم خود داستایوفسکی چیز دیگه‌ای بوده ولی در کتاب یه جرم دیگه رو به شخصیت اصلی نسبت داده بود. خلاصه که اگه براتون جالبه میتونین توصیفات دقیقی از زندان سیبری و زندانیای بخش ویژه‌اش بخونین.
انقدر تعداد شخصیت‌ها زیاد بود که خود نویسنده خیلیا رو با حروف مشخص کرده بود، مثل ک، ب، آ و... البته این تعدد شخصیت‌ها در همه‌ی کتب روسی وجود داره، یه مترم اسم دارن.
یه نکته‌ی جالبی که در کتاب میخوندم دید نویسنده به زندانی‌ها بود، در قسمت‌هایی از کتاب اشاره میکرد که چرا انسان‌هایی که بعضاً استعدادهای درخشانی داشتن باید سال‌های بسیار زیادی از عمرشون رو در زندان بگذرونن. البته بنظر میاد که نویسنده دید یک طرفه‌ای داشته هرچند درسته، هرکس اگر همون لحظه و طبق قانون اسلام جزای کارش رو ببینه دیگه نیازی به این همه زندان و این رنج‌های عظیم نیست.
یک صحنه‌ای در زندان رو توصیف کرد که زندانیا برای سال نو تئاتر بازی کردن و جشن گرفته بودن با همون امکانات حداقلی و کمی که داشتن و برای من خیلی جالب بود.
خلاصه من کتابش رو دوست داشتم. ]
        

1

          خاطرات خانه اموات اثری است حدوداً ۴۰۰ صفحه‌ای و در قیاس با سایر آثار فئودور داستایفسکی کتاب نسبتا کوتاهی تلقی می‌شود. برخلاف دیدگاه عمومی، اثر خاطرات دوران زندان داستایفسکی نیست و همانطور که در مقدمه نیز به آن اشاره می‌شود، داستان خاطرات ۱۰ ساله زندانی بخت برگشته‌ای را  روایت می‌کند که پس از مرگ دفترچه خاطاتش اتفاقی به دست داستایوفسکی رسیده. 
از نظر روایت، این رمان یک تفاوت عمده با سایر آثار داستایفسکی دارد. او که معمولا داستان‌هایش را با کرختی و در وضعیتی کسالت بار آغاز می‌کند و در فصل‌های نخستین صرفا افراد داستانش را معرفی می‌کند، این‌بار در شخصیت پردازی کاملاً سطحی و گذرا عمل کرده و چندان به افراد داستانش نمی‌پردازد. حتی به شخصیت‌هایی که به نظر شما می‌توانند در آینده آبستن حوادث بسیاری باشند کاملا سطحی پرداخته و تا پایان داستان هم به هیچ وجه بهشان بازنمی‌گردد. شخصیت‌ها می‌آیند و می‌روند داستان ساختار داستانی ندارد و در تمام طول کتاب از خود می‌پرسی که چی؟ قرار است به کجا برسیم؟ خط داستانی گاهاً شلخته و بی‌مبالات است گویا اصلاً خط داستانی برای نویسنده اهمیتی ندارد. اما وقتی روایت تمام می‌شود تازه قهرمان داستانت را کشف می‌کنی. قهرمان این داستان کسی نیست. خود زندان است... تو در تمام داستان در حال کشف شخصیت اصلی ماجرا هستی و در آخر خودت می‌مانی و خودت... به یک تنهایی بی انتها برمی‌خوری که گاهاً برای تو زیباست 
به سنت تمام آثار داستایفسکی در مقدمه این اثر نیز آمده که برخی این کتاب را شاهکار او می‌دانند و برخی برادران کارامازوف را. حقیقتاً نباید گول این جمله را خورد. چون برادران کارامازوف نمونه اعلایی است که حتی خود نابغه روسی از پس تکرارش برنیامد، پس قیاس هر اثری با آن گزافه است. اما با این حال درست است که این رمان بهترین اثر داستایوفسکی نیست، اما همواره در قامت یک شاهکار در ادبیات جهان باقی خواهند.
        

32