غرور و تعصب

غرور و تعصب

غرور و تعصب

جین آستین و 1 نفر دیگر
4.0
488 نفر |
115 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

49

خوانده‌ام

1,262

خواهم خواند

364

ناشر
نشر نی
شابک
9789641852742
تعداد صفحات
452
تاریخ انتشار
1392/6/27

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        جین آستن نویسنده قرن 18و 19 و متولد انگلستان است. غرور و تعصب دومین کتاب و یکی از چهار اثر کامل و مشهور جین، که بنا به قول منتقدانش بهترین کتاب اوست. آستن غرور تعصب را «فرزند دلبند من» می‌خواند. او نویسندگی را از نوجوانی آغاز کرد و غرور و تعصب در 21 سالگی‌اش نوشت؛ کتابی که تا مدتی مورد قبول ناشران نبود و 17 سال بعد بدون ذکر نام نویسنده و تنها با نام «یک خانم» و عنوان «تأثرات اولیه» منتشر شد. به نظر منتقدان جین آستن او هم طنزپردازی خوش قریحه است و هم در شناخت خلقیات و روحیات آدم‌ها نبوغ دارد، به همین دلیل شخصیت‌های آثار او کاملا ملموس و قابل فهم هستند.

غرور و تعصب داستان درگیری‌های عاطفی دو خواهر به نام‌های جین و الیزابت است. این دو، فرزندان بزرگ خانواده‌اند و در چالش انتخاب همسر قرار دارند. مواجهه عاطفی جین با مردی مغرور ولی خوش مشرب و درگیری و مواجهه الیزابت با جوانی متعصب و خودخواه، داستان غرور و تعصب را رقم می‌زند. آستن در ضمن این داستان خانوادگی، به بررسی و تحلیل روانشناختی روابط فردی و اجتماعی می‌پردازد.

برای ذکر چند نمونه از بهترین ترجمه غرور و تعصب می‌توان به ترجمه رضا رضایی منتشرشده در نشر نی، ترجمه شمس الملوک مصاحب منطبع در دو نشر جامی و انتشارات علمی و فرهنگی، ترجمه کیوان عبیدی آشتیانی برای انتشارات افق و همچنین ترجمه پروین ادیب که در نشر کتاب پارسه چاپ شده است، اشاره کرد.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

غرور و تعصب

تعداد صفحه

50 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به غرور و تعصب

نمایش همه

پست‌های مرتبط به غرور و تعصب

یادداشت‌ها

          دقیقاً یادم نیست که غرور و تعصب را کِی خریدم. شاید یک زمانی در زندگی که تصمیم گرفته‌بودم کتاب‌های فاخر بخوانم و مشغول خرید کتاب‌های فاخر جهان شدم که هیچ کدامشان را نخوانم. احتمالاً همان ایام بوده که با ذوق غرور و تعصب را باز کردم، چند صفحه‌ای خواندم و بعد از شدت کسالت کنارش گذاشتم. غرور و تعصب در 20 سالگی جزو اولین مواجهه‌های من با رمان کلاسیک بود و گمان نمی‌کردم هیچ‌وقت بتوانم تمامش کنم و این گزاره که کتاب‌های کلاسیک الکی معروف می‌شوند در ذهنم پررنگ و پررنگ‌تر شد. (پیش از آن «بلندی‌های بادگیر» را خوانده‌بودم و دوستش نداشتم. هنوز هم دوست ندارم)
اما بالاخره یک روز تمامش کردم، در کمال ناباوری در نتیجه اصرار بی‌پایان چند دانش‌آموز کلاس هشتم. نمی‌فهمیدم چرا نوجوان‌های متولد دهه 80 باید از چنین کتاب کسالت‌باری خوششان بیاید. اما هر چه که بود مجبورم کردند کتاب را تا انتها دنبال کنم و بعد از تحمل صحنه‌های کشدار طولانی، میلیون‌ها بار پیاده‌روی و صرف چای، هزاران مهمانی و صفحه‌ها دیالوگ تمام نشدنی تمامش کردم. نکته تعجب‌برانگیز این بود که دوستش داشتم! آن‌قدر دوستش داشتم که بعد از آن دانه دانه سراغ باقی کتاب‌های جین آستین هم رفتم و امروز در آغازین روزهای 24 سالگی فقط دو تا از کتاب‌های او را نخوانده‌ام که آن را هم نگه داشته‌ام برای روز مبادا. چون آستین دیگر زنده نمی‌شود و از او در این جهان فقط 6 رمان وجود دارد.
داستان مواجهه ما و آثار کلاسیک، در اینجا به طور خاص رمان‌های جین آستین، ماجرای مفصل و تاحدی پیچیده است. ما آدم‌های عصر تکنولوژی گاهی به نظر می‌رسد میلیون‌ها سال از سکون و سکوت قرن هجدهم دور شده‌ایم. به همین خاطر کتاب‌های آن دوره برای همه‌مان آثاری کسالت‌بارند که به سختی تمامشان می‌کنیم. اما عجیب‌تر آن است که خیلی‌هایمان بعد از تحمل چنین کسالتی، کتاب را دوست داریم. حین خواندن کتاب‌های آستین ممکن است از کند پیش رفتن ماجرا خیلی حرص بخورم، اما درکنارش از این کندی لذت هم می‌برم. الیزابت بنت ساعت‌ها فرصت داشت گلدوزی کند، با خواهرش به پیاده‌روی برود، و تمام روز می‌نشست و به این فکر می‌کرد که نهایتاً با چه کسی ازدواج می‌کند. من شاید این سبک زندگی‌ را هیچ‌وقت برای خودم انتخاب نکنم (اگر بخواهم هم به خاطر شرایط زمانه نمی‌توانم) اما از سرک کشیدن میان آن لذت می‌برم. برای همین وقتی «غرور و تعصب» را می‌خوانم، سراغ «عقل و احساس» می‌روم، بعد «منسفیلد پارک» را می‌خوانم، بعد میان صفحات «اِما» سرک می‌کشم و «جین آستین» خوانی برایم تبدیل به یک تفریح می‌شود. گنجینه‌ای که باید نگهش دارم تا در زمان‌های خاص سراغش بروم.
بعد از خواندن همه‌ی این آثار هنوز راز کتاب‌های آستین را کشف نکرده‌ام. هنوز نمی‌دانم چرا می‌تواند این همه سال ماندگار بماند. نمی‌فهمم مقالاتی که می‌گویند او در کتاب‌هایش نگاه انتقادی به وضعیت اجتماعی داشته دقیقاً بر چه اساس این ادعا را می‌کنند. اما هر چه که هست؛ شخصیت‌هایی که آستین خلق کرده دوستان خوب من‌اند که قریب به 300 سال قبل در کشوری دور از کشور من زندگی می‌کردند و من هم مدتی کنارشان بوده‌ام. روابط آن‌ها برایم عمیق و باورپذیر بوده. من توانسته‌ام پشیمانی الیزابت از قضاوت زودهنگام را تقریباً به انداز‌ه‌‌ی خودش درک کنم، به اندازه‌ی او از شخصیت‌های فضول حرص بخورم، و مثل او فنجان چای دستم بگیرم و خاله‌زنکی‌ترین بحث‌های تاریخ را بکنم. از طرفی آن‌ها با همه‌ی بعد زمانی و مکانی بازهم شبیه ما هستند، بازهم زود قضاوت می‌کنند، باز هم اشتباه‌های فاجعه‌بار دارند، باز هم دست به تجربه‌های عجیب در جوانی می‌زنند. ما در کنار شخصیت‌های جین آستین غریبه نیستیم، چون آن‌ها هم مشکلاتی مثل همه‌ی جوان‌های تاریخ دارند، همان مشکلاتی که ما هم با شرایط و ضوابط عصر خودمان. درگیرش هستیم.
فارغ از همه‌ توضیحات، همین که جین آستین می‌تواند من را به مکان و زمانی ببرد که هیچ‌گاه نمی‌‌توانم تجربه‌اش کنم برای خواندن کتاب‌هایش کافی است. برای همین است که چند روز پیش «ترغیب» را از کتابخانه‌ام بیرون کشیدم و با خودم گفتم:«وقت جین آستین ‌خواندن است» و دوباره از سرعت و درگیری قرن 21 به سکون و سکوت قرن هجدهم پناه بردم.
        

45

        گفتنی ها گفته شده، غرور و تعصب کتابی ست با پایان خوش! عاشق به معشوق میرسه، کدورت ها محو می‌شوند، همه با شادی و سرمستی به زندگی ادامه می‌دهند...
اما بگذارید تقدیر و تشکر ویژه ای کنیم از آقای رضایی بابت این ترجمه بسیار روان و خوب که باعث میشه نتونی کتاب رو تا آخرین صفحه، لحظه ای زمین بگذاری
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13

          وقتی غرور و تعصب رو دستم گرفتم اولین چیزی که یکی از دوستام بهم گفت این بود که کتاب دخترونه می‌خوای بخونی؟
پیرنگ داستان شاید خیلی نزدیک به داستان‌های عامیانه‌ی عاشقانه (کتاب فارسی) باشه اما تفاوت این پیرنگ در نوع شخصیت‌پردازی‌ها و نمایش وضع اجتماعی دوران خودش هست. 
اولین حلقه‌ی شخصیت‌ها، شحصیت‌هایی‌ست که داخل خانواده‌ی بنت وجود داره. پدر یک شخصیت بذله‌گو و بی‌خیال و مادر یک شخصیت امّی و بی‌سواد و کم‌شعور که آرزویی جز شوهر دادن دخترانش نداره. امّا شخصیت‌های دخترهای خانواده جذاب‌تر و متفاوت ‌تر هست. جین یک دختر خوش‌بین و مثبت‌نگر و با فهم، الیزابت یک دختر شوخ و سرزنده و متفکر، لیدیا یک دختر سربه‌هوا و هوس‌ران و کم‌شعور، کیتی یک دختر تأثیرپذیر (که با توجه به سنی که تو کتاب داره کم و بیش قابل توجیهه) و در آخر ماری دختری که به قول زوربای یونانی موش کاغذخواره و فقط به مطالعه بی‌هدف مشغوله و از خواهران خودش هم بهره‌ی کمتری از زیبایی برده. 
دو شخصیت مهم دیگه دارسی و بینگلی هم دارای شخصیت‌های متضاد هستند. بینگلی دارای شخصیت خوش‌مشرب و فارغ از غرور کاذب و دارسی دارای شخصیت مغرور و دورتر از اجتماع که می‌شه گفت تنها شخصیتی هست که در کتاب از نظر شخصیتی دچار تغییر می‌شه. شخصیت‌های فرعی دیگه‌ای هم 
هستند مثل آقای کالینز که بعد از مرگ آقای بنت وارث خانه‌‌ی بنت‌ها می‌شه و به طرز معنی‌داری دارای عقل و شعور کمی هست و آدمی چاپلوسه. 
البته از نظر شخصیت‌پردازی انتقادهایی هم وارده. مثلاً میزانی که راوی سعی داره الیزابت رو شوخ جلوه بده الیزابت در زبان اونطور نیست. و یا شخصیت دارسی پیش از خواستگاری از الیزابت به صورت یک‌دست مغرور هست و جین در تمام کتاب شخصیت ساده‌لوح داره که راوی در ثابت کردن این شخصیت‌ها از کردار و گفتار خود شخصیت‌ها پیشی می‌گیره. شخصیت‌هایی مثل ماری هم از شخصیتی تک بعدی و یکنواخت داره .
پیرنگ اصلی درباره عدم پیش‌داوری و عشق تدریجی الیزابت و دارسی هست اما نویسنده در هیچ‌جا خواننده رو برای ابراز عشق دارسی به الیزابت، یا الیزابت به دارسی و یا حتی جین و بینگلی به هم آمده نمی‌کنه. در حقیقت ابراز عشق اونها به هم خیلی ناگهانی تو داستان سرباز می‌کنه. 
داستان‌های فرعی کوچکتری که داخل کتاب وجود داره هم به خوبی وضع اجتماعی اون موقع انگلستان رو نشون می‌ده. اشرافی‌گرایی خانواده لوکاس و خانم بنت  شخصیت‌های خرد دیگه و نگاه دارسی در نیمه‌ی نخست کتاب و نگاه لیدی کاترین به الیزابت و خانواده‌ی او نشان دهنده‌ی وضع اون موقع جامعه آستن هست. به ارث رسیدن خانه‌ی پدری الیزابت به پسرعموی او، آقای کالینز، برای اینکه خانواده بنت صاحب پسری نشده یکی از دیدهای زنانه و شاید انتقادی جین آستن به جامعه‌ی خودش هست. 
زبان کتاب با نگاه به نسخه‌ی انگلیسی زبان فاخر و شاعرانه‌ایه. سبک کتاب چیزی بین رمانتیک و رئالیسته. هر چند مثل رمانتیک‌ها دارای اتفاقات و تصادفاته برای پیش بردن داستان هست اما تصادفات در کمترین شدت ممکن رخ می‌دن. توصیفات مکان‌ها و شخصیت‌ها به حدی کم هست که تنها تصویر ذهنی خواننده توش عینیت پیدا می‌کنه. 
به هر حال این کتاب یکی از کتاب‌های خوب و زیبای کلاسیک هست و داستان (حداقل در ترجمه) به روانی پیش می‌ره که باعث می‌شه خواننده به سرعت و راحتی با الیزابت و داستان‌های او احساس نزدیکی پیدا کنه.
        

4