بچه های قالیبافخانه (دو قصه روستایی)
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
2
خواندهام
101
خواهم خواند
16
نسخههای دیگر
توضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
بچه ها مثل مارمولک به قالی نیمه بافته چسبیده بودند. روی رنگ ها کله می کشیدند. چشم ها در تاریک روشن قالیباخانه برق می زند . چشم ها درشت و سیاه بودند و از ته گودی صورت های زرد ، نخ را می پاییدند . نگاه ها و پنجه ها خسته و دقیق درگیر ساخت و پرداخت گل های ریزو درشت، سرخ و زرد و شاخ و برگ های سبز قالی بودند. صدای گامپ گامپ کلوزا و پاکی ، پچ پچ دخترها و گریه بچه ای شیر خوار با صدای یکنواخت و غم آور« نقش گو» همراه بود نقش گفتن بیشتر ناله بود زمزمه بود تا گفتن.
بریدۀ کتابهای مرتبط به بچه های قالیبافخانه (دو قصه روستایی)
یادداشتها