یادداشت سید علی مرعشی

                «بچه های قالی باف خانه»

اگر طاقت هم نشینی و دیدن زجه ها و غریبی خوانی های دای روستایی و سکوت نگاه پر درد مردانش را نداری یا نمی توانی بدون اینکه دامنت را ورچینی و قبایت را جمع کنی، پسرک کنج حیاط نِشسته صورت نَشسته ای که به پهنای صورتش اشک می ریزد را بلند کنی به سراغ این کتاب نرو!

بچه های قالی باف خانه قصه فقر و ظلمی است که بر خانواده یک مرد روستایی روا می رود.‌ قصه تلخی که با رنجش نداری مردخانه و مویه غمگین کودک رهسپار کار و بغض های فرو‌خورده مادرانه‌همراه می شود اما جاذبه خاص لهجه شیرین و کویری کِرمون تو را به جلو می خواند تا بنشینی به پای سرگذشت شوم و محتوم این قوم.

بند ناف سرگذشت پدران و مادران روستایی ما مردم این دیار را با غم‌بریده‌اند. 
ببار ای بارون ...
ببار...


کتاب بخش دومی هم دارد با عنوان «رِضو اَسد‌‌و خجیجه» که گویا داستان مجزایی بوده ولی مرتبط به داستان بچه های قالی باف خانه. این تسلط بر قلم و ترسیم سیه روزی و فلاکت بچه های زیر دست قالی باف را در کمتر داستانی از نویسنده های ایرانی دیده بودم(به مقدمه نویسنده در همین کتاب ارجاع دهم که بعد۱۸ سال گفت:«عجب چیز  تلخی نوشته ام!» هرچند مرادی کرمانی بچه کویر است،شما را به دل صحرا می برد اما از آب گوارا و شیرینی کرمون بی نصیب نمی گذارد.( ارجاع می دهم به لغت هایی که اسدو حواله اوستا کرد...!) 
پ: دوباره پرهیز می دهم کسانی که این روز ها حال خوش ندارند به سراغ این کتاب نروند. «بچه های قالی باف خانه»

اگر طاقت هم نشینی و دیدن زجه ها و غریبی خوانی های دای روستایی و سکوت نگاه پر درد مردانش را نداری یا نمی توانی بدون اینکه دامنت را ورچینی و قبایت را جمع کنی، پسرک کنج حیاط نِشسته صورت نَشسته ای که به پهنای صورتش اشک می ریزد را بلند کنی به سراغ این کتاب نرو!

بچه های قالی باف خانه قصه فقر و ظلمی است که بر خانواده یک مرد روستایی روا می رود.‌ قصه تلخی که با رنجش نداری مردخانه و مویه غمگین کودک رهسپار کار و بغض های فرو‌خورده مادرانه‌همراه می شود اما جاذبه خاص لهجه شیرین و کویری کِرمون تو را به جلو می خواند تا بنشینی به پای سرگذشت شوم و محتوم این قوم.

بند ناف سرگذشت پدران و مادران روستایی ما مردم این دیار را با غم‌بریده‌اند. 
ببار ای بارون ...
ببار...


کتاب بخش دومی هم دارد با عنوان «رِضو اَسد‌‌و خجیجه» که گویا داستان مجزایی بوده ولی مرتبط به داستان بچه های قالی باف خانه. این تسلط بر قلم و ترسیم سیه روزی و فلاکت بچه های زیر دست قالی باف را در کمتر داستانی از نویسنده های ایرانی دیده بودم(به مقدمه نویسنده در همین کتاب ارجاع دهم که بعد۱۸ سال گفت:«عجب چیز  تلخی نوشته ام!» هرچند مرادی کرمانی بچه کویر است،شما را به دل صحرا می برد اما از آب گوارا و شیرینی کرمون بی نصیب نمی گذارد.( ارجاع می دهم به لغت هایی که اسدو حواله اوستا کرد...!) 
پ: دوباره پرهیز می دهم کسانی که این روز ها حال خوش ندارند به سراغ این کتاب نروند.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.