کتابی غافلگیر کننده بود. بی اندازه تلخ و دردناک. انتظار مواجه با داستانی شبیه به مربای شیرین یا خمره داشتم، در حالی که کتاب سراسر رنج و درد بود. دردناک تر آن جایی است که ابتدای کتاب کتاب قاسم دایی احمد گفته به خدا داستان نمکو قصه زندگی منه. از این بعد با عذاب وجدان پا روی قالی های دستباف می گذارم.