عروسک خانه
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
2
خواندهام
74
خواهم خواند
28
نسخههای دیگر
نمایش همهتوضیحات
کتاب عروسکخانه، نمایشنامه ای نوشته ی هنریک ایبسن است که برای نخستین بار، دورویی و تزویرِ ازدواجِ افرادی از طبقه ی متوسط در عصر ویکتوریا را بر روی صحنه به تصویر کشید. این نمایشنامه، داستان جدایی نورا هلمر از زندگی بدون ماجرا و بی دغدغه ی سابق خود را روایت می کند؛ نورا که تمام زندگی خود را تحت سلطه ی پدر و همسرش، توروالد، گذرانده است، پایه و اساس تمامی باورهای خود را پس از به چالش کشیده شدن ازدواجش به زیر سوال می برد. نورا با قرض گرفتن پول از طریق جعل امضای پدرش به ایتالیا می رود تا جان همسر بیمار خود را نجات دهد. از همان زمان، نورا مجبور می شود به دنبال راه هایی برای پس دادن بدهی خود باشد و با قواعد پیچیده ی دنیای پیرامون آشنا شود.
بریدۀ کتابهای مرتبط به عروسک خانه
نمایش همهپستهای مرتبط به عروسک خانه
یادداشت ها
1402/10/8
8
1403/1/18
1
1403/5/23
نظر من و دوستم: من اولش خیلی ساده و سطحی دیدم اثر رو بعدش اما... یعنی من از دیدگاه خودم دیدم یعنی نورا رو خودم دیدم و کاملا حق دادم بهش و وقتی خلاصه ی اثر رو برای دوستم گفتم و نظرش رو گفت، دیدم که کاملا یه طرفه دیدم اثر رو چون تو بچگی و نوجوونی و جوونی 80 درصد نظر پدرم حاکم بوده رو من و بعدش که وارد رابطه با مرد شدم، نه دقیقا اونجوری مثل پدرم، اما اینجوری بوده که اونا بیشتر تصمیم گیرنده بودن برای خیلی مسایل من. و حالا بحثی که تو جامعه الان هست women, life, freedom و این اثر، کاملا خودم رو دیدم در موقعیت دیگه ای. از خود گذشتگی های بیجا و زندگی کردن برای دیگران، برای حفظ آبرو و... ترُوالد حتی نپرسید از نورا که چرا اون پول رو گرفتی از کروگستاد؟ دقیقا نقش یک زن وقتی تو خونه ی پدرشه، به عنوان یه دختر چیه؟ وقتی ازدواج می کنه چیه؟ و... الان متوجه می شم چقدر جنجالی بوده این اثر برای اون دوره اما وقتی با دوستم صحبت کردم، نظرم متفاوت شد کمی. اینکه... برای خودم هم تو موقعیت های مختلف این اتفاق برام افتاده. که مثلا خود نورا هم این رو پذیرفت که باهاش اینطور رفتار بشه. می تونست بجنگه، یا شاید هم جنگید و بعد از کمی تلاش وا داد و خسته شد. تغییر سخته کُنده و الان به یکباره منفجر شد و دیگه متوجه نیست که مسیوله در برابر بچه هاش چون فقط و فقط به چیزی که تو این 30 و چند سال زندگیش به دست نیاورده می خواد برسه. به اینکه خودش کیه؟ چی می خواد؟ علایقش چیه؟ ایا اصلا این مرد رو می خواست؟ ایا اصلا می خواست ازدواج کنه؟ الان کار نورا درست نبود که ترک کنه و بره برای همیشه چون ترُوالد معذرت خواست ازش و ترُوالد و پدر نورا نادانسته اونطور رفتار کردن اما نورا الان اگاه شده و اگاهانه داره می ره اما انفجاریه این حرکت می شه بمونه و بسازن با هم دوباره رابطه رو از اول من به دوستم گفتم خوب نورا خسته س روحی توان نداره فقط می خواد بره و 5 ماه پیش وقتی انفجاری از کُر اومدم بیرون، بعد از کلی ایثار بیجا، همین حس نورا رو داشتم که فقط می خواد بره. دوستم می گه خودخواهی نوراس و الان می بینم درسته نورا دیگه به هیچی و هیچکس جز خودش فکر نمی کنه الان و اینجوری گذاشتن و رفتن به همون نسبت درست نیست که ترُوالد و پدر نورا اون مدلی بودن. اون دو تا نااگاهانه و نورا اگاهانه اما این حالت آرمانیه که نورا بمونه و دوباره از اول همه چیو بسازن اما در واقعیت روح ادم خسته س نمی کشه ادما با هم فرق دارن روانشون طرحواره هاشون و راحت ترین و به نفع ترین کار رو اکثرا انتخاب می کنن من به دوستم گفتم حالا فکر کن این اتفاق مثلا بین نورا و مادرش بود، البته مادرش فوت شده تو اثر، مثاله به دوستم گفتم وقتی تو خانواده اینجوری رخ بده، تو که نمی تونی مادرتو طلاق بدی و بری، با یه زجر تو ذهن، هر سری باید ببینیش و معاشرت و فیلم بازی کنی و...نمی شه ترکشون کنیم خانواده رو، برادر، خواهر، پدر اما دوستم گفت می شه و یه کم فکر کردم، حرفم رو پس گرفتم، می شه، خود من همین الان فراری ام از خانوادم🥹 در عین اینکه دوستشون دارم، شاید هم ندارم، شاید چون خانوادمن، پدرم خرجم رو داده، مادرم پخته و شسته و بزرگم کرده، فکر می کنم شاید باید دوستشون بدارم متاسفانه اون فاصله ای که نیازه بین اثر و خودم رو بذارم رو فراموش می کنم و از خوندن و دیدن خیلی فراری بودم غرق می شم توی اثر خودم رو با شخصیت یکی می بینم الان حالم بده اینو خوندم خیلی دردناکن آثار رنج می کشم و نمی خونم و فیلم و سریال نمی بینم تا به جنون نرسم اما خوب اشتباهه دیگه ولی هنوز نتونستم انقدر تاثیر نگیرم بهتر شدم البته الان می گم درسته، همه ی اینایی که نورا گفت درسته، اما می شه جا نزد بمونه و درست کنه، البته اگه واقعا بخواد یا اگه نمی خواد حداقل طلاق بگیره اما بچه هاشو سر بزنه هر از گاهی
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
2
1403/5/2
6
1401/12/23
10
1402/6/2
45
1402/11/7
17
1403/5/14
5
1402/3/11
12
1402/12/14
آخ نورااااااا آخ نورای طفلک و ساده ی ما چه قدر دلم میسوزه برای نورا چه قدر سخت زندگی کرد تصمیم اشتباهی گرفت ولی تو اون موقعیت تنها راهی که داشت همین بود ... با این وجود خیلی جرات میخواست تو اون زندگی و اون شرایط ، این تصمیم رو بگیری ایبسن نشون داد یه زن ، تو دل مشکلات و خفقان میتونه یه خانواده رو نجات بده .. میتونه تو اوج عشق ، قفل زندان رو باز کنه و بره .. نورا خسته بود ، درد داشت ، بهش ظلم شده بود ، تلاشش نادیده گرفته میشد .... نورا واقعا تبدیل شده بود به یه عروسک و بازیچه .. بهترین دیالوگ هایی که رد و بدل شده بود : هلمر : هیچ مردی شرفش رو فدای کسی که دوستش داره ، نمیکنه نورا : هزارها زن این کارو کردن .... این جمله هزاران حرف داره چند دقیقه طولانی تو فکر بودم که چه قدر فرق هست .. چه قدر عشق تو زندگی مهمه .. چه قدر درک مهمه ... و چه قدر اعتماااااااد مهمه
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
6