عروسکخانه (نمایشنامه در سه پرده)
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
2
خواندهام
74
خواهم خواند
28
نسخههای دیگر
نمایش همهتوضیحات
هنریک اییسن بزرگ ترین نمایشنامه نویس نروژ که او را هم سنگ سوفکل و شکسپیر به شمار می آورند،از پایه گذاران تئاتر مدرن جهان و یکی از بزرگ ترین استادان هنر تئاتر در تمامی اعصار است.برنارد شاو،اهمیت نمایش نامه های اییسن را بارها بیش تر از نمایش نامه های شکسپیر می داند و مینویسد اییسن کمبودی را که شکسپیر به جای گذاشت،جبران میکند جیمز جویس او را شکسپیر خطه شمال و یگانه و درام نویس پس از شکسپیر معرفی میکند که در تراژدی نویسی راه به شیوه ی خاص خود برده و هرولد بلوم منتقد بزرگ آمریکایی اییسن را بزرگ ترین درام نویس مغرب زمین بعد از شکسپیر میداند که به گفته ی خودش دارای نبوغی اهریمنی است. آثار اییسن تقریبا تمام نیمه ی دوم قرن نوزدهم را در بر میگیرد دوره یی که سنت نمایشی اروپا در مرگ دست و پا میزد و تئاتر جدی آن دوره تئاتر رمانتیک بود و صرفا برای مطالعه کردن و خواندن نوشته میشد.برنارد شاو که از او به عنوان توانمند ترین نمایش نامه نویس بریتانیایی پس از شکسپیر یاد میکنند،در عصاره ی ایبسنیسم میگوید زمانی که اییسن نوشتن نمایش نامه هایش را آغاز کرد هنر درام نویسی به هنر موقعیت پردازی تقلیل یافته بود عقیده بر این بود که موقعیت هرچه غریب تر باشد بازی کردن نیز بهتر میسر میشود اما این متوجه شد که بر عکس هرچه موقعیت مانوس ترو خودمانی تر باشد دیدنی تر است. اییسن در عصر هفتاد و هشت ساله ی خود بیست و پنج نمایش نامه نوشت که نخستین نمایشش کاتالینا در 1850 منتشر شد و آخرین نمایشش وقتی با چشم های باز می میرم در 1899 نشر شور آفرین با همکاری دانشگاه اسلو(نروژ)در پروژه یی که از سال 2013 برای ترجمه ی هم زمان دوازده نمایش نامه ی مدرن اییسن به هشت زلان زنده ی دنیا آغاز شد،انتشار این آثار را به فارسی به عهده گرفته است.
بریدۀ کتابهای مرتبط به عروسکخانه (نمایشنامه در سه پرده)
نمایش همهپستهای مرتبط به عروسکخانه (نمایشنامه در سه پرده)
یادداشت ها
1402/10/8
8
1403/1/18
1
1403/5/23
نظر من و دوستم: من اولش خیلی ساده و سطحی دیدم اثر رو بعدش اما... یعنی من از دیدگاه خودم دیدم یعنی نورا رو خودم دیدم و کاملا حق دادم بهش و وقتی خلاصه ی اثر رو برای دوستم گفتم و نظرش رو گفت، دیدم که کاملا یه طرفه دیدم اثر رو چون تو بچگی و نوجوونی و جوونی 80 درصد نظر پدرم حاکم بوده رو من و بعدش که وارد رابطه با مرد شدم، نه دقیقا اونجوری مثل پدرم، اما اینجوری بوده که اونا بیشتر تصمیم گیرنده بودن برای خیلی مسایل من. و حالا بحثی که تو جامعه الان هست women, life, freedom و این اثر، کاملا خودم رو دیدم در موقعیت دیگه ای. از خود گذشتگی های بیجا و زندگی کردن برای دیگران، برای حفظ آبرو و... ترُوالد حتی نپرسید از نورا که چرا اون پول رو گرفتی از کروگستاد؟ دقیقا نقش یک زن وقتی تو خونه ی پدرشه، به عنوان یه دختر چیه؟ وقتی ازدواج می کنه چیه؟ و... الان متوجه می شم چقدر جنجالی بوده این اثر برای اون دوره اما وقتی با دوستم صحبت کردم، نظرم متفاوت شد کمی. اینکه... برای خودم هم تو موقعیت های مختلف این اتفاق برام افتاده. که مثلا خود نورا هم این رو پذیرفت که باهاش اینطور رفتار بشه. می تونست بجنگه، یا شاید هم جنگید و بعد از کمی تلاش وا داد و خسته شد. تغییر سخته کُنده و الان به یکباره منفجر شد و دیگه متوجه نیست که مسیوله در برابر بچه هاش چون فقط و فقط به چیزی که تو این 30 و چند سال زندگیش به دست نیاورده می خواد برسه. به اینکه خودش کیه؟ چی می خواد؟ علایقش چیه؟ ایا اصلا این مرد رو می خواست؟ ایا اصلا می خواست ازدواج کنه؟ الان کار نورا درست نبود که ترک کنه و بره برای همیشه چون ترُوالد معذرت خواست ازش و ترُوالد و پدر نورا نادانسته اونطور رفتار کردن اما نورا الان اگاه شده و اگاهانه داره می ره اما انفجاریه این حرکت می شه بمونه و بسازن با هم دوباره رابطه رو از اول من به دوستم گفتم خوب نورا خسته س روحی توان نداره فقط می خواد بره و 5 ماه پیش وقتی انفجاری از کُر اومدم بیرون، بعد از کلی ایثار بیجا، همین حس نورا رو داشتم که فقط می خواد بره. دوستم می گه خودخواهی نوراس و الان می بینم درسته نورا دیگه به هیچی و هیچکس جز خودش فکر نمی کنه الان و اینجوری گذاشتن و رفتن به همون نسبت درست نیست که ترُوالد و پدر نورا اون مدلی بودن. اون دو تا نااگاهانه و نورا اگاهانه اما این حالت آرمانیه که نورا بمونه و دوباره از اول همه چیو بسازن اما در واقعیت روح ادم خسته س نمی کشه ادما با هم فرق دارن روانشون طرحواره هاشون و راحت ترین و به نفع ترین کار رو اکثرا انتخاب می کنن من به دوستم گفتم حالا فکر کن این اتفاق مثلا بین نورا و مادرش بود، البته مادرش فوت شده تو اثر، مثاله به دوستم گفتم وقتی تو خانواده اینجوری رخ بده، تو که نمی تونی مادرتو طلاق بدی و بری، با یه زجر تو ذهن، هر سری باید ببینیش و معاشرت و فیلم بازی کنی و...نمی شه ترکشون کنیم خانواده رو، برادر، خواهر، پدر اما دوستم گفت می شه و یه کم فکر کردم، حرفم رو پس گرفتم، می شه، خود من همین الان فراری ام از خانوادم🥹 در عین اینکه دوستشون دارم، شاید هم ندارم، شاید چون خانوادمن، پدرم خرجم رو داده، مادرم پخته و شسته و بزرگم کرده، فکر می کنم شاید باید دوستشون بدارم متاسفانه اون فاصله ای که نیازه بین اثر و خودم رو بذارم رو فراموش می کنم و از خوندن و دیدن خیلی فراری بودم غرق می شم توی اثر خودم رو با شخصیت یکی می بینم الان حالم بده اینو خوندم خیلی دردناکن آثار رنج می کشم و نمی خونم و فیلم و سریال نمی بینم تا به جنون نرسم اما خوب اشتباهه دیگه ولی هنوز نتونستم انقدر تاثیر نگیرم بهتر شدم البته الان می گم درسته، همه ی اینایی که نورا گفت درسته، اما می شه جا نزد بمونه و درست کنه، البته اگه واقعا بخواد یا اگه نمی خواد حداقل طلاق بگیره اما بچه هاشو سر بزنه هر از گاهی
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
2
1403/5/2
6
1401/12/23
10
1402/6/2
45
1402/11/7
17
1403/5/14
5
1402/3/11
12
1402/12/14
آخ نورااااااا آخ نورای طفلک و ساده ی ما چه قدر دلم میسوزه برای نورا چه قدر سخت زندگی کرد تصمیم اشتباهی گرفت ولی تو اون موقعیت تنها راهی که داشت همین بود ... با این وجود خیلی جرات میخواست تو اون زندگی و اون شرایط ، این تصمیم رو بگیری ایبسن نشون داد یه زن ، تو دل مشکلات و خفقان میتونه یه خانواده رو نجات بده .. میتونه تو اوج عشق ، قفل زندان رو باز کنه و بره .. نورا خسته بود ، درد داشت ، بهش ظلم شده بود ، تلاشش نادیده گرفته میشد .... نورا واقعا تبدیل شده بود به یه عروسک و بازیچه .. بهترین دیالوگ هایی که رد و بدل شده بود : هلمر : هیچ مردی شرفش رو فدای کسی که دوستش داره ، نمیکنه نورا : هزارها زن این کارو کردن .... این جمله هزاران حرف داره چند دقیقه طولانی تو فکر بودم که چه قدر فرق هست .. چه قدر عشق تو زندگی مهمه .. چه قدر درک مهمه ... و چه قدر اعتماااااااد مهمه
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
6