یادداشت سعید بیگی

عروسک خانه: نمایشنامه در سه پرده
        پدر و همسر نورا در تربیت او اشتباهات فاحشی مرتکب شده‌اند که غیرقابل بخشایش است. از طرفی همان پدر و همان همسر هم خودشان درست تربیت نشده‌اند که چنین رفتار اشتباهی را با نورا دارند و آن را بهترین رفتار می‌دانند.

نورا با فداکردن خود، مسئولیت زندگی را به تنهایی بر دوش گرفته و از این راز یعنی نجات زندگی خانواده و همسرش، به قیمتی گزاف و بدون اطلاع اطرافیانی که حق آنها است که با خبر باشند، لذت می‌برد.

اگر نورا جرات و جسارت آن را داشت که با پدر یا همسرش سخن بگوید و آنان را متقاعد سازد که این کار درست است، آن وقت دیگر مجبور نبود کار را پنهانی انجام دهد و فرد مقابل از او سوء استفاده کند و سال‌ها او را تحت ستم و آزار قرار دهد.

تمام آدم‌های این قصه از هم جدا و رهایند و هر یک در جزیره‌ای تنها زندگی می‌کنند و شاید بهتر باشد بگوییم که زنده‌مانی می‌کنند نه زندگانی! همه مغرورند و تنها خود و رفتار خود را درست می‌دانند و برای دیگران نقش بازی می‌کنند.

هر یک برای خود سرگرمی و اسباب‌بازی‌ای دارد که با آن مشغول است و به ویرانی پایه و اساس زندگی‌شان توجهی ندارند. درست مثل بچه‌ای که زیر پایش خالی شده و در حال افتادن در چاله‌ای است، اما همچنان غرق بازی با اسباب‌بازی و جقجقۀ خود است. 

از بین این افراد، خانمِ تازه‌وارد (دوست نورا) در دوستی صداقتش را ثابت کرد ـ هر چند به نظر می‌رسد، قدری خودخواهی هم با آن همراه بود ـ و سنگ تمام گذاشت و نورا را وادار کرد که با همسرش روراست باشد.
      
87

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.