یادداشت
1403/5/3
"عروسک خانه " داستان دقیقا داستانِ عنوان کتاب است. داستانِ نورا، دختری که مثل عروسک باهاش رفتار میشده. خیلی فکر کردم که باید چه یادداشتی بنویسم اما واقعیت اینه که باید فقط خواند و فکر کرد... یکی از موضوعاتی در ارتباط با ساختار نمایشنامه برام خیلی جالب بود و این بوده که نمایشنامه در سه پرده و بسیار کوتاه نوشته شده، در پرده یک و دو یک چیزی خیلی تکرار میشد و اونم انتظار های همسر نورا از اون و طوری که دلش میخواست باشه بود و عنوان های متفاوتی که برای خطاب کردن نورا از آنها استفاده میکرد. اولش برام اینهمه تکرار عجیب بود آن هم برای یک نمایشنامه کوتاه اما وقتی به پرده ی سوم و آخر داستان رسیدم متوجه شدم کل این زمان ذهنم داشت برای این آماده میشد که در آخر تصمیمِ نورا رو تا حد زیادی درک کنم و تصاویر مغزش رو تصور کنم و با خودم بگم مدت ها قبل ذهنش برای آن آماده بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.