نیکو خوش خلقی

نیکو خوش خلقی

@nikoo12

33 دنبال شده

17 دنبال کننده

یادداشت‌ها

        به نام خدای مهربان ساجی 
کتاب پر از ماجرا بود ؛پر از ماجرای ریز و درشت که با قلم شیرین و جذاب نویسنده بسیار به دل می نشست کتاب را با نوای خانم فضه سادات حسینی بسیار دوست داشتم ..زندگی نسرین بانو ..نسرین بانوی قوی که روزگار او را قوی ساخت ..راستش را بگویم به نظرم بهمن نسرین را بزرگ کرد ..بهمن عزیزم من هم مثل نوه ات به من هم درس بده درس زندگی از امام حسین بگو ..بگو چطور مثل تو انقدر عاشق سجده و نماز شوم ..
بگو چطور تکلیف را بر احساسات غلبه بدم بگو دیگر..
چقدر عاشق ابادان و خرمشهر شدم ..یعنی عاشق مردان باغیرتش ..روزی خواهم رفت انشالله ..اما می گویند دیگر ان ابادان و خرمشهر مانند قبل جنگ نشد .. راستی جنگ چقدر چیز بدی است یک چیز بد و نفرت اور اما  یک عده سرباز خدا با ایمان و اعتقاد ان را مقدس می کنند ،حماسه می افرند و غوغا می کنند ..مثل سید رضا و.. دلم میخواهد ان دیالوگ بهمن را به یاد بسپارم که میرم و انقدر می جنگم تا روزی که دست تو(نسرین)و بچه هامون رو بگیریم و برگردیم شهرمون ..یا ان دیالوگ که اگر به تهران بیایم باعث می شود بقیه هم بگویند چرا ما بمانم پس من هم می مانم و به تکلیف ام عمل می کنم ...
یا دلم میخواد پدر نسرین بانو در خاطرم بماند چه طور ان قدر مردانه و عاقله در سن ۲۰ سالگی تصمیم گرفت مادر نسرین بانو را نجات بدهد از سختی ...
      

1

        به نام خالق قلم 
 اما کتاب انی شرلی
بسیار دوست اش داشتم ؛کتابی است که به تو یاد می دهد چطور با رنج هایت کنار بیایی و در عین حال عاقلانه هم عمل کنی به تو می اموزد دوره پایان نوجوانی و آغاز جوانی، درست است که مسئولیت های زیادی خواهی داشت اما بسیار خواندی تر از دوران کودکی خواهد بود ، به تو جرئت می دهد به رویا های بزرگ فکر کنی بعد با عقل بهترین ها را انتخاب کنی .. 
به نظرم واقعا مونتگمری لطف بزرگی درحق انی کرده که قیم او را ماریلا و متیو گذاشته؛ چقدر که من از این دو خوش امد .. مخصوصا متیو راستش زود تر از انی برایش گریه ام گرفت ... 
انی به من رشد کردن یاد داد استفاده کردن از تمام نعمت های پیش رو را یاد داد ، یاد داد چطور از لحظه های عادی روزمره یک روز رویایی برای خودم بسازم 
و به من یاداوری کرد ادم های اطرافم ممکن است با من خیلی متفاوت باشند اما باید بتوانم انها را دوست داشته باشم ...
از ان کتاب هایی است که باید گاهی یک جلد از ان را خواند و مدتی با انی زندگی کرد ..
پ.ن : ناگفته نماند که چون کتاب با فرهنگ ما متفاوت است شاید بعضی چیز ها کمی جدید ، اذیت کننده و خلاصه بداموزی داشته باشد 
مثلا مختلط بودن دختران و پسران در مدرسه و حواشی ان که وقتی ان را می خواندم  کلی خداروشکر کردم که در مدارس مختلط درس نخوانم ..
یا مد گرایی و انتخاب دوست براساس تیپ و برند  لباس و توجه بیش از حد به زیبایی ظاهری  که متاسفانه خیلی در ایران هم رواج یافته .
      

19

باشگاه‌ها

آفتاب‌گردان 🌻

401 عضو

ترجمه نهج البلاغه حضرت امیرالمومنین (ع)

دورۀ فعال

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

خانواده تیبو: جلد دوم

33

پنجره های تشنه: روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین (ع) از قم به کربلا
          قطرِ کتاب به ۵سانت هم نمیرسد اما هربار که کتاب را باز کردم با تمامِ قد ۱۷۰سانتی ام در جریانِ جاریِ آن غوطه ور شدم. 
 در سطری  دست هایم به سوی تریلیِ حاملِ ضریح دراز شدند، در بین کلماتی پاهایم بی اراده باازدحامِ مردم همراهند، در صفحه بعد در اتوبوسِ همراهان، میانِ جمعِ خسته اما شاداب به خاطره هایشان میخندم و نگاهم به حاج محمد است که در سکوت به امور درونی اتوبوس میپردازد، در روز دیگر درون ضریح گوشم به بحث هایِ مسئولین و.. ست و دل توی دلم نیست تا رفتنِ زمینیِ تریلی تصویب شود.میبینی هنرِ نویسنده که با روایتِ عشق ترکیب شود چه می آفریند؟!حتی باوجود تکرارِ مکررات هم تمایلم به ادامه کاسته نشد. 
صفحات پایانی کتاب جمع اضداد شد در من، ازطرفی دلم خنک شد با خنک شدن دلشان و از طرفی دلتنگی ام و.. بماند. 

کتاب و ماجرایِ انتقالِ ضریح ،مصداقی ست بر حقیقتِ"حُبُّ الحُسَینِ یَجمَعُنا".

دروغ چرا، نگاهی حرفه ای به فرم کتاب نداشتم، هربار احساساتم درگیر میشدند، اگر هم نکته قابل توجهی بود،من سرم جای دیگر گرم بود. 

        

4

پنجره های تشنه: روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین (ع) از قم به کربلا
          قطرِ کتاب به ۵سانت هم نمیرسد اما هربار که کتاب را باز کردم با تمامِ قد ۱۷۰سانتی ام در جریانِ جاریِ آن غوطه ور شدم. 
 در سطری  دست هایم به سوی تریلیِ حاملِ ضریح دراز شدند، در بین کلماتی پاهایم بی اراده باازدحامِ مردم همراهند، در صفحه بعد در اتوبوسِ همراهان، میانِ جمعِ خسته اما شاداب به خاطره هایشان میخندم و نگاهم به حاج محمد است که در سکوت به امور درونی اتوبوس میپردازد، در روز دیگر درون ضریح گوشم به بحث هایِ مسئولین و.. ست و دل توی دلم نیست تا رفتنِ زمینیِ تریلی تصویب شود.میبینی هنرِ نویسنده که با روایتِ عشق ترکیب شود چه می آفریند؟!حتی باوجود تکرارِ مکررات هم تمایلم به ادامه کاسته نشد. 
صفحات پایانی کتاب جمع اضداد شد در من، ازطرفی دلم خنک شد با خنک شدن دلشان و از طرفی دلتنگی ام و.. بماند. 

کتاب و ماجرایِ انتقالِ ضریح ،مصداقی ست بر حقیقتِ"حُبُّ الحُسَینِ یَجمَعُنا".

دروغ چرا، نگاهی حرفه ای به فرم کتاب نداشتم، هربار احساساتم درگیر میشدند، اگر هم نکته قابل توجهی بود،من سرم جای دیگر گرم بود. 

        

4

عاشقی به سبک ون گوگ
          کتاب بی‌خودی بود. پر از فحش‌های چهارواداری که تا حالا نه شنیده بودم نه دیده بودم (و مونده‌ام چرا ارشاد به وجود این الفاظ تو کتاب ایراد نمی‌گیره؟ نویسنده اگر معروف بود هر چرتی رو باید بیاره رو کاغذ و همه به‌به و چه‌چه کنند؟)
پر از توصیفات همراه فحش و حال به هم زن.
تاریخی که نویسنده می‌خواد به خورد مخاطب بده، لابه‌لای نثر قاراشمیش و به هم ریخته کتاب گم شده. حجم افاضات تاریخی هم اونقدر زیاده که مخاطب فقط با چشم تنگ کرده به صفحه کتاب نگاه می‌کنه و می‌گه خب که چی؟ می‌خوای بگی خیلی تاریخ‌دانی؟
نویسنده تاریخ رو از زمان ناصرالدین شاه و دختران قوچان تا انقلاب ۵۷ چپونده توی کتاب، در هر قسمت هم فقط اشاره‌ای.

فلش‌بک‌های کتاب درهم و برهمه. معلوم نیست داری چه زمانی رو می‌خونی، یک بند مال حاله، بند بعدی مال ۲۰ سال قبل، بند بعدش مال ۳ سال قبل، بند بعدش مال ۳ روز قبل. متن آشفتگی بسیار داره و بیشتر شبیه جریان ذهنی یک ذهن آشفته است که داره تند تند محتویاتش رو خالی می‌کنه روی کاغذ تا به آرامش برسه!!

در مجموع اگر نخونید هیچ چیزی رو از دست ندادید!!
        

10

تابوت سرگردان

14

تابوت سرگردان

12

دختر پرتقال

30

شنبه آرام؟

21