سیده زینب موسوی

سیده زینب موسوی

کتابدار بلاگر
@szm_books
عضویت

مرداد 1401

61 دنبال شده

741 دنبال کننده

                یک عدد پژوهشگرِ فنی‌خواندهٔ فنی‌مانده که سرکی به علوم پایه و علوم انسانی کشیده است 😎😄
فارغ‌التحصیلِ 
....دکترای علوم شناختی (دانشگاه شهید بهشتی)
....کارشناسی و ارشد برق (دانشگاه صنعتی شریف)
              
https://virgool.io/@m_15404805
szm_books

یادداشت‌ها

نمایش همه
        کتاب هیجان‌انگیز و پرتنشی بود، از اون دست کتاب‌هایی که از گوش دادن بهشون خسته نمی‌شم. 
ولی ترجمه‌ش یکی از بدترین ترجمه‌هایی بود که تا به حال دیدم (شاید بدترین، رقیبش ترجمهٔ مجموعهٔ ناجیان سندرسون از نشر بهنامه 🙄) و معمای اصلی کتاب هم به نظرم گیر و گور منطقی داشت. 
بنابراین، مونده بودم چه امتیازی بهش بدم...
اگه می‌خواستم به ترجمه امتیاز بدم که ۱/۵-۲ هم زیادش بود.
اون اشکال منطقی معمای اصلی هم... حس کردم اگه به این توجه کنیم که بالاخره رسالت «تریلر» بودنش رو خوب به انجام رسوند می‌شه از اشکالات منطقیش هم چشم‌پوشی کرد. 
نتیجهٔ این بالاپایین‌کردن‌ها شد همین امتیازی که می‌بینید :)

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

داستان از این قراره که در بحبوحهٔ انتخابات آمریکا و وقتی که کابینهٔ رئیس‌جمهور در معرض شکست بدی قرار گرفته، یک‌دفعه تمام معادلات با کشف عجیب ناسا بهم می‌خوره. 
ولی آیا همه‌چیر همون‌طوری هست که به نظر می‌رسه؟ راشل سکستون، تحلیل‌گر سازمان ملی شناسایی آمریکا، و مایکل تولاند، دانشمند دریاشناس معروف، تلاش می‌کنن بفهمن ماجرا از چه قراره...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

همون‌طور که گفتم داستان پر از تنش و صحنه‌های هیجان‌انگیزه. 
فصل‌ها کوتاهن و زاویه‌دید هم دائم بین شخصیت‌ها می‌چرخه و این به جذابیت کار اضافه کرده. 
کتاب کشش خوبی هم داشت و حدس زدن اتفاقات بعدی راحت نبود (حداقل برای من). هرچند، همون‌طور که گفتم در نهایت پاسخ معماها به نظرم اشکالات منطقی داشت. 

تعریف بیش از حد نویسنده از رئیس‌جمهور آمریکا البته جدا رواعصاب بود.
اینجا هم مثل کتاب قبلی که ازش خوندم (نماد گمشده)، چهرهٔ آمریکا در مجموع بسیار مثبته، گیر و گورها هم محدود به یه سری شخصیت بیشتر نیست که تازه اون‌ها هم به غیر از یه نفر در واقع نیت خوبی دارن 🙄

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

اما ترجمه...
اصلا از کجا شروع کنم؟ 
همون اوایل شروع کتاب می‌خواستم به تغییر عنوان گیر بدم (ترجمهٔ عنوان انگلیسی در واقع اینه: نقطهٔ فریب، که یه جورایی انگار همون اول بهت می‌گه یه چیزی تو این قضیه درست نیست!). بعد دیدم این اصلا بین اشکالات دیگهٔ ترجمه گمه!

اولین بار حدود ۲۰ درصد از کتاب گذشته بود که به یه بخش عجیب برخوردم. 
شخصیت‌ها داشتن در مورد حیات فرازمینی بحث می‌کردن، می‌گفتن خب یه نظریه اینه که شبیه بودن حیات در زمین به حیات در کرات دیگه دلیلی بر وجود خدای واحده و بعد اینجا فصل تموم می‌شه. 
با خودم گفتم یعنی چی؟ خب نظریات دیگه رو چرا نگفت؟ رفتم سراغ نسخهٔ انگلیسی و دیدم بله! بعد از این جملات، شخصیت‌ها کلی در مورد نظریهٔ مهم دیگهٔ این حوزه بحث می‌کنن و همهٔ این‌ها تو ترجمه حذف شده 😐
اینجا کلا اعتمادم رو به ترجمه از دست دادم ولی چون فرصت خوندن متن رو نداشتم ناچار به گوش دادن به صوتش ادامه دادم. ولی با این حالت که اول حدود یه ساعت گوش می‌دادم و بعد متن رو تورق می‌کردم. 
و خدای من 😐
دیدم نه تنها کلی جمله حذف شده، بلکه خیلی جاها اثری از چند بند پشت هم توی ترجمه نیست! و حتی یه جا یه فصل کامل حذف شده!
فکر هم نکنید پای سانسور در میونه. یه سری موارد رو شاید بشه به زور به سانسور ربط داد (مثلا خیلی از صحنه‌های عاشقانه از کتاب حذف شده، ولی عاشقانه‌ش در چه حده؟ در این حد که مثلا به هم نگاه می‌کنن و تو نگاه هم‌دیگه گرمایی رو احساس می‌کنن که تا به حال حس نکردن و این حرفا! که اگر این‌ها رو می‌خواست به خاطر سانسور حذف کنه موارد دیگه رو هم باید حذف می‌کرد...). 
ولی بقیه هیچ‌جوره به سانسور نمی‌خوره، مثلا طرف رفته تو دفتر روزنامه یه چیزی رو برداشته برگشته، یا دو نفر دارن با هم در مورد یه مسئلهٔ علمی بحث می‌کنن یا مواردی مثل این. 
جدا نمی‌دونم چه فکری در مورد این حذفیات می‌تونم بکنم. مترجم حواسش نبوده و این‌ها رو رد کرده؟ کلا گفته ولش کن حالا کی می‌فهمه این وسط چیز دیگه‌ای هم بود؟ نمی‌دونم. البته یه جاهایی هم بود که به نظرم صرفا به خاطر سخت‌تر شدن جمله بی‌خیال ترجمه‌ش شده (و خیلی جاها طنز گفتگوها رو این‌طوری به فنا داده). 
یه سری جملات هم به وضوح برعکس ترجمه شده بودن! یعنی فکر می‌کنید من موقع گوش دادن به صوت با خودم می‌گفتم ولی اینجا داره برعکس می‌گه‌ها! می‌رفتم تو متن اصلی می‌دیدم بله حق با من بوده 😐
یا یه سری جاها نمی‌تونستم بعضی صحنه‌ها رو درست تصور کنم، می‌رفتم می‌دیدم بله فلان جمله رو مترجم اشتباه ترجمه کرده و برای همین اینقدر تصورش برام سخت بوده 🙄
ولی به خیلی از اون حذفیات اصلا در جریان گوش دادن به داستان شک نمی‌بردم (غیر از همون بحث علمی که اول گفتم) و صرفا موقع تورق کتاب چشمم به جملاتی می‌خورد که اصلا برام آشنا نبود و وقتی ادامه می‌دادم می‌دیدم بله، کل این تیکه‌ها حذف شدن. 
تازه توجه کنید که من صرفا متن اصلی کتاب رو «تورق» کردم، اگه می‌خواستم دقیق و خط به خط بررسی کنم دیگه نمی‌دونم به چند تا مورد این‌طوری برمی‌خوردم. 

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

حالا با وجود این‌ها آیا پیشنهاد می‌کنم این ترجمه رو بخونید؟ اگه تنها گزینهٔ موجودتون همینه بله. 
قطعا با وجود این اشکالات نمی‌شه به اندازهٔ متن اصلی از این ترجمه لذت برد، ولی در مجموع خواننده متوجه می‌شه چی به چیه! 
خودم از اجرای صوتیش با گویندگی آقای تایماز رضوانی واقعا راضی بودم، مثل همیشه آقای رضوانی عالی بود 👌🏻 
در نتیجه به عنوان یه کتاب صوتی پرکشش و هیجان‌انگیز به نظرم انتخاب خوبیه.
      

11

        با ملاصالح خیلی وقت پیش و در جریان گوش دادن به کتاب «آن ۲۳ نفر» آشنا شدم (بگم که این کتاب آن ۲۳ نفر رو خیلی خیلی دوست داشتم و برام جزو بهترین و به‌یادموندنی‌ترین کتاب‌های دفاع مقدسی شد که خوندم). 
بعد دیدم اتفاقا یه کتاب مجزا  هم برای ملا چاپ شده، ولی خب اون‌موقع تا جایی که یادمه هنوز نسخهٔ صوتیش نیومده بود. 
گذشت تا اینکه چند وقت پیش دوستم نسخهٔ چاپی کتاب رو برامون هدیه آورد 🥹 دوباره به یادش افتادم و رفتم دیدم بله :) نسخهٔ صوتیش تو نوار هست و شروعش کردم.

قشنگ بود و خیلی جاها دلم برای این مرد خدا به درد اومد. مخصوصا وقتی حتی تو کشور خودشم نتونست روی آزادی رو ببینه و تا بازگشت اسرا مظنون به همکاری با بعثی‌ها بود و مدت‌های زیادی رو باز در زندان سپری کرد :(

نسخهٔ صوتی هم خوب بود ولی پیوست آخر کتاب رو نخونده بود که نکات جالبی داشت. غیر از این پیوست، تازه چند صفحه به نظر افراد مشهور در مورد این کتاب اختصاص داده شده بود که اونم تو صوتی نبود، کسایی مثل پرویز پرستویی، رخشان بنی‌اعتماد، رضا کیانیان، پرویز شیخ‌طادی و بعد چند تا از نویسندگان کتاب‌های دفاع مقدسی. این موارد رو از روی همون نسخهٔ چاپی خوندم. تا جایی هم که دیدم کتاب نسخهٔ الکترونیکی نداره.
      

18

        برداشتم از نظرات در مورد این کتاب و دسته‌بندی‌هاش تو گودریدز و استوری‌گرف این بود که با یه کمدی جنایی طرفم (یا حداقل جنایی کمدی‌طور!).
ولی خب، موقع گوش دادن بهش فکر کنم در نهایت یه بار یه لبخند کوچیکی به لبم اومده باشه 🚶🏻‍♀️️️
شخصیت‌های فرعی و روابط به نظرم خیلی کلیشه‌ای بودن و خود داستان هم، حداقل برای من، فاقد جذابیت و هیجان بود. البته بدم نمی‌اومد بدونم ماجراها به کجا ختم می‌شه ولی واقعا از گوش دادن بهش خسته شدم و برام لذتی نداشت...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

شخصیت اصلی نویسندهٔ نه چندان موفق داستان‌های جناییه که سر قرار با مدیر برنامه‌هاش یه نفر با یه قاتل قراردادی اشتباه می‌گیردش و بهش پیشنهاد یه قتل با دستمزد خیلی بالا می‌ده. این خانوم، فینلی داناوان، البته نمی‌خواد این پیشنهاد رو قبول کنه ولی بالاخره پاش به ماجرا باز می‌شه و ...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

گفتم شخصیت‌های فرعی و رابطه‌ها کلیشه‌ای بودن.
مثلا شوهر سابق خانوم نویسنده که سر یه زن بهش خیانت کرده بود، همون زن، یا دو تا مردی که این خانوم داشت به صورت هم‌زمان بهشون فکر می‌کرد (البته یه مقدار یا در نهایت خیلی بیشتر از یه مقدار از فکر کردن خالی هم فراتر رفت 🙄). توصیف همه‌شون به نظرم واقعا سطحی و بی‌نمک بود. 
یه مقدار هم شاید ناپیوستگی داشت. مثلا در مورد شوهر سابقش اول کتاب طوری صحبت می‌کنه که انگار کلا رابطه داشتن همزمان با چند زن کارشه! یعنی دختره (همون نویسنده) می‌ره دفترش می‌بینه یه منشی خوشگل داره، قشنگ پیش‌فرضش اینه که قطعا استیون با این دختره رابطه داره. بعد این آقا حتی به پرستار بچه‌شون پیشنهاد می‌ده بیا روابطمون رو «شخصی»‌تر کنیم و فینلی اصلا از این قضیه تعجب نمی‌کنه. با این حال از دست همسایهٔ روبه‌روییشون شاکیه که چرا رابطهٔ شوهرش با مشاور املاکشون رو لو داده و باعث شده اینا از هم طلاق بگیرن 🙄

تنها رابطهٔ خوب و پایدار کتاب، رابطهٔ فینلی با پرستار بچه‌هاش ورونیکا بود و من کلا تعجب کردم که نویسنده این رابطه رو در حد همون دوستی دو تا زن نگه داشت، چون رسما همهٔ شرایط تبدیل به یه نوع رابطهٔ دیگه رو داشتن (میگم دیگه تنها رابطهٔ درست و غیرکلیشه‌ای کتاب همین بود). تقریبا مطمئنم یه سری‌ها همین رو به نویسنده گفتن که چرا از اینا چیز بیشتری نساختی و اگه بود داستان خیلی جذاب‌تر می‌شد و این بحثا. 

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

اجرای صوتی هم خوب بود (با اجرای خانوم نگین خواجه‌نصیر).
چون داشتم صوتی گوش می‌دادم نتونستم ترجمه رو درست بررسی کنم. فقط دو جا رو یادم میاد که اینقدر به نظرم به وضوح غلط بودن که همون موقع گوش دادن متوجه‌شون شدم و بعد رفتم تو نسخهٔ زبان اصلی چک کردم دیدم بله درست حدس زده بودم 🙄 البته به قول دوستم این گویا اولین کار مترجمه و بنابراین در این حد اشکال داشتن رو بهش می‌بخشیم 😄

داستان هم طوری تموم می‌شه که خواننده به خوندن جلد بعدی ترغیب بشه، ولی خب من چون از همین جلد هم خوشم نیومد علاقه‌ای به ادامه دادنش ندارم. فقط برام جالب بود نویسنده چطور با همین شخصیت‌ها ۵ جلد دیگه هم نوشته 😮 این شد که رفتم توضیح جلدهای بعدی رو خوندم، از نظر توضیح بد نبود ولی خب امیدی به پیاده‌سازی‌شون ندارم 🚶🏻‍♀️️️
      

22

        من و داداش و آبجیم کلا یه علاقهٔ خاصی به شرلوک هلمز داریم 😄 
بین اقتباس‌هایی هم که از این مجموعه داستان شده، اصولا به نظرمون شرلوک هلمز با بازی جرمی برت به اصل ماجرا، اون‌طوری کانن دویل توصیفش کرده، خیلی نزدیک‌تره (البته خودم دو تا شرلوک هلمز گای ریچی رو هم خیلی دوست داشتم. از اون یکی سریال با بازی بندیکت کامبربچ هم به جز چند تا صحنه چیز خاصی ندیدم، و خب اون یه مقدار خیلی به مذاقم خوش نیومد 🤔).

این کتاب رو شروع کردم چون دیدم یه اجرای صوتی داره، اونم به صورت نمایشی. 
گوش دادن بهش برام خیلی خاطره‌انگیز بود و مدل اجرای آقای رضا عمرانی به جای هلمز دقیقا جرمی برت رو به یادم می‌آورد.
بنابراین، امتیازم به اجرای صوتی بالاست، ۵ از ۵.

ولی از نظر خود داستان‌ها 🤔
در مجموع به نظرم اونقدرها هم قوی نیومدن، هرچند همه هم در یه سطح نبودن و البته کوتاه بودنشون هم احتمالا بی‌تأثیر نبود (عنوان داستان‌های این کتاب: پیتر سیاه، چارلز آگوستوس میلورتون، دومین لکه، سه چهارم گمشده، کاخ ابی گرنج، مدرسه پرایری، عینک دور طلایی).
تا جایی هم که دیدم هیچ‌کدوم از داستان‌های بلندش صوتی نشدن :(

دیگه در نهایت به خاطر عالی بودن اجرای صوتیش دلم نیومد امتیاز کمتری بدم 😅
      

21

        خوندن (گوش دادن به) این کتاب به نظرم تجربهٔ جالبی بود. از نظر هیجان و تنش و رازآلودگی که حرف نداشت.
از نظر دم‌پر مفاهیم دینی چرخیدن... خب، باید بیشتر در موردش توضیح بدم :)

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

این کتاب در واقع می‌شه جلد سوم از یه مجموعه که البته می‌تونن مستقل از هم خونده بشن (راز داوینچی یکی از کتاب‌های معروف این مجموعه‌ست).
تا جایی که دیدم انجمن‌های مخفی و مفاهیم دینی و آیینی تو همهٔ این جلدها مشترکه و البته شخصیت رابرت لنگدان، استاد نمادشناسی دانشگاه هاروارد که به نوعی هر بار درگیر ماجراهای جنایی و رازآلود می‌شه.
تو این جلد محور ماجراها انجمن فراماسونری و ماسون‌ها هستن و پای لنگدان به واسطهٔ دوستی با یه ماسون برجسته به این قضایا کشیده می‌شه و برای نجات جون خودش و دوستانش باید معماهای چندصدساله رو حل کنه...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

همون‌طور که گفتم هیجان و تنش کتاب جدا بالا بود و معماها و رازهای طرح‌شده واقعا ذهن خواننده رو درگیر می‌کردن، طوری که خودم به شخصه نمی‌تونستم سرانجام خیلی از صحنه‌ها رو حدس بزنم.
البته شاید به قول برادرم نکته‌ای که آخر آخر افشا کرد مقادیری ناامیدکننده بوده باشه. یعنی خواننده بعد از این همه تعقیب و گریز و خطرات مرگ و زندگی انتظار داره به جوابی خیلی خاص‌تر از این حرف‌ها برسه.
منم تا حدی با این نظر موافقم ولی از طرف دیگه تغییر زاویه‌دیدی که نویسنده تو این جلد به این واسطه ارائه داد برام جالب بود. 

همین‌جا می‌رسیم به بحث محتوا.
همون‌طور که گفتم ماجراهای این جلد حول ماسون‌ها می‌چرخه و خب، باید بگم که ماسون‌ها و کلا انجمن فراماسونری تو این کتاب بسیار مثبت نشون داده شدن. 
البته آشنایی من هم با این انجمن در حد شنیده‌های پراکنده و مستندهای آخرالزمانیه که همه اصولا خیلی منفی بودن. بنابراین، نمی‌تونم در مورد ماسون‌ها خیلی قضاوت درستی داشته باشم، ولی این حد از مثبت جلوه دادن هم خیلی به مذاقم خوش نیومد. 
غیر از اون نویسنده، آمریکای گذشته و حال حاضر رو هم خیلی مثبت نشون داده، سرزمینی که برای آزادی و علم و دین بنا شد و همچنان هم داره تو همون مسیر ادامه می‌ده 🙄 البته، از یه آمریکایی شاید این مقدار ذوق برای کشورش غیر قابل انتظار نباشه، ولی وقتی به تمام گندهایی که آمریکا در طول سال‌ها به کل دنیا زده و داره می‌زنه فکر می‌کردم، بهترین واکنشم در برابر این بخش‌ها یه همچین چیزی بود: 😒😑

و بحث دین و خدا و کتاب‌های آسمانی و پیامبران...
اینجا اصولا مسئله حساس‌تر و پیچیده‌تر از دو مورد قبلیه. 
تو این کتاب ارجاعات زیادی به خدا و کتب آسمانی و ادیان داریم که به شخصه برام جالب بود. 
حرف‌هایی که می‌زد و نتیجه‌هایی که می‌گرفت به نظرم خیلی جاها با بعضی اعتقادات ما هم‌خوانی داشت، ولی نه کامل. در نتیجه نمی‌تونم بهش برچسب ضددین بزنم ولی به همون نسبت نمی‌تونم منکر جنبه‌های شرک‌آمیزش بشم. 
من در کل از فکر کردن به شباهت‌ها و تفاوت‌های اعتقادات خودم با مذاهب و باورهای دیگه خوشم می‌آد، مخصوصا از فکر کردن به شباهت‌ها. 
و اینجا هم این شباهت‌ها کم نبودن، هرچند بیشتر با اسلام امثال فلاسفه و عرفای اسلامی! البته اون‌قدری که من ازشون خوندم، که اصلا زیاد نیست. ولی خب، همین فلاسفه و عرفا توسط برخی دیگه از اندیشمندان اسلامی رسما مشرک و کافر دونسته می‌شن، در نتیجه حرف‌های این کتاب دیگه قاعدتا باید به نظرشون خیلی داغون باشه. البته شاید اگه کل حرف‌های کتاب رو چرت بدونی خوندنش راحت‌تر و بی‌ضررتر باشه تا وقتی که به نظرت بعضی جاها همچین هم از مرحله پرت نباشه!

بنابراین، این کتاب در مجموع چیزی نیست که به راحتی به هر کسی پیشنهاد بدم. خودم اگه باقی جلدها هم نسخهٔ صوتی داشتن به احتمال زیاد می‌رفتم سراغشون (هر چند که برادرم لطف کرد و آخر دوتاشون رو لو داد 🙄). البته یه جلد ششمی هم هست که هنوز منتشر نشده، این جلد به خاطر اینکه یه جورایی انگار ادامهٔ همین نماد گمشده محسوب می‌شه برام جالب شد و امکان داره بخوام همین‌طور متنی بخونمش!

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

کلا هم از حدود ۴۰ درصد به بعد متوجه شدم کتاب پر از عکسه. در نتیجه این‌طوری پیش رفتم که اول یه بخش‌هایی رو گوش می‌دادم و بعد می‌اومدم عکس‌های اون قسمت‌ها رو تو کتاب نگاه می‌کردم، البته تو نسخهٔ انگلیسی. از یه جایی به بعد هم یه سری قسمت‌ها رو دوباره تو کتاب می‌خوندم و علامت می‌زدم و نظراتم رو می‌نوشتم. 
چون دو تا نسخه رو هم هم‌زمان جلوی چشمم نداشتم نمی‌تونم در مورد ترجمه با قاطعیت نظر بدم ولی در همین حد بررسی کردن با فاصلهٔ زمانی، مشکلی تو ترجمه ندیدم و ازش راضی بودم. مترجم (آقای شهرابی) البته یه چند تا پیوست هم آخر کتاب آورده و یه توضیحاتی در مورد بعضی از اشارات کتاب داده، مثل معبد هیکل و علوم نوئتیک و این بحثا. 
اجرای صوتی (استودیو نوار با صدای آقای تایماز رضوانی) هم واقعا خوب بود 👌🏻
      

14

        این کتاب رو به پیشنهاد یکی از دوستان شروع کردم که خیلی خیلی ازش خوشش اومده بود. 
البته امتیاز زیر ۴ش تو استوری‌گرف و ۱۰ جلدی بودنش موانع اصلی برای شروعش بودن!
ولی خب، بعد یه مدت گفتم جلد اولش که زیر ۳۰۰ صفحه‌ست، می‌خونم اگه خوشم نیومد فوقش ادامه نمی‌دم دیگه! این شد که رفتم سراغش. 

و نظرم جدا با دوستم و بچه‌های دیگه‌ای که این کتاب رو خوندن متفاوت از آب دراومد 🫠 در حدی که بعد از خوندن مرورهاشون از این همه اختلاف نظر تعجب کردم (همیشه اینجاها به خودم یادآوری می‌کنم که: بابا حواست باشه سلیقهٔ آدما با هم فرق می‌کنه! ولی با این حال بازم متعجبم 😄).

من جدا بیشتر کتاب رو با یه حالت بی‌میلی خوندم. برعکس دوستان، به نظرم خیلی از نکات جنگ‌ها منطقی نبود و یا درست و منطقی توضیح داده نشده بود. خیلی جاها اصلا تصور درستی از صحنهٔ جنگ نداشتم، خیلی جاها حس می‌کردم نویسنده باید یه نقشه‌ای چیزی بهمون نشون می‌داد، خیلی از فناوری‌ها به نظرم اصلا درست توضیح داده نشده بودن و...
یه سری افراد هم به شدت احمق نشون داده شده بودن، یعنی قضیه طوری بود که یه نفر بعد از نشستن سر دو تا کلاس نظامی که نه، با یه مقدار عقل سلیم متوجه می‌شد چقدر فلان موضوع احمقانه‌ست ولی این دوستان متوجه نمی‌شدن 🙄
یعنی این‌طور بگم حماقتشون مضحک بود و به نظرم اصلا در جریان داستان درست و منطقی درنیومده بود (بله همه جا آدم احمق پیدا می‌شه ولی باور کنید حماقت هم باید تو داستان بشینه و منطق داشته باشه، از یه حدی که بیشتر بشه و افراد بیشتری رو در بربگیره غیرقابل‌باور می‌شه).
همین قضیه باعث شد خوندن آخرای کتاب برام مثل شکنجه باشه، دلم می‌‌خواست زودتر تموم بشه و از اون طرف اصلا علاقه‌ای به خوندنش نداشتم!
بحث‌های اجتماعی و سیاسی کتاب هم به نظرم عمق چندانی نداشتن (باز برعکس نظر دوستان 🫠).

اگه فقط همین موارد بود بهش ۱ می‌دادم، ولی معدود صحنه‌های جالبی هم داشت. این صحنه‌ها تقریبا به طور خاص محدود می‌شد به صحنه‌های ینگ ون-لی :) کلا این آدم از نظر من جالب‌ترین شخصیت کتاب بود. صحنه‌هایی که با خولین داشت و یا صحنه‌های بسیار محدودش با فدریکا شاید بگم تنها قسمت‌هایی از کتاب بودن که دوست داشتم و از خوندنشون لذت بردم (امتیازم به این قسمت‌ها ۴ از ۵ه).
ولی اینا اینقدر کم بودن که نمی‌تونستن برای من بی‌مزگی و بی‌منطقی بقیهٔ کتاب رو جبران کنن و در نتیجه تقریبا از همون نیمهٔ کتاب تصمیم به رها کردن این مجموعه گرفتم.
و به خاطر این تصمیم رفتم توضیح جلدهای بعدی رو تو استوری‌گرف خوندم و اینطوری شدم: 😐
البته خب نمی‌شه با همین چند خط قضاوت کرد ولی اصلا از مسیری که نویسنده برای وقایع و شخصیت‌ها در نظر گرفته بود خوشم نیومد...
با این حال بدم نمی‌آد یه خلاصه‌ای از جلدهای بعد رو بخونم ببینم کار شخصیت‌ها به کجا می‌کشه، مخصوصا خلاصهٔ جلد آخر آخر رو. ولی همین‌طوری که گشتم همچین چیزی تو نت نیافتم 🤔
      

21

        متأسفانه این کتاب سندرسون هم اینجا به درد خیلی‌ها نمی‌خوره، چون فهمیدن نکاتش نیاز به کلی اطلاعات قبلی از دنیای کازمر داره...
سندرسون در واقع یه دنیای خیلی خیلی بزرگ خلق کرده به اسم کازمر و ماجرای خیلی از کتاب‌هاش تو این دنیا می‌گذره و هر چی هم که پیش می‌ریم این ماجراها بیشتر به هم ربط پیدا می‌کنن.
داستان این کتاب هم در آینده‌های احتمالا خیلی دور کازمر اتفاق می‌افته و پره از اشارات ریز و درشت به ماجراها و شخصیت‌های قبلی. 
البته خیلی چیزها تو همین کتاب هم هست که بدون اطلاعات قبلی کازمری می‌شه ازش لذت برد ولی از اون‌طرف به نظرم خیلی موارد دیگه هم هست که بدون این اطلاعات به نظر خواننده بی‌معنی و گیج‌کننده می‌رسن.

اینا همه برای من مایهٔ ناراحتیه، چون حتی در صورت ترجمه‌شدن هم نمی‌تونم این کتاب رو راحت به دوستام پیشنهاد کنم، اونم کتابی که اینقددددر دوستش داشتم و از خوندنش لذت بردم :(

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

تو این کتاب با یه سیارهٔ کوچیک طرفیم که مردمش یه حالت بومی-سرخ‌پوستی دارن. این سیاره چند سال قبل توسط انسان‌های پیشرفتهٔ سیارات دیگه «کشف» شده، و خب، می‌تونید تصور کنید که قراره چه بلایی سر این بومی‌ها بیاد... 
همه چیز واقعا در نهایت ناامیدی بود و خودم اصلا نمی‌تونستم حدس بزنم چطور قراره اوضاع روبه‌راه بشه. داستان هم از همون اول هیجان و کشش زیادی داشت (برعکس خیلی دیگه از کتاب‌های سندرسون که بیشتر هیجان کتاب مربوط می‌شه به ۲۰-۳۰ درصد آخر).  

جادوی این مردم هم با اینکه در نهایت به همون موارد آشنای دنیای کازمر برمی‌گرده، در نظر اول خیلی عجیب به نظر می‌رسه (به هر حال اختراع سیستم‌های جادویی جدید و عجیب از نکات عادی آثار سندرسونه!). 
و این جادو واقعا در برابر اون متجاوزهای پیشرفته هیچ حرفی برای گفتن نداره. 
ولی خدا...
چقدر سندرسون این داستان رو قشنگ پیش برده بود.
چقدر شخصیت‌ها دوست‌داشتنی بودن. البته اینم از ویژگی‌های عادی آثار سندرسونه، ولی به نظرم اینجا داسک یه جور خاصی خفن و دوست‌داشتنی بود. دلم می‌خواد بیشتر در موردش توضیح بدم ولی هر چی فکر می‌کنم توصیفات درستی براش به ذهنم نمی‌رسه و کلا طوریه که باید بخونید تا بفهمید چی می‌گم. فقط این رو بگم که از این فضای مردم بومی که سندرسون خلق کرده بود خیلی لذت بردم و تقابلشون با «تمدن»های پیشرفتهٔ دیگه واقعا خوب دراومده بود (کلا حس می‌کنم با این مرور اصلا نتونستم حق این کتاب رو درست ادا کنم 🚶🏻‍♀️).

در نهایت هم کلی سرنخ جدید و نکات جالب تو داستان وجود داشت که به نظر می‌رسه شروعی برای کتاب‌های آینده باشه (فکر نمی‌کنم کار سندرسون با کازمر هیچ‌وقت تموم بشه). پایان داستان هم طوری بود که انتظار داشته باشی همین شخصیت‌ها رو باز در آینده ببینی و خودم از این پایان خیلی خیلی خوشم اومد 🥲


پ.ن.: تصویر از نقاشی‌های توی کتابه که واقعا قشنگ بودن 👌🏻
      

65

        متأسفانه تو این بازخوانی به اندازهٔ بار اول دوستش نداشتم.
در واقع به نظرم سیر تغییر شخصیت‌های اصلی اونقدرها هم خوب از آب در نیومده بود، به طور خاص عبدالله بن عمیر و عمرو بن حجاج. 
دو‌ نفری که با هم در سرحدات علیه مشرکین جنگیده بودن و حالا در مورد یزید و مقابله با حکومت بنی‌امیه نظرات متضادی داشتن و در نهایت هم پایان کارشون در جریان واقعهٔ کربلا بسیار متفاوت شد...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

به نظر خودم مواردی که در ادامه می‌گم نیاز خاصی به هشدار افشا نداره چون پایان کار این دو تا شخصیت تاریخی مسئلهٔ پنهانی نیست. ولی خب، اگه خیلی حساسید ادامهٔ مرور رو نخونید. 
فقط قبلش بگم که اصلا از اجرای صوتی راضی نبودم. لحن‌ها جالب نبود و سرعت خوانش هم خیلی پایین بود...

خب حالا در مورد مشکلاتی که باهاش داشتم...

نویسنده به نظرم از زبون عبدالله شبهه‌های خوبی انداخت، در مورد لزوم حفظ وحدت و مواردی مثل این.
می‌دیدی این مرد که به وضوح آدم خوبیه هم به معاویه حق می‌ده، هم به علی! البته به نظرش حسین سرآمد مردان خوب روزگاره ولی یزید رو هم خلیفهٔ به حق مسلمین می‌دونه که پای جای پدرش گذاشته و از مرزهای سرزمین اسلام دفاع می‌کنه.

ولی در نهایت من چندان از نوع روایت چرخش عبدالله راضی نبودم. این همه شبهه انگار فقط با دو کلمهٔ قیس بن مسهر حل شد که گفت من برای امام تعیین تکلیف نمی‌کنم و تکلیف خودم رو از امام می‌پرسم و آیا تو بهتر از امام می‌فهمی و حرف‌هایی مثل این.
البته که نشون داد عبدالله چطور از روش‌های ابن زیاد منزجر شده، ولی خب یعنی این اولین بار بود که پسر زیاد چنین کارهایی می‌کرد؟ وقتی کلا خودش و پدرش معروف بودن به این کارها؟ و تازه اینجا هم نهایت تصمیم عبدالله این شد که همه چیز رو ول کنه و برگرده به همون سرحدات، تازه بعد از صحبت با قیس بود که واقعا نظرش برگشت.
حتی مدل صحبت کردنش از امام هم اون اواخر به نظرم بدون توضیح خاصی با نوع نگاه اولیه‌ش فرق داشت.


چرخش عمرو بن حجاج هم به نظرم خوب در نیومده بود. 
نویسنده از همون اول قضیه رو این‌طور چیده بود که این آدم بیشتر از حق و پیروی از امام دنبال منافع خودشه. ولی با همین استدلال، عجیب بود که عمرو تو اوج قدرت مسلم یهو بچرخه سمت ابن زیاد و یه لحظه از خودش نپرسه خب اون هانی که من دیدم داشت با پسر زیاد گل می‌گفت و گل می‌شنفت چطور شد یهو بدن بی‌سرش از کوچه و بازار سر درآورد؟ 

حتی نهایت کار عبدالاعلی رئیس قبیلهٔ بنی کلب هم به نظرم چندان منطقی نبود...

یه سری بخش‌ها و شخصیت‌ها هم بودن که کلا هیچ اشاره‌ای بهشون نشده بود و حس می‌کنم بهتر بود یه گریزی هم به این موارد می‌زد...
      

18

        قبل هر چیز باید بگم به هیچ وجه قبل خوندن چند جلدی آز استورم‌لایت نباید سراغ این کتاب بیاید.
و باز اگه بخواید بهتر بفهمید چی به چی و کی به کیه خوبه پیکار‌گسل و عصر دوم مه‌زاد رو هم خونده باشید! (تازه اگه داستان کوتاه Shadows for Silence in the Forests of Hell رو خونده باشید که دیگه چه بهتر!)

در واقع این کتاب برای اوناییه که در کازمر فرو رفتن و با ابعاد مختلف این دنیای فوق بزرگ که سندرسون خلق کرده به اندازهٔ کافی آشنا هستن! 

بنابراین اینجا تو ایران به نظرم آدمای کمی پیدا می‌شن که بتونن در حال حاضر این کتاب رو بخونن 🫠

حالا بعد از این مقدمه باید بگم که خیلی از خوندنش لذت بردم.

این کتاب برخلاف خیلی از آثار دیگهٔ سندرسون از اول تا آخر سرعتش تقریبا بالاست و هیجانش فقط محدود به اواخر ماجرا نیست.

دنیای کتاب هم خیلی عجیبه ولی بازم تو نقشهٔ بزرگ‌تر کازمر جا می‌گیره‌.
سندرسون هم همه‌چیز رو اینقدر علمی توضیح می‌ده که مخ آدم سوت می‌کشه 😅 (مردی کلا یه فیزیک جدید واسه دنیای خودش خلق کرده 🤯😄). جنبه‌های علمی و فناورانهٔ داستان هم کلا خیلی خوب بود (سر و کلهٔ دانشمند و مهندس‌جماعت اصولا تو همهٔ کتابای سندرسون پیدا می‌شه و این بخش‌ها همیشه یکی از جالب‌ترین‌ها بوده برای من).

اینجا هم مثل بقیهٔ کتاب‌های کازمر حرف از دین داریم و تهش به اشارات جالبی برمی‌خوریم که به نظرم نشونه‌هایی برای نقشه‌های بعدی سندرسونه. کلا کتابش و دنیایی که وصف کرد طوری بود که آدم انتظار داره در آینده هم بهش برگرده.
سوال‌های زیادی هم در مورد شخصیت اصلی باقی موند که امیدوارم در آینده به جوابشون برسم...

تو این کتاب هم مثل ۴ پروژهٔ مخفی دیگه نقاشی‌های قشنگی داریم‌ (البته من نقاشی‌های اون بقیه رو بیشتر دوست داشتم). بعید هم می‌دونم کیفیت نقاشی‌ها تو نسخهٔ ترجمه جالب باشه (تو نمایشگاه به نقاشی‌های یومی یه نگاهی انداختم و به نظرم افتضاح بودن). ولی خب همهٔ نقاشی‌ها تو نت پیدا می‌شن و در نتیجه اگه سراغ بقیهٔ کتاب‌های پروژهٔ مخفی هم رفتید یادتون نره اصل نقاشی‌ها رو تو نت ببینید.


پ.ن.: چند تا اشاره به کلدین و بریج فور هم بود که وقتی بهشون رسیدم قشنگ قلبم پرپر شد 😭 (باید واکنش‌هام رو موقع خوندن این قسمت‌ها می‌دیدید 😄). این تیکه‌ها باعث شد بدجور هوس کنم دوباره استورم رو از اول اول بخونم 🤧🤧🤧😅 (برای بار nم 😶‍🌫️).
      

23

        سال‌ها بود که آگاتا کریستی نخونده بودم. 
چند وقت پیش همین‌جا تو بهخوان چشمم به یه مرور از این کتاب افتاد و وقتی دیدم صوتی داره، گفتم بد نیست دوباره برم سراغ این علاقهٔ قدیمی (البته که من همون موقع‌ها هم داستان‌های شرلوک هلمز رو خیلی بیشتر از ماجراهای آگاتا کریستی دوست داشتم).

و خب، اونقدرها خوشم نیومد.
بازم به این نتیجه رسیدم که دیگه علاقه‌ای به جنایی «خالی» ندارم و میلم بیشتر به جنایی «مخلوط» می‌کشه!

البته کلا دلم کتابی می‌خواست که حوصلهٔ پشت هم گوش دادنش رو داشته باشم و از این جهت خوب بود.
با این حال، بعضی جاها حس کردم داره زیادی کشش می‌ده.

یه سری از نکاتش هم به نظرم منطقی نبود یا لااقل باید بیشتر باز می‌شد (بعد از هشدار افشا در مورد این نکات توضیح دادم). 
از اینم که دائم تأکید می‌کرد پوآرو «هرگز» اشتباه نمی‌کنه و «هرگز» شکست نمی‌خوره خوشم نیومد (تو این تیکه‌ها همه‌ش یاد کتاب «قول: فاتحه‌ای بر رمان پلیسی» می‌افتادم). احتمالا باید یه بار دیگه یه شرلوک هلمز گوش بدم تا بتونم بهتر قضاوت کنم ولی فکر می‌کنم هنوزم روش‌های هلمز و مدل نقل داستان کانن دویل رو به روش‌های پوآرو و نوع روایت کریستی ترجیح می‌دم.

کتاب یه شخصیت خانوم نویسندهٔ داستان‌های جنایی هم داشت که خنده‌دار و مقادیری خل‌وضع بود، حس کردم اینجا کریستی داره به خودش تیکه میندازه 😄

اجرای صوتی رو هم پسندیدم 👌🏻 من نسخهٔ ماه‌آوا رو گوش دادم با صدای خانوم شرگان انورزاده.

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

⚠️ هشدار افشای زیاد ⚠️

از همون اول برام عجیب بود که چطور یه چاقو تو قلب طرف فرو شده و در نگاه اول ملت هیچ خونی روی پیراهنش ندیدن! تا آخر هم توضیحی در مورد این موضوع نداد...

و اینکه این آدم ۴ تا به قول خودش جانی رو دعوت کرده و بعد تو همون اتاق چرتش برده مسخره نیست؟
چون این رسما تنها توضیح ارائه‌شده در این رابطه بود که چطور می‌شه تو یه اتاق و جلوی ۳ نفر دیگه یه چاقو تو قلب یه مرد فرو کنی و اون هیچ واکنشی از خودش نشون نده که بقیه به کارت پی ببرن.

واقعا هم از اول احتمال قاتل بودن دکتر رابرتز از همه بیشتر بود ولی خب کریستی حواس‌ها رو سمت کس دیگه‌ای پرت کرد. خودم یه سره به خودم می‌گفتم خیلی غیرمنطقیه که این دختره قاتل شیتانا باشه ولی دیگه قبولش کرده بودم و داشتم به عنوان نقطه ضعف داستان بهش فکر می‌کردم که یهو معلوم شد قاتل همون دکتر رابرتز بوده. از این جهت نقطهٔ غافلگیری داشت ولی خب غافلگیریش یه جورایی زورکی بود به نظرم 😅

تقریبا تنها بخش هیجان‌انگیز کتاب هم اونجایی بود که داشتن برای نجات رودا دیوز تلاش می‌کردن ولی خب اینجا هم باز خالی از اشکال نبود به نظرم.
یعنی این دختره آن مردیت دقیقا نیم ساعت قبل اینکه سرگرد دسپارد سر برسه آناً تصمیم می‌گیره بهترین دوستش رو بکشه؟ 🙄 بماند که نفهمیدم چی شد جناب سرگرد که قبلا به نظر می‌رسید از آن خوشش اومده یهو تصمیم گرفت رو‌دا رو نجات بده (دوتاشون تو آب افتاده بودن) و بعدم کلا کلمه‌ای در مورد آن حرف نزنه 🚶🏻‍♀️
کلا مسائل مربوط به این دختر یه جوری بودن...
      

21

        انتظار زیادی از این کتاب نداشتم چون امتیازش پایین بود (۳/۶۷ تو گودریدز).
اصولا هم تو کتاب‌های متنی سبک فانتزی و علمی-تخیلی خیلی کم پیش می‌آد سراغ همچین امتیازهایی برم. ولی خب، حدآستانه‌م تو صوتی‌ها پایین‌تره. هم از این جهت که صوتی مخصوص وقت‌های از قبل مشغوله (مثل مواقع انجام کارهای خونه یا پیاده‌وری و این‌جور چیزا) و هم از این جهت که کلا گزینه‌های صوتیم زود ته می‌کشه 🫠
این شد که رفتم سراغ این کتاب و خب، واقعا خیلی خوشم اومد!

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

مرکز داستان یه کافهٔ عجیبه. کافه‌ای که می‌تونه آدم‌ها رو در زمان جابه‌جا کنه، البته با قانون‌های خیلی سفت و سخت. 
و آیا سفر به گذشته یا آینده وقتی فقط به اندازهٔ سرد نشدن یه فنجون قهوه فرصت داری فایده‌ای هم داره؟ اونم وقتی در نهایت نمی‌تونی زمان حال رو تغییر بدی؟

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

این کتاب در واقع می‌شه جلد اول از پنج جلدی که نویسنده تا الان! برای این خط داستانی نوشته. 
تو این جلد، چهار داستان داریم که در عین مستقل بودن ربط‌هایی هم به هم دارن.
من اصولا هر چهار داستان رو دوست داشتم، احساسی و قشنگ بودن. البته کتاب بی‌نقصی نبود و گیر و گورهایی داشت ولی علی‌رغم این اشکلاتش به دلم نشست.  

کلا هم اصلا فکر نمی‌کردم تهش دلم بخواد سراغ بقیهٔ جلدهاش هم برم. می‌گفتم آخه دیگه نویسنده چی می‌خواد بگه؟
ولی خب وقتی تموم شد خیلی حسرت خوردم که صوتی باقی جلدهاش تو نوار نیست 😢 (تا جلد سومش رو تو طاقچه دیدم، البته از یه ترجمهٔ دیگه، نشر مون، و یه ناشر صوتی دیگه، آوانامه، که چند وقتی هست که دیگه تولیداتش رو به نوار نمی‌ده...).

این‌طور نیست که داستان لبهٔ پرتگاهی تموم بشه، ولی طوری بود که دلم می‌خواست در مورد شخصیت‌های اصلی بیشتر بدونم و اون‌طور که خوندم گویا تو جلد دوم در خلال داستان‌های جدید با شخصیت‌های جدید، به ماجرای این شخصیت‌های اصلی هم بیشتر پرداخته. 
به هر حال، اگه نسخهٔ صوتی این جلد تو نوار بود قطعا بدون معطلی می‌رفتم سراغش، ولی الان که نیست، نمی‌دونم... اینقدر به خاطر نوار بابت کتاب‌های صوتی پول مجزا ندادم که به همچین کاری عادت ندارم 😅
      

36

        جدا نمی‌دونم در مورد این کتاب چی می‌تونم بگم.
اینطور نبود که ازش بدم بیاد (اون‌موقع قطعا خیلی حرف‌های زیادی برای گفتن داشتم 😄). 
بلکه بیشتر نسبت بهش خنثام.
یعنی آخر کتاب یه حالت «خب که چی؟» داشتم. با خودم می‌گفتم الان جناب سلینجر هدفش از نوشتن این حرف‌ها چی بود؟ 🤔

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

اینجا یه نوجوونی داریم که از زندگی و آدم‌ها شاکیه و تو هیچ مدرسه‌ای هم نمی‌تونه دووم بیاره.
همه، رسما همه، به نظرش مزخرفن، البته به جز بچه‌ها و مخصوص خواهر و برادر کوچکتر خودش.
این دو تا رو قشنگ در حد پرستش دوست داره.

خیلی جاها هم پربیراه نمی‌گه‌ها. یعنی آدم‌هایی که توصیف می‌کنه همچین موجودات جالبی نیستن، ولی خب، این حد از مزخرف‌پنداری هم یه جوریه.

کتاب هم واقعا داستان خاصی نداره. صرفا با افکار درونی این پسر مواجهیم و این‌طرف و اون‌طرف رفتن و دیدارش با افراد مختلف...

کلا هم این کتاب رو خیلی وقت پیش از لیستم خط زده بودم، چون با خوندن چند تا از مرورهاش به این نتیجه رسیدم که بعیده جزو عاشقانش باشم (چون کلا رویکردها به این کتاب خیلی حالت دوقطبی داشت به نظرم).
ولی وقتی دیدم هی دارم گزینهٔ صوتی کم میارم گفتم ضرری نداره این یکی رو هم امتحان کنم.
ضرر هم نداشت واقعا، و گفتم که ازش بدم نیومد، ولی خب...


پ.ن.: عکس، کارتیه که تو نمایشگاه کتاب امسال از گزینه‌های غرفهٔ بهخوان انتخاب کردم :)
      

24

        این کتاب رو اولین بار در جریان سفر اربعین سال ۴۰۱ به صورت صوتی گوش دادم.
امسال گفتم بذار متنش رو بخونم و خب این‌دفعه بیشتر باهاش ارتباط گرفتم. 
حس می‌کنم اون بار اول تمرکز لازم برای گوش دادن بهش رو نداشتم.

به هر حال این بازخوانی تجربهٔ خوبی بود. 
نثر این کتاب واقعا قشنگه و ماجرا رو در قالب روایت‌های کوتاه نقل کرده که دوست داشتم (بعضی‌هاش اصلا یه حالت خاصی داشت، مثلا من تو این تیکه قلبم فروریخت و همین‌طور چند لحظه به اون صفحهٔ خالی که فقط همین دو جمله رو داشت خیره شدم: مسلم سرگردان در کوچه‌های کوفه می‌رفت. نمی‌دانست کجا می‌رود... آخ خدا...).

خیلی از روایت‌ها هم اصولا به گوش کسی که اهل روضهٔ سیدالشهدا باشه آشناست ولی این‌طوری پشت هم خوندن از کل ماجرا، از ابتدای هلاکت معاویه تا نهایت کار اسرا، لطف دیگه‌ای داره...


پ.ن.: آخر کتاب یه واژه‌نامه هست که خودم تازه وقتی بهش رسیدم به وجودش پی بردم! البته برای من کم پیش اومد تو فهم کلمه‌ای مشکل داشته باشم ولی به هر حال یه چند تایی بود. خواستم بگم حواستون باشه اگه به کلمه‌ای برخوردید که معنیش رو نمی‌دونستید حتما اول یه سری به این واژه‌نامه بزنید.
      

25

        این دومین کتابی بود که از این نویسنده خوندم (گوش دادم).
اصولا وقتی با اولین کتاب یه نویسنده ارتباط خوبی برقرار نکرده باشم به ندرت پیش میاد سراغ دومی برم! 
ولی در این مورد، دوستانی که جفت کتاب‌ها رو خونده بودن («در» و این)، بهم اطمینان دادن که این یکی واقعا فرق داره و بهتره. 
و خب واقعا به نظرم خیلی بهتر بود. 

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

داستان کتاب در بحبوبهٔ جنگ چهانی دوم می‌گذره و راوی یه دختر ۱۴-۱۵ ساله‌ست.
دختر ما به شدت باباییه و کلا تو زندگی کسی بهش نه نگفته و همیشه هر چی خواسته براش فراهم بوده. 
ولی ناگهان پدرش، یه ژنرال ارتش مجارستان، بدون هیچ توضیحی بهش می‌گه باید بره به یه مدرسهٔ شبانه‌روزی.
اونم نه هر مدرسه‌ای. یه مدرسهٔ خشک مذهبی که رسما برای تمام لحظات زندگی دانش‌آموزاش برنامه داره و مسئولانش نمی‌ذارن کسی خارج از برنامه نفس بکشه.
و گینا، همون دخترک نازپرورده‌مون، باید با همچین محیطی کنار بیاد. تازه ماجرا وقتی بیخ پیدا می‌کنه که می‌فهمیم قضیه فقط قوانین سفت و سخت یه مدرسهٔ دخترونه نیست، بلکه پای مرگ و زندگی آدم‌ها وسطه...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

خب گفتم که این کتاب رو از «در» واقعا بیشتر دوست داشتم. 
داستان جدا کش و قوس بیشتری داشت و طوری بود که از گوش دادن بهش خسته نمی‌شدم.
ابعاد تاریخی ماجرا هم جالب بود (البته من این کتاب رو بیشتر یه کتاب مدرسه‌ای می‌دونم تا یه کتاب تاریخی).
ولی به نظرم نویسنده بعضی موارد رو خوب درنیاورده بود و کارش مقادیری اغراق داشت. 

و مهم‌ترینش مربوط می‌شه به شخصیت ابیگیل (من اینجا چیزی رو لو نمی‌دم، اصلا حرفم اینه که همه چیز اینقدر تابلوئه که خواننده همون اول متوجه می‌شه کی به کیه، بنابراین توضیحاتی که در ادامه میاد اصولا به نظرم افشاکننده نیست).
همون اوایل متوجه می‌شیم که ابیگیل یه شخصیت مرموزه که تو بزنگاه‌ها به دانش‌آموزای بدبخت مدرسه کمک می‌کنه. رسما هر کاری هم از دستش برمیاد و از همه چیز هم خبر داره. 
کسی هم نمی‌دونه این آدم در واقع کیه (ابیگیل در واقع یه مجسمه‌ست که هر کی هر خواسته‌ای داره به صورت نامه تو دستش می‌ذاره و اون خواسته هم به طرز معجزه‌آسایی عملی می‌شه. ولی خب کسی نمی‌دونه چه کسی پشت این قضیه‌ست و ابیگیل هم با یادداشت‌هایی که براشون می‌ذاره تهدید می‌کنه اگه کسی بخواد دنبالش بگرده دیگه از کمک خبری نیست و این بحثا. در نتیجه بچه‌ها پذیرفتن که صرفا در حد همون مجسمه ببیننش).

حالا نویسنده اینقدر به صورت غیرمنطقی یه شخصیت رو از دید این بچه‌ها بزدل و مضحک نشون می‌ده که قشنگ از اول تابلو می‌شه ابیگیل همین ایشونه. 
یعنی شما فرض کنید این دخترا از یه آدمی که به شدت مهربون و دل‌گنده و متواضعه بدشون میاد و دااااائم دستش میندازن!
گینا شخصیت اصلی که رسما ازش متنفره! نه که بدش بیادا! نه! ازش متنفره! یعنی من هر چی تلاش می‌کردم بفهمم چطور می‌شه از این آدم متنفر باشی عقلم به جایی قد نمی‌داد. 
مثلا یه صحنه پیش می‌اومد اینقدر برخورد این آدم خوب بود که من دلم غنج می‌زد، بعد برداشت این خانوم از همون صحنه این بود که اَه چقدر این آدم مزخرفه، اون‌وقت من: 😐😐😐 (یعنی نمی‌دونید چقدر سر این صحنه‌ها حرص خوردم!)

همینه که می‌گم نویسنده اغراق داشت. 
یعنی یه طوری نوشته بود که این دختر به صورت کاملا غیر منطقی از این شخصیت بدش بیاد که وقتی بفهمه ابیگیل همین ایشونه مثلا خیلی براش عجیب باشه. 

البته تو یه سری رفتارهای دیگهٔ این دخترا هم اغراق وجود داشت به نظرم (مثلا نوع برخوردشون با گینا اون اوایل. من نمی‌فهمیدم چطور این همه دختر کلهم اجمعین می‌تونن اینقدر مزخرف و سنگدل باشن. یعنی فرض کنید مزخرف بودن چند نفر منطقی و قابل‌قبوله ولی نه مزخرف بودن کل یه کلاس. حالا بماند).  
همچنین رابطهٔ عاشقانهٔ بین دو تا شخصیت هم یه گیر و گورهایی داشت (اینجا من جدا نمی‌فهمیدم فاز یکیشون چیه که اون یکی رو با وجود دوست داشنش پس می‌زنه).

با این حال، همون‌طور که گفتم در مجموع دوستش داشتم و داستانش برام پرکشش بود و بعضی جاهاش تأمل‌برانگیز...


پ.ن.: بنا به نظر یه سری از دوستان اتفاقا این بحث روابط بین دخترا و معلم‌ها و اینا خیلی هم منطقی بوده. چون این دوستان خیلی بیشتر از من با نوجوون‌جماعت سر و کار داشتن قطعا نظرشون اینجا در اولویته، ولی 🫠
      

41

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

هری پاتر و سنگ کیمیاالکاتراز در مقابل کتابداران شرورمومو

فانتزی‌های پیشنهادی یه فانتزی‌خون :)

22 کتاب

تو این لیست یه سری از بهترین فانتزی‌هایی رو که خوندم آوردم، که ان‌شاءالله با خوندن کتاب‌های بیشتر به روز میشه :) من خودم همهٔ خارجی‌ها رو زبان اصلی خوندم (غیر از مومو که زبان اصلیش آلمانیه! و داستان بی‌پایان که در واقع ترجمهٔ انگلیسیش رو خوندم)، ولی اینجا نسخهٔ ترجمه‌شده رو گذاشتم. موارد ترجمه‌نشده رو هم آوردم، خدا رو چه دیدی! شاید یه روزی ترجمه شدن :) البته یه سری از ترجمه‌شده‌ها هم تا الان فقط نسخهٔ چاپیشون اومده، اونم با قیمت بسیار بالا! و با وجود اینکه خیلی دوستشون دارم جدا نمی‌تونم توصیه کنم مثلا ۶۰۰ تومن پول بدید برای خرید فلان کتاب! امیدوارم هر چه زودتر نسخهٔ الکترونیکی و یا ارزون‌تر این موارد هم موجود بشه.... در مورد چند جلدی‌ها هم فقط جلد اول رو آوردم، که شامل این موارده: هری پاتر (۷ جلد)، آلکاتراز در مقابل کتابداران شرور (۶ جلد)، دروازه مردگان: قبرستان عمودی (۳ جلد)، ناجیان: پولاددل (۳ جلد، یه نکته: ترجمهٔ این مجموعه اصلا خوب نیست، تو مرورم درباره‌ش توضیح دادم)، The First Girl Child (۲ جلد)، شب زمستانی (۳ جلد)، A River Enchanted (۲جلد)، مه‌زاد: آخرین امپراطوری (۳ جلد)، مه‌زاد: آلیاژ قانون (۴ جلد، این در واقع عصر دوم مه‌زاده و باید بعد از سه جلد عصر اول خونده بشه!)، The Golem and the Jinni (۲ جلد)، ارباب حلقه‌ها: یاران حلقه (۳ جلد)، آرشیو استورم‌لایت: طریق شاهان (فعلا ۴ جلد). البته توجه کنید که یه سری از اینا رو تو ترجمه چند قسمت کردن! مثلا طریق شاهان خودش در واقع یه جلده که ترجمه‌ش تو دو سه قسمت چاپ شده، و من وقتی میگم ۴ جلد یعنی ۴ جلد اصلی! 🔅🔅🔅🔅🔅 ترتیب کتاب‌ها «تقریبا» از آسان به سخته 😄 یعنی اون آخرهای لیست با فانتزی‌های پیچیده‌تری طرفیم :) البته این رتبه‌بندی اونقدرم دقیق نیست، مخصوصا موارد نزدیک به هم اونقدرها تفاوتی با هم ندارن. ولی مثلا تفاوت بین اول فهرست تا آخرش زیاده. بنابراین، برای کسایی که تازه می‌خوان فانتزی رو شروع کنن شاید کتاب‌های آخر لیست انتخاب خوبی نباشه 🤔 🔅🔅🔅🔅🔅 نکتهٔ دیگه اینکه تو این فهرست اصولا مخاطب بزرگسال مد نظر بوده، ولی یه سری از کتاب‌ها برای کودک و نوجوان کم سن و سال هم مناسبه. اینا در واقع در اصل کتاب نوجوانن، ولی کتاب نوجوانی که به نظرم برای آدم بزرگسال هم می‌تونه جذاب باشه، خودم که اصولا خیلی ازشون لذت بردم :) مثلا هری پاتر، آلکاتراز، مومو و داستان بی‌پایان. با این حال، اگه بزرگسالی هستید که اصولا با کتاب‌های نوجوان حال نمی‌کنید، شاید این دسته از کتاب‌ها براتون مناسب نباشه! البته که به نظرم خیلی اشتباه می‌کنید 😂 بقیهٔ موارد هم اگه بحث سانسور رو در نظر بگیریم برای نوجوون‌های بزرگتر هم مناسبه، ولی اونایی که ممکنه یه سری حساسیت‌هایی روش باشه به طور خاص این موارد هستن (من اصولا نسخهٔ ترجمه‌شدهٔ بعضی‌ها رو ندیدم و چیزی که میگم بر اساس نسخهٔ زبان اصلیه): ❗The First Girl Child ❗خرس و شباهنگ: بیشتر به خاطر صحنه‌های جلدهای بعدی ❗A River Enchanted ❗A Study in Drowning ❗پیکارگسل ❗مه‌زاد (عصر اول): یه مقدار خشونتش شاید زیاد باشه و فضای تاریکی داره (همون دارک 😄)، ولی از نظر صحنه‌های جنسی کاملا تمیزه. ❗مه‌زاد (عصر دوم): باز از لحاظ صحنه‌های جنسی تمیزه، خشونتش هم بالا نیست، ولی یه شخصیت فرعی هم‌جنس‌گرا داره... پرداختش خیلی کمه ولی بالاخره هست... 🔅🔅🔅🔅🔅 به اینم دقت کنید که اینطور نیست که از نظرم همهٔ این کتاب‌ها با هم برابر باشن، بعضیا خوبن، بعضیا خیلی خوبن و بعضیا عااااااالی هستن :) ولی خب همه‌شون طوری هستن که اگه کسی بگه فانتزی خوب می‌خوام بهش میگم اینا رو بخون :)

235

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.