بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

تور تورنتو: دانشجوی شهید حادثه پرواز اوکراین، امیرحسین قربانی

تور تورنتو: دانشجوی شهید حادثه پرواز اوکراین، امیرحسین قربانی

تور تورنتو: دانشجوی شهید حادثه پرواز اوکراین، امیرحسین قربانی

محمدعلی جعفری و 1 نفر دیگر
4.2
26 نفر |
16 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

46

خواهم خواند

26

کتاب تور تورنتو: دانشجوی شهید حادثه پرواز اوکراین، امیرحسین قربانی، ویراستار لیلی زهدی.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به تور تورنتو: دانشجوی شهید حادثه پرواز اوکراین، امیرحسین قربانی

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به تور تورنتو: دانشجوی شهید حادثه پرواز اوکراین، امیرحسین قربانی

یادداشت‌های مرتبط به تور تورنتو: دانشجوی شهید حادثه پرواز اوکراین، امیرحسین قربانی

            محمدعلی جعفری(نویسنده) را در غرفه ی روایت فتح دیدم قبلا از او کتاب #خانه_ی_مغایرت را خوانده بودم
علاقمند شده بودم به ادبیات یزد
سلام علیک کردیم و احوال پرسی 
تشکر کردم و دعای خیر برای خودش و قلمش
این کتاب را توصیه کرد و امضاء
"دانشجوی شهید حادثه پرواز اوکراین، امیرحسین قربانی" را که در جلد کتاب دیدم، دانستم که با یک غم بزرگ طرفم
غمی که باید مثل راوی کتاب بی صدا بسوزی و بخواهی آتش بقیه را خاموش کنی
با جمله ی نویسنده شروع می کنم:
دست روزگار برگ جدیدی از مظلومیت را رو کرد. اتفاقی که جنس غریبی داشت. حادثه پرواز اوکراین. عده ای که در مسیری افتاده بودند؛ نه برای مبارزه، نه برای دفاع. بی هوا و ناباورانه پر کشیده بودند.
متن پر از احساس این پدر صبور، اشکم را در آورد
پدر، در میان گفته هایش به خاطرات اسارت اردوگاه تکریت بازمیگردد
در قسمتی از کتاب، به وجد می آیم از این همه عزت نفس پدر:

گوشی ام زنگ می خورد.خبرنگار شبکه تابان است. می‌خواهد مصاحبه بگیرد. می نشینم توی ماشین. داداش رانندگی می کند. هنوز نمی دانم با خودم چند چندم. 《خطای انسانی》 پتکی شده است توی سرم. به خبرنگار وعده ی سر خرمن می دهم.
مصاحبه...
دوازدهم فروردین ۱۳۶۷. سلیمانیه ی عراق. نشستم جلوی سرنگ عراقی. از عقاب زرد و ستاره ی روی شانه اش فهمیدم سرهنگ است. انگار تازه از زیر دوش آمده بود بیرون. تر و تمیز و شسته و رفته با صورت شش تیغ. کنار دستش هم مترجم ایرانی ایستاده بود. با یک شیلنگ در دست. صدای سرهنگ پخش شد توی تن سردم.
-سُب الخمینی
تا مترجم به فارسی برگرداند فهمیدم ایرانی است. نمی دانم به چه قیمتی کشورش را فروخته بود.
_قرد! اگله الموت للخمینی(بوزینه! بگو مرگ بر خمینی)
می توانستم دو سه تا فحش بدهم به امام خمینی بگویم ما را به زور فرستاده جنگ. چیزی که سرهنگ عراقی توقع داشت از من بشنود؛ از یک رزمنده ی بچه سال که هنوز مو روی صورتش سبز نشده. ولی نشنید. الی الله. شیلنگ را هم خوردم. نه از دست سرهنگ عراقی. از دست هموطن خود فروخته ام
          
                #معرفی_کتاب

سوز سردی می خورد به صورتم .چشم می دوزم به آسمانِ قیری.
بلند بلند گریه می کنم.جواد دست می گذارد روی شانه ام. 

_آروم باش!
_میخوام ولی نمی تونم. 

پشت پرده ای از اشک،تا جایی که چشم هایم کار می کند و نور قرمز چشمک زن هواپیما را می بیند خیره می مانم.
       

استاد محمدعلی جعفری عزیز،کتاب تور تورنتو را در وصف؛
دانشجوی شهید حادثه اوکراین،امیرحسین قربانی نوشته اند. 

انتشارات؛روایت فتح

کتاب تورتورنتو رو که سفارش دادم هیچ ذهنیتی ازش نداشتم،یه کلمه ذهنم به سال ۹۸ ریسه بافت. 

کتاب رو که شروع کردم همان احساسات و دلبرانه های مادر و پسری به روی دلم نشست و غبطه خواهرانه م رو شد. 

پدری اسارت رفته هم در دلشان جا شد و خواهری که زمان به دنیا آمدنش خدا خواست کمی دل پاک تر زاده شود شاید هم کمی آگاهی ش از این خلسهء دنیا کمتر. 

شهید امیرحسین قربانی جوان دهه هفتادی،با تیپ شخصیتی مرتب،محجوب، مودب ،با حیا،با احترامی خاص نسبت به پدر و مادر،
تمام هدفش هم درس و مطالعه بود و خواستش این بود که خواهر کوچکترش را درمان کند.

پدر و مادر شهید عزیز تمام تلاش خود را به کار گرفتن تا فرزندشان به اهدافش برسد.

به قول پدر شهیدش تقدیرش این بود که سرنوشتش همانند دایی شهیدش رقم بخورد،همانقدر مظلوم و بی ادعا با ذکر یا ابوالفضل العباس

#شهید#اوکراین#پرواز##تورنتو#۷۵۲#شهادت#امید#۱۴۰۰
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            #تور_تورنتو

کتابی سبک و کم‌حجم در مورد یکی از قربانیان هواپیمای اوکراین که سه روز بعد از شهادت سردار، سقوط کرد؛ از زبان پدر و به قلم محمدعلی جعفری، روان و ساده و خوش‌خوان، قلم نویسنده را در اینجا به قلمش در "تاوان عاشقی" ترجیح دادم.

امیرحسین قربانی‌؛ فرزند نازپرورده‌ و تک پسرِ پدری آزاده که در خانواده‌ای مذهبی و انقلابی در یزد بزرگ می‌شود.


با اتمامِ کتاب، دوباره یاد گریه‌هایم در روز سقوط هواپیما افتادم که هنوز؛ هم داغ شهادت سردار حسابی جگرمان را آتش می‌زد، هم شیرینی سیلی به آمریکا را برایمان زهر کرد و هم با دیدن عکس‌های هواپیمای سقوط‌کرده دلم برای تک‌تک مسافران آن پرواز پر می‌کشید.
از ناراحتی و گریه‌‌های چند روز بعدش که فهمیدیم کار خودمان بوده هم بگذریم...


دلم بیشتر شور آقا را می‌زد، شور تنها وصیتِ حاج قاسم را... که خدایا داغ سردار مگر کم بود که حالا داغ این مسافران را هم تحمل کند...


از ته دل آرزو می‌کردم کاش خانواده‌های قربانیان هوای دلش را داشته باشند اما به نظرم چیزی شبیه محال می‌نمود...


کتاب را که می‌خواندم از این همه وابستگی و دل‌بستگیِ پدر و مادر به این فرزند اشک‌هایم جاری می‌شد، پیشرفت و خارج رفتن و آنجا درس‌خواندن و همه‌ی این‌ها به چه قیمتی وقتی مادرش یک‌سال بعد از دانشجو شدنش هنوز نتوانسته دوری فرزندش را تاب بیاورد؟ و هر بار که خودم را جایشان می‌گذاشتم به این نتیجه می‌رسیدم که اگر من بودم هیچ‌وقت و تحت هیچ شرایطی بچه‌ام را راهی دیار غربت نمی‌کردم.



از جذابیت‌ها و نقاط عطف داستان پرداختن به اسارت پدر در خلال داستانِ پسر بود و شاید تنها دلیلی که باز هم پای رهبر و انقلاب ماند و توانست حتی شده به قیمت از دست دادن تنها پسرش و سنگینی این داغ‌، باز هم حرفِ آقا را فصل‌الخطاب بداند؛ همین روزهای اسارت و درکِ سنگینی این مفهوم بود که نهال این نظام با چه خون‌ِ دل‌هایی به بار نشسته است.


خانواده‌اش امتحان سختی را آن هم به خوبی پشت سر گذاشته‌اند؛ و مطمئنم پاداش این صبر و ایثار را دیده‌اند و خواهنددید.


#یادداشت
#معرفی_کتاب
#هم‌خوانی
#محمدعلی_جعفری
#تور_تورنتو
          
فصل کتاب

1402/11/21

            سال هاست مشتاق مطالعه کتاب های شهدا هستم...شهدای جنگ تحمیلی، شهدای مدافع حرم و شهدای سلامت و... اما این دفعه داستان فرق می کند..باز هم قلم زیبای آقای محمدعلی جعفری با صداقت کامل شهید را روایت می‌کند ... شهیدی بسیار متفاوت، با مظلومیت جدید و بزرگی طرف هستیم، نویسنده می گوید👇🏻
دست روزگار برگ جدیدی از مظلومیت را رو کرد. اتفاقی که جنس غریبی داشت. حادثه پرواز اوکراین. عده‌ای که در مسیری افتاده بودند؛ نه برای مبارزه، نه برای دفاع. بی هوا و ناباورانه پرکشیده بودند.
کتاب تور تورنتو زندگی شهید امیرحسین قربانی را ورزق می زند؛ تک پسرِ نازپرورده خانواده قربانی، پسری که سرمایه زندگی و نور چشم پدر و مادرش بود.
یکی از قشنگترین اتفاقات کتاب روایت کتاب از زبان پدر امیرحسین بود، پدری که خود سال های زیادی به مبارزه پرداخته بود و در نهایت به اسارت درآمده بود...بیان احساسات پدرانه به زیباترین شکلش به همراه نوآوری جالبی که در خلال داستان و برگشت زدن به دوران اسارت پدر شهید در اردوگاه ۱۱ تکریت بسیار زیبا، اثرگذار و دردناک بود.
کتاب خانواده‌ای صمیمی و احساسی را برایمان ترسیم می کند.. خانواده‌ای با نقاط عاطفی بالا‌، بخصوص در رابطه مادر با پسرش.
کتاب از امیرحسین می گوید؛ امیرحسینی که نفس مادر بود.. امیرحسینی که جانش برای خواهرش می رفت... امیرحسینی که حجب و حیایش دیدنی بود... امیرحسینی که شخصیتش رو حتی با زندگی در کشور غریبه از دست نداد و پای اعتقاداتش ایستاد...امیرحسینی که انگیزش از تحصیل پزشک شدن و درمان تنها خواهرش بود که از معلولیت ذهنی رنج می برد.
کتاب را بخونید و امیرحسین را زندگی کنید.
با سقوط هواپیمای اوکراینی ۷۵۲ تمام سرمایه خانواده قربانی پرکشید و خانواده بزرگ‌ترین آزمایشش شروع شد و چه سربلند بیرون آمدند از این آزمایش با همراهی نکردن رسانه های بیگانه با همراهی رهبرشان، آنجا که پدر خانواده می گوید:
« _ هرچه نظر حضرت آقا باشه به عینه روی چشم می‌ذاریم.. »

کتاب سبک و کم حجمی که تا پایانش دست از رها کردنش بر نمی‌دارید.
داستانی پر احساس و غم انگیز، اما به شدت جذاب و نفس‌گیر.
          
                #یادداشت
#تور_تورنتو

از زندگینامه شهدا کتابهای متعددی خوانده ام هم شهدای جنگ تحمیلی هم مدافعان حرم و ...  اما جنس این کتاب فرق میکرد.
نویسنده کتاب، آقای محمدعلی جعفری در مقدمه کتاب اذعان دارد که روزگار، برگ غریبی از مظلومیت را رو کرده است. این نویسنده توانمند از رزمندگان دفاع مقدس، مدافعان حرم، وطن و سلامت روایت کرده است اما این دفعه روایتش جنس غریبی دارد نه از مبارزان است نه از مدافعان بلکه از کسانی است که بی هوا و ناباورانه پر کشیدند. ایشان در این کتاب برگهایی از زندگی شهید امیرحسین قربانی را ورق می زند که در هواپیمای اوکراینی آسمانی شد... 
کتابهایی از جمله قصه دلبری، عمار حلب، سربلند و آرام جان را از این نویسنده خوب خوانده ام و اعتراف میکنم در بیشتر موارد قلمش را دوست داشتم مخصوصا حلاوت و شیرینی عمار حلب هنوز زیر زبانم مزه مزه میکند و دوست دارم نسخه چاپی اش را نیز بخرم یا هدیه بگیرم...
این داستان روایت کوتاهی از زندگی این شهید بزرگوار است. به راستی لفظ شهید برای چه کسانی استفاده میشود و فقط برای مدافعان و مبارزان است؟
در واقع حساب و کتاب خدا با ما بندگانش متفاوت است اعمال را با فیلتر نیت میبیند نه با ظاهر اعمال پس شهید و شهادت دایره وسیعتری از شهدای بنیاد شهید را در برمیگیرد نمیدانم شایدم تنگتر... 
از نظر من کتاب با اوج شروع میشود وقتی نویسنده می گوید با وجود دوسال گذشتن از حادثه اما داغ آن هنوز برای والدینش تازه است تازه ی تازه و این کار را برایش سخت میکند... 
کتاب از زبان پدرش روایت میشود و واقعا پدرها چقدر مظلومند. 
سراسر کتاب پر از جملات عاشقانه مادر است به فرزندش، که نمی تواند دوری او، حتی برای تحصیل را تحمل کند...  خیلی وقتها امتحان خدا از همان جاست که ما رویش حساسیم و این بار نیز همین است...
به نظر من شهادت امیرحسین امتحان خدا از والدینش بود همانها که به هنگامه جنگ نیز در بطن میدان بودند و پدر امیرحسین، آزاده زمان جنگ است. 
شاید امیرحسین با استفاده از سهمیه پدرش به راحتی در رشته پزشکی قبول میشد اما نخواست و والدینش با تمام وجود به تصمیمش احترام گذاشتند و همراهش بودند و هستند... او تحصیل در کانادا را انتخاب کرد و با هدفی بزرگ قدم در راه گذاشت و جانانه تلاش کرد... تا آن حادثه اتفاق افتاد... 
آن روزهای سخت را به خاطر دارم. چقدر والدین بزرگی داشت که وقتی عزیزترینِ زندگیشان از دست رفت شاید هم به دست آمد خود را به دست دشمن ندادند و صبورانه تحمل کردند....
خدا به تمام مادران و پدران شهدا که با خدا معامله کردند بهترینها را عطا کند و مورد شفاعت شهیدشان قرار بگیرند و شهیدشان سر سفره ائمه و نزد پروردگارشان روزی داده شود؛ ان شاء الله 
لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون...

دی ماه 1402

@BookAndMe
.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            بسم الله

چقدر غریب... چقدر غریب... چقدر غریب...
به قول امیرخانی: حضرت حق، عاشق کسی اگر شد، پنهان‌ش می‌کند... کاش پیش ِ حضرت ِ حق، اسم نداشتیم، اما مرد بودیم... طوبا للغرباء!

روایت ناب پدرانه از اتفاقی که تلخی‌اش از همان ابتدا به جان‌مان نشست.
چقدر خوب است که پدر امیرحسین (شهید سانحه سقوط هواپیمای اوکراینی) از پسرش می‌گوید. چقدر جای روایت‌های پدرانه در ادبیات مان خالی است. پدری که در میانه روایتش به جا و درست و متناسب با هر واقعه، به سال‌های اسارتش در زندان‌های حزب بعث هم اشاره می‌کند.
روانی متن و نوآوری در روایت، با آوردن پیام‌های رد و بدل شده میان مادرشهید و پسرش از زبان پدرشهید بر زیبایی کتاب افزوده است.

درباره کتاب راحت بگویم
باید پدر باشی تا با کلمه کلمه کتاب بسوزی و نفست در سینه بماند و حناق بگیری...
مگر می‌شود این کلمات را خواند و نفس تنگی نگرفت؟؟
چقدر بعضی‌ها غریبند و نجیب...

هرچه درباره کتاب می‌خواهید را بالا نوشته‌ام.
دوست دارید بخوانید و نفس نفس بزنید.
یا نخوانید و بی‌دغدغه زندگی کنید.