بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

معقولِ مجنون.

@mabhoot

11 دنبال شده

33 دنبال کننده

                      این کاربر در دنیای کتاب‌ها گم شده‌است.
                    
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

                بسم الله الذی خلق الانسان 🌱💚
ساعت ۱۹:۴۰ به وقت تهران

تاریخ مستطاب آمریکا بهتون کامل یاد میده چطور از آمریکا بدتون بیاد و کاملا هم در اجرای هدفش موفق بوده البته متاسفانه ما غیر‌متمدن هستیم و اگر تحت تعالیم آمریکا متمدن می‌شدیم ، خیلی غلط می‌کردیم از آمریکا بدمون بیاد😀
سبک سرگرم‌کننده‌ای داشت : سمت راست عکس و سمت چپ نوشته که انصافا نقاشی‌های هر صفحه برازنده‌ش بود و در بیان هدف مقدس آمریکاییا یعنی گسترش دموکراسی و حقوق بشر ، نقشِ رسم شکل و ذکر مثال رو ایفا می‌کرد✨️
تنها چیزی که توی این کتاب اذیتتون میکنه ، روش های آموزش حقوق بشر و زحمات درخشان برادران آمریکاست (بخونید اروپا) و البته گاهی اوقات که نمک جناب نویسنده می‌زد بالا و حرص می‌خوردم که بس کن مرددد اه. (به همین خاطر نیم‌تا ستاره کم!)

+خداقوت به نویسنده و به امید خوندن تاریخ مستطاب انگلیس و تاریخ مستطاب اسرائیل از ایشون

+تا یادداشت بعدی یاعلی:)🌱💚
به وقت ۱۴۰۲/۶/۲۰ و ششمین یادداشتم در بهخوان

پ.ن: اگر تونستید با یه کلمه از این کتاب لبخند بزنید وجدانتون مرده!
        
                بسم الله الذی خلق الانسان💚🌱
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسكين بولاية امیرالمؤمنین:)!💛
ساعت ۲۲:۰۰ به وقت تهران
بالاخرههههه و بعد از شصتاد سال انتظار ، خوندنش توی عید غدیر تموم شد.
فضای داستان توی کشور لبنان و به دور از شخصیت‌های قبلیه؛ خیلی دور.
روایت فادیه ، جاسوس آموزش دیده اسرائیلی که در پوشش خبرنگار در لبنان حضور داره و نفوذش تا خونه‌ی فرمانده حزب‌الله ، حاج عامر کشیده شده و به عنوان خبرنگار در جلسه‌ای که حاج‌قاسم سلیمانی،  سیدحسن و حاج‌اسماعیل شرکت دارن ، حاضر بوده. (میخوام نفوذش رو برسونم😂)
کتاب از زبان همین فادیه‌ست و سوژه اصلی کلا اونه که باعث میشه فضای متفاوت‌تری توی  باروت خیس ببینیم.
و اما تجربه من:
با توجه به خوندن کتابای قبلی ، این یکی با وجود انتظاری که از سال ۹۹ براش کشیدم ، پرتلاطم نبود.
من موقع خوندن مثل بیروت یا چایت ، ضربان قلبم رو می‌شنیدم و بغض می‌چسبید بیخ گلوم ولی توی کل مدتی که کتاب رو می‌خوندم ، مخصوصا موقع شهادت دانیال احساس کردم قلم اونقدر قوی نیست که من رو عمیقا ناراحت کنه و خوندم و رد شدم.
حاج اسماعیلی که غالبا فکر کردیم حاج قاسم بوده ، واقعا حاج اسماعیل بود و اسم مستعار نبود. اینو موقع جلسه که نوشته "فرمانده قاسم وارد شد" ، متوجه میشیم.
  اطلاعاتی توی پاورقی نوشته بودن که برای من جدید بودن و شخصا خوشم اومد.
فادیه اما عجیب بود! خیلی عجیب! اونقدر که باورش برام سخت بود یه نفر چقدررر میتونه سخت‌جون باشه و نَمُر.
و همین طور بسام که تا آخرش همراه با فادیه سوال میپرسیدم این دیگه کیه؟
یکی از چیزایی که خیلی برام ناملموس بود، عدم حضور شخصیت‌های قبلی توی کتاب بود! 
حتی دانیال هم اونقدر به اندازه  دو کتاب قبلی دیالوگ نداشت و خب تفاوت سوژه‌‌ی باروت خیس ، این عدم حضور رو توجیه میکنه.
درکل کتاب برای من که هیجان با هرخط دو کتاب قبلی می‌بلعیدم ، اونقدر تجربه‌ی خفنی نبود ولی خب همچنان قلم خانم بلنددوست برام موردعلاقه‌ترین باقی مونده:)

+خداقوت میگم به خانم بلنددوست و امیدوارم به خوندن کتابای خفن‌تری از ایشون🌱💚

+تا یادداشت بعدی ، یاعلی:)
 شب عید غدیر ، ۱۴۰۲/۴/۱۵ و سومین یادداشتم در  بهخوان
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

                بسم الله الذی خلق الانسان🌱💚
ساعت ۱۶:۳۳ به وقت تهران 

خیلی اتفاقی و به رسم عادت، بهخوان رو باز کردم و پست جدید با عنوان "روز جهانی نامه نوشتن" رو دیدم و برام جالب بود که همچین روزی داریم؛ اینکه قبلا بوده رو نمیدونم ولی الان نامه نوشتن خیلی کار نوستالژیک و باحالیه.
"پری‌دخت" اولین کتابی بود که به سبک نامه‌نگاشته‌شده خوندم.
نامه‌هایی که بین پری‌دخت و سید‌محمودِ ساکن پاریس رد و بدل میشه و با ظرافتِ زمان خودش نوشته شده.
اصل کتاب، اگر یه ایده به سبک و زمان حال بود ، اصلااا به دل نمی‌نشست و همین حال قدیمی‌ش باعث شیرین بودنشه؛ البته پایان غافلگیر‌کننده‌ای که داشت هم بی‌تاثیر نبود🥲
یکی از کاربرا  گفته‌های پری‌دخت راجع‌به اینکه زن را چه به نوشتن و سیاست رو نقد کرده بودن‌؛ شاید نویسنده می‌خواسته تفکر یه دختر قاجاری و جو دور‌و‌برش رو نشون بده؟
در کل برای من تجربه‌ی خیلی دلنشینی بود. 

+خداقوت به نویسنده و به امید خوندن آثار بهتر از  ایشون

+تا یادداشت بعدی ، یاعلی:)🌱
به وقت ۱۴۰۲/۶/۱۰ و پنجمین یادداشتم در بهخوان

پ.ن: نظرات کاربرای دیگه رو حتما بخونید چون از اون دست کتاباییه که یه‌عده عاشقش میشن و یه‌عده نه!
        
                بسم الله الذی خلق الانسان💚🌱
ساعت ۲۲:۲۲ به وقت تهران
جزء  افرادی بودم که بعد از اولین چاپ کتاب ، یورش بردم سمت کتابفروشی و خریدمش.
"ستاره‌ها چیدنی نیستند" برای من همون تفاوتی بود که میخواستم.
حرف‌هایی به دور از کلیشه‌هایی که درمورد حقوق زن گفته میشه و واقعا برای اولین بار می‌شنیدم که برام خیلی جالب بود و چقدر نویسنده برام قابل ستایش بود که کلا ماجرا رو از این نگاه نوشته.
سارایی که به دنبال جواب یافتن برای سوالاتش پاش به مرکز اسلامی نیویورک باز میشه و توی مدت ۱۰ هفته پای صحبت دکتر مجیدی میشینه که هرکدوم از این جلسه‌ها يکی از فصل‌های کتاب هستن با چاشنی داستان؛ چاشنی کم!
 اولین چیزی که توی کتاب بهش پرداخته میشه ، شروع کردن از پایه‌ی نوع نگاه به زنه ؛ یک نگاه سفید و یک نگاه سیاه ؛ مقایسه کردن اونها و نهایتا بررسی ده دلیل قابل پذیرش در موضوع حجاب برای "همه خانم‌های دنیا!" به صورت فرادینی و ملیتی..
تنها نکته منفی ، نبود نقش پررنگ داستان توی کتابه که واقعا خواننده رو عذاب میده و از این جهت اثر رو تبدیل به یک منبع مطالعاتی میکنه تا کتاب داستان!

+خداقوت به آقای حبیب‌اللهیان و به امید نشر آثار بهتر و مفیدتر:)

+تا یادداشت بعدی ، یاعلی:)!💚🌱
۱۴۰۲/۴/۱۲ و دومین یادداشتم در بهخوان
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

فعالیت‌ها