بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

محمدرجا صاحبدل

@sahebdela

202 دنبال شده

182 دنبال کننده

                      یک کتاب‌خوان کاملا معمولی
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                سالها پیش از این، ابراهیم حاتمی‌کیا در مورد آژانس شیشه‌ای‌اش گفته بود: در همان ایام اکران، با گروهی  در مورد فیلم به گفتگو نشسته بودم؛ برداشت‌هایی از فیلم‌ام داشتند که اصلا منظور من نبود. یا یکبار امیرخانی در برنامه تلویزیونی شهیدی‌فرد گفت: می‌خواهید دکور برنامه‌تان را به شکلی تحلیل کنم که نمادهای ماسونی / شیطان پرستی از آن دربیاورم! (حالا دکور چه بود؟ زمینه سفید با تعدادی زیادی پرچم تشریفات ایران) 
امشب وقتی با نویسنده گفتگو داشتم، متوجه شدم برداشتی داشتم که گویا مد نظر صاحب متن نبود (یا اگر هم بود بیان نکرد؛ والله اعلم)

داستان را اگر از پیچ یک‌سوم آغازش رد کنید، می‌توانید امید داشته باشید که جذب می‌شوید وگرنه بعید می‌دانم دل و دماغ به پایان رساندن‌اش را داشته باشید. 
این کتاب اولین کاری بود که از مجتبی تقوی‌زاد می‌خواندم. ضمنا بگویم که متن، تک جمله‌ها و توصیفات پراکنده بسیار زیبایی داشت.

بعدالتحریر:
نام کتاب، شبِ بازی است، نه شب‌بازی!
        

باشگاه‌ها

حلقه هشتم کتاب مبنا

144 عضو

و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

هری پاتر و سنگ کیمیا (هری پاتر 1) هری پاتر و تالار اسرار (هری پاتر 2)هری پاتر و زندانی آزکابان (هری پاتر 3)

معلم کلاس پنجمم خانم جی کی رولینگ

10 کتاب

هر وقت به گذشته نگاه میکنم متوجه می شم که بدون شک یکی از عوامل ترغیب من به مطالعه بیشتر مجموعه هری پاتر بود. کلاس پنجم که بودم دیگه کتاب قصه هایی که پدر و مادرم برام می خریدن برام جالب نبود ، قابل پیش بینی بودن و شخصیت هاش همیشه شاد و قهرمان. هیچ وقت آدم بده داستان برنده نمی شد و من برام سوال شده بود که واقعا همه داستان ها قراره این جوری تموم شن؟ این قد کسل کننده و بی هیجان؟ فکر می کردم مشکل از اینه که نویسنده های کتاب کودک به اندازه کافی هیجان وارد داستانشون نمی کنن. صحنه های تعقیب و گریز پلیسی و لو رفتن قهرمانی که به ارتش دشمن نفوذ کرده از جمله ایده هایی بودن که فکر میکردم باعث میشن داستان از اون کلیشه ای بودن در بیاد و منعطف بشه. تا این که یه روز به پیشنهاد خاله ام تصمیم گرفتم یه کتاب جدید رو که اسمش هری پاتر و سنگ جادو بود شروع کنم. اولاش خیلی عادی بود. تا پنجاه صفحه ی اول باورم نمی شد که قهرمان داستان قراره یه پسر نحیف و یتیم باشه که هیچ پشتوانه ی معنوی نداره و با حداقل امکانات زندگی رو سپری می کنه. یه قهرمان بر خلاف قهرمان های دیگه. یکی که فوق العاده نیست. یه آدم کاملا معمولی. و در برخی موارد بدشانس و بدبخت. اصلاح میکنم در بیشتر موارد بدشانس و بدبخت. این یکی قهرمان زیادی گناه داشت (و بیاید با هم رو راست باشیم، نویسنده ها دوست دارن همیشه قهرمان های منحصر به فردی رو خلق کنن و نکته قابل توجه این جاست که یه آدم خیلی خوش بخت ، قدرتمند و زیبا همون قدر خاص به نظر میرسه که یه آدم بدبخت و ضعیف می تونه خاص باشه) هر چند که من اون موقع متوجه این نبودم که در واقع هری پاتر هم از قانون نانوشته ی قهرمان ها خاص هستند( حالا به هر دلیلی ، می خواد به خاطر تروما هاش باشه ، ژنتیکش یا...) پیروی میکنه. منِ ۱۱ ساله با شخصیت اصلی ای آشنا شده بودم که از خیلی نظر ها با بقیه قهرمان ها فرق می کرد. این تضاد کاملا واضح در کنار نو بودن ایده مدرسه جادویی و خلاقیت های گاه بیگاه خانم جی کی رولینگ مثل پله های متحرک ، عکس های سخنگو ، قورباغه های شکلاتی و مهم تر از همه ۳ دوست که مثل من فکر می کردند و با این که زیاد خفن نبودن و هر کدومشون یه ایرادی داشتن اما همه جوره ، تحت هر شرایطی پشت هم بودن ، باعث شده بود خیلی با این کتاب انس بگیرم. و من مجذوب دنیای کتاب ها شدم، دنیایی که این کتاب تنها قطره ای ازش بود. اما مفاهیمی که از کتاب هری پاتر و سنگ جادو برداشت کردم: ۱_ هدف همیشه جلو چشمامونه ولی ما به بیراهه میریم ۲_ شخصیت آدما پیچیده تر از اونه که بتونی بشناسیشون ۳_شجاعت و حماقت تقریبا یکی هستن ۴_ قدرت مناسب کساییه که اون رو نمی خوان(این جمله منو یاد لارتن کرپسلی میندازه، اهل دلا جریانشو میدونن) الان که دوباره این مجموعه رو می خونم متوجه شدم که می تونست خیلی بهتر از اینی باشه که هست؛ اما چیز جالب توجه اینه که هیچ کدوم از اون عیب هایی که بیرون میکشم احساسم رو نسبت به این کتاب تغییر نمی ده.این کتاب برام شبیه یه دوست خیلی قدیمی شده. کسی که شاید بدی هایی داشته باشه ، اما به خاطر خوبی هاش و تجربه هایی که به من بخشیده دوست اش دارم شاید من هیچ وقت کتاب خون نمی شدم، البته اگر اون موقع هری پاتر رو نمی خوندم

اولین مواجههٔ من با آقای اومبرتو اکو که باعث شد دو تا کتاب دیگه‌ش رو هم بذارم تو فهرست انتظارم :)


داستان کتاب تو قرون وسطی می‌گذره، در اوایل قرن ۱۴ میلادی.
راوی یه راهب پیره که در زمان رخداد وقایع کتاب نوآموز جوونی بوده که در کنار استادش، ویلیام، راهی صومعه‌ای ایتالیایی میشه.
ویلیام که در واقع برای شرکت در مذاکره‌ای بین طرفداران فرقهٔ فرانسیسیان و نمایندگان پاپ به این صومعه اومده، در بدو ورود با معمای یه قتل مواجه میشه و به درخواست دیرسالار شروع می‌کنه به کنکاش دربارهٔ وقایع عجیب رخ‌داده در صومعه...
کل این ۸۸۰ صفحه هم در واقع در هفت روز اتفاق می‌افته...

 🔅🔅🔅🔅🔅

ویلیام یه دانشمنده، آدم باهوشی که می‌تونه با به کار بردن منطق، از مشاهداتش به علل وقایع برسه و مدل برخوردش با معماها من رو یاد شرلوک هلمز می‌انداخت (این آقای ویلیام اصولا باسکرویلی هم بود که باز یادآور «درندهٔ باسکرویل» آرتور کانن دویله).
و آدسو، راوی داستان، یه پسر نوجوونه که به سلک راهبان دراومده و به درخواست خانواده‌ش ملازم ویلیام شده و همه جا اون رو استاد خطاب می‌کنه.

🔅🔅🔅🔅🔅

بخش‌های زیادی از کتاب به گفتگوهای فلسفی و الهیاتی اختصاص داده شده که احتمالا از حوصلهٔ خیلی‌ها خارج باشه :) ولی من به شخصه از این تیکه‌ها هم لذت بردم.

البته یه جاهایی بود که موقع گوش دادن بهش جدا قیافه‌م اینطوری می‌شد: 😵‍💫
😂
اومبرتو اکو اصولا خودش یه تاریخ‌دانه با تخصص قرون وسطی. اینجا هم کلی بحث‌های تاریخی داریم مثل درگیری کهتران فرقهٔ فرانسیسیان با پاپ یوآنس بیست و دوم، که جدا از نصفشم سر در نیاوردم 😄
البته اینم هر چی می‌گذره واضح‌تر میشه، یعنی اولش یهو میاد چندین صفحه تاریخ میگه که آدم می‌مونه چی به چیه ولی بعد که پیش می‌ره کم‌کم می‌فهمه هر کی کجای این دعوا ایستاده و اصلا درگیری سر چیه 😅
دلم می‌خواست الان که کتاب رو تموم کردم برگردم یه دور از اول اون بخش‌های تاریخی رو بخونم، و کلا یه مقدار بیشتر در موردشون جستجو کنم...

🔅🔅🔅🔅🔅

وسط بحث‌های فلسفی/الهیاتی و تاریخی خط معمایی داستان هم ادامه داره و با اضافه شدن قتل‌ها گره‌های بیشتری ایجاد میشه.

من این بخش‌های معمایی رو هم خیلی دوست داشتم، مخصوصا به خاطر نوع حل مسئلهٔ ویلیام.
البته که اینجا هم یه سری چیزا رو نفهمیدم، مثلا تصور نقشهٔ  هزارتوی کتابخونه جدا از توانایی اندک من در تجسم فضایی برنمی‌اومد 😵‍💫😄
ولی اینقدر بخش‌های دیگه‌ش جالب بود که خیلی غصهٔ این قسمت‌ها رو نخورم :)

🔅🔅🔅🔅🔅

یکی از نکات مهم جذابیت داستان هم برای من شخص ویلیام بود.
آدمی که در عین دینداری، عقل‌گرا و علم‌گراست.
صادقانه بگم که در تصور عامیانه‌م از قرون وسطی این دیدگاه‌های علمی جایی نداشت.
اینجا با رویکردهایی طرفیم که باز در نظر غیر تخصصی من چندان تفاوتی با رویکردهای علم جدید ندارن (از دوستان فلسفه علمی و دیگر متخصصان تقاضا دارم که این اظهارنظر غیر تخصصی رو بر من ببخشایند 😂). ویلیام در موارد متعددی از استادش راجر بیکن نام می‌بره، یه شخصیت واقعی که در نوع خودش خیلی جالب به نظر می‌رسه و توصیفاتش به نظرم قشنگ به یه ساینتیست می‌خوره 😄

من از شخصیت ویلیام خیلی خوشم اومد و جدا دلم می‌خواست می‌تونستم مدتی مثل آدسو ملازمش باشم 😅

تو بحث‌های فلسفی/الهیاتی کتاب هم می‌شد موضوعاتی رو پیدا کرد که هنوز که هنوزه بین دینداران ادیان مختلف، حداقل ادیان ابراهیمی، در جریانه.
عجیب هم نیست. ما هنوز دین داریم و دنیا و با پرسش‌هایی که در مورد نسبت این دو تا وجود دارن درگیریم...
در واقع، کتاب خیلی جاها اشارات مسیحی داره که ممکنه برای ما غیر مسیحی‌ها ملموس نباشه ولی هستهٔ اصلی بحث‌ها به نظرم محدود به نسخهٔ خاصی از ادیان الهی نیست.

کلا هم به نظرم رویکرد نویسنده در قبال دین و قرون وسطی منصفانه بود...

🔅🔅🔅🔅🔅

من نسخهٔ صوتی کتاب رو با صدای آقای رضا عمرانی (با برنامهٔ نوار) گوش دادم و از اجرای ایشون جدا راضی بودم. 
البته نسخهٔ متنی کتاب رو هم خریدم و تو خیلی از موارد بعد از گوش دادن به صوت، یه مروری هم از روی متن می‌کردم :)
زبان اصلی کتاب هم ایتالیاییه و تا جایی که می‌دونم این نسخهٔ فارسی از روی همین نسخهٔ اصلی ایتالیایی ترجمه شده.
اینجا من دیگه امکان مقایسهٔ متن اصلی با ترجمه رو نداشتم ولی در همون حد فارسی که می‌دیدم ترجمهٔ آقای علیزاده خیلی خوب بود.
البته ترجمهٔ انگلیسی کتاب رو هم گرفتم ولی اینقدر سنگین بود و پر از جملات لاتین ترجمه‌نشده که کلا بی‌خیالش شدم 😄 (آقای اکو اعتقاد داشته باید لاتین بلد باشی اگه نیستی همون بهتر که نصف متن کتاب رو نفهمی 😅).

🔅🔅🔅🔅🔅

در نهایت اینکه کتاب واقعا سخت‌خوانه و اگه صرفا می‌خواستم متنی بخونم تموم کردنش بیشتر از اینها طول می‌کشید. با این حال ولی خیلی دوستش داشتم و دو تا کتاب دیگهٔ نویسنده، یعنی آونگ فوکو و گورستان پراگ، رو هم گذاشتم که بعدا گوش بدم. البته آتئیست بودن یا در واقع شدن جناب اومبرتو یه مقدار زد تو ذوقم ولی خب اصولا تو دنیای کتابخونی و درسی من از این چیزا زیاد پیدا میشه و اینا باعث نمیشه از کسی دست بکشم 😂
            اولین مواجههٔ من با آقای اومبرتو اکو که باعث شد دو تا کتاب دیگه‌ش رو هم بذارم تو فهرست انتظارم :)


داستان کتاب تو قرون وسطی می‌گذره، در اوایل قرن ۱۴ میلادی.
راوی یه راهب پیره که در زمان رخداد وقایع کتاب نوآموز جوونی بوده که در کنار استادش، ویلیام، راهی صومعه‌ای ایتالیایی میشه.
ویلیام که در واقع برای شرکت در مذاکره‌ای بین طرفداران فرقهٔ فرانسیسیان و نمایندگان پاپ به این صومعه اومده، در بدو ورود با معمای یه قتل مواجه میشه و به درخواست دیرسالار شروع می‌کنه به کنکاش دربارهٔ وقایع عجیب رخ‌داده در صومعه...
کل این ۸۸۰ صفحه هم در واقع در هفت روز اتفاق می‌افته...

 🔅🔅🔅🔅🔅

ویلیام یه دانشمنده، آدم باهوشی که می‌تونه با به کار بردن منطق، از مشاهداتش به علل وقایع برسه و مدل برخوردش با معماها من رو یاد شرلوک هلمز می‌انداخت (این آقای ویلیام اصولا باسکرویلی هم بود که باز یادآور «درندهٔ باسکرویل» آرتور کانن دویله).
و آدسو، راوی داستان، یه پسر نوجوونه که به سلک راهبان دراومده و به درخواست خانواده‌ش ملازم ویلیام شده و همه جا اون رو استاد خطاب می‌کنه.

🔅🔅🔅🔅🔅

بخش‌های زیادی از کتاب به گفتگوهای فلسفی و الهیاتی اختصاص داده شده که احتمالا از حوصلهٔ خیلی‌ها خارج باشه :) ولی من به شخصه از این تیکه‌ها هم لذت بردم.

البته یه جاهایی بود که موقع گوش دادن بهش جدا قیافه‌م اینطوری می‌شد: 😵‍💫
😂
اومبرتو اکو اصولا خودش یه تاریخ‌دانه با تخصص قرون وسطی. اینجا هم کلی بحث‌های تاریخی داریم مثل درگیری کهتران فرقهٔ فرانسیسیان با پاپ یوآنس بیست و دوم، که جدا از نصفشم سر در نیاوردم 😄
البته اینم هر چی می‌گذره واضح‌تر میشه، یعنی اولش یهو میاد چندین صفحه تاریخ میگه که آدم می‌مونه چی به چیه ولی بعد که پیش می‌ره کم‌کم می‌فهمه هر کی کجای این دعوا ایستاده و اصلا درگیری سر چیه 😅
دلم می‌خواست الان که کتاب رو تموم کردم برگردم یه دور از اول اون بخش‌های تاریخی رو بخونم، و کلا یه مقدار بیشتر در موردشون جستجو کنم...

🔅🔅🔅🔅🔅

وسط بحث‌های فلسفی/الهیاتی و تاریخی خط معمایی داستان هم ادامه داره و با اضافه شدن قتل‌ها گره‌های بیشتری ایجاد میشه.

من این بخش‌های معمایی رو هم خیلی دوست داشتم، مخصوصا به خاطر نوع حل مسئلهٔ ویلیام.
البته که اینجا هم یه سری چیزا رو نفهمیدم، مثلا تصور نقشهٔ  هزارتوی کتابخونه جدا از توانایی اندک من در تجسم فضایی برنمی‌اومد 😵‍💫😄
ولی اینقدر بخش‌های دیگه‌ش جالب بود که خیلی غصهٔ این قسمت‌ها رو نخورم :)

🔅🔅🔅🔅🔅

یکی از نکات مهم جذابیت داستان هم برای من شخص ویلیام بود.
آدمی که در عین دینداری، عقل‌گرا و علم‌گراست.
صادقانه بگم که در تصور عامیانه‌م از قرون وسطی این دیدگاه‌های علمی جایی نداشت.
اینجا با رویکردهایی طرفیم که باز در نظر غیر تخصصی من چندان تفاوتی با رویکردهای علم جدید ندارن (از دوستان فلسفه علمی و دیگر متخصصان تقاضا دارم که این اظهارنظر غیر تخصصی رو بر من ببخشایند 😂). ویلیام در موارد متعددی از استادش راجر بیکن نام می‌بره، یه شخصیت واقعی که در نوع خودش خیلی جالب به نظر می‌رسه و توصیفاتش به نظرم قشنگ به یه ساینتیست می‌خوره 😄

من از شخصیت ویلیام خیلی خوشم اومد و جدا دلم می‌خواست می‌تونستم مدتی مثل آدسو ملازمش باشم 😅

تو بحث‌های فلسفی/الهیاتی کتاب هم می‌شد موضوعاتی رو پیدا کرد که هنوز که هنوزه بین دینداران ادیان مختلف، حداقل ادیان ابراهیمی، در جریانه.
عجیب هم نیست. ما هنوز دین داریم و دنیا و با پرسش‌هایی که در مورد نسبت این دو تا وجود دارن درگیریم...
در واقع، کتاب خیلی جاها اشارات مسیحی داره که ممکنه برای ما غیر مسیحی‌ها ملموس نباشه ولی هستهٔ اصلی بحث‌ها به نظرم محدود به نسخهٔ خاصی از ادیان الهی نیست.

کلا هم به نظرم رویکرد نویسنده در قبال دین و قرون وسطی منصفانه بود...

🔅🔅🔅🔅🔅

من نسخهٔ صوتی کتاب رو با صدای آقای رضا عمرانی (با برنامهٔ نوار) گوش دادم و از اجرای ایشون جدا راضی بودم. 
البته نسخهٔ متنی کتاب رو هم خریدم و تو خیلی از موارد بعد از گوش دادن به صوت، یه مروری هم از روی متن می‌کردم :)
زبان اصلی کتاب هم ایتالیاییه و تا جایی که می‌دونم این نسخهٔ فارسی از روی همین نسخهٔ اصلی ایتالیایی ترجمه شده.
اینجا من دیگه امکان مقایسهٔ متن اصلی با ترجمه رو نداشتم ولی در همون حد فارسی که می‌دیدم ترجمهٔ آقای علیزاده خیلی خوب بود.
البته ترجمهٔ انگلیسی کتاب رو هم گرفتم ولی اینقدر سنگین بود و پر از جملات لاتین ترجمه‌نشده که کلا بی‌خیالش شدم 😄 (آقای اکو اعتقاد داشته باید لاتین بلد باشی اگه نیستی همون بهتر که نصف متن کتاب رو نفهمی 😅).

🔅🔅🔅🔅🔅

در نهایت اینکه کتاب واقعا سخت‌خوانه و اگه صرفا می‌خواستم متنی بخونم تموم کردنش بیشتر از اینها طول می‌کشید. با این حال ولی خیلی دوستش داشتم و دو تا کتاب دیگهٔ نویسنده، یعنی آونگ فوکو و گورستان پراگ، رو هم گذاشتم که بعدا گوش بدم. البته آتئیست بودن یا در واقع شدن جناب اومبرتو یه مقدار زد تو ذوقم ولی خب اصولا تو دنیای کتابخونی و درسی من از این چیزا زیاد پیدا میشه و اینا باعث نمیشه از کسی دست بکشم 😂