ماه آسمان 🇮🇷

ماه آسمان 🇮🇷

کتابدار بلاگر
@moonshine
عضویت

شهریور 1402

233 دنبال شده

448 دنبال کننده

        کتاب خواندن برای من مثل نفس کشیدن است،اگر نخوانم‌ می‌میرم.
من شیفته ی کتاب ها هستم ،فیلم  ها را دوست دارم و برای تفریح می‌نویسم، اگر مایل بودید در کانال تلگرامم دنبالم کنید.
یک شیمی‌دانِ عشقِ کتاب و نوشتن.
🌒🧪📚✒️
اگرگلی را دوست داشته باشی که در میلیار‌دها ستاره فقط یکی از آن هست،وقتی به ستاره ها نگاه میکنی، احساس خوشبختی میکنی، چون گل تو در یکی از آن ستاره‌هاست...
اقتباسی از شازده کوچولو، آنتوان دوسنت اگزوپری
      
t.me/mah_nevesht_01

یادداشت‌ها

نمایش همه
        ۱. اولین کتاب کتابخانه‌ای.
این کتاب، اولین کتابی است که از کتابخانه‌ی شهر گرفته ام و عجب شروع بی نظیری، چه تجربه‌ی شگفت انگیزی.
۲. به خودت اعتماد کن.
من سخت کتاب انتخاب میکنم برای همین اغلب کتاب هایی که به انتخاب خودم خوانده ام دوست داشته ام و به ندرت کتاب هایی که از نظرات دیگران انتخاب کرده ام مورد پسندم بوده.
این بار هم به خودم اعتماد کردم و نتیجه شد کتابی که بسیار از آن لذت بردم.اه خدا لذت کافی و کامل.
۳.باربارا کلورلی اسمی نا آشنا.
خدایااا چرا این نویسنده با این داستان خوب ناشناخته مانده آن وقت بعضی نویسنده‌ها را هی توی بوق میکنند.
باید دنبال بگردم و آثار دیگرش را پیدا کنم.
۴. هند بریتانیا.
تاریخ برای‌من همیشه جذاب بوده با همه‌ی پیج و خم ها و سختی ها و درد هایش.
کتاب روایت داستان چند قتل در هندوستان در زمانی است که تحت سلطه‌ی بریتانیاست، فرهنگ هندی آمیخته با سلطه‌گری صاحبان سفید، مسیر جذابی را رقم زده، اصطلاحات هندی، انگلیسی و روابط شخصیت های هندی و انگلیسی کنار دیگر خرده‌ فرهنگ های نظامی، سنتی و روستایی، سیک، پشتون، کلمات فارسی و اردو، ملقمه‌ای عجیب ساخته که هم گیراست هم شگفت انگیز.
۵. شخصیت های نازنین.
شخصیت‌های که کلورلی خلق کرده خیلی طبیعی هستند،دوست داشتنی و نازنین (جو که خیلی جذاب است) نقاط تاریک و روشن دارند، افراطی نیستند، گذشته و سابقه دارند و رفتارهایشان از گذشته و عقایدشان ناشی میشود نه جنون آنی و غلیان ناگهانی امیال که شخصیت را ناشی و بدشکل و نپرداخته جلوه دهد.
۶.پیچش های داستانی و کد گذاری.
ضربآهنگ تند داستان همراه با پیچش های به‌جا و اوج ها و فرود های درست ، باعث شد تا داستان اصلا یکنواخت و کسل کننده نباشد. حتی وقتی که فصلی به روایت قتل نمیپرداخت و شخصیت ها را بسط میداد. مثل سفر جو و نانسی که صرفا باعث آشنایی و نوعی کد گذاری پایانی در داستان بود.
به علاوه، در جای‌جای داستان اطلاعات به شکلی معقول به خواننده منتقل میشد و سرنخ هایی برای پیش روی میداد اما به هیچ‌وجه پایان و قاتل را برهنه و آشکار‌ جلوی روی‌‌خواننده قرار نمیداد.
۷. ضربه‌ی آخر. (چَک نهایی)
انصافا هوش از سر پران بود، فکر این قاتل در زمان مطالعه اصلا به ذهنم خطور نکرد، البته اصلا کتاب مجالی برای فکر کردن و حدس زدن نداد( یک حدس غلط داشتم!)، اما خیلی خوب اطلاعات را مثل حلقه به هم متصل کرد تا به حلقه‌ی نهایی برسد.
۸. انگیزه، خیانت نه بهتر از آن
یک انگیزه‌ی قتل حسابی واقعا درست و‌ حسابی‌. چیزی که یادآوری میکند نوشتن داستان جنایی نیاز به شهوت و خیانت ندارد.چیزی که میفهاند انسان طبیعتی بیش از غرایز جنسی دارد. 
۹. کریستی وار پرونده حل کنید.
زیاد که آگاتا کریستی بخوانی میفهمی اگر‌ خوب به داستان دقت کنی میتوانی آن را حل کنی.واقعا هم باید با دقت بخوانی تا پرونده‌ی چند قتل را حل کنی‌.
پرنتیس گفت:« من گفتم بارها گفتم و شما نشنیدید»
 ۱۰. جمله‌ی درخشان کتاب.
کیتی گفت:« زندگانی هستند که باید ملاحظه‌ی آن ها را کرد و برای من آنها از مردگان مهم ترند و حتی از حقیقت »

      

22

        کتاب سوم با حضور غیر منتظره‌ی یولیان آغاز شد و باید بگم خوندن نبردش و ویژگی‌ها و ماجراهاش باعث شد من یه اسپارتانیان( یه جور فضاپیمای تک سرنشین جنگی) بخوام.(در حین نوشتنش یاد یه خاطره افتادم تو سفر که شاید بعدا براتون تعریف کردم)
جاه طلبی های امپراطوری خیلی ازارم میده، اینا فقط سودای کشورگشایی دارن.
یه قسمتی از اقدامات کله طلا برای کشورداری چه تعریف ها که نکرد اما دلم هنوز باهاش صاف نیست چون فکر نمیکنم این کار ها رو برای اصلاح بکنه، صرفا انجام میده چون مخالف کارهای قبلی بود و نیاز به یه پایگاه اجتماعی برای اهدافش داره، وقتی مجبوره اشراف را کنار بزنه تا به قدرت برسه باید هم این کار هارو انجام بده.
نکته‌ی بعدی که این جلد داشت، کار نویسنده روی شخصیت های فرعی و  نقش دوم بود، یولیان، میترمایر، روینتال، بوکاک و روبینسکی چند نفر دیگه. در واقع نویسنده به مرور روی‌پرداخت شخصیت ها کار کرده و حالا که به اندازه کافی نقش های اصلی رو میشناسم داره بهمون کد برای شخصیت های دیگه میده و ازشون غافل نشده.
این عمق شخصیتی که داره تو هر جلد شکل میگیره برام خیلی جذابه، مثلا تیکه‌های روینتال، ما تو جلد های قبلی تا حدی شک‌های اونو دیده بودیم و این جلد شکاف شخصیتی کامل ایجاد شد، یا روبینسکی که خیلی مرموز بود. این موضوع برام‌ خیلی لذت بخش بود.
 اگر چسبوندن هرچیزی رو به دین از طرف نویسنده فاکتور بگیریم، بحث های سیاسی و اجتماعی تو‌کتاب خیلی قوی و‌ خوبه و باز هم به شکل جالبی قابل تعمیم به زمان حال.
مثلا رفتار فزان در برابر امپراطوری و اتحاد، توطئه چینی ها و دسیسه ها، نسبت یک‌ کشور با قدرت نظامی و اقتصاد و خیلی چیزهای دیگه در کتاب به خوبی بیان شده(البته  اگر یه طرفه به کرسی رفتن نویسنده رو یه جاهایی نادیده بگیریم...)
یه قسمتی هم‌ حماقت‌های دولت اتحاد بود که خیلی اذیتم کرد‌و بعید میدونم حالا حالا ها از شرشون خلاصی داشته باشیم.
در کل این جلد حادثه و اتفاق چندانی نداشت و بیشتر یک‌ سری کاشت ایجاد کرد تا داستان در جلد بعد به اوج برسه و باعث شد اواخرش حوصله‌ام یه کم سر بره...
منتظر جلد بعد هستم ولی نیاز به یک‌ استراحت هم دارم...
چه تناقضی...
      

13

         این نازنینِ دوست نداشتنی...
با دید مثبتی با توجه به نظرات کلی درباره‌ی کتاب شروعش کردم، مخصوصا بعد از تجربه‌ی خوبی که از بازرس داشتم.
اما اوضاع خوب پیش نرفت، مرد داستان شروع به تعریف وقایعی میکند که منجر به آن لحظه‌ی آغازین داستان می‌شود.
مرد با نخوت بسیار خودش را بالا میبرد بالا میبرد و هرگز ذره‌ای فرو نمی‌افتد، حتی در آخر داستان با وجود آن تنش فوق‌العاده‌ای که تجربه کرده‌است، در حالی که غرورش ضربه خورده و در لبه‌ی پرتگاه است اما باز هم  دست برنمی‌دارد، هنوز هم معتقد است او‌ کار غلطی نکرده، هر چه کرده برای دختر کرده.
دم از عشق میزند اما حتی وقتی فهمیده اشتباه کرده، اقرار میکند که خطا رفته، در عمق وجودش باز هم آن غرور هست...
اواخر داستان دیگر داستان نبود، واگویه بود،  بی هدف و مبهم، کاملا پریشانی شخصیت در سخنانش پیدا بود اما قابل درک هم نبود...
دیگر از فضای لذت داستانی خارج شده بود...
نازنین برای من بیشتر شکنجه بود تا لذت، به لطف صدای خوب و اجرای بی نظیر تایماز رضوانی  این شکنجه را تحمل کردم و بی میل و رغبت تمامش کردم. 
اگر چه مفهوم پنهان در داستان یعنی نوع ارتباط این زن و مرد، به خوبی منتقل شد، اما نوع این انتقال برای من جذاب نبود.
منولوگ‌های مرد و قضاوت های یک طرفه‌ی او‌ بدون اشاره به درونیات زن داستان، قصه را سخت‌خوان و سرد کرده بود.
 باز هم تجربه‌ای شد تا با طناب مورد پسند اکثریت به چاه خواندن کتابی نروم...
چون ممکن است دست آخر از پنجره‌ای پایین بپرم....
      

48

26

        نوشتن برای این قسمت از داستان سخت شده، کلی احساسات جریحه‌دار کرده، کلی خون و خون ریزی راه انداخته.
دو تا شخصیت زن معرفی شده تو داستان اگر چه حضور پر رنگی نداشتند اما خیلی اثر قوی‌و بزرگی روی روند قصه داشتن و من از این خوشم آمد.
این قسمت ما مقابله‌ی شخصیت های اصلی با نیرو‌های درونی بود، هر کس در سرزمین خودش قدرتش رو تثبیت کرد.
گاهی چهره‌های جدید از شخصیت های داستان دیدیم که خب زیاد بهشون نمیومد، ولی نویسنده نوشته دیگه.
اون وجه زشت جنگیدن رو دیدیم(داشتم فکر میکردم که قدر تو جنگ تریاک حالم بهم خورد از توصیف های نویسنده که سعی کرد جنگ و خشن و زشت نشون بده و این جا شاید فقط چند کلمه گفت و کافی بود، نیاز نیست یه طومار ردیف کنید تا منظورتون رو برسونید، نیاز نیست فهرستی از شریرانه ترین اعمال بشری رو تو کتابت جا کنی تا بگی طرف مقابل چه قدر وحشی بوده. گاهی فقط دو کلمه لازمه.)، مردن، درد کشیدن و تلاش برای بقا.
یکی بحث دین و خدا تو این قسمت داستان پر رنگ بود که خب کسی که خونده باشه می‌دونه جریان از چه قراره و توضیح‌دادنش برای داستانی که داستان رو نخوندن، فایده‌ای خاصی نداره، اما مثل همه‌ی عناصر دیگه دین و خدا هم رنگ‌ بوی ژاپنی داره و خب نویسنده ژاپنی‌ بوده دیگه. 
یکی هم درخواست زیگفرد، به نظرم خیلی کلیشه‌ای نویسنده توجیه کارهای آینده‌ی راینهارد رو داد دستمون، باید بگم با وجود این که شخصیت محبوب من یانگ تنبل خودمونه، اما عمیقا ناراحتم. دلشکستگی و عشق همزمان تهش همین میشه. دلم براش سوخت چون بعید بدونم راینهارد بفهممه این بشر چی تو کله‌اش داشته. اون کله‌ی طلایی جایی برای افکار قشنگ‌ کریهیایس نداره...
      

23

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نشده است.

چالش‌ها

این کاربر هنوز به چالشی نپیوسته است.

لیست‌ها

نمایش همه
آخرین رز کشمیری؛ کاوشگری های جو سندی لندزچهره ی یک غریبهقصاص مقدس

ادبیات پلیسی نشر قطره

13 کتاب

نشر قطره بی‌گمان یکی از شناخته‌ شده‌ترین ناشران کشور است اما نه در ادبیات پلیسی. نشر قطره مجموعه‌ای از داستان‌های جنایی و پلیسی را با یک طراحی جلد خاص و منحصر در مجموعه ادبیات پلیسی خود چاپ کرده است. مجموعه‌ای که بی‌شک در بین جنایی‌خوان‌ها کمتر شناخته شده است. داستان‌ها و روایت‌هایی بی‌نظیر که می‌تواند شما را از یکنواختی و کسل کنندگی جنایی‌های امروز بیرون بکشد. هر کدام از این داستان‌ها می‌توانند شما را به دنیای جدیدی پرتاب کنند. دنیایی که منحصر به فرد است و همچون مجلدهای این مجموعه رنگارنگ. اولین تجربه من در مواجهه با ادبیات پلیسی نشر قطره به داستان چهره‌ی یک غریبه باز می‌گردد که حاصل همخوانی با باشگاه کارآگاهان بهخوان بود. روایت مردی که خودش هم نمی‌دانست کیست اما می‌دانست که کارآگاه است و باید پرونده‌ای را حل می‌کرد که نمی‌دانست قبلا چه چیزهایی درباره آن کشف کرده است. تجربی خاص و بی‌نظیر که حاصلش لذتی وافر از داستانی ساده بود. دومین مواجهه‌ی من با ادبیات پلیسی نشر قطره کتاب آخرین رز کشمیری است. داستانی که در بستر تاریخ و در هند بریتانیا می‌گذرد. شخصیت‌های ملموس و زنده در کنار خرده فرهنگ‌های هندی و انگلیسی، روایتی جذاب می‌سازند. این تجربه چنان برای من لذت بخش بود که باعث شد برای بار سوم سراغ مجموعه‌ی ادبیات پلیسی قطره بروم. از بین کتاب قصاص مقدس و و کتاب وردست زنبوردار، قصاص مقدس را انتخاب کردم که داستانی را در بستر جنگ‌های مذهبی و کلیساهای روم و سلت روایت می‌کند. هنوز کتاب را نخواندم اما منتظر یک تجربه شگفت انگیز دیگر هستم. کتاب معروف دیگری از همین مجموعه به نام خانه‌ای که در آن مرده بودم هم هست مورد استقبال جنایی خوان‌ها قرار گرفته است. تعریف کتاب جیغ و آخرین کودک را شنیدم و آن را در لیست خواهم خواندها قرار می‌دهم. مرگ به پمبرلی می‌آید، دکتر جکیل و آقای هلمز، دست راست آمون، خون ناپاک، شمش‌های نقره و دروازه راشومون از دیگر عناوین جذاب مجموعه ادبیات پلیسی قطره است،خودم هنوز هیچ یک را نخوانده ام. حدود ۵۰ کتاب جنایی در این مجموعه به چاپ رسیده که می‌توان انتظار آثار خوب زیادی را در آن داشت. اگر از این مجموعه تجربه‌ای دارید لطفاً آن را با من در میان بگذارید. لیست به طور پیوسته با مطالعه هر یک از کتاب‌ها به روز رسانی خواهد شد.

37

آخرین نبردصندلی نقره ایکشتی سپیده پیما

ورود به دنیای فانتزی در نوجوانی بخش سوم

7 کتاب

شیر، کمد و جادوگر...سلام نارنیا! سال ۲۰۰۵، فیلمی با حضور چهار کودکِ خانواده‌ی پونسی منتشر میشود که از یک کمد چوبی در یک عمارت قدیمی پا به دنیایی میگذارند که در حال نابودی است و میفهمند گویا ناجیان این دنیا هستند، شیری را ملاقات میکنند که میگویند خالق این دنیای جدید است و در مدت چند روز از بچه‌هایی گریزان از نبرد، به انسان‌هایی دلیر، وفادار ، مهربان ، و با‌ایمان تبدیل میشوند. احتمالا بچه‌های آن روزها بارها در کمدشان را به امید یافتن نارنیا باز کرده‌اند و شاید هنوز هم گاهی باز کنند... اگر مشتاق شنیدن و خواندن داستان شاه پیتر و شاه ادموند و ملکه لوسی و سوزان هستند و میخواهید بدانید این شیر مرموز و جذاب چه کسی است یا نارنیا کجاست که از پس کمدی میتوان به انجا سرک کشید، باید به سراغ اولین کتابِ مجموعه داستان های نارنیا بروید. هر چند روایت داستان نارنیا در حضور اعضای خانواده‌ی پونسی جذاب‌تر است اما اگر میخواید بدانید اصلا نارنیا کجاست باید اول کتاب خواهر‌زاده‌ی جادوگر را بخوانید، اما اصلا عجله نکنید هیچ وقت برای این اتفاق دیر نیست تا میتوانید از حضور پیتر، ادموند و سوزان و لوسی لذت ببرید. بدانید اگر یک بار در نارنیا شاه یا ملکه بشوید، برای همیشه شاه یا ملکه خواهید بود... در نارنیا حیوانات حرف میزنند، پس تعجب نکنید، دورف، فون و قنطرس خواهید دید، یک وقت نترسید، راستی مراقب گرگ‌ها باشید و البته از انسان های تلمارین دوری کنید... ملکه‌ی برفی و وفادارانش همیشه در کمین هستند، بسیار مراقب باشید...

7

قصه‌های همیشگی؛ هشدار برادران گریمقصه‌های همیشگی : بازگشت ساحرهقصه‌های همیشگی؛ سفر به سرزمین سرگردانی

ورود به دنیای فانتزی در نوجوانی، قسمت دوم

6 کتاب

اسم سیندرلا برای شما اشناست ، سفید برفی چه طور؟! داستان زیبای خفته را شنیده‌اید، پری‌ها را دوست دارید؟! هیچ‌وقت دلتان نخواسته وارد دنیای یک‌ کتاب بشوید یا خودتان داستانی را به میل خودتان بنویسید؟! اگر پاسختان به فقط یک‌ سوال هم مثبت باشد، کافی است. که یعنی از خواندن این مجموعه لذت خواهید برد. دنیای جادو همیشه جذاب بوده اما قطعا برای نوجوان ها جذاب‌تر از دیگران است، اگر‌ قرار باشد در ۲۰ یا ۳۰ سالگی شیفته‌ی کتاب های فانتزی و جادویی باشید، باید از همین نوجوانی کار را شروع کنید. کریس کالفر مجموعه‌ی قصه های همیشگی(سرزمین قصه‌ها) را برای نوجوانان در ۶ کتاب در سال ۲۰۱۲ نوشته است، اما تجربه‌ی ما در باشگاه «کتابخوانی گپ» میگوید:« سن یک عدد است» مهم این است که در رگ‌های شما خون و جادو با هم در جریان باشد یا نه، تا از این مجموعه لذت ببرید. الکس و کانر بیلی، دو نوجوان، مثل همه‌ی هم سالانشان هستند، یکی سر به هوا و دیگری سر به زیر، با ذهنی پر از خیال و سوال، همین ذهن کنجکاو این دو را وارد یک بازی خطرناک میکند، سر از ناکجا آباد در می‌آورند و ناگهان باید بزرگ شوند تا زنده بمانند... نگران نباشید قرار نیست وارد یک دنیای ترسناک و مرگ‌آور شوید، دنیای کالفر پر است از هیجان، تجربه‌های جدید، دوستان تازه، خطر، دلهره، دشمنان ترسناک و پایان‌های خوش، البته گاهی نه همیشه... و البته پایان های شگفت انگیز...پایان‌هایی که مثل قلاب ماهیگیری به سمت شما می‌آیند و راه گریزی نیست جز این که قلاب را بگیرید و وارد جلد بعدی شوید‌. کالفر بارها شما را تا لبه‌ی پرتگاه خواهد برد، هل خواهد داد تا به قعر دره بروید، بعد خودش نجاتتان میدهد و شما را بالا میکشد تا برای پرتاب بعدی آماده شوید... من لقب خداوند پایان های شگفت انگیز را به کافر دادم، کسی که برای خواندن جلد بعدی داستان هایش نمیتوانید حتی نفس بکشید. شخصیت های کالفر، خیلی آشنا و در عین حال غریبه هستند، ما سفید برفی را میشناسیم، اما بعد بیدار شدن از طلسم چه بر سرش آمد؟ سیندرلا بعد از ازدواج با پرنس چه کرد؟ وقتی رز از طلسم خواب رها شد، دنیایش چه طور بود؟ شنل قرمزی بعد از نجات مادربزرگ کجا رفت؟ هنوز کاپیتان هوک با پیتر و بچه‌ها در جنگ‌ است؟ رابین هود و گروه مردان شاد چه طور؟ کالفر امده تا پاسخ سوالات شما را بدهد، آماده اید، تا از نوجوانی وارد دنیای فانتزی شوید... بفرمایید این شما و این قصه‌های همیشگی

6

 ماه آسمان 🇮🇷

ماه آسمان 🇮🇷

1403/12/30 - 17:30

قصه های همیشگی؛ طلسم آرزوخاطرات یک گیشاهری پاتر و زندانی آزکابان

آنچه در سال کتابی من گذشت...

15 کتاب

در این قسمت(۱۴۰۳) آغاز بهار با پایان کتاب خاطرات یک گیشا،همراه بود.بعد کتاب اول مه‌زاد و هری پاتر تمام شد، اولین کتاب آوینیون که خیلی سخت و سنگین بود. فداکاری مظنون ایکس، همون اوایل سال شروع شد، بعد مه‌زاد که تا خرداد ماه طول کشید، بعد ادامه‌ی هری‌پاتر با سرعت ۱.۲۵ تا تمام شود. دو ماهی کارم شده بود شنیدن هری پاتر خسته از این همه هری، برای بار اول قصه‌های همیشگی را شنیدم، اردیبهشتی بود که اصلا بهشتی نبود، اما گذشت، من برای این که بگذرد باز چنگ انداختم به هری. چند تایی نمایشنامه خواندم، داشتم میفهمیدم که نمایشنامه در سلیقه‌ام نیست، اما هنوز داشتم میفهمیدم وطول کشید تا واقعا فهمیدم. خواندم چگونه یک نماز خوب بخوانم و نرفتم نمایشگاه، کتاب های نمایشگاه که رسیدن دستم، شروع کردم به خواندن.داستانک های ادواردو آنیلی را یک روزه تمام کردم، ۳۱ اردیبهشت، یو نسبوی عزیز با خورشید نیمه شب در حدود ۵ روز. شروع کتاب دوم مه‌زاد در خرداد و پایانش دی ماه.جنایی خواندم، جنایی، معمایی، کاراگاهی، قدیمی، جدید،با چه تنوعی خواندم. باشگاه گپ خرداد تاسیس شد، اول سیاه دل خواندیم و من برای چندمین بار خواندم و مو را باز ملاقات کردم. دوباره حکایت دو شهر و قصر ابی را خواندم(البته چندباره) تیر ماه که شد هری پاتر کسلم کرده بود و تمام نمیشد، وای از شاهزاده‌ی دورگه که شده بود دفتر خاطرات اسمش رو نبر. مرداد و بلاخره یادگاران مرگ و البته طلسم سیاه دل با باشگاه، همراه معمای اقای ریپلی که هنوز هم نمیدانم چرا دوستش داشتم‌(عملا هیچی نداشت) هری پاتر در نهایت مرداد ماه پرونده‌اش بسته شد، اما برای من آن داستان جادویی نشد، که نشد. شهریور ماه جین ایر بود، دنبال کردن سفرم به نارنیا، دیزی دارکر، شروع سفر به جهان پهناور با مهدی میر کیانی و تن‌تن. مرگ سیاه دل و بسته شدن پرونده‌ی اولین مجموعه‌ی باشگاه. سلام  به اگاتا کریستی در شهریور با ساعت ها. پرنده به پرنده‌ی آوینیون و وارد شدن به ماه مهر همراه شرلوک هولمز و مگره، گذری بر ادبیات روسی که دوستش ندارم با سعادت زناشویی، ارازل و اوباش و زامپیشی‌ها، شروع همیشه‌ یک نفر دروغ میگوید، آلیس فینی. قصه‌های همیشگی با باشگاه شروعش از شهریور ماه، ادامه‌اش تا اذر ماه،و پایان ‌های جذابش. آه کالفر خدای پایان های جذاب. باز هم کریستی، مهدی میرکیانی و تن‌تن. با کریستی و قتل شیطان وارد ابان شدم و همون فرمون مهر ماه رفتم جلو، کریستی، میرکیانی و تن‌تن و البته قصه‌های همیشگی. شروع خواندن چغر بد بدن، شیمی ترکیبات طبیعی، برای تلطیف فضا آن شرلی، یه کم زبان انگلیسی.شروع اخرین نبرد و با همین وارد آذر شدم. آذر از چای و خیال خواندم، با باشگاه ارباب حلقه‌ها رو شروع کردم. سرم شلوغ بوده، کم کتاب خواندم.البته اخرش آناتومی داستان رو تموم کردم. با تن‌تن و کریستی رفتم دی ماه، یه ملاقات با شرلوک، سری به امپراطور فرانسه و دزیره کلاری زدم. با رفقای نوجوون ایکه‌باگ خواندم و اینطوری نوجووانانه رفتم به استقبال بهمن. بهمن فصل ارباب دزد ها و چرخ وفلک جادویی بود. فصل ارباب حلقه ها و دو برج، فصل قول و عجب قولی خواندم. سر شلوغی و آمادگی کنکور و خواندن آن چغر بد بدن. قول ۲۹ بهمن تمام شد. با مهدی میر کیانی و بازگشت پادشاه اسفند رو شروع کردم، تو راه برخوردم به مومو و چه قدر از هم نشینی کنارش لذت بردم، با کاراگاه مونک و کمسیر کوگل بلیتس پرونده حل کردم، بعد از مدت ها شعر خواندم... همین حالا ۳۰ اسفند پرونده ی ارباب حلقه ها را بستم و پادشاه بازگشته است...

25

 ماه آسمان 🇮🇷

ماه آسمان 🇮🇷

1403/11/27 - 15:49

شرلوک هلمز : اتود در قرمز لاکینشانه چهاردرنده باسکرویل

محبوب‌ترین کاراگاه جهان، شرلوک هولمز

13 کتاب

پوآرو با آن سبیل قشنگ و مرتب،‌ آداب‌دانی و احترامش به دیگران، با آن سبک‌ زندگی تر‌و‌تمیز شاید دومین یا سومین کاراگاه محبوب جهان باشد(تازه شاید)، اما شرلوک هولمز با آن یک‌دندگی و خودنمایی، در کنار شلختگی‌های گاه‌و‌بیگاه، تغییر قیافه‌ها و پرسه‌زدن‌هایش و استدالال‌های فوق منطقی‌اش که حال آدم را میگرد و حس نفهمیدن را القا میکند، بی شک محبوب‌ترین کاراگاه جهان است. هولمز انسان‌ معمولی نیست، زیادی بی‌احساس و زیادی عقل‌مند، مغزش مثل ساعت سوییسی کار میکند و یک در هزار خطا میکند، اما همین آدمی که از دیگران فاصله‌ گرفته و رفیقی جز دکتر واتسون عزیز ندارد(واتسون برای من یکی که عزیز است.) چنان خوانندگان را شیفته‌ی خود کرده بود که وقتی کانن دویل نویسنده‌ی داستان های هولمز پایانی بر ماجراهای او‌ و ضد قهرمان معروف کتابهایش، موریارتی(که دست‌کم از شرلوک ندارد، همان هوش و فراست را دارد، فقط در جهت منفی از آن استفاده میکند)نوشت، ملت( ملت انگلستان سال ۱۸۹۳،این حدودا و ناشران البته) درخواست کردند که جان عزیزت شرلوک دوباره برگرده و داستان‌هاش تموم نشه... جالب است دویل مدرک پزشکی داشته(یعنی جدی جدی دکتر بوده) و شخصیت شرلوک هولمز را هم از یکی از اساتیدش به نام جوزف بل وام گرفته بود. فهرست زیر تمام داستان‌های بلند و کوتاهی ایست که سر آرتور کانن دویل با محوریت شخصیت هولمز نوشته است. ۱. داستان‌های بلند اتود در قرمز لاکی نشانه‌ی ۴ تازی بسکرویل(خاطرات واتسن) دره‌ی وحشت ۲.داستان‌های کوتاه چاپ هرمس رسوایی در بوهم برق‌نقره‌ای جعبه‌ی مقوایی سیمای زرد(شامل اخرین داستان هولمز و موریارتی) عینک دور طلایی( داستان بازگشت هولمز) سه دانشجو یا خون‌آشام ساسکس مردان رقصان سرباز رنگ‌پریده حلقه ی سرخ ۳. نام مجموعه‌های داستان کوتاه در چاپ انگلستان ماجراهای شرلوک هولمز، خاطرات شرلوک هولمز، بازگشت شرلوک هولمز، پرونده‌های شرلوک هولمز و آخرین تعظیم. ۴. کتاب‌ها برمبنای سال‌چاپ در انگلستان اتود در قرمز لاکی ۱۸۸۷ نشانه‌ی ۴ ۱۸۹۰ ماجراهای شرلوک هولمز( ۱۱ داستان کوتاه) ۱۸۹۱ خاطرات شرلوک هولمز( ۱۲ داستان کوتاه) ۱۸۹۲ وقفه‌ای طولانی و درخواست نوشتن مجدد داستان ها تازی بسکرویل ۱۹۰۱ بازگشت شرلوک هولمز(۱۲ داستان کوتاه) ۱۹۰۳ آخرین تعظیم(۶ داستان کوتاه) ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۷ در هنگام نوشتن این کتاب دره وحشت ۱۹۱۴ پرونده‌های شرلوک هولمز (۱۱ داستان کوتاه)۱۹۲۱ ۵. متاسفانه داستان های کوتاه به صورت پراکند توسط هرمس چاپ شدن. رسوایی در بوهم،برق نقره‌ای،جعبه‌ی مقوایی،سیمای زرد(دو کتاب ماجراها و خاطرات) حلقه‌ی سرخ(اخرین تعظیم) عینک دور طلایی،سه دانشجو(خون آشام ساسکس)،مردان رقصان،سرباز رنگ‌پریده(دو کتاب بازگشت و پرونده‌ها) اگر هولمز محبوب ترین کاراگاه جهان نیست، ده‌ها اقتباس داستانی و سینمایی از این شخصیت بیهوده خلق شده!!! اگر شرلوک هولمز نه! پس کی؟!

41

پست‌ها

این کاربر هنوز پستی منتشر نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.