بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

شاهنشاه

شاهنشاه

شاهنشاه

3.6
38 نفر |
22 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

48

خواهم خواند

77

ریشارد کاپوشچینسکی از نزدیک شاهد بیست وهفت انقلاب جهان سوم بود. شاهنشاه گزارشی درخشان است از روزهای پرتب وتاب انقلاب ایران. کاپوشچینسکی در این کتاب صرفاً به شرح فرار شاه و بازگشت آیت الله خمینی از تبعید نپرداخته، بلکه می کوشد علل بروز این اتفاقات را مطرح کند. او به مشاهدات روزنامه نگارانه ی خود در قیاس با اطلاعات انتزاعی تاریخی اهمیت بیشتری می دهد و پس از ثبت آن ها وسط یادداشت های آشفته اش می نشیند تا به آن ها معنا و مفهومی بدهد. او ما را به جایی می رساند که بپذیریم انقلاب ایران احتمالاً اجتناب ناپذیر بوده و ضمناً این باور را به چالش می کشد که انقلاب ایران حاصل دسیسه های خارجی بوده است. شاهنشاه عاری از خودپسندی رویکرد روزنامه نگار در جایگاه قهرمان است. درواقع بیش تر حجم کتاب شامل تأملات کاپوشچینسکی است درباره ی تصاویری معمولی و عکس هایی که در دسترس همگانند. شاهنشاه، یک روز دیگر از زندگی و امپراتور «سه گانه ی دیکتاتوری» کاپوشچینسکی هستند.ریشارد کاپوشچینسکی، روزنامه نگار و نویسنده ی لهستانی، در سال 1932 در شهر پینسک، که اکنون در بلاروس است، به دنیا آمد. او کودکی سختی را گذراند، اما توانست ادامه ی تحصیل دهد. در دانشگاه ورشو تاریخ خواند، شانزده ساله بود که نخستین نوشته اش در مطبوعات منتشر شد، در بیست وسه سالگی به روزنامه نگاری پرداخت و مطلبی نوشت که توفانی سیاسی برانگیخت و ناچار شد مدتی در اختفا به سر برد. سپس از طرف روزنامه ای که در آن مشغول به کار بود به هند و پاکستان و افغانستان رفت. در سال 1957 به افریقا رفت و از آن پس به مدت چهل سال دائماً به آن جا سفر کرد و در سال های آتی حوزه ی مأموریتش نه تنها آفریقا، بلکه پنجاه کشور در آسیا، آمریکای جنوبی و خاورمیانه بود و وقتی در پایان عمر به لهستان برگشت، 27 انقلاب و کودتا را دیده بود، 40 بار به زندان افتاده بود و از چهار حکم اعدام قبایل افریقایی جان سالم به در برده بود. نخستین کتابش، روز دیگری از زندگی (1976) روایت دقیق و کم نظیری است از سقوط استعمار پرتغال در آنگولا. او در نوشتن این کتاب گونه ای از نوشتن را ارائه داد که خودش آن را «گزارش ادبی» می خواند. او در سال های عمر خود چندین کتاب در این گونه از کشورها و وقایع مختلف نوشت. کاپوشچینسکی در ژانویه ی 2007 از سرطان درگذشت.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به شاهنشاه

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به شاهنشاه

نمایش همه

پست‌های مرتبط به شاهنشاه

یادداشت‌های مرتبط به شاهنشاه

            اندازه‌ها، ادعا و تنظیم انتظارات!

0-چقدر ترجمه کتاب عالی بود. واقعا روان، معادل‌یابی‌ها بجا و در یک کلام خوب.

1- ماجرا (بهتر است بگویم روایت) ساده است. روایت یک‌پیرنگ مشخص با پایانی اسپویل شده دارد. شاهی را مردم به زیر کشیدند. معزول شد، دیگر آقای کشور نبود. مردم برای زمین‌زدن او به پا خاسته بودند. نتیجه داد. آن دیکتاتور دیگر نبود. 

2- کتاب به ظرافت و تردستی تمام نوشته شده است. روان، روایی، موجز و پر از ایده. اما تاریخ ملال‌انگیز است. ببخشید. نمی‌توان یک روایت تمیز و موجز ازش پیدا کرد. ببخشید ریشارد (نویسنده رو می‌گم!).
هر بخشی از روایت کتاب محل جدل است. خب تاریخ است و معرکه هزار آراء. پودِ تاریخ به تَشتُتِ و تعارضِ روایات و تارِ آن به تَکثُّر تفاسیر بافته شده است.  این جامهٔ چهل‌تکه به یک رنگ نیست که به یک عبارت قابل بیان باشد. البته به نظرم این چند چهره بودن تاریخ را نباید اگزجره برداشت کرد. اصلا زیادی بحث غامضی است، حال ندارم دیگه :(
تاریخ شیعه در ایران، شیعه و سیاست، تحولات معاصر ایران، رفتار اقشار مختلف در ایران مدرن، ساخت بوروکراتیک پهلوی، برهمکنش احزاب و گروه‌های سیاسی و ما وقع اقتصادی آن دوران هر کدام جهانی از دعواست و لاجرم هرکه از تاریخ ایران معاصر حرف بزند، باید حواسش به بغرنج بودن تک‌تکِ این نمونه مسائل تاریخ ایران باشد. ملاکی که دارم زیادی سخت‌گیرانه است و با این اوصاف هیچ بنی‌بشری توان نوشتن تاریخ را ندارد. نمی‌دونم باید به راه حلش فکر کنم، اینجوری درست نیست. 😂

3- اما نمی‌توانم از شم و نکته‌سنجی های نویسنده اغماض کنم. شرح دیکتاتوری شاه معزول، ریشه‌های ضدامپریالیستی انقلاب 57، اهمیت "مسجد" و ماهیت انقلاب‌ها جزو جاهایی بود که مشخص می‌کند نویسنده توانسته است.
صد درصد اگر این روایت در مورد ایران نبود و من به عنوان ایرانی غرق در تاریخ این کشور نبودم (به ضرورت وطن‌بودن ایران برایم) قطعا بسیار همدلانه‌تر با کتاب همراه بودم. اما چه کنم که بسیاری از جاهای کتاب هست که می‌توان انگشت بگذارم و بگویم: "نه، به این رخداد نگاه کن. اینو چی می‌گی!"
یعنی اینکه در حوالیِ انقلاب، چنین کتابی نوشته شده باشد واقعا بهت‌آور است. مخصوصا توسط یک ناظر خارجی. یعنی خودم هنوز جرئت نکرده ام برای مثال حرف‌های فوکو در مورد انقلاب ایران را بخوانم. چون حس می‌کنم هیبت آن میشل فوکو‌ءِ نکته‌سنج و وحشیِ "تاریخ جنون" و "مراقبت و تنبیه" جلوی چشمان فروخواهد ریخت. بالاخره سخت است  ایران را فهمیدن. نه که ایران تافته جدا بافته باشه، کلا ناظر خارجی کارش خیلی سخت است برای فهم یک تاریخ، یک فرهنگ، یک جامعه به نظرم. کاپوشینسکی بد نبود واقعا. من سخت‌گیرم.
به نظرم باید انتظاراتمون رو در مواجه با کتاب تنظیم کنیم. 

4- ایراداتی از ساحت نظری کتاب می‌توان برشمارم، ولی چون خودم هیچ ایدهٔ منسجمی در موردش ندارم، حرفی نمی‌زنم.
ولی ته‌‌مایه‌های ایده‌های چپ که در متن بود به نظرم آسیب‌زا است. 
البته این برداشتِ "اهمیت تاریخ در فهم رخدادهای اجتماعی" ، مشخصا انقلاب، که از سنت چپ به ارث برده است، واقعا لازم بود.

5- به نظرم اینکه کتاب، در ایرانِ امروزی که باهاش طرف هستیم، مجوز چاپ گرفته باید بهمان نشان بدهد که گویی کتابِ "مخربی" نیست برای دوستان. یعنی آشناییم با سانسور همگی. البته در بالا سعی کردم فارغ از این بدنامی‌، با خود کتاب مواجه باشم.

6- در چندماه آتی دوست دارم بیشتر در مورد پهلوی بدونم تا بیشتر به باگ‌های تاریخیِ ذهنم واقف بشم.
چندتا حوزه را دوست دارم دنبال کنم:
اول. تاریخ اقتصادی اون دوران. چندین کتاب در ذهن دارم، چون هنوز انتخاب نکردم اینجا نمی‌گم.
دوم. تاریخ اندیشه و مشخصا روشنفکریِ آن دوران. آثار:
1) "هم شرقی هم غربی" نوشتهٔ افشین متین
2) "تاریخ فکری ایران معاصر" به کوشش عباس منوچهری
( تا جایی که می‌دونم این دو اثر جزو معدود آثار خوب تاریخ فکری Intellectual history است که در ایران نوشته شده است. البته دوگانه آخر مرحوم فیرحی را هم من تاریخ فکری می‌دانم. بچه بشین سرجات!)
سوم. احزاب و دعوای ایشان. نمی‌دونم آدمش هستم یا نه، ولی دوست دارم با قطور کتاب "جریان‌ها و سازمان‌های" رسول جعفریان دمخور بشم. 1400 صفحه کتابه، نمی‌دونم چه غلطی باید باهاش بکنم🫠
چهارم. انقلاب 57 و چرا؟ یحتمل کتاب "ریشه‌های اجتماعی انقلاب ایران" رو که  بشیریه همان حوالی انقلاب نوشته بخوانم. به چند دلیل. حال ندارم بگم. 
تاریخ شفاهی‌های هاروارد هم که حتما باید در برنامه باشه.
اینا رو نوشتم که هم برای خودم ثبت بشه، هم برای آیندگان و خوانندگان بماند :) 


امیدوارم از لیست بالا بتونم تا حدی پیش برم. امیدوارم در ادامه منابع بهتری هم گیر بیارم. کتاب‌های فیرحی هم هست. ای‌خدا. 24ساعت کمه!


نمره‌دهی: کلا 3.5 رو به کتاب حال دادم. بذار یه جور دیگه بگم.
اگه بخوام با ایرادات کتاب ازش نمره کم کنم، سهمش حدود 2.5 یا 3 می‌شه.
اگه بخوام با خوبی‌های کتاب بهش نمره اضافه کنم، حدود 3.5 می‌شه که اینو بهش دادم.




خلاصه اینجوریاست. تاریخِ  کپسولی نداریم. 
          
            به بهانه چالشی که بهخوان برای مطالعه این کتاب در بهمن‌ماه  راه انداخته بود، شروعش کردم اما کتاب‌های موازی و کارهای پایان سال اجازه همراهی با آن چالش را نداد تا نهایتا در تعطیلات نوروز تمامش کنم.

برای یک توصیف مختصر درباره شاهنشاه می‌توان گفت: کتابی است خوشخوان، با روایاتی کمتر شنیده شده از حکومت پهلوی و روزهای انقلاب اسلامی ایران. اگر بخواهم کمی بیشتر درباره‌اش بگویم، کاپوشینسکی به عنوان یک خبرنگار اروپایی که در مشاهده انقلاب‌های مختلف سابقه‌ای کم‌نظیر دارد،‌ کمی بعد از انقلاب اسلامی در سال 1357 به ایران می‌آید و حاصل مشاهدات و گفتگوهایش با مردم در تلفیق با آنچه می‌توان تاریخ اجتماعی دوره پهلوی دانست را تبدیل به این کتاب می‌کند. 

شاهنشاه برخلاف کتاب‌های تاریخی متعدد درباره پهلوی و انقلاب ایران حرف‌های غیررسمی‌تری دارد، از مردم حرف می‌زند و زندگی‌هاشان، البته تنها بخشی از مردم که در انقلاب تقریباً منفعل بوده‌اند. کتاب داستان‌گویی سرحال است و در قالب روایت‌هایی چند صفحه‌ای تنظیم شده. اینها و برخی چیزهای دیگر همه دلیل این هستند که شاهنشاه را بتوان پیشنهاد داد. به چه کسانی؟ هرکس که اطلاعات اندکی درباره انقلاب اسلامی ایران و حکومت پهلوی دارند و به این سوال که جوامع به چه جهت به سوی انقلاب می‌روند و  انقلاب بر آن‌ها چه اثری می‌گذارد علاقه‌مندند.
          
            اولین چیزی که در معرفی کتاب توجهم را جلب کرد،عبارت «دیدگاه بی طرف نویسنده و خواندن ماجرای انقلاب از یک نگاه غیر ذینفع» بود.
ولی راستش نویسنده خیلی هم بی طرف نبود. علیرغم تلاش زیادش در خنثی نگاری و ارائه تحلیل از روی وقایع و اتفاقات و مشاهدات، جاهایی از متن منافعش و هواداریش از جریان لیبرال بیرون می زند.
آنجا که در شروع کتاب از کم شدن همه گیری زبان انگلیسی و افول قدرت اروپایی ها در دنیا  سخن می گوید یا جایی در انتهای کتاب که صحبت از افسردگی دوستان روشنفکرش می کند.
برداشت من این بود که  نویسنده با قضاوتی از پیش تعیین شده   چشمانش را در بر روی تفاوتهای انقلابی برخاسته از بینش الهی و اسلامی با سایر انقلاب ها که اغلب با بینشی کومونیستی و رویکردی اومانیستی روی داده ،بسته است و حتی وقتی از نظم بی نظیر نمازگزاران صحبت می کنند حسش را چیزی شبیه وحشت توصیف می کند.
من کتاب شاهنشاه را تحلیلی عمیق از دریچه نگاه یک لیبرال به انقلاب اسلامی ایران دیدم.

          
نرگس

1402/11/19

            نثری زیبا و شاعرانه، که واقعا ازش لذت بردم. و از طرفی به قول برخی‌ها روایت دست اولی داره از روز‌های انقلاب ۵۷. ولی کاش عکس‌های مربوط و نامبرده، چاپ میشدن🥲!

شاهنشاه کتابیست که‌ توسط یک روزنامه‌نگار لهستانی در سال ۱۹۸۲ یا همون ۱۳۶۰ خودمون چاپ شده. آقای کاپوشینسکی از نزدیک شاهد اتفاقات و‌ انقلاب ایران بوده و قبل از اون، به مدت ۲۵سال، ده‌ها جنگ و انقلاب رو در جهان سوم، از نزدیک دیده.

خب انتقاد من هم از همین نقطه شروع میشه! کسی که تجربه‌ی دیدن ده‌ها جنگ و انقلاب رو داره، باید روایت و برداشتِ پخته‌تری رو ارائه کنه. انتظاری که خودش در من تقویت میکنه، وقتی که اینو میگه:
🌱 به نظرم اشتباه است درباره‌ی آدم‌ها بنویسی، بی‌آن‌که دست‌کم مدتی در شرایطی زندگی کرده باشی که آن‌ها دارند تویش زندگی می‌کنند.

✨اما جدای از انتقادات خودم، توصیه‌ام به شما اینه که قطعاً خوندنش خالی از لطف نیست و هرکسی زاویه‌ی دید خودش رو داره🤷🏻‍♀️. 

❌⚠️موضوع اصلی این کتاب، تاریخی‌ست که اتفاق افتاده با روایت یک انسان دیگه! ازینجا به بعد نظرمو ریزتر در مورد مطالب کتاب و نوع روایت و نگاهِ نویسنده میگم، پس خوندن ادامه یادداشت رو با آگاهی ازین مطلب، منوط به تصمیم‌خودتون میکنم: ^~^

اطلاعات تاریخی زیاد و ادعایی هم در این رابطه ندارم، اما:
۱.انتظار روایت وقایع رو به صورت کلی و از زبان خودش داشتم؛ اتفاقاتی که به چشم “خودش” میبینه از هر دو طرف، مخالفین و طرفداران شاه، به صورت همزمان.
اما روایات رو از زبان کسانی نقل میکنه که جزو انقلابیون هستن. به جزئیاتشون می‌پردازه، بیش از اندازه کش میده و تأکید میکنه. 
در سراسر کتاب شما از طرفداران شاه هیچ نقل‌قول و صحبتی نمی‌بینید! خب انقلاب دو طرف داره. نمیشه یک‌طرف رو به تفضیل و از زبان مردم بیان کنی و طرف دوم رو خودت قضاوت کنی!

۲.وقتی اعمال و تصمیمات شاه رو بیان میکنه، باید مثل بقیه‌ی کتاب، پیامدهاش رو بگه، نه که نظر خودش رو تحمیل کنه! مثلاً:
خرید اسلحه‌ توسط محمدرضا شاه از کشورهای غربی و آمریکا!
نظر خودش اینه که این فقط برای تکیه به غربی‌ها برای ساخت کشور و حفظ نظامش در برابر مردمه!
ولی به این اشاره نمیکنه که اون زمان، محمدرضاشاه پیش‌بینی جنگ با عراق (صدام) در مورد اروند رود رو داشته، و همین خرید اسلحه، ناو و نمایش قدرت باعث میشه که صدام عقب‌نشینی کنه و از اروند‌رود چشم بپوشه (بعدها که دوباره ایران به بلبشو میفته، ترسش میریزه و مجدد اقدام میکنه و میشه جنگ ۸ساله که بازهم خرید همون f14هایی که از آمریکا توسط همین شاه خریداری شده بود، باعث داشتن دست بالای ما در نیروی هوایی میشه! (و البته جنگی که قبل‌تر خیلی راحت مدیریت شده بود!!) )! 
مثل اینکه مقایسه‌ی زمان و اتفاقات مشابه، در مورد کتاب‌های تاریخی، امری اجتناب ناپذیره😁
ازین قبیل مثال‌ها، مثل اعزام دانشجو به خارج از ایران و تقبل هزینه‌هاشون توسط دولت، و.. زیاد به چشمم اومد!

۳.در انتهای کتاب به انتقاد از افرادِ انقلابی جدیدی که بر سر قدرت هستند، میپردازه و نکوهششون میکنه🙄. کسانی که‌اول کتاب حق رو بهشون میداد و روایات جزئی رو ازشون گفته.
پس می‌تونست بی‌طرف فقط وقایع رو نقل کنه، و قضاوت در مورد هر دو‌نظام رو به منه خواننده منتقل کنه!

خلاصه که سرتون رو درد نیارم.
اما روایت تاریخ از منظری بی‌طرف، واقعاً دُرّ گرانبهاییه که به سادگی نوشته، پیدا و دیده نمیشه!
نکته‌ی جالب و قابل تأمل در مورد کتاب‌های تاریخی، برای من اینه که همیشه اینو ثابت میکنن که ما از تاریخ درس نمی‌گیریم!!😅

این یک یادداشتِ جهت‌دار نیست! طرفداری از نظامی که از بین رفته و شرایط اینو نداشته که در طول زمان ثابت کنه که راهش درسته یا نه، شاید کار درستی نباشه! و در اون زمان، مثل اینکه انقلاب گریزی نداشته چون معتقدم که نمیشه مردم رو با زور و اینکه “صلاح کار در اینه” موافق و همراه کرد.
          
من با این
            من با این کتاب تو چالش بهخوان آشنا شدم و وقتی دیدم صوتی هم داره تصمیم گرفتم برم سراغش.

از اونجایی که جزو آخرین نفراتی بودم که تمومش کردم 😅 در همون حین خوندن به مرورهای بقیه هم یه نگاهی مینداختم و تفاوت دیدگاه‌ها نسبت به کتاب جالب بود برام :)

🔅🔅🔅🔅🔅
خب این کتاب اصلا در مورد چیه؟
تفکرات و یادداشت‌های یه روزنامه‌نگار لهستانی در باب انقلاب ۱۳۵۷ ایران...

همینجا یه لحظه دقت کنید!
این، یه کتاب «تاریخی» به معنای یه اثر مستند که به فلان و بهمان منبع ارجاع میده نیست، بلکه تحلیل‌های یه روزنامه‌نگاره از این برهه از تاریخ...

می‌پرسید اگه مستند نیست پس به چه درد می‌خوره؟ وقتی به اطلاعاتی که میده نمیشه «اعتماد» کرد؟ 

من به شما میگم الان به نظرتون اونایی که مستند هستن، از یه اتفاق تاریخی روایت یکسانی دارن؟ 
فکر نمی‌کنم بشه حتی یه واقعهٔ تاریخی رو پیدا کرد که از همه طرف یکسان روایت شده باشه :)

مثلا مورد کودتای ۲۸ مرداد بر علیه مصدق رو در نظر بگیرید، همون‌طور که تو مرور کتاب The Shah گفتم، آقای میلانی تو یه کتاب «مستند» تاریخی این واقعه رو طوری روایت می‌کنه که شما قشنگ به آمریکا و انگلیس برای سرنگونی مصدق حق می‌دید 😅

پس این یعنی هیچ روایت «درستی» از وقایع تاریخی وجود نداره؟ 
سوال سختیه... به نظرم هر کس در نهایت به یه سری منابع اعتماد می‌کنه و به یه سری نه... فقط باید حواسمون باشه دچار جزم‌اندیشی نشیم و سعی کنیم به سوگیری‌هامون اذعان داشته باشیم (چون امکان نداره کسی با سوگیری صفر با یه مطلب مواجه بشه!)


تو این کتابم ما با یه زاویه‌دید جدید طرفیم.
یه نگاه از «بیرون» به وقایعی که همه‌مون کمابیش یه نظراتی در موردشون داریم و لاجرم با همین پیش‌زمینه‌ها شروع به خوندن متن می‌کنیم.

🔅🔅🔅🔅🔅
اینجا آقای ریشارد کاپوشینسکی می‌خواد اتفاقات روی زمین انقلاب رو تعریف کنه و همزمان یه تحلیلی از اینکه چرا چنین شد ارائه بده.
مثلا یه عکس از رضاشاه و پسرش می‌ذاره وسط و در مورد رویکردهای دیکتاتورمآبانهٔ شاه پدر داد سخن میده! اینا رو اصولا از اون عکس استخراج نکرده 😄 بلکه اون عکس صرفا یه ستونه برای اینکه پیچک تفکراتش ازش بره بالا. حتی جالبه که کلا این عکس‌ها رو تو کتابش نیاورده، چون باز اون چیزی که مهمه توصیفش از اون عکسه و حرفی که به بهانهٔ اون عکس می‌خواد بزنه...

برای من این بخش‌ها کلا جالب بود ولی دیدم گویا به مذاق بعضی دوستان خوش نیومده چون دیگه خیلی داشت پهلوی رو بد نشون میداد، تا جایی که شبههٔ سانسور شدن کتاب مطرح شد.

این شد که رفتم ترجمهٔ انگلیسی کتاب رو هم بررسی کردم (توجه کنید که زبان اصلی کتاب انگلیسی نیست و اونم ترجمه‌ست). همهٔ این موارد «شبهه‌انگیز» عینا تو اون ترجمهٔ انگلیسی هم اومده، بنابراین اینا، درست یا غلط، کلا نظر این نویسنده‌ست و حذف و اضافه‌ای در کار نیست (البته ان‌شاءالله دیگه ناشر خارجکی رو از اعمال نفوذ ایران مبرا می‌دونیم 😄).

البته همچنان این نکته‌ها که 
«بله دیگه به کتابایی که تو یه رژیم در مورد رژیم قبلی چاپ میشه کلا نمیشه اعتماد کرد» 
و 
«اگه تو ایران چاپ شده پس حتما به نفع خودشون بوده»
به قوت خودشون باقی هستن 😄 
که حتی اگه گزاره‌های درستی باشن به نظرم نباید باعث بشه از اول با یه دید منفی بریم سراغ کتاب.


🔅🔅🔅🔅🔅
کلا هم من بعضی از بخش‌های کتاب رو بیشتر دوست داشتم و بعضیا رو کمتر.

مثلا
📌 اون تیکه که در مورد مدرن شدن پولی صحبت کرد، اونجایی که شاه فکر می‌کرد می‌تونه در عرض چند سال با پول نفت، ایران رو برسونه به سطح کشورهای مدرن دنیا و راه‌حلش برای اینکار وارد کردن «همه» چیز بود! حتی راننده کامیون!
📌 یا تحلیل‌هاش در مورد نقش مسجد تو زندگی ایرانی‌ها و جریان شیعه در تاریخ!
📌 یا اون بخش‌ها در مورد غلبه بر ترس و به پا خواستن برای انقلاب...
برام جالب بودن، میگم جالب بودن نه اینکه الزاما کامل باهاشون موافق باشم :) مخصوصا به اون بخش شیعه میشه ان‌قلت وارد کرد ولی تحلیلی که اینجا از جریان تشیع داشت به نظرم جالب بود :)

از اون طرف مثلا اون تیکه‌های مربوط به آقای محمود رو چندان نپسندیدم و به نظرم دیگه خیلی کشش داده بود 😏

یه نکتهٔ دیگه هم این بود که نویسنده اولش اومد در مورد تودهٔ مردم صحبت کرد و به نقش آخوندها اشاره کرد و این داستانا ولی تهش انگار یادش رفت اینا در واقع یه نقش اساسی تو پیروزی انقلاب داشتن.
آخراش این حس رو به من داد که روشنفکر‌ها بازیگر اصلی صحنهٔ انقلاب بودن ولی تهش آخوندها و یه مشت «ریشوی کم‌سواد و بی‌عرضه» اومدن جاشون رو گرفتن 😅
این حس که «ما هم خیلی نقش داشتیم ولی تهش شما همه چیز رو واسه خودتون ورداشتید» رو قبلا هم باهاش برخورد داشتم، مثلا تو همون کتاب شاه آقای عباس میلانی :) و می‌دونم که اصولا دیدگاه پرتی نیست و چون مورد صحبت آقای کاپوشینسکی در واقع همین روشنفکرها بودن (با توجه به اینکه بلد نبود فارسی حرف بزنه 😅) داشتن چنین دیدگاهی طبیعیه به نظرم.

🔅🔅🔅🔅🔅
در نهایت به نظرم این کتاب با توجه به کوتاه و روون بودنش می‌تونه گزینهٔ خوبی برای خوندن از انقلاب باشه، البته با توجه به این نکته که قرار نیست همهٔ دانسته‌هامون از این برهه از تاریخ رو با همین یه کتاب ببندیم :)
          
            بسم الله

ایده کتاب، مبتنی بر توصیف تصاویری است که مخاطب فقط وصفش را می‌خواند و هیچ از آن نمی‌بیند، تصاویری که از شخصیت‌های قبل و بعد از انقلاب حکایت می‌کند. تصویری از محمدرضا، تصویری از پدرش، تصویری از دکتر مصدق و همچنین تصویری از امام خمینی. این قطعه‌ها و تکه‌های پازل به مرور تصویر قبل و پس از یک انقلاب را روایت می‌کند. روایتی که راوی آن، انقلاب را دیده، تحلیل کرده، تصویر سازی کرده و حالا به مخاطب ارائه می‌دهد. هرچند ناقص، اما با قلمی بسیار گیرا و ترجمه‌ای دقیق و لذت بخش.

تصویرها و روایت‌ها بر مبنای شنیده و دیده‌های فردی است که تجربه گشت و گذار در حوالی ۳۰ انقلاب دنیا را داشته است، ۳۰ انقلاب را دیده و حالا پخته و فنی به روایت انقلابی جدید می‌پردازد. اما، هیچ، از تمایز این انقلاب با ۳۰ انقلاب دیگر نمی‌گوید و شاید اصلاً فهمی از تمایز ندارد.

حسرتی که در چهل صفحه انتهایی کتاب داشتم، تمام شدن توصیفات تصاویر بود. دو سوم ابتدایی کتاب نویسنده در هر بخش شماره تصویری را ذکر می‌کرد و بدون نشان دادن آن، تصویر را برای مخاطب توصیف می‌کرد اما این توصیف تصاویر جایش در یک سوم پایانی حقیقتا خالی بود. دوست داشتم او آنقدر برایم تصویرسازی کند و قطعات پازل را به دستم دهد که در انتها و بعد از گذاشتن آخرین قطعه، دورتر بیام و قطعات پازل کنار هم قرار گرفته را در شمایل یک کل منجسم نظاره کنم.

جدای از همه تعاریفی که درباره کتاب کردم. راوی کتاب به بهانه انقلاب، به سراغ سیر تاریخی شیعه، مسجد، اجتماع مردم، روحیه ایرانی و بیان جریاناتی از این جنس نیز رفته است اما به نظرم هر کدام شان ناپختگی خاصی در دل خود دارد. به علاوه نقطه به شدت کم کار شده کتاب، شخصیت امام و ماهیت انقلاب ایران است که در چند خط بالاتر هم به آن اشاره کردم اما به قدری این خلأ خود را نشان می‌دهد که مجبور به بیان آن در این بخش نیز شدم.
          
Haniyeh

1402/12/05

            کتاب در مورد زمان حکومت پهلوی و رضاشاه و محمدرضاشاه هست. نویسنده کتاب آقای ریشارد کاپوشچینسکی، یک روزنامه‌نگار لهستانی هستن.

▫️من اطلاعاتم درباره این دوران زیاد نیست، درواقع درمورد هیچ دوره تاریخی زیاد نیست و جای تاسفه و به مرور روش کار خواهم کرد اما یه سری اطلاعات این کتاب غلطه و این قابل درکه چون از گفته‌ها و شنیده‌ها در همون زمان به نگارش دراومده، ولی خب اینجوری آدم نمیدونه به بقیه مطالب هم اعتماد کنه یا نه. مثلا ابتدا نفت در سال ۱۳۲۹ ملی شد و سال بعد مصدق به نخست‌وزیری منصوب شد و من توی سریال سرزمین مادری هم همین رو دیدم ولی توی کتاب میگه مصدق بعد از نخست‌وزیر شدنش نفت رو ملی کرد. توی طاقچه یکی از نظرات خیلی بهتر این مطلب رو توضیح دادن. توی گودریدز هم جناب Maziyar Yf خیلی خوب توضیح دادن.

▫️من توی نوار صوتی گوش کردم که پیشنهاد میکنم اگر خواستید بخونیدش، به نسخه صوتیش گوش بدید. من فکر میکردم چون صوتی گوش میکنم عکسهایی که در کتاب بهشون اشاره میشه رو نمیبینم و از دست میدمشون. بعد فهمیدم که توی نسخه ترجمه کتاب، چه چاپی و چه الکترونیکی، عکسها نیستن!! نمیدونم واقعا، پس اصلا چرا ترجمه شد؟ اونم وقتی داره به عکسها اشاره میکنه!

▫️نویسنده سعی کرده جانب بی طرفی رو انتخاب کنه ولی بنظرم نتونسته. بعضی جاها غلو کرده. حتی در توصیف عکسها هم احساس میکنم از تخیلش بهره گرفته. از یه عکس این همه چیز میشه فهمید؟ چیا گفتن؟ کی کجا رفت؟ یا کی چی فکر میکرد؟ بنابراین این کتاب جنبه سندیت تاریخی خودش رو از دست میده و نمیشه بهش استناد کرد.

▫️پراکنده حرف میزنه. یه فصل که تموم شد میتونی کتابو بذاری کنار و واقعا کتاب تموم شده باشه. رو خط زمانی درستی حرکت نمیکنه و هر فصل یه موضوع دور از فصل قبلیه.

▫️تنها کتابی که بین چهار کتابی که بهخوان برای چالش معرفی کرد دوست نداشتم، به همین دلایل بالا.

▫️به طور کلی برای آشنایی با زمان پهلوی و انقلاب بد نیست، ولی به دلایلی که گفتم پیشنهادی نیست چون اطلاعات نادرستی در ذهن میشینن. برای کسی که خودش مطالعه تاریخی داره خوبه و میتونه تفاوت‌ها رو درک کنه ولی برای من نه، انتخاب خوبی نبود.
          
            نویسنده_ شاید به سبک اروپایی های قدیمی_ زیرک است !
این‌تجربه مشاهده عینی بیست و هفتمین انقلاب در کشورهاییست که به آن تعلق ندارد.نگاهش به انقلاب ، مثل یک‌جراح است که مشغول کالبد شکافی می شود و به کالبد بی جان آدمی که زیر دستش است تعلق خاطری ندارد به جز پراکنده ای از وظایف اخلاقی و قوانین مرسوم پزشکی ... اما کالبد بی جان ، یک‌کشور است ‌‌. ایرانی درحال تحول و انقلاب و پر از معنا. نه برای جراح ، بلکه برای بستگان و خانواده آن کالبد که هرچقدر هم بی جان باشد تعلق خاطر محکمی وجود دارد‌.

نگاه نویسنده بالا به پایین است ، سلطنت را با زبان خودش در نظرم تحقیر می کند و بعد شیعه را و ایرانی های گریخته از ظلم‌به دامن تشیع را .. اما از آنجا که دید عمیقی_ نمی گویم صحیحی _ دارد و مشاهداتش را روان‌ و خوش خوان کلمه می کند ، تک تک جمله هایش برایم ارزش خواندن داشت.

اساسا چرا یک‌نفر باید در بزنگاه انقلاب ها در کشورهای گوناگون حاضر شود و روایت بنویسد ، کمی محل تامل است. آیا عنوان یک‌خبرنگار یا تاریخ دان، برای انجام این ماجرا و _تکرارش برای بیست و هفتمین بار_ کافیست؟! بازهم ارزش خواندنش را دارد.
          
            روایت کتاب شاهنشاه از روزهایی که حکومت شاهنشاهی در ایران نفس های آخرش را می کشد شروع می شود و تا اولین روزهای تولد حکومت تازه ادامه می یابد.
نویسنده خود در این روزهای پر التهاب و حساس در ایران حضور داشته و آنچه نوشته حاصل برخورد مستقیم او با وقایع و مردم است. 
دستاورد روزهای حضور او در ایران انبوهی است از عکس ها، یادداشت ها و مصاحبه ها.
و هر بخش کتاب بر پایه یکی از این آثار نگاشته شده است.

کتاب با روایت عکس ها شروع می شود. خود تصویر در کتاب چاپ نشده اما نویسنده آنچنان خوب توصیف می کند که می توانیم آن را در ذهن مان شکل دهیم. برخی عکس ها هم بر اساس توصیف شان به نظر آشنا می آید. احتمالا قبل تر در کتاب های تاریخ بهشان برخورده ایم.
از توصیف عکس که بگذریم، ریشارد از میان عناصر عکس قصه می گوید. از ماجرای عکس می گوید و سپس فراتر می رود. حرف های جدی تر می زند. حرف های که می شود گفت تحلیل هایش است از وقایع و رخداد ها.
چندان پایبند نیست همه آنچه که می گوید در عکس هم آمده باشد همین که عکس جرقه ابتدایی را بزند کافی است.

ریشارد سوژه ها و نکات متفاوت را بررسی می کند.
او از تمدن بزرگ مورد هدف شاه می گوید. 
آنجا که سوژه یکی از عکس ها شاه ایران است، در لحظه ای که دارد قیمت بالا رفته نفت را با خوشحالی اعلام می کند.
پول و ثروت و طلا است که به ایران سرازیر می شود.
شاه قصد کرده است با این ثروت، تمدن بزرگ بسازد.
او می خواهد طی یک نسل ایران را اروپا کند. ریشارد از تصمیم شاه می گوید و آنچه را روایت می کند که شاه ندیده و یا کمتر دیده. مردم را. زندگی شان، اقتضائات و نیاز هایشان و نوع نگاه شان به تمدن بزرگ مد نظر شاه را.
 این تمدن برای مردم چندان آورده ای نداشت.
 اصلا مگر می شود فقط با پول متمدن شد؟ تمدن فرهنگ می خواهد. تخصص می خواهد. سرمایه انسانی و زیر ساخت می خواهد.  نویسنده این خلأ های جبران نشدنی با پول را خوب دیده و خوب روایت کرده.
 شاه بخش مهمی از سرمایه به دست آمده از فروش نفت را صرف توسعه ارتش کرد. البته بهتر است بگوییم نمایشگاه تجهیزات نظامی. 
غافل از اینکه صرفا با خرید تجهیزات و بدون داشتن و تربیت نیروی متخصص و سرمایه انسانی با فرهنگ نمی شود کشور را متمدن کرد.
رفتار پلیس و نظامیان با مردم سوژه دیگری که مورد توجه نویسنده قرار گرفته. 
او معتقد است نیرو های  نظامی ایران ابزار اصلی حکومت  برای مقابله با معترضان است. به نحوی که وحشت بر جامعه سایه انداخته و آدم ها حتی از حرف زدن هم می ترسند و از به کار بردن کلمات و اصطلاحات ممنوعه دوری می کنند. بعضی از این اصطلاحات صرفا به نحو دلالی مربوط به حکومت می شود.
اما پلیس کشور گمان می کند با وحشت می توان جلوی مردم را گرفت. اما گاهی که فشار از حد بگذرد گویا مردم دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند و این می تواند شروع تغییر باشد.

در جای دیگری نویسنده به سراغ مسجد ها و نقش آنان در زندگی مردم ایران رفته است.
او مسجد را جایی می بیند که پناهگاه و ملجا مردم است. یک مکان با کاربری چندگانه. مردم خسته از بی عدالتی ها و فضای فوق امنیتی کشور آنجا جمع می شود. صحبت می کنند. هم اندیشی می‌کنند و حتی غر می زنند. مهم تر آنکه دیگر احساس نمی کنند هر ثانیه زیر نگاه پلیس اند.
انقلاب و رخداد هایش هم از همین مساجد شکل گرفت و گسترش یافت و منتشر شد.

از آنجا که کتاب از زاویه نگاه یک نویسنده خارجی است و سوژه یکی از مهم ترین و در عین حال نزدیکترین تحولات ایران است خواندن این کتاب خوش خوان می تواند برای مخاطب ایرانی جالب توجه و حاوی نکات مفیدی باشد. 
          
            خیلی خواندنی و روان بود. ترجمه‌اش هم عالی بود. 

همین ویژگی‌اش برای من دهه 80ای خیلی جذابه و برای نوجوان‌ها می‌تونه گزینه‌ خوبی باشه که از انقلاب و اون حال و هوا بخونن.

کتاب خوبی بود اما پر از جای خالی، خوب بود اما کامل نبود. به خیلی از مناظر انقلاب و نظام شاهنشاهی نپرداخته بود. اما اینکه از دید یه خارجی میاد چیزهایی مثل نگاه مردم به روحانیون، مسجد، شیعه و... رو شرح می‌ده خیلی جالب بود! 
اما خب من میام با اطلاعاتی که به عنوان یه فرد ایرانی دارم جاهای خالی رو پر می‌کنم، اما این کتاب برای یه فرد خارجی می‌تونه جاهای خالی زیادی داشته باشه، یعنی اینجور بگم که این کتاب برای خوندن از انقلاب ایران جامع و کامل نیست. 

اما همین که یه نفر 27 تا انقلاب رو دیده و تجربه کرده و یکی‌اش انقلاب ایران بوده و ازش نوشته خیلی جذابش می‌کرد. و به پای همین تجربیاتش یه جاهایی حکم‌های کلی می‌ده. و خب ما هم با اغماض نظرش رو می‌پذیریم چون به‌هر حال یه داستان اسپویل شده است که یه مردمی شورش می‌کنن و انقلاب و شاه و امام و...

آخر کتاب که میاد به سراغ آدم‌های نظام و مسئولان و وضعیت گیجی و سردرگمی‌شون رو نشون می‌ده خیلی جالب بود:))))

          
            من کتاب شاهنشاه رو با ترجمه بهرنگ رجبی از انتشارات ماهی خوندم. ترجمه روان بود و باعث شده بود که قدرت نویسنده، خوب نمایان بشه. با چالش بهخوان با این کتاب آشنا شدم. ویژگی خاص کتاب این هست که نویسنده کتاب تعداد زیادی انقلاب رو دیده و انقلاب اسلامی ایران 27 امین انقلابی هست که از نزدیک شاهدش بوده. کتاب شاهنشاه حاصل مشاهدات نویسنده از انقلاب اسلامی ایران و درباره چگونگی و تحلیل ظهور و سقوط محمد رضا پهلوی و فرار او و بازگشت امام خمینی از تبعید هست. خوبی های کتاب:1- روایت های دست اول و تازه نویسنده مانند مشاهده سفارت اشغال شده آمریکا در تهران به فاصله دو ماه از تصرف آن 2- در برخی موارد تحلیل و بررسی های عمیقی دارد به هر حال قبل از انقلاب اسلامی ایران، 26 انقلاب رو دیده بوده و تجربه هایی کسب کرده بوده 3- نویسنده شاعر هم بوده و اثرش رو در متن هم می بینیم. کتاب دارای نثری دوست داشتنی، اثر گذار، پر کشش و قدرتمند هست. البته ترجمه خوب نشر ماهی هم باعث شده قدرت نویسندگی ریشارد کاپوشچینسکی به خوبی منتقل بشه. در قسمت های پایانی تشبیه ایران به صحنه تئاتر و اینکه محمدرضا پهلوی کارگردان و تنها بازیگرش هست زیبا بود.4- ساختار جالب کتاب به ویژه در بخش عکس ها. 5- یکی از دلایلی که کتاب برای مخاطب ایرانی جذاب هست اینه که نویسنده غیر ایرانیه و داره نظر و تحلیلش رو درباره انقلاب اسلامی ایران میگه. کاستی های کتاب:1-عکس هایی که دربارش می گفت در کتاب نبود 2- برخی برداشت ها و تحلیل های نویسنده سطحی بود و در برخی جا ها اطلاعات کمی داشت و برخی مطالبش قابل استناد نبود مثلا بخشی که در مورد مذهب شیعه بود.3- نویسنده تاثیر استعمار کشور های غربی به ویژه امریکا رو نادیده گرفته بود 4- نویسنده در بیان شنیده ها منبعش رو بیان نمی کنه. در پایان کتاب هم پیوستی از کریستوفر دو بِلیگ وجود داره که نگاهی کلی به محتوا و مطالب کتاب داره. در پایان، خواندن پست آقای محمد امین اکبری به نام شورش در تئاتر برای آشنایی با این کتاب بسیار خوب هست. یه نکته ای هم هست با توجه به کتاب  انگار نویسنده، زبان فارسی رو بلد نبوده. خارج از  کتاب : ایران در زمان رضا پهلوی جنوب اترک،دشت ناامید، اروند رود و مناطق نفتی اش و آرارات را واگذار کرد و در زمان محمدرضا پهلوی نواحی مرزی شمال غربی، بحرین،ییلاق فیروز، جزیره آریانا و  جزیره زرکوه رو واگذار کرد. حتی اگر پهلوی ها دارای خوبی هایی بوده اند به اندازه یک قطره بوده و بدی ها و کاستی های آن ها به اندازه اقیانوسی بوده است.