بریدۀ کتاب

شاهنشاه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 13

آیت الله خمینی همچون همیشه لباس‌های تیره رنگ گشادی به تن دارد و عمامه سیاهی بر سر. شق و رق نشسته. صورتش پریده رنگ است، با ریشی سفید. موقع حرف زدن سر و دستش تکان نمی‌خورد. دست‌هایش بر دسته‌های صندلی آرام گرفته‌اند. گهگاه پیشانی بلندش را چینی می اندازد و ابروهایش را بالا می‌دهد. از اینکه بگذریم، هیچ عضله‌ای در سیمای این مرد بسیار سرسخت، سازش ناپذیر، قاطع و صاحب اراده‌ای استوار، نمی‌ جنبد. تنها چشم‌ها در این چهره تکان می‌خورند، چهره‌ای که انگار یک بار برای همیشه ترکیب یافته، به هیچ حس و حالی راه نمی‌دهد و جز غور عمیق و تمرکز، بیانگر هیچ چیز دیگری نیست... به صدای یکنواختش گوش می‌دهم، صدای رسا، با ضرب آهنگی شمرده و آرام، صدایی که هیچگاه بالا نمی‌رود و اوج نمی‌گیرد، هیچ حس و حالی را عیان نمی‌کند، هیچگاه سر شوق نمی‌آید.

آیت الله خمینی همچون همیشه لباس‌های تیره رنگ گشادی به تن دارد و عمامه سیاهی بر سر. شق و رق نشسته. صورتش پریده رنگ است، با ریشی سفید. موقع حرف زدن سر و دستش تکان نمی‌خورد. دست‌هایش بر دسته‌های صندلی آرام گرفته‌اند. گهگاه پیشانی بلندش را چینی می اندازد و ابروهایش را بالا می‌دهد. از اینکه بگذریم، هیچ عضله‌ای در سیمای این مرد بسیار سرسخت، سازش ناپذیر، قاطع و صاحب اراده‌ای استوار، نمی‌ جنبد. تنها چشم‌ها در این چهره تکان می‌خورند، چهره‌ای که انگار یک بار برای همیشه ترکیب یافته، به هیچ حس و حالی راه نمی‌دهد و جز غور عمیق و تمرکز، بیانگر هیچ چیز دیگری نیست... به صدای یکنواختش گوش می‌دهم، صدای رسا، با ضرب آهنگی شمرده و آرام، صدایی که هیچگاه بالا نمی‌رود و اوج نمی‌گیرد، هیچ حس و حالی را عیان نمی‌کند، هیچگاه سر شوق نمی‌آید.

10

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.