فهیمه حدیدی

تاریخ عضویت:

اردیبهشت 1401

فهیمه حدیدی

کتابدار بلاگر
@fahime_hadidi

36 دنبال شده

483 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        چه کسی از مرگ نمی ترسد؟!
مرگ ایوان ایلیچ با قلم تولستوی به شیوه ای روان و عمیق و با جزئیاتی مفید نوشته شده است. اما راستش با شناختی که از مرگ و زندگی دارم خیلی فاصله دارد.‌برای همین آنقدر تکان دهنده نبود برای من، نشد شاهکارش را بفهمم و پایانش را خالی دیدم! شاید چون ایوان ایلیچ نیستم و آن شخصیت نیمچه شایسته و در رفت و آمد با بزرگان! شاید چون‌زندگی در آستانه ۲۴ سالگی برایم آنقدرها دست و پاگیر و  پر پیچ و تاب و کمرشکن نیست. شاید چون توی زندگی نقش مخصوصی بازی نکرده ام. هیچ وقت درباره پوشاندن دوست داشتن یا نفرت قمار نکرده ام! اگر دوست داشتم عمیق دوست‌داشته ام و اگر متنفر بوده ام پا‌پس کشیده ام از روابط انسانی با پرداخت هر بهایی ؛ برای همین هیچ از آن نمایش ملال آور و بیزاری ایوان ایلیچ از همسر و فرزندانش نفهمیدم ، انگار این‌تکه های داستان با زبان دیگری نوشته شده باشد مثلا چینی برای گوشی فارسی زبان  ...
البته یک بعد این اثر را درک می کنم و آن هم ترس از مرگ و یک ضربه اتفاقی چه شروع هوشمندانه ای بود برای شروع مرگ ایوان ایلیچ! 
چه کسی از مرگ نمی ترسد؟!
      

43

35

        بنظرم مهاجرت اگر با فرار همراه نباشد، جسارت و شجاعت میخواهد. برای همین دانشجوهای بین الملل را آدم های جسور و متفاوتی می دانم. اولین برخوردم با دانشجوهای خارجی به سال ۹۷ و کلاس زبان عمومی برمی گردد. بعدترها بارها و بارها افراد عرب تبار و افغانستانی را در دانشگاه دیدم. اما نخستین دوستی من با دانشجوی بین الملل در سال ۱۴۰۱ ؤ در سفر اتفاق افتاد. دختری از کشور بحرین که برایم یک آغوش گرم و یک شخصیت باشکوه بود. من دوستم ازهار _نامش شکوفه می شود به زبان ما🌸🪽 _ را بارها و بارها در این کتاب ملاقات کردم! روایت ها جذاب بودند و از دریچه آن ها با زاویه دید متفاوتی دانشجوهای غیر ایرانی و  جامعه ایران  را تماشا کردم‌ ‌در نظرم آمد که انگار بیش از اندازه با سیاست و  رسانه نشست و برخاست کرده ایم و یک قدم دورتر از التهاب ها، زندگی در سرزمین مادری جریان دارد. 
پ،ن: ما که فارسی بلدیم‌حیف است سعدی و حافظ نبلدم باشیم‌...همه فرهنگ و هنر ما یک طرف، شعر فارسی یک طرف دیگر ♡
      

26

        چند وقت قبل استوری بلاگر خانمی از مکه و سفر عمره توجهم را  جلب کرد. آن هم نه در حریم خانه خدا که در پاساژگردی مناطق نسبتا لوکس که با تعریف از مردان سعودی، عدم نگاهشان به زن های عبا پوش و بزک دوزک کرده ایرانی بر خلاف مردان ایرانی!!! و ... همراه بود. حرف هایی که با صحبت های دوست عربم، نکات امنیتی که برای سفر  به عربستان ذکر می کنن و آنچه از گوشه و کنار  شنیدم کاملا متفاوت بود. درنهایت جسارت رانندگی را خواندم و متوجه شدم در قرن بیست و یک حتی عربستان سعودی هم می تواند ماله کش داشته باشد :)))) ....

جسارت رانندگی خاطرات منال شریف از تولد و زندگی در عربستان سعودی هست. سعودی برای دلایل مختلف به همکاری و همراهی با مراکز اسلام افراطی رو آورده، مکاتب تند و انعطاف ناپذیری که هیچ شباهتی به دین ندارن و به روایت منال شریف همزمان از ۸۰ درصد مسلمان های جهان شامل سنی و شیعه هم متنفر شده بود و فقط طریقه آموزش داده شده را درست می دانست. در ادامه از عربستانی می شنویم که به دلیل نبود قوانین حمایتگرانه از زن و با وجود زنانی که با مفهوم استقلال بیگانه شده اند همچنان ۶۰ درصد ازدواج ها در عربستان به طلاق منجر می شود! و بهتر می توان گفت طلاق داده شدن توسط مردان امر رایجی است. عربستان آنقدر به زنانش برای حقوق اولیه شان آسیب زده است که حالا با یکی دو تا برچ و پاساژ، بلاگرهای تبلیغ کننده ، پول خرج کردن برای خبرهای پر سر و صدا و خوش رنگ و لعاب نمی تواند روی جنایتش را بپوشاند. منال شریف قربانی نگاه افراطیست و  تلاش کرده روی پای خودش بایستد و حق رانندگی را پس بگیرد... در مجموع من از سرسختی او خوشم آمد از شکسته شدن پی در پی اش ، تفاوت فرهنگی اش و بی دفاع بودنش دربرابر قانون های عجیب نانوشته حس تلخی داشتم. ارزش یکبار خواندن را دارد. البته که از نظرم برای نوجوان ها و لحظه های شادمان زندگی ممنوع است! کامشان زود و زیادی تلخ می شود. دوست دارم بچه ها بچگی کنند و به این فکر نکنند که بچگی های منال شریف یا حتی نسلی بعدتر ، کودکی های پسرش چقدر درد می کند.
      

21

        اولین و تنها زندگی نامه موجود از استاد تمام ، دانشمند و محقق بزرگ شهید علیمحمدی که از زبان همسر روایت شده است. از این جهت منبع دست اول و قابل توجهیست. اینکه چقدر آدم سرسخت ، پرتلاش و متعهدی در یادگیری بودن خیلی تحسین برانگیزه... و به آدم یادآوری می کنه تو کجاهستی ؟! چقدر از دانش و عنوان تحصیلت مایه داری؟...

اما من توی این کتاب دنبال " زن  دانشمند و محقق"می گشتم! اونجایی که دکتر علیمحمدی بعضا دانشجوهای دختر رو با انگیزه و پرتلاش می دید در پروژه ها و ناراحت بود ازینکه بعد از ازدواج از کارها و فضای علمی کنار میرن. اون قسمت از ماجرا که همسر خودشون هم برای همراهی تحصیل ایشون ، نقش خانه داری رو با مسئولیت هایی سنگین پذیرفتند و پس از اتمام تحصیل دکتر در بهترین دانشگاه های ایران و فرصت های بین المللی؛ سهم همسر ایشان از تحصیلات آکادمیک بعد از سال ها وقفه، رشته روانشناسی در دانشگاه آزاد بود.
ابدا نمی خواهم این الگو را زیر سوال ببرم، این الگو بر اساس عشق و مسئولیت پذیری دو انسان برگزیده شکل گرفته است. اما بسیار دنبال خودم می گردم! اینکه دانشجو‌ و محقق دختر در یک رشته علوم پایه جایش کجاست...کجا می ایستد، کجا شتاب می گیرد و می دود ....و اصلا چقدر می ارزد؟!
در نهایت اینکه قلم کتاب کمی انعطاف ناپذیر بود و می توانست خوشخوان تر و پیوسته تر نگارش شود.

پ،ن: برای مثال همسر شهید دانشمند هسته ای دکتر شهریاری هم رشته ایشان است_در زمانی که اصلا متداول نبوده برای خانم ها_ ، آنچه از این کتاب گفتم صرفا یک مثال بود. اما فکر می کنم الگوی این کتاب بیشتر پذیرفته شده باشد.
      

32

7

        آبی نفتی عزیز!
ایده نخست نویسنده حرف نداشت! معتقد بود آینده و تخصص آدم ها را نباید نتیجه تست زنی خودشان و بدتر از آن نتیجه پاسخ برگ چهارخانه ای همسالانشان مشخص کند... این که کنکور آدم ها را دکتر و مهندس و معلم و این و آن کند فاجعه است. تخصص آدم ها باید حاصل نحوه زیستن شان باشد و‌ مهندس عمرانی واقعا زیست مهندسانه ای داشته است. اینکه استعدادهای گوناگون از کودکی بستری برای ظهور داشته باشند و کودک در هر یک از استعداد ها و علایق خود آرام آرام ورزیده شود. آیا به متخصص های یک بعدی نیازمندیم؟! تقریبا امکان پذیر نیست که آدمی فقط و فقط یک کاره باشد! منبع نوری ما یک‌ جهت تابش ندارد! ما یک منبع پرنور پراکنده می خواهیم که پرتوهایش جهت های گوناگونی را نشانه می رود ، اما فرد توانمند می تواند لنز اش را جای درست بگذارد و این پرتوهای پراکنده را متمرکز کند روی یک نقطه. نقطه ای که سرخ و گداخته می شود و  کارهای نشدنی را شدنی می کند. مهندسی که نقشه کشی میداند و‌نقاشی هم بلد است ، مهندسی که فوتبال چشیده است و‌روابط اجتماعی را مزه مزه کرده است. از فارغ التحصیل فلان دانشگاه مطرح که با مدرک دکتری از غار تنهایی اش بیرون آمده است، خیلی بلند تر می بیند و انعطاف پذیر تر زندگی می کند. برای همین دنبال یک استخدام معمولی نیست! خلاق است و‌خالق می شود، از جنس آبی نفتی.

پ،ن۱:  کتاب یک ویژگی خاص_ دلم نمی آید بگویم ایراد_ دارد ، که در فصل های وسط تا پایان بیشتر نمود می کند. آن هم یک سری اطلاعات و‌اصطلاحات فنی است! من دوستش داشتم و یک چیزهایی اش را هم با زیرنویس نویسنده می فهمیدم. به طور کلی جذاب بود اما نمی دانم برای یک فروند آدم بیزار از ریاضی و فیزیک ،چه حسی را منتقل کند.

پ،ن ۲: یکی از نقاط اوج داستان برای من ،آنجا بود که متصور بودند دانش فنی ساخت پمپ  در ایران وجود دارد و امکانات، قطعات و کارخانه سازنده ای نیست. و بعد از بررسی متوجه شدند حتی یک پایان نامه که طراحی این دستگاه را انجام داده باشد هم در تمام دانشگاه های ایران وجود ندارد!!! خیلی حرف است که یک دانشکده فنی مهندسی و یک ساختمان علوم پایه به کجا می رود و دانشجوهایش را به چه کارهایی مشغول می کند ...
      

27

        موقعیت : از آخرین یادداشت کتابت یک ماه  و چند روز میگذره...
توی این یک ماه چهار پنج جلد کتاب جذابو تموم کردم[ فقط تموم ! چون مطالعه بعضی هاشون از قبل تر شروع شده بود]
یادداشت نوشتن یادم نرفته! ولی دوست دارم خرد خرد بنویسم.
و یکم زمان صرف کنم تا حس و حال مطالعه کتاب مربوطه دوباره یادم بیاد...

در روزگار آلودگی رو‌ از این جهت دوست داشتم که نویسنده اش یک فیزیکدان ادیب بود. تعریفش از ریاضیات و تلاشش برای مدلسازی پاندمی کرونا با زبون خیلی ساده رو خیلی زیاد دوست داشتم. این دقیقا همون چیزاییه که از تو ذهن یه دانشمند درمیاد، ریاضی وقتی میزنه به مغز استخون آدمیزاد و هنوزم نمی تونه از ادبیات علاقه قدیمی اش دل بکنه میشه :" در روزگار آلودگی" ... نگاهش جدید بود و موضوعش هم خاص، کرونا که با وجود اینکه چندسالی بیشتر ازش رد نشده کم کم داره فراموش میشه ، آنقدر که ما آدم های امروزی مصریم به یک عجله و شتاب دسته جمعی ! یه قرارداد نانوشته برای فراموش کردن و فراموش شدن...
این وسط چی میمونه؟! بله کتاب! مطمئنم آدم های زیاد دیگه ای توی روزگار آلودگی فکرهای حتی خلاقانه تری داشتن ، بعضیا حتی یادداشت نویسی هم انجام میدادن...اما به محض تزریق دوز سوم واکسن ، کی دنبال چاپ و جمع آوری تجربه ها و‌ثبت روزهای پاندمیه؟ خب احتمالا ویال خالی واکسن! چون اون دیگه وظیفه اشو انجام داده و تو این زندگی شغلی نداره... باقی عمرشو بره سر وقت همین‌کار! بهتر از دفن شدن تو زباله های بیمارستانی نیست؟!

      

35

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

نمایش همه
اسب ها: سال پنجاه و نه هجری شمسی [نمایشنامه]پس از بیست سالسفر خروج

یک ماه تا ماهِ خون

19 کتاب

مناسبت خوانی یکی از راه هایی است که سرعت و توان مطالعه شما رو چند برابر می کنه، مثلا ایام محرم از مناسبت هایی هست که واقعا سخته به دنیای رمان ها و کتاب هایی رفتن که پرچم های مشکی در آن با نسیم نمی رقصند و واژه ها طعم شوری اشک و چایی روضه نمی دهند. امروز تا محرم تقریبا یک ماه باقی مونده اما برای اینکه کتاب محرم امسال و رزق تون از روایت واقعه باشکوه عاشورا انتخاب کنید و بتونید تهیه اش کنید الان زمان خوبیه ... کتاب هایی که در لیست هستند کتاب هایی دوست داشتنی و متفاوت اند. متفاوت ترین شان می توانم بگویم همان نمایشنامه اسب هاست! کوفه تا کربلا به روایت اسب ها و نه سواران شان ... کتاب ها را تقریبا بر اساس دوست داشتن می چینم و بالایی ها از پایینی ها محبوب ترند ... اما هر نسیمی که از این روایت می وزد به قلب ها حرارت می دهد و روح آدم را آرام تر، وسیع تر و در عین حال بی تاب تر می کند! نمی توانم دقیق توضیح بدهم . اما شما هم حرف های نصفه من را می فهمید‌، مگر نه؟!

16

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.