بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

فاطمه جعفری

@fa.jafari

18 دنبال شده

21 دنبال کننده

                      
                    
fanoos1280
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

                روایت کتاب شاهنشاه از روزهایی که حکومت شاهنشاهی در ایران نفس های آخرش را می کشد شروع می شود و تا اولین روزهای تولد حکومت تازه ادامه می یابد.
نویسنده خود در این روزهای پر التهاب و حساس در ایران حضور داشته و آنچه نوشته حاصل برخورد مستقیم او با وقایع و مردم است. 
دستاورد روزهای حضور او در ایران انبوهی است از عکس ها، یادداشت ها و مصاحبه ها.
و هر بخش کتاب بر پایه یکی از این آثار نگاشته شده است.

کتاب با روایت عکس ها شروع می شود. خود تصویر در کتاب چاپ نشده اما نویسنده آنچنان خوب توصیف می کند که می توانیم آن را در ذهن مان شکل دهیم. برخی عکس ها هم بر اساس توصیف شان به نظر آشنا می آید. احتمالا قبل تر در کتاب های تاریخ بهشان برخورده ایم.
از توصیف عکس که بگذریم، ریشارد از میان عناصر عکس قصه می گوید. از ماجرای عکس می گوید و سپس فراتر می رود. حرف های جدی تر می زند. حرف های که می شود گفت تحلیل هایش است از وقایع و رخداد ها.
چندان پایبند نیست همه آنچه که می گوید در عکس هم آمده باشد همین که عکس جرقه ابتدایی را بزند کافی است.

ریشارد سوژه ها و نکات متفاوت را بررسی می کند.
او از تمدن بزرگ مورد هدف شاه می گوید. 
آنجا که سوژه یکی از عکس ها شاه ایران است، در لحظه ای که دارد قیمت بالا رفته نفت را با خوشحالی اعلام می کند.
پول و ثروت و طلا است که به ایران سرازیر می شود.
شاه قصد کرده است با این ثروت، تمدن بزرگ بسازد.
او می خواهد طی یک نسل ایران را اروپا کند. ریشارد از تصمیم شاه می گوید و آنچه را روایت می کند که شاه ندیده و یا کمتر دیده. مردم را. زندگی شان، اقتضائات و نیاز هایشان و نوع نگاه شان به تمدن بزرگ مد نظر شاه را.
 این تمدن برای مردم چندان آورده ای نداشت.
 اصلا مگر می شود فقط با پول متمدن شد؟ تمدن فرهنگ می خواهد. تخصص می خواهد. سرمایه انسانی و زیر ساخت می خواهد.  نویسنده این خلأ های جبران نشدنی با پول را خوب دیده و خوب روایت کرده.
 شاه بخش مهمی از سرمایه به دست آمده از فروش نفت را صرف توسعه ارتش کرد. البته بهتر است بگوییم نمایشگاه تجهیزات نظامی. 
غافل از اینکه صرفا با خرید تجهیزات و بدون داشتن و تربیت نیروی متخصص و سرمایه انسانی با فرهنگ نمی شود کشور را متمدن کرد.
رفتار پلیس و نظامیان با مردم سوژه دیگری که مورد توجه نویسنده قرار گرفته. 
او معتقد است نیرو های  نظامی ایران ابزار اصلی حکومت  برای مقابله با معترضان است. به نحوی که وحشت بر جامعه سایه انداخته و آدم ها حتی از حرف زدن هم می ترسند و از به کار بردن کلمات و اصطلاحات ممنوعه دوری می کنند. بعضی از این اصطلاحات صرفا به نحو دلالی مربوط به حکومت می شود.
اما پلیس کشور گمان می کند با وحشت می توان جلوی مردم را گرفت. اما گاهی که فشار از حد بگذرد گویا مردم دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند و این می تواند شروع تغییر باشد.

در جای دیگری نویسنده به سراغ مسجد ها و نقش آنان در زندگی مردم ایران رفته است.
او مسجد را جایی می بیند که پناهگاه و ملجا مردم است. یک مکان با کاربری چندگانه. مردم خسته از بی عدالتی ها و فضای فوق امنیتی کشور آنجا جمع می شود. صحبت می کنند. هم اندیشی می‌کنند و حتی غر می زنند. مهم تر آنکه دیگر احساس نمی کنند هر ثانیه زیر نگاه پلیس اند.
انقلاب و رخداد هایش هم از همین مساجد شکل گرفت و گسترش یافت و منتشر شد.

از آنجا که کتاب از زاویه نگاه یک نویسنده خارجی است و سوژه یکی از مهم ترین و در عین حال نزدیکترین تحولات ایران است خواندن این کتاب خوش خوان می تواند برای مخاطب ایرانی جالب توجه و حاوی نکات مفیدی باشد. 
        
                شاید اولین چیزی که بعد از خواندن آخرین خط کتاب به ذهنم رسید عاقبت به خیری بود.
عاقبت به خیری چیز پیچیده ای نیست، همیشه هم به نماز خوان بودن نیست. گاهی در وجود آدم ها، حتی آن کسی که سال ها با خدا قهر کرده، یک چیزهایی نهفته است که به وقتش، درست در اوج آشفتگی و از هم گسیختگیِ زندگی زنده می شود. همین ها می تواند آدم را از میان چالش ها عبور دهد، درست برساند به مقصد و انسان را خوش عاقبت کند.
شاید این چیزها ریشه داشته باشد در گذشته، در پدر و مادر ها، در اجدادی که یک کار خیری را سال ها و نسل به نسل رسانده اند به آدم.
پست طهران روایتگر زندگی کسی است که سال ها در ارتش خدمت کرده اما درست همان وقتی که قرار بود ارتقا درجه بگیرد و بشود جناب سرهنگ همه چیز به هم خورده، کودتای بیست و هشت مرداد نه تنها یک باره اوضاع کشور را به هم ریخته، زندگی تازه سرهنگ داستان را هم دچار چالش های جدی کرده است. سرهنگ که هیچ از نظام اخراج و مدتی هم زندانی می شود. زندگی خانوادگی اش هم با قهر همسرش عملا از هم می پاشد. هرچند عالیه (همسر سرهنگ) اتفاق روز کودتا را (که منجر به سقط فرزندش شده بود) بهانه قهر و جدایی کرد اما سرهنگ تا سال ها بعد از جزئیات واقعه خبر نداشت.  

سرهنگ بعد آزادی از زندان در یک مغازه مشغول فروش قند و شکر می شود، به دور از همسر و فرزندان و همراه مادرش زندگی می کند، گاهی اوقات هم به اتفاق دوستانش جلسه شعر خوانی تشکیل می دهد، دوستانی متفاوت، از یهودی و زرتشتی گرفته تا شیخ و بازاری.
اما مرگ ناگهانی مادر، زندگی سرهنگ از آنچه بود هم آشفته تر می کند.
میان این آشفتگی ها اتفاق هایی او را به یاد گذشته اش می اندازد، به یاد پدرش که با همه سادگی و بی آلایشی جان در راه عقیده فدا کرده و شهید واقعه گوهرشاد بود.
به یاد رسم تعزیه گردانی که از پدربزرگ هایش به پدرش رسیده بوده و قرار بود از او به پسرش برسد، اما حالا سال ها از آن فضا فاصله گرفته است. 

در این میان اوضاع سیاسی کشور هم ملتهب است. آیت الله خمینی به تازگی علیه اقدامات شاه موضع گرفته و حتی برخی از دوستان سرهنگ که از مبارزان قدیمی و در ارتباط با برخی احزاب بوده اند تصمیم به حمایت از ایشان گرفته اند.
سرهنگ اما دیگر میلی به سیاست ندارد، هر چند همین چند سال قبل سر پرشور و دوستان فعالی داشته که در اندیشه تغییر حال کشور بوده اند. اما حالا زندگی چنان او را درگیر کرده که رمقی برای فعالیت سیاسی نمانده است. 

ولی حوادث همیشه آنگونه که تصور می شود پیش نمی رود. سرهنگ که برای پیدا کردن ماشین دزدیده شده اش از خانه بیرون آمده با شلوغی خیابان ها و تظاهرات مردم مواجه می شود. در وسط شلوغی ها خبر دار می شود پسرش که سرباز نیرو هوایی است به روی فرمانده خود اسلحه کشیده و سپس همراه چند نفر از دوستانش فرار کرده است. سرهنگ دنبال پسر گشتن را به پیدا کردن ماشین ترجیح می دهد و ناخواسته وارد تظاهرات می شود‌.
گویا قرار گرفتن در حال و هوای مردم معترض اما امیدوار روحیه مرده سرهنگ را هدف قرار می دهد و اندکی از شور جوانی را در وجودش زنده می کند. 

هادی حکیمیان پست طهران را در سال چهل و دو یعنی روزهای آغاز نهضت امام روایت می کند. سبک نگارش و روند داستان به خوبی حال و هوای زندگی از پاشیده و بی روح سرهنگ را به خواننده منتقل می کند. 
اما هر چه به پایان داستان نزدیک تر می شویم حوادث جدی تر و پر شورتری رخ می دهد و این می تواند نشانه ای از روح سرهنگ باشد که درگیر می شود، غبار از آرمان های فراموش شده اش می زداید و او را به سوی سرنوشت رهسپار می کند.
نویسنده در این رمان ۳۰۴ صفحه ای علاوه بر آشنا کردن مخاطب با حال و هوای مردم در سال ۴۲، گهگاه گریزی به رخداد های تاریخی قبل از آن مانند واقعه گوهر شاد و کودتای ۲۸ مرداد می زند و اندکی از آن وقایع را روایت می کند.
احتمالا نام کتاب اشاره ای است به بسته ای که به دست سرهنگ می رسد. حاوی مجموعه ای است از یادداشت های دوست قدیمی سرهنگ از ماجرای کودتا. دوست سرهنگ پس از کودتا اعدام شده بود و حالا خواهرش یادداشت های او را به امید چاپ و انتشار به ایران ارسال کرده بود.

        
                اقلیم خاطرات روایت گر خاطرات خانم فاطمه طباطبایی است. ایشان نوه دختری آیت الله سید صدرالدین صدر و همچنین همسر سید احمد خمینی هستند. به همین دلیل خاطرات ایشان شامل اطلاعات بسیاری از خانواده های صدر و خمینی است و همچنین وقایع بسیاری از سال های پیش از انقلاب، مبارزات مردم و فعالیت های امام‌ آن هم از زاویه نگاه یکی از اعضای خانواده ایشان در این کتاب آورده شده.
ابتدای کتاب با خانواده صدر آشنا می شویم و به تدریج و با رسیدن خاطرات به ازدواج نگارنده و حاج احمد آقا روایت کتاب وارد خانواده امام می شود.
پس از ازدواج اندکی در قم ساکن اند اما پس از مدتی به دلیل حضور امام خمینی در نجف از راه لبنان به عراق می روند و مدتی نزد امام می مانند. 
در لبنان با امام موسی صدر (دایی خانم طباطبایی) و همچنین دکتر مصطفی چمران دیدار می کنند. 
از مدت زمانی که در نجف حضور داشتند وقایع مهمی از جمله وفات سید مصطفی خمینی روایت می شود.
از جمله نکات جالب توجه کتاب خاطراتی است که از زبان دیگران نقل شده؛ برخی شب ها در نجف امام و همسرشان خاطراتی از سال های گذشته نقل می کردند که نگارنده در کتاب روایت ارزشمندی از این شب ها آورده است.
برای مثال ماجرای ازدواج امام، خانه ها و سفرهای خانواده و دستگیری ایشان در سال ۴۲ از زبان خانم قدس ایران ثقفی روایت شده است.
صفحات پایانی کتاب نیز به خاطرات حضور امام در نوفل لوشاتو اختصاص داده شده.
این جلد با پیروزی انقلاب اسلامی به پایان می رسد. در مقدمه کتاب گفته شده ادامه خاطرات در جلد دوم روایت می شود.
در لا به لای صفحات کتاب تصاویر مرتبط گنجانده شده که به مخاطب کمک می کند با وقایع ارتباط بهتری برقرار کند.

        
                کتاب خاطرات یک آدم کش را که دست بگیرید با دیدن عنوان کتاب احتمالاً شخصیت اول داستان را یک انسان خشن و ترسناک تصور می کنید. انسانی که آن قدر آدم کشته، می شود آدمکش بودن را ویژگی اصلی و شاید شغل او به حساب آورد. 
کتاب را که باز می کنید، مقداری که جلو می روید صفتی مهم هم به این انسان آدمکش اضافه می شود. فراموشکار. انسان آدم کشی که به تازگی مبتلا به آلزایمر شده است.
در اصل آنچه بیشتر در داستان به آن پرداخته می شود آلزایمر است و روند پیشروی و تأثیراتش بر زندگی عادی انسان.
در داستان شاهد تلاش های کیم بیونگ‌سو (شخصیت اصلی که داستان از زبان اوست.) برای به خاطر سپردن کارها و فکرهایش هستیم اما با این همه تلاش ها، باز هم آلزایمر با قوت پیش می رود و هر روز بخش بیشتری از حافظه را تسخیر می‌کند.
 آلزایمر حافظه کوتاه مدت را هدف قرار می دهد. اما شخص مبتلا به این بیماری گذشته های دور خود را به یاد می‌آورد.
گذشته های کیم بیونگ‌سو با قتل و آدم کشی گره خورده هرچند آن گونه که خودش در خاطرات می نویسد سال ها است دست از این کار برداشته. اما اثرات آن سال ها در کهن سالی هم از بین نرفته. او این بار بعد سال ها تصمیم به یک قتل جدید می گیرد البته نه مانند گذشته برای لذت بردن از این کار که برای نجات جان دخترش. همانگونه که کافر همه را به کیش خود پندارد او گمان می کند نامزد دخترش قاتلی است که قتل های زنجیره ای جدید زیر سر اوست و حالا به بهانه ازدواج به دخترش نزدیک شده تا او را هم به قتل برساند.
او گمان می کند اگر نامزد دخترش را بکشد بعد مدت ها که دخترش به هویت اصلی او پی ببرد از پدرش ممنون خواهد.
اما جلوتر که می رویم واقعیت ها رنگ عوض می کند. شاید در ابتدا میان اطلاعات و تخیلات ذهنی کیم بیونگ‌سو و واقعیت ها سردرگم شویم اما کم کم که جلو می رویم شواهد دست به دست هم می دهد و کاملتر متوجه واقعیت می شویم. 
در سیر کتاب آن چه بر جذابیت و تعلیق داستان می افزاید مبهم بودن و محو شدن تدریجی داده های ذهنی شخصیت است.
کیم یونگ ها، نویسنده کتاب به خوبی توانسته در داستانی بلند سختی های زندگی انسان مبتلا آلزایمر را به تصویر بکشد.
نشر چشمه این کتاب را در قابل مجموعه برج بابل که شامل ادبیات جهان است منتشر کرده است.
        
                
بگذارید حرف آخر را همین الان بزنیم، اگر دنبال یک کتاب خوش خوان و کم حجم و البته پر کشش بودید می توانید جز لیست انتخابی تان سمفونی پاستورال را هم بگذاریذ، اما… اما نوشتن این کتاب در لیست تان یک شرط دارد. سعی کنید در مسیر بیشتر از زیبایی های محیط لذت ببرید و همه انرژی تان را نگذارید برای مقصد. شاید اصلا مقصدی در کار نباشد و شاید به آن زیبایی که گمان می کردید نباشد.
به گمانم با این تشبیه تصوری از کتاب پیدا کرده اید. اما خب به نظر بد نیست کمی بیشتر در مورد این کتاب صحبت کنیم.
سمفونی شماره شش بتهوون را سمفونی پاستورال هم می نامند. می گویند خالق این اثر شیفته طبیعت بود و آن را تنها محرم راز او می دانند. این سمفونی هم به گونه ای شادی بخش بودن طبیعت برای انسان را القا می کند. حالا تصور کنید این موسیقی برای انسانی نابینا که تنها از زیبایی طبیعت شنیده و البته شنوایی اصلی ترین حس اوست چقدر می تواند دلنشین و زیبا باشد. 
کتاب سمفونی پاستورال که نامش را از این سمفونی وام گرفته داستان تلاش های دختر نابینایی را روایت می کند که سال های ابتدایی از عمرش را  در کلبه ای تنها و نزد پیرزنی ناشنوا زندگی کرده است. 
شاید بشود گفت بخت با او یار بوده و دل کشیش محلی به رحم آمده و تصمیم به سرپرستی و آموزش او گرفته است.
هر چند این کار تقریباً نشدنی به نظر می آید اما کشیش - که راوی داستان هم هست- به موفقیت های خوبی دست می یابد. 
از آنجا که نابینایان در اصلی ترین و پرکاربردترین حس با اغلب آدم ها تفاوت دارند زندگی ایشان به خودی خود می تواند جالب توجه باشد. علاوه بر این آندره ژید در برخی قسمت های این کتاب از تعلیق هایی استفاده کرده که مخاطب را برای ادامه دادن ترغیب می کند. 
اگر متن روان، ساده فهم و زاویه دید داستان که به مخاطب احساس نزدیکی می دهد را هم در کنار تعلیق ها در نظر بگیریم می توان گفت اغلب خواننده ها از مطالعه این کتاب لذت خواهند برد.

        
                بسم الله
پاریس پاریس رمانی است در حال و هوای خراسان و مشهد دوره رضاخانی. سال ۱۳۱۴ و ماجرای کشف حجاب و واقعه گوهرشاد.
در میانه داستان به ماجرا های رخ داده در آن زمان هم اشاره ای می کند مانند اختلاف میان اسدی، نائب تولیت حرم و پاکروان استاندار خراسان، امینه پاکروان همسر استاندار که می خواهد از مشهد پاریس کوچک بسازد، جشن هزاره فردوسی، حضور شیخ بهلول در مسجد گوهرشاد، با خاک و خون کشیدن مردم در مسجد گوهرشاد.
همچنین در داستان به دفن شهدای مسجد در باغ خونی مشهد اشاره ای می‌کند.
ملک و مهیار از شخصیت های اصلی داستان هستند که از دو فضای متفاوت به هم می رسند و هم مسیر با هم در داستان نقش آفرینی می کنند.
مهیار از شخصیت های اصلی داستان است. شاعری است از طبقه پایین جامعه و مشغول در کتابخانه آستان قدس.
ملک دختری است که در فرانسه درس پزشکی خوانده است و حالا به مشهد بازگشته. او خود را دختر حشمت از سرداران مهم مشهد می داند اما کم کم متوجه می شود پدر و مادرش اشخاص دیگری اند.
در کنار زندگی ملک و مهیار داستان روایت گر زندگی افراد دیگری هم هست مانند رعنا و دخترش و...
که البته این افراد با هم در ارتباط اند و گاهی در زندگی یکدیگر نقش آفرینی می کنند.

این کتاب به قلم و سبک زیبا و متفاوت سعید تشکری نگارش شده و چون در داستان از اصطلاحات مشهدی استفاده شده در صفحات پایانی لغت نامه ای آورده شده است.
        
                سوم شهریور ۱۳۲۰ نیرو های متفقین از دو جبهه شمال و جنوب وارد خاک ایران شدند، اما این حمله با دفاع و مقاومتی از طرف نیروهای ایرانی مواجه نشد و به سرعت در خاک ایران پیش‌روی کردند.
به نیرو های مسلح و حافظان امنیت دستور ترک مقاومت و تحویل اسلحه داده شد.
این دستور برای کسانی که سوگند یاد کرده بودند تا آخرین نفس پایداری و جانفشانی کنند بسیار سنگین و دردناک بود.
گروهی از افسران و خلبانان نیروی هوایی تصمیم می گیرند خودشان در مقابل دشمن متجاوز مقاومت کنند.
این واقعه هشتم شهریور ماه در پادگان قلعه مرغی تهران رخ می دهد. فرمانده نیروی هوایی دستگیر و زندانی می شود. حالا پادگان در دست نیروهای مقاومت کننده است.
اما این پیروزی چندان پایدار نبود. در مدت زمان کمی خبر به بیرون پادگان می رسد و نیرو های زرهی برای سرکوب قیام به سمت قلعه مرغی می روند.
فرمانده اصلی این حرکت (سروان وثیق) و یکی دیگر از خلبانان به نام ابراهیم شوشتری سوار هواپیما شده و پرواز می کنند. 
از سرنوشت سروان وثیق خبری در دست نیست. ابراهیم شوشتری تنها بازمانده‌ این واقعه با سقوط هواپیمایش در جنگل های شمال مدتی اسیر نیروهای شوروی می شود.
کتاب "فرمان مقاومت" خاطرات و سرگذشت ابراهیم شوشتری است از واقعه هشتم شهریور پادگان قلعه مرغی، سرکوب آن و اتفاقاتی که پس از آن برایش افتاده است.
قسمت اصلی کتاب خاطرات است و پس از آن چند یادداشت مرتبط با واقعه ضمیمه شده است.
        
                این کتاب جلد پنجم از مجموعه مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی است.
درباره ارتباط جامعه و تاریخ با جهان بینی در ابتدای پیشگفتار کتاب آمده است: نوع شناخت یک مکتب از جامعه و از تاریخ و طرز برداشت آن از این‌دو، نقش تعیین کننده در ایدئولوژی آن مکتب دارد؛ از این رو ضرورت دارد در متن جهان‏‌بینی اسلامی طرز نگرش اسلام به جامعه و به تاریخ روشن گردد. 
و در ادامه توضیحات دقیق‌تری داده شده است از ارتباط این دو موضوع با تفکر اسلامی و همچنین سوالات اساسی که باید پاسخ داده شود.
کتاب را می توان دو بخش مجزا به حساب آورد. بخش جامعه در ابتدا آمده و تعداد صفحات کمتری را به خود اختصاص داده است.
نظریات مکاتب و افراد مختلف در ارتباط با اصالت جامعه و یا فرد،  تقسیم بندی جامعه، ماهیت جامعه و همچنین جبر یا اختیار طرح و نقد شده است.
در قسمت تاریخ تمرکز بیشتر بر نقد ماتریالیسم تاریخی است. 
شهید مطهری در ابتدا نظریات مادیت تاریخی را به صورت کامل توضیح داده و سپس با ذکر مواردی این نظریه را نقد می کنند.
در زمان نگارش کتاب برخی گروه ها تحلیل های مادی از اسلام ارائه می دادند و می خواستند نگاه اسلام به تاریخ را مادی جلوه دهند.
این نظرات هم در کتاب مطرح و نقد شده است.
بخش پایانی کتاب درباره نیروی محرک تاریخ بحث می شود اما مطالب نا تمام می ماند. و در پاورقی توضیح داده شده نسخه دست نویس استاد در اینجا به پایان می رسد. متاسفانه فرصت ادامه نگارش کتاب را نیافتند و در آستانه حروف‌چینی کتاب استاد مطهری به دست گروهک فرقان به شهادت رسیدند.


*گروهک فرقان همان گروهی است که استاد مطالبشان را در تفسیر مادی اسلام در این کتاب نقد کرده اند.
* این کتاب را در سطح پنج دوره طلیعه حکمت خواندم.
        
                حاجی صلواتی، از آن کتاب هایی است که می شود در مدت زمان کوتاهی تمامش کرد. 
متن روان و ساده، صفحه آرایی خلوت و چندین صفحه عکس کمک می کند زودتر کتاب را به انتها برسانیم.
روی جلد کتاب نوشته خاطرات حاج غلامعلی جلالی زاد از جنگ جهانی دوم تا دفاع مقدس.
اما بیشتر حجم کتاب به سال های دفاع مقدس می پردازد و روایت کننده فعالیت های حاج غلامعلی در پشتیبانی و رساندن کمک های مردمی به جبهه ها است، آن هم در قالب ایستگاه های صلواتی.
ایشان اداره ایستگاه صلواتی در مناطق مختلف جبهه را بر عهده داشتند. این ایستگاه ها در تلاقی مسیر های رفت و آمد رزمندگان ساخته شده بودند. در ساعت های مختلف شبانه روز رزمندگانی که در حال جا به جایی بین خطوط مختلف بودند میان راه در ایستگاه توقفی می کردند و با پذیرایی حاجی صلواتی خستگی راه را از تن به در می کردند.
این کتاب روایت کننده ابعاد مختلف پشتیبانی جنگ و تلاش ها برای رساندن امکانات و مواد غذایی به جبهه ها و رزمندگان است.
حاج غلامعلی به نکات جالب توجهی اشاره می کند از جمله در صفحه ۷۲ کتاب آمده است: حقیقتی انکار ناپذیر است که در دوران دفاع مقدس عده کثیری از مردم به ویژه جوانان میهن شهید، جانباز، مجروح، اسیر و مفقود الاثر شدند. انبوهی از مردم شهر ها و روستا ها، خانه های خود را به علت بمباران و موشک باران هواپیماها و آتشبار های دشمن ویران شده دیدند. خود آواره شدند سختی کشیدند و مشقت را تحمل کردند، ولی هیچ وقت دچار قحطی و گرسنگی نشدند و حتی رزمندگانش نیز جز در موارد بسیار محدود و با قرار گرفتن در میان دشمن و دور از دسترس نیوروهتی تو در تعبد  در جنگ تحمیلی با وجود شرایط سخت و تحریم ها در کشور گرسنگی نداشتیم نه در خطوط مقدم و نه در پشت جبهه ها. همدلی مردم باعث شده بود کمبود مواد غذایی در کشور نداشته باشیم.


        
                جاده جنگ یک رمان تاریخی ۱۲ جلدی است. 
جلد های ابتدایی به روزهای جنگ دوم و اوضاع کشور به خصوص در مناطق شمال شرقی می پردازد. آن هم با داستانی بسیار گیرا و دلنشین.
اما در جلد های پایانی دیگر خبری از شخصیت های ابتدای داستان که مخاطب چند صد صفحه ای و شاید هزار صفحه را با آن ها زندگی کرده و سرگذشتشان را با ذوق دنبال کرده است نیست.
حتی شاید بشود از یک جایی داستان را کاملا مستقل به حساب آورد بدون رگه هایی از ارتباط با جلد های قبلی.
جلد دوازدهم گویا کاری به داستان های رخ داده در یازده جلد قبلی ندارد، به وقایع خرداد ماه ۱۳۴۲، دستگیری امام خمینی و وقایع بعد از آن می پردازد. در میان رخداد های سال ۴۲ به بهانه های مختلف گریزهایی به گذشته هم می زند، برای مثال تعدادی از این گریز ها مرور خاطرات حسین فردوست، یکی از نزدیک ترین اشخاص به شاه است.
در کل از گزاره های تاریخی بسیاری استفاده شده و اطلاعات خوبی در مورد آن سال ها به خواننده می دهد.
نویسنده در بسیاری از موارد به خوبی توانسته اطلاعات و وقایع تاریخی مختلف را در قالب داستان برای مخاطب بیان کند.
یکی از شخصیت های جلد دوازدهم «پهلوون طاهر» نام دارد که ظاهراً الهام گرفته از شخصیت "طیب حاج رضایی" است.
جلد دوازده را می توان به طور مستقل به عنوان رمان انقلاب خواند.
یکی از نقاط ضعف اصلی کتاب توصیفات و وقایعی هست که روایتشان چندان لازم به نظر نمی آید و حتی شاید مخاطب را خسته کند و از ادامه خواندن منصرف.
        

باشگاه‌ها

باشگاه کتابخوانی "هزارتو"

385 عضو

در انتظار بوجانگلز

دورۀ فعال

بریده‌های کتاب

فعالیت‌ها

            شیخ مشروطه

قطعا در حوادث دوران مشروطه ظرفیت‌های زیادی برای خلق آثار هنری وجود دارد؛ از همین رو نویسنده می‌توانست بهره بیشتری از آن‌ها ببرد و به این مختصر اکتفا نکند. گرچه که مخاطبِ نویسنده سطح اثر را تعیین می‌کند.

دو داستان به صورت موازی روایت می‌شود؛ در یکی راوی سوم شخص است و دیگری اول شخص؛ نمی‌دانم علت این انتخاب چه بوده اما هر چه هست خوب از آب در نیامده! ضعف‌هایی در پردازش شخصیت‌های داستان وجود دارد که گاهی به چشم می‌خورد و تقریبا از اواسط کتاب، سرنوشت و عاقبت شخصیت اصلی (هاشم) مشخص می‌شود و تا حدودی کشش داستان از بین می‌رود. دیالوگ‌ها و رابطه بین شخصیت‌های داستان نیز گاهی تصنعی به نظر می‌رسد و ظرافت هنری چندانی ندارد.

البته نکته‌ای که نویسده در بازتاباندن آن موفق بوده، اختلاف نظر علمای اسلام در مواجهه با پدیده مشروظیت است. همینطور کتاب در مورد کنش سردار اسعد و ایل بختیاری در دوران مشروطه نیز اطلاعاتی در اختیار خواننده می‌گذارد که البته سعی کرده مستند و بر اساس واقعیت باشد. در کل با توجه به حجم کم کتاب، برای آشنایی ابتدایی با عصر مشروطه آن هم در قالب داستان، اثر مناسبی است.