یادداشتهای زهرا سادات رضایی (88) زهرا سادات رضایی دیروز ساداکو و هزار درنای کاغذی الینور کوئر 4.3 31 آمریکا بعد از فاجعهی هیروشیما و ناکازاکی،بعد از به خاک و خون کشیدن هزاران مردم بی گناه و غیر نظامی چطور تونست تو مجامع بین المللی سر بلند کنه ؟ و حتی دایه دار حقوق بشر شه؟ چی به کشور به این کثیفی و وحشیگری اجازه کشتار میده؟ ۱۴۰ هزار نفر جانشون رو در حمله اتمی امریکا از دست دادند. بازماندگان این بمبارانها هنوز با آسیبهای روانی و خطر بالای ابتلا به سرطان زندگی میکنند.هنوز هم تنور جنایت آمریکا داغه، عین یه ماشین کشتار با هر نوع حملهای که بتونه به کشورهای مختلف حمله میکنه، چه ترور بیولوژیک، چه حذف نظامی، چه و چه و چه..... و متعجبم از کسانی که آمریکا رو کدخدا میدونن و فکر میکنن میشه با گفتمان مسائلشون رو با این کشور کثیف حل کنن... مرگ بر آمریکا پ.ن: کتاب رو اصلا مناسب کودکان نمیدونم. به شدت تلخه قلبم فشرده شد 7 30 زهرا سادات رضایی 1404/3/11 بگو که او ... علی صفایی حائری 4.3 9 استاد در این کتاب با استفاده از مفاهیم عقلی و فلسفی به تحلیل و تبیین روش قرآن در شناخت خدا پرداخته. کتاب کم حجم بود، اما به شخصه برام خیلی سختخوان بود. نیاز به مطالعه عمیق داره و باید دوباره مطالعهش کنم. 0 11 زهرا سادات رضایی 1404/3/6 مدام (کتاب) جلد 1 3.8 16 خیلی دلم میخواست مدام بخونم و خیلی دلم میخواد یه روزی برای مدام بنویسم. آ قای احسان عبدی شما خیلی خوب مینویسید همونطور که خیلی خوب و با لهجهی زیباتون روایتش میکنید. خدای مهربون خانم رحمانی رو مورد رحمت قرار بده انشاءالله 0 13 زهرا سادات رضایی 1404/2/31 رئیسی عزیز 4.1 6 یه تیکه از قلبمون برای همیشه تو ورزقان سوخت و حسرتش تا ابد به دلمون میمونه که قدرتو اونجور که باید ندونستیم... 1 19 زهرا سادات رضایی 1404/2/28 راهنمای مردن با گیاهان دارویی عطیه عطارزاده 3.4 152 از راهنمایِ مردن با گیاهان دارویی، یک فصل بیشتر نخواندم. دختری که هفده سال بود ندید و آخرین تصویرش از جهان، بوتهی عاقِرقرحای سفیدی بود که در پنج سالگی دید. هرچند آن هم داشت کم رنگ و کمرنگتر میشد. یک دسته گیاه علفی، با ساقههای متعدد و برگهای کرک دارِ باریک با گلهای سفیدی شبیه به بابونه که به طرز باورنکردنی در چشمهایش فرو رفت و... ندیدن و سیاهی... از خواندنش دست کشیدم و در جواب دوستانِ همگروهیام گفتم فضایش برایم سنگین است. اما صدایی درونم فریاد میزد ترسیدهام. یکی از ترسهای بزرگ من ندیدن است و آدم در مواجهه با ترسهایش باید خیلی شجاع باشد که جا نزند. همین است که از نوشتن تکلیفم، زیر پوستی شانه خالی کردهام. من شهامتش را ندارم که با چشمهای بسته توی خانه راه بروم و از احساساتم بنویسم... 2 18 زهرا سادات رضایی 1404/2/14 مخاطب مورد نظر سوفی کینسلا 3.7 11 همه چیز از گم شدن حلقه شروع شد. اونم چند روز مونده به عروسی. وَ نه یه حلقه نامزدی ساده که یه حلقه عتیقه خانوادگی با الماس درخشان. فکر کن تو همون لحظه که داری با هول و ولا دنبال حلقه میگردی و یه موتوری بیاد و وییییژژ گوشیتو هم بدزده. میدونم فقط سوفی کینسلاست که میتونه این قدر خرابکاری پشت خرابکاری رو آوار کنه رو سر یه کارکتر بینوا. که من خوشم میاد. اصلش برا همین موقعیتهای بانمکه که کتاباشو میخونم. خب حالا شما اگه جای پاپی وایت بودین چه میکردید. تو یه روز هم حلقهتون گم شه هم گوشیتون دود شه و هم چشمتون بخوره به سطل آشغالی که توش یه گوشی افتاده. اون گوشی رو بر میداشتین؟ من که نه، ولی پاپی ورش داشت و این شد شروع ماجرا. کتاب برا سرگرمی خوبه. پیام کل داستان اینه که خودتو کوچیک نبین. خود تحقیر پندار نباش. نذار دیگران از نگاه بالا بهت نگاه کنن و... همین. 0 36 زهرا سادات رضایی 1404/2/10 وقتی که از خودت می سوزی علی صفایی حائری 4.6 17 و ما میسوزیم و میسوزانیم و آتش را میافروزیم، که وقودِ آتشیم و سوختِ جهنم خویش... به این کتاب خیلی نیاز داشتم. من نمیخوام از تبار ابولهب باشم. خسران ما اینه که یک عمر خودمون رو شیعهی ابوتراب دونستیم و وقت مواجهه با اعمالمون میفهمیم ابولهبوار روی زمین خدا قدم زدیم و بدجوری خراب کردیم. به این کتاب خیلی نیاز داشتم. شاید ظرف وجودمن نتونست از تمام بیانات معنوی استاد صفایی بهره ببره اما حس اون آبکش گلی و کثیف رو دارم که وقتی آب دریا رو ریختن تو دلش شاید نتونست آب دریا رو تو وجودش نگه داره اما از گل و لای و آلودگیها تمیز شد. 0 21 زهرا سادات رضایی 1404/2/7 غارتگر محبوبه زارع 3.5 10 غارتگر از اون دست کتابهایی بود که بهش میگن شسته و رفته. هم قلم خانم زارع قوی بود هم اطلاعات کافی داشتند از تورات و هلوکاست و ارتباط سیاسی صهیونیستی هالیوود، تا داستان رو خوب پیش ببرند. اوایل خوندنش کمی کند پیش رفتم اما آخرها اونقدر جذاب شد برام که تا نخوندم نتونستم کنارش بگذارم. خداقوت به نویسنده.🤌🏻🧁 برشی از کتاب: _دفعهی قبل پرسیدی که تورات حقیقت است یا قرآن؟ من هر دو را خواندهام. هرچه در قرآن دربارهی موسی و بنی اسرائیل بخوانی، حقیقتی تحریف نشده است. اگر میخواهی یهود را درست بشناسی به تورات اکتفا نکن. حقیقت یهود در قرآن نوشته شده است. سموئیل اولین باری بود که چنین اعترافی را از یک عالم دینی میشنید. چنان در جای خود میخکوب مانده بودکه پیرمرد بی هیچ مکثی به گفتن ادامه داد. _در قرآن میتوانی موسی را و یهوه را به روشنی روز بشناسی! شنیدهام که ماههاست داری روی فیلمنامهای دربارهی منجی آخرالزمان کار میکنی. در پی هرچه هستی، چه میخواهی سیاست صهیون را در هالیوود دنبال کنی و چه قصد داری که حقیقت را به دنیا نشان دهی، برای آنکه کارت بینقص باشد، قرآن را کنار تورات بخوان. هرجا به دوگانگی رسیدی، یقیین کن که تحریفی در تورات را کشف کردهای. _غارتگر| صفحهی ۵۶_۵۷ 0 10 زهرا سادات رضایی 1404/1/23 اعترافات هولناک لاک پشت مرده ... مرتضی برزگر 2.9 17 باورم نمیشه اولین کتاب امسالم این کتاب بوده. یکی با اسید مغز منو بشوره.... 0 13 زهرا سادات رضایی 1403/12/8 اجاره نشین خیابان الامین: هشت سال معرکه سوریه با جمال فیض اللهی علیاصغر عزتیپاک 4.1 68 تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ 0 24 زهرا سادات رضایی 1403/12/7 زخمی که از زمین به ارث می برید عطیه عطارزاده 2.3 3 عطیه عطار زاده قلم خاصی دارد. این را از تجربهی خواندن نصفه نیمهی راهنمای مردن با گیاهان دارویی میگویم که علیرغم فضای تاریک داستان قلمش را دوست داشتم. اما زخمی که از زمین به ارث میبرید. تمامش نکردم. نمیدانید چه حس بدی هست که یکی فارسی حرف بزند. کلمات به گوشت آشنا باشد ولی نفهمی چه میگوید. برای من این کتاب همین بود. نفهمیدمش حتی یک جملهاش را . و بیشتر شگفت زده شدم که چقدر توی سرهم کردن جملات نامفهوم و بی معنی ماهرن. چی بگم دیگه. حس بد و جبیهقزجثزحقرجق پث اثرقت۲طحثزا۲ز 0 15 زهرا سادات رضایی 1403/12/5 شام ملیتا: روایتی از سفر به لبنان و سوریه محمدرضا وحیدزاده 3.3 11 خیلی اهل سفرنامه خوانی نیستم. اولین و آخرین سفرنامهای که خواندم خالِ سیاه عربیِ حامد عسکری بود از سفر حج . خوشم آمد. "شامِ ملیتا" را توی کتابخانهام نشاندم. برای وقتی که دلم خواست بروم لبنان گردی. با میثم مطیعی و محمد مهدیِ سیار. آن موقع فکرش را نمیکردم که قرار است با چه حالی بخوانمش. فکرش را نمیکردم که قرار است خواندنش برایم جان فرسا باشد. با کلمههای محمدرضا وحید زاده همراه شدم. میخواستم خوشخیال باشم. فکر کنم هنوز سال نود و هفت است. لبنان درگیر انتخابات است. میخواستم زمان بایستد. چرخ دندنههای ساعتها از کار بیفتد. هنوز لبنان سید حسن داشته باشد. مردی که گوهر درخشان لبنان است. سال نود و هفت باشد و سید مقاومت درگیر برنامهی فشردهی انتخاباتی. مشغول یک سخنرانی مهم . فرصت نداشته باشد که شاعرهای ایرانی را ببیند. فدای یک تار مویش. همین که توی هوایی نفس بکشیم که سید حسن دارد کافیست. لبنانِ بی سید حسن نصرالله؟ خدا نیاورد آن روز را... 3 24 زهرا سادات رضایی 1403/12/4 پانصد صندلی خالی: روزنوشت های زنی در محاصره سه ساله الفوعه لیلی علام الدین اسود 4.0 26 اذان پخش میشود. باران میزند به سقف. توی تاریکی با موذن زاده همراه میشوم. آرام آرام شهادتین میخوانم. أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ. به یاد بچههای کوچک الفوعه. به یاد مادرهای کفریا. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّٰهِ. فکر میکردم سخت ترین قسمت کتاب پانصد صندلی خالی، آن قسمت بود که دختر کوچک لیلی ازش پرسید: مامان اگه قرآن بخونم خدا به من موز میده؟ وقتی لیلی دستپاچه شد. بغض کردم. وقتی ترسید بگوید نه و بچه غصه بخورد اشکم چکید. وقتی فکر میکرد توی این یک سال و نیم محاصره حتما بچهها طعم خوراکیها یادشان رفته، مثل بچهها هق هق کردم. أشهَدُ أَنّ عَلیاً ولیَّالله. میزنم زیر گریه. باران میزند به سقف. موذنزاده اذان میگوید. من توی تاریکی چنبره میزنم دور خودم. مثل یک مار گزیده. مثل یک مادر که به ثانیه زندگیاش را در گذرگاه راشدین از دست داده. قصه فقط قصهی حسرت، گرسنگی و انتظار هواپیما برای یک لقمه نان و کمبود دارو نبود. این یک قسمت از تاریخ شیعه بود. شعب ابیطالب در عصر آسمانخراشها و سلولهای بنیادین، در عصر گوش فلک کر کردن اختراعات و ابتکارات بشر. قصهی حسرت زندگی عادی در عصر راحتی و امکانات. قصهی قرنها به خون کشیدن شیعه. أشهَدُ أَنّ عَلیاً ولیَّالله. خونمان را هم اگر بریزید به سرانگشت خونین، باز نام علی را مینویسیم. شیعه تمام نمیشود. نحن شیعة علی بن أبی طالب فی العالم لن نتخلى عن فلسطین ولا عن شعب فلسطین ولا عن مقدسات الأمة فی فلسطین. قولوا عنا رافضة، قولوا إرهابیین، قولوا مجرمین، قولوا ما شئتم واقتلونا تحت کل حجر ومدر، اقتلونا تحت کل حجر ومدر، إقتلونا تحت کل حجر ومدر، وفی کل جبهة وعلى باب کل حسینیة ومسجد، نحن شیعة علی ابن ابی طالب لن نترک فلسطین. ما شیعیان علی بن ابی طالب در جهانیم، از فلسطین دست برنخواهیم داشت، و نه از ملت فلسطین و نه از مقدسات امت در فلسطین. {به ما} بگویید رافضی، بگویید تروریستها، بگویید مجرمها… هر چه میخواهید بگویید، و ما را در هرگوشه و کنار که یافتید بکشید، و در همهی جبههها و بر در هر حسینیه و مسجدی ما را بکشید، اما ما شیعیان علیبنابیطالب فلسطین را تنها نخواهیم گذاشت. #انا_علی_العهد 0 6 زهرا سادات رضایی 1403/12/4 آخرین روز جنگ رقیه کریمی 3.9 11 گلوله توپ و خمپاره یعنی انتظار مرگ، و عطر نان و خمیر و آتشِ زیر ساج یعنی تلاش برای زندگی. برای نفس کشیدن. بوی نان تازه. با تمام جانم، عطر نان را به ریههایم میکشیدم و ترکش بود که به در و دیوار میخورد. نان بوی زندگی میداد و اصلا اهمیتی نداشت حالا که بوی نان را به جانم میکشم همراه آن چقدر بوی دود و باروت به ریههایم میرود. تا به حال اینقدر به بوی نان فکر نکرده بودم. تا به حال اینقدر از نزدیک حس نکرده بودم که نان یعنی زندگی. تا به حال اینقدر برای زندگی نجنگیده بودم... آخرین روزِ جنگ| عطر نان تازه| ص۸۱ 0 6 زهرا سادات رضایی 1403/11/30 پیچ زهرا شاهی 3.5 3 پیچ را تمام کردم. اولین رمان بزرگسال زهرا شاهی. قبلا کتاب نفری یک قاچ کیک تولدش را خوانده بودم. دوستش نداشتم. به نظرم زیادی برای بچهها سیاه بود. مشت تاریک جامعه را برایشان باز میکرد. مشت پوچ و بی دلخوشی را. اما پیچ؛ اعتراف میکنم عاشق قلمش شدم. از همان اولین جملهی کتاب:" مستضعف سایزی یعنی من. یعنی کسی که هیچ خیاطی دستش نرود اندازهی تنش لباس بدوزد." یا وقتی که وسط جملههایش میگفت: "ماروین کیمونی برو! با هرچیزی که میتوانی." طنزی که در کلام داشت. به سیم آخر زدن و نداشتن تعادل شخصیتی راویاش حتی. از دست راوی حرص میخوردم ولی در عین حال دوستداشتم تا انتها غر غرها و خاطرههای درهم و برهمش را بشنوم. بعضیها نقد کردند که نویسنده با زیادهگویی رشته داستان از دستش در رفته، ولی برای من این اطناب هم جذابیت داشت. _۳و هفتاد و پنج از پنج|🥬 0 14 زهرا سادات رضایی 1403/11/27 برف سوزی ناهید فرامرزی 3.0 1 ناهید فرامرزی با برف سوزیاش و یک کریستال چند ضلعی روی صفحهی لاجوردی که گاهی آدم را متحیر میکرد از این همه تشبیه و استعاره و کلمههای پر و پیمان توی ذهنش. با زن چشم سبز داستانش همراه شدم وقتی که نور کم جان خورشیدِ لابهلای کاج میزد به چشمهایش و مرده نوری میشد روی خاطرات تاریک زندگیاش. شاید هر کتاب دیگری بود که اینقدر حال و گذشته میان عبارتهایش تنیده بود نیمه کاره رهایش میکردم اما جملات فرامرزی خاص بود نیمه نگارش دوست وجودم تا آخرین کلمه را بلعید و نیمه داستان دوست وجودم را با غرولند همراه خود کرد. 0 9 زهرا سادات رضایی 1403/11/13 قصه های جزیره جلد 1 لوسی مود مونتگمری 4.2 19 ازمعدود کتابهاییه که فیلمش رو بیشتر دوست داشتم. اون حس خوب جاری تو سریال قصههای جزیره یه چیز دیگه بود. 0 22 زهرا سادات رضایی 1403/11/5 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 22 حیات در ویرانی به سبزیهای باغ نگاه میکنم. به ردیفهای منظمی از بوتههای چندپر و سر سبز. باد برگهایشان را به بازی گرفته و رایحهی خاکِ آبپاشی شده فضا را پر میکند. باران دیشب تا توانست از خودش یادگاری به جا گذاشت. به قول حسینی زاد انگار دریا رفته بود آسمان و حالا دلتنگ برگشته بود رویِ زمین. رشته رشته. قطره قطره. قطرهها توی بوتهها قایم شده بودند و گنجشکها چشم میگذاشتند تا پیدایشان کنند. همیشه دوست داشتم یک باغ داشته باشم. یک باغچهی کوچکی حتی. از خودم میپرسم چرا هیچ وقت یک باغچه برای خودم نساختم؟ یک باغچه صف به صف از تربچه و شاهی و ریحان؟ ناخودآگاه ذهنم میرود سمت باغچهی کوچک "هاله" و قلبم فشرده میشود. هاله یک زن سوری اهل "حلب" است. وقتی کتاب" باغهای معلق" را میخواندم با او آشنا شدم و تا مدتها در ذهنم روایتش را مرور میکردم. بعد از محدودیتهای گسترده و قطع دسترسی مردم به زمینهای کشاورزی اطراف "نبل" به دلیل ناامنی و در معرضِ خمپارهها بودن؛ مردم شروع کردند به کِشت مایحتاج خودشان در زمینهای کوچک داخلِ شهر. تا جایی که باغچههای خانهشان شده بود باغهای معلقی، برای رفع نیازِ گرسنگی. هاله میگفت حیاط خانهشان خیلی کوچک بود با یک پاسیو بی استفاده و پر از سنگ ریزه. روزی روی زمین نشست و با حسرت سنگ ریزههای سخت و چسبیده روی زمین را کنار زد و در کمال ناباوری به خاک نرم کفِ خانه رسید. پس با خوشحالی پاسیو را به باغچهی کوچکی تبدیل کرد و هر روز منتظر ماند تا جوانه بزنند. وقتی هر روز به قصد نابودی از آسمان سوریه بمب میبارید، در خانهی هاله هر صبح نعناها برگهای جدید میزدند. زعترها قد بلند و بالا میشدند و تربچهها بچههای صورتی به دنیا میآوردند و معجزه وار حیات ادامه داشت... وَمِنْ آيَاتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ ۚ إِنَّ الَّذِي أَحْيَاهَا لَمُحْيِي الْمَوْتَىٰ ۚ إِنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ و از آيات قدرت او آنكه تو زمين را خشك مىبينى. چون آب بر آن بفرستيم به جنبش آيد و گياه بروياند. آن كس كه آن را زنده مىكند؛ زندهكننده مردگان است، و او بر هر چيزى تواناست* *سی و نه| فصلت زهرا سادات 0 11 زهرا سادات رضایی 1403/10/19 خاطرات ما و حدیث شریف کساء سمیه افشار 4.7 1 من بیشتر حدیثِ کساء را تماشا میکنم. مثل یک فیلم عاشقانهیِ زیبا. یک صحنههایی را هم هی میزنم عقب دوباره میبینم مثل آن یک لحظه درنگ قشنگِ او؛ صِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ فَاِذا وَجْهُهُ يَتَلَأْلَؤُ كَاَنَّهُ الْبَدْرُ فى لَيْلَةِ تَمامِهِ وَ كَمالِهِ رایحهیِ مادرانهاش را میتوانی عمیقا نفس بکشی و طنین صدای بهشتیاش را وقتی که میگوید؛ يا قُرَّةَ عَيْنى وَ ثَمَرَةَ فُؤادى... من خیلی وقتها که کم میآورم مینشینم و حدیث کسا را تماشا میکنم مثل یک فیلم عاشقانهیِ زیبا... 2 18 زهرا سادات رضایی 1403/10/4 لینا لونا 3.6 3 دلم میخواد یه روز از نزدیک با خانم ژوبرت گفتگو کنم. یه کیک خیس شکلاتی بپزم براشون. چای و کیک بخوریم و من از این همه لطافت و سرزندگی ریخته تو تصاویر و قصههای کتابهاشون تشکر کنم^o^\ 1 10