یادداشت زهرا سادات رضایی

        پیچ را تمام کردم. اولین رمان بزرگسال زهرا شاهی. قبلا کتاب نفری یک قاچ کیک تولدش را خوانده بودم. دوستش نداشتم. به نظرم زیادی برای بچه‌ها سیاه بود. مشت تاریک جامعه را برایشان باز می‌کرد. مشت پوچ و بی دلخوشی را. اما پیچ؛ اعتراف می‌کنم عاشق قلمش شدم. از همان اولین جمله‌ی کتاب:" مستضعف سایزی یعنی من. یعنی کسی که هیچ خیاطی دستش نرود اندازه‌ی تنش لباس بدوزد." یا وقتی که وسط جمله‌‌هایش می‌گفت: "ماروین کیمونی برو! با هرچیزی که می‌توانی."
طنزی که در کلام داشت. به سیم آخر زدن و نداشتن تعادل شخصیتی راوی‌اش حتی. از دست راوی حرص می‌خوردم ولی در عین حال دوست‌داشتم تا انتها غر غر‌ها و خاطره‌های درهم و برهمش را بشنوم. بعضی‌ها نقد کردند که نویسنده با زیاده‌گویی رشته داستان از دستش در رفته‌‌، ولی برای من این اطناب هم جذابیت داشت.

_۳و هفتاد و پنج از پنج|🥬
      
85

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.