یادداشت زهرا سادات رضایی

        خیلی اهل سفرنامه خوانی نیستم. اولین و آخرین سفرنامه‌ای که خواندم خالِ سیاه عربیِ حامد عسکری بود از سفر حج . خوشم آمد. "شامِ ملیتا" را توی کتاب‌خانه‌ام نشاندم. برای وقتی که دلم خواست بروم لبنان گردی. با میثم مطیعی و محمد مهدیِ سیار. آن موقع فکرش را نمی‌کردم که قرار است با چه حالی بخوانمش. فکرش را نمی‌کردم که قرار است خواندنش برایم جان فرسا باشد‌. با کلمه‌های محمدرضا وحید زاده همراه شدم. می‌خواستم خوش‌خیال باشم. فکر کنم هنوز سال نود و هفت است. لبنان درگیر انتخابات است. می‌خواستم زمان بایستد. چرخ‌ دندنه‌های ساعت‌ها از کار بیفتد. هنوز لبنان سید حسن داشته باشد. مردی که گوهر درخشان لبنان است‌. سال نود و هفت باشد و سید مقاومت درگیر برنامه‌ی فشرده‌ی انتخاباتی. مشغول یک سخنرانی مهم . فرصت نداشته باشد که شاعرهای ایرانی را ببیند. فدای یک تار مویش‌. همین که توی هوایی نفس بکشیم که سید حسن دارد کافی‌ست. لبنانِ بی سید حسن نصرالله؟ خدا نیاورد آن روز‌ را...
      
136

24

(0/1000)

نظرات

و لبنانی که دیگر سیدحسن ندارد . . .
بهتر بگویم
دنیایی که دیگر سید را ندارد .  .  . 💔
2

2

نظم اعداد به هم ریخته از رفتن او
یک نفر رفته ولی هیچ‌کسی این‌جا نیست.


و سلام علیه، یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا...  

2

رفتنش رفتن جان بود، نمی دانستیم . . .  
 @sheykhDR 

2