یادداشت زهرا سادات رضایی

        اذان پخش می‌شود. باران می‌زند به سقف. توی تاریکی با موذن زاده همراه می‌شوم. آرام آرام شهادتین می‌خوانم. أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ. به یاد بچه‌های کوچک الفوعه. به یاد مادرهای کفریا. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّٰهِ. فکر می‌کردم سخت ترین قسمت کتاب پانصد صندلی خالی، آن قسمت بود که دختر کوچک لیلی ازش پرسید: مامان اگه قرآن بخونم خدا به من موز می‌ده؟
وقتی لیلی دستپاچه شد. بغض کردم. وقتی ترسید بگوید نه و بچه غصه بخورد اشکم چکید. وقتی فکر می‌کرد توی این یک سال و نیم محاصره حتما بچه‌ها طعم خوراکی‌ها یادشان رفته، مثل بچه‌ها هق هق کردم. أشهَدُ أَنّ عَلیاً ولی‌َّالله. می‌زنم زیر گریه. باران می‌زند به سقف. موذن‌زاده اذان می‌گوید. من توی تاریکی چنبره می‌زنم دور خودم. مثل یک مار گزیده. مثل یک مادر که به ثانیه زندگی‌اش را در گذرگاه راشدین از دست داده. قصه فقط قصه‌ی حسرت، گرسنگی و انتظار هواپیما برای یک لقمه نان و کمبود دارو نبود. این یک قسمت از تاریخ شیعه‌ بود. شعب ابی‌طالب در عصر آسمان‌خراش‌ها و سلول‌های بنیادین، در عصر گوش فلک کر کردن اختراعات و ابتکارات بشر. قصه‌ی حسرت زندگی عادی در عصر راحتی‌ و امکانات. قصه‌ی قرن‌ها به خون کشیدن شیعه‌. أشهَدُ أَنّ عَلیاً ولی‌َّالله. خونمان را هم اگر بریزید به سرانگشت خونین، باز نام علی را می‌نویسیم. شیعه تمام نمی‌شود. نحن شیعة علی بن أبی طالب فی العالم
لن نتخلى عن فلسطین ولا عن شعب فلسطین ولا عن مقدسات الأمة فی فلسطین.
قولوا عنا رافضة، قولوا إرهابیین، قولوا مجرمین، قولوا ما شئتم واقتلونا تحت کل حجر ومدر، اقتلونا تحت کل حجر ومدر، إقتلونا تحت کل حجر ومدر، وفی کل جبهة وعلى باب کل حسینیة ومسجد، نحن شیعة علی ابن ابی طالب لن نترک فلسطین.
ما شیعیان علی بن ابی طالب در جهانیم،
 از فلسطین دست برنخواهیم داشت، و نه از ملت فلسطین و نه از مقدسات امت در فلسطین.
{به ما} بگویید رافضی، بگویید تروریست‌ها، بگویید مجرم‌ها… هر چه می‌خواهید بگویید، و ما را در هرگوشه و کنار که یافتید بکشید،  و در همه‌ی جبهه‌ها و بر در هر حسینیه و مسجدی ما را بکشید، اما ما شیعیان علی‌بن‌ابی‌طالب فلسطین را تنها نخواهیم گذاشت.
#انا_علی_العهد
      
36

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.