یادداشت زهرا سادات رضایی

        ناهید فرامرزی  با برف سوزی‌اش
 و یک کریستال چند ضلعی روی صفحه‌ی لاجوردی که گاهی  آدم را متحیر می‌کرد از این‌ همه تشبیه و استعاره
 و کلمه‌های پر و پیمان توی ذهنش.
با زن چشم سبز داستانش همراه شدم وقتی که نور کم جان خورشیدِ لابه‌‌لای کاج می‌‌زد به چشم‌هایش 
و مرده نوری می‌شد روی خاطرات تاریک زندگی‌اش.
شاید هر کتاب دیگری بود که این‌قدر حال و گذشته میان عبارت‌هایش تنیده بود نیمه کاره رهایش می‌کردم اما جملات فرامرزی خاص بود نیمه نگارش دوست وجودم تا آخرین کلمه را بلعید و نیمه داستان دوست وجودم را با غرولند همراه خود کرد.
      
44

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.