یادداشت زهرا سادات رضایی
7 روز پیش
ناهید فرامرزی با برف سوزیاش و یک کریستال چند ضلعی روی صفحهی لاجوردی که گاهی آدم را متحیر میکرد از این همه تشبیه و استعاره و کلمههای پر و پیمان توی ذهنش. با زن چشم سبز داستانش همراه شدم وقتی که نور کم جان خورشیدِ لابهلای کاج میزد به چشمهایش و مرده نوری میشد روی خاطرات تاریک زندگیاش. شاید هر کتاب دیگری بود که اینقدر حال و گذشته میان عبارتهایش تنیده بود نیمه کاره رهایش میکردم اما جملات فرامرزی خاص بود نیمه نگارش دوست وجودم تا آخرین کلمه را بلعید و نیمه داستان دوست وجودم را با غرولند همراه خود کرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.