یادداشت‌های Zahra babazade (44)

Zahra babazade

Zahra babazade

3 روز پیش

به نام خدا
          به نام خدا
کتاب "دختری به کره ، پسری به جهنم" یک اثر مفهومی و متفاوت برای نوجوانان است که موضوع خاص و هیجان انگیزی دارد ؛ داستانی که در کنار جذابیت هایی که برای نوجوانان امروز دارد و شباهت زیاد شخصیت ها به امثال ما می تواند تاثیر زیادی بگذارد. البته ممکن است برخی موضع گیری هایی هم نسبت به آن داشته باشند.
اولین بار فکر تهیه این کتاب وقتی به ذهنم رسید که فضایی مشابه این کتاب و علاقه ی بچه های کلاس خودمان به کره و ... را دیدم. این اشتیاق برای خرید کتاب وقتی به آن حد رسید که متوجه شدم دوست خودم هم... . و این شد  که کتاب را سفارش دادم تا به دوستم بدهم تا بخواند. امروز که به دستم رسید از شوقی که داشتم در ۲ ساعت کل کتاب را خواندم و با هر خط پی بردم که  "رافا" ، دختر فیلم ساز و کنجکاو داستان،  چقدر شبیه من است و  مثل من از این چیزها خوشش نمی آید و به قول بچه ها کلا تو یه فاز دیگه ست. احساس کردم داستان خودم و دوستم ، ریحانه ، در این کتاب گفته شده و به شدت برایم دوست داشتی تر شد.
با اینکه این کتاب از آنهایی بود که در ذهنم خواهد ماند،آنقدری تجربه ندارم که بخواهم نظری بدهم  اما شاید جای کشش بیشتر هم داشت و فلسفه این موضوع را بیشتر باز می کرد چون واقعا برای برخی روشن نیست که مثلا چرا من طرفدار فلان گروهم و ... خیلی از نوجوانان فقط به خاطر تنهایی به این چیزها پناه آوردند و هیچ علاقه ای هم به موسیقی و کی پاپ ندارند. و چقدر قشنگ در این کتاب امام زمان جایگزین آن شده بود💝🌱
و البته تمام افراد هم اینقدر که در کتاب بیان شده بود انعطاف پذیر نیستند که به سادگی حرف بزرگتر شان را گوش دهند و تا یکی گفت فلان چیز خوب نیست یا یکم باهاشون مهربون شد بگن چشم ! (راستی خانم کریمه چقدر شبیه معلم قرآن دبستانم بود.)
موضوعِ اینکه ترانه می خواست تنها بره به کره هم به نظر منطقی نمی اومد چون اصلا به سن قانونی نرسیده بود.
در نهایت فعلا با آرزوی اندیشه ای متفاوت نسخه ی دوم کتاب جدید را که اولی اش برای خودم بود را کادو می کنم و برای ریحانه می فرستم تا ان شاءالله در آینده کتاب های بهتری هم چاپ شوند.
۱۴۰۴/۰۳/۱۳
        

4

          بسم رب الشهداء
مختصر بگویم ...بعد از خواندن این کتاب،  احساس می کنم دریچه ای به سوی دنیای جدیدی که از آن غافل بودم به رویم باز شد! احساس می کردم روبروی اشرف سادات نشسته ام و او خاطرات جگر گوشه اش را برایم تعریف می کند.
تا به حال شده مادری ببینید که با دستان خودش ، فرزندش را در دل خاک بگذارد؟ یا زنی که آرزو داشته باشد مانند مردان در میدان نبرد بجنگد... این کتاب روایتی است متفاوت از زندگی زنی که به معنی واقعی با نفس و مال و اهل خانواده اش پا در راه امام حسین (علیه السّلام) نهاد.
🥀🥀🥀
 بــا اشک خویش، قبـــر تـو را رنگ می‌زند
                                  این مادری که بوسه بر این سنگ می‌زند

مــادر نبــوده‌ای کـه بدانی چه می‌کشـد؟
                     ‌ ‌                  از چه به روی صورت خود چنگ می‌ زند

مــادر نبـــوده‌ای کـــه بـدانـی غم پســــر
                    آتـش بـه جـــــان مــــــادر دلتنـگ می‌زند

در استــوای هجــــر تو هـرچنـد سوختـه
                        امّـــا پـــر از غــرور دم از جـنـــگ می‌زند

با اشک‌هــای شعلــه ورش، دست بر دعـا
                           آتـش به هـــر چه فتنـه و نیــرنگ می‌زند

        

10

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم
ایذا
جلد دوم زایو (خدایی اسماشون خیلی جذابه)
 این جلد نسبت به جلد قبل خیلی بد شده بود. واقعا زایو حیف شد. در نوع نوشتن نویسنده تغییراتی ایجاد شده بود و یک سری از ایرادات رفع شده بود ولی همچنان روند داستان سرعت متناسبی نداشت. یعنی گاهی چند صفحه توصیفات مکان یا حالات اون شخص بود بعضی اوقات هم یک حادثه به سرعتی رخ می داد که مجبور می شدم از چند خط قبل دوباره بخونم.
 موضوع این جلد خیلی خیلی بهتر ، مناسب تر و مهم تر بود اما داستان جالبی نداشت و ...چطور بگم؟ انگار موضوع کلا از دست رفت. شاید با تفکر بیشتر این کتاب یکی از بهترین رمان های ایرانی می شد چون نویسنده به موضوع مهمی توجه کرده بود. 

 در این جلد مانند جلد اول به موضوعات مهم و ارزشمندی اشاره شده بود. در جلد اول، می خوانیم که آینده با امکانات بیشتر چنان هم بد نیست اما در ایذا ،چندسال جلوتر می رویم...جایی که ربات ها، برتر و باهوش تر از انسان ها هستند و پیشرفت و بیشتری کردند.  البته همچنان افرادی هستند که دنبال آشوب می گردند و سعی در کشت انسان هایی با ژن برتر دارند تا جهان را در دست بگیرند!! اولین انسانی که ژن او را تغییر دادند قدرت زیادی دارد که تمام رسانه ها و وسایل الکترونیکی را تسخیر می کند...شاید مانند یک هکر!
با توجه به این موضوع و اتفاقی که دوبار در کتاب رخ داد _ چند ثانیه خاموشی و تاریکی مطلق در کل جهان_ و خطر هایی که ربات ها و هوش مصنوعی می توانند برای جان انسان داشته باشند، می توان فهمید این انسان های به اصطلاح برتر در دنیای خیالی "ایذا"، در واقعیت همان هوش مصنوعی امروز است که مضرات آن چند برابر فوایدش می باشد.
چندین بار در کتاب اشاره شد که انسان ها تقریبا کل نظم طبیعت را به هم زده اند.( الانش را نمی دانم ولی در فضای کتاب، کاملا این فاجعه حس می شد✅️)  این چه نوع زندگی ست که حتی باران باریدن هم دست انسان است؟؟؟ در بخشی از کتاب اشاره شد وقتی باران طبیعی(!) شروع به باریدن کرد همه حس خوبی داشتند(و به تعریف من مثل ندید بدیدها آسمان رو نگاه می کردن😂) 
تضاد شخصیت حافظ و دکتر پارسا خیلی جالب بود. حافظ از تمام امکانات آن زمان استفاده می کرد در حالی که دکتر پارسا در اتاقش کتاب های کاغذی داشت! ( چجوری در آینده قراره کتاب کاغذی تعدادش کم بشه....من عاشق بوی صفحات کتاب های نو ام😍) و از این تکنولوژی ها کمتر استفاده می کرد.
کتاب بدی نبود...ولی خوب هم نبود و می تونست بهتر باشه.
یه نکته دیگه هم اضافه کنم که بیشتر داستان کتاب پایه بر.            نا امیدی و آه و غصه بود کاملا برعکس جلد اول!
تازه یه قسمت هاییش ترسناک بود که من عاشقشم.
 دلم نمی آید با توجه به جلد اول امتیاز زیر ۳ به این کتاب بدهم.  
۱ امتیاز برای موضوع جذاب + ۰/۵ امتیاز برای اتفاقات هیجان انگیز + ۱/۵ امتیاز هم برای نکات مهم و جمله های زیبا +۰/۵ امتیاز هم برای اینکه به طور کلی دوستش داشتم😁 _۱/۵ امتیاز برای عدم انسجام کافی. جمعا میشه ۳/۵💝
        

8

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم🌱
کتاب زایو  یکی از بهترین کتاب هایی بود که خوندم. در این کتاب فضای جذابی از ۱۶ سال آینده به تصویر کشیده شده بود؛ کاملا متناقض با تصوری که خیلی هایمان از آینده داریم. همراه تک تک شخصیت های داستان  یک هفته زندگی کردم. به شوخی هایشان خندیدم و گاهی گریه کردم و ناامید شدم....
زایو نکات مثبت زیادی داشت مانند: (هشدار فاش شدن)
*اشاره به موضوع فلسطین و نابودی اسرائیل.(از این لحاظ خیلی خوب بود یعنی بخشی از داستان کلا در فلسطین بود💝)
* تهران بدون آلودگی و با خانه های بسیار جذاب🤩😅
* اکثر مردم در دنیا مسلمان شدند و انقلاب بزرگی در آمریکا شکل گرفت.
* و به نظرم نقطه عطف کتاب خود شخصیت دکتر پارسا بود. مصمم در تصمیمات، دانشمند، و همه ی ویژگی هایی که نیاز بود تا از او یک چهره علمی ایرانی بسازد و در کنار اینها، خاکی  کنار مردم و مهربان برای خانواده اش. توصیف خانواده دکتر پارسا کاملا ایرانی بود. یعنی اینطوری بود که خدمتکار خونه ربات بود ولی دکتر پارسا با آهنگ رادیو ورزش می کرد🫠🥲
و‌‌ نکات مثبت دیگر...
در کل موضوع کتاب ترکیب جالبی از خیال و واقعیت بود. منظورم اینه که یه بخشی از اتفاقات مثل نابودی اسرائیل رو ما قطعا اعتقاد داریم که اتفاق می افته.
🌹🌹🌹
و می رسیم به نکات منفی.
متاسفانه کتاب توضیحات خیلی زیادی داشت‌. البته به نظرم یه بخشی ازش لازمه چون من به عنوان خواننده‌ داستان باید بدونم این فضایی که نویسنده از آینده رسم کرده دقیقا چه شکلیه. اما کسانی که کتاب رو مطالعه کردند متوجه منظورم می شوند. واقعا خیلی با جزئیات بود و مقداری خسته کننده! ولی اتفاقات داستان این موضوع رو پوشش می داد.
بحث بعدی که خیلی می زد توی ذوق آدم، و انصافا حیف شد کتاب به این خوبی، این بود که نویسنده در جملات و خصوصا دیالوگ ها از کلمات ادبی و محاوره ای با هم استفاده کرده بود!
خب تمام شد.
ولی یک انتقاد خیلی مهم ....واقعا اسم بچه های دکتر پارسا به هم نمی اومد😂 خیلی سر این موضوع حرص خوردم😮‍💨
انصافا جا نداشت ۲ امتیاز برای همین کم می کردم؟😅😅
قضاوت با شما : آرش ، مهدی،  ایران...
تشکر که متن بی معنی من را تا انتها مطالعه کردید🙏
        

13

                                                      بسم رب الشهداء
✨روزی روزگاری یه مادر بود که دکترا جوابش کرده بودن ، دیگه امیدی به نجات بچه اش نداشت. رفت پیش امام حسین که تنها امیدش بود.... خلاصه که امام حسین بچه اش رو بهش داد. این پسر کوچولوی قصه ما قد کشید. شد محمد ابراهیم همت....
کسی که می گفت:" آنها که از پل صراط می گذرند، قبلا از خیلی چیزها گذشته اند؛ باید بگذری تا بگذری... "و گذشت. از همه چیز. خانواده، زندگی، همه. حتی از بچه هایش. مادر شهید می گوید اگر از مهدی(فرزند شهید) بپرسید هیچ چیز، از پدرش به یاد نمی آورد.😢 گذشت تا امام حسین خریدارش شد. گذشت تا همون امام حسینی که به مادرش برش گردوند دوباره گرفتش.
تمام زندگی اش در چند دست لباس و دوتا پتو و دوتا بشقاب خلاصه می شد و اینها را همه جا می برد. هرجایی که صدای مظلومان به گوش می رسید. از شهرضا به پاوه از پاوه به خرمشهر و حتی لبنان!
 همیشه می گفت : میخواهم مثل مولایم بی سر وارد بهشت شوم. و بی سر و بی دست به سوی پروردگارش پرواز کرد.
همسرش همیشه به او می گفت: تو بالاخره به خاطر همین چشم هایت شهید می شوی ولی اگر زودتر ازمن بروی می آم گوشِت رو می برم. ولی وقتی پیکرش را دید... نه چشمی بود که مثل هميشه اشک در آن حلقه زده باشد، نه گوشی و نه سر و دستی...🥀🥀🥀
وقتی پیکرش رو آوردن نمی ذاشتن همسرش خوب ببینه. خانومش گفت چرا شما نمی ذارید من ببینمش؟ میگن: آخه...چشم نداره و یکم.... خانومش با لبخند میگه : اگه می گفتین چشم داره من تعجب می کردم. محمد ابراهیم من تا حالا با اون چشما نامحرم ندیده بود دنبال گناه نبود. اون چشما برای خدا بود.🌷یکم مثل شهید همت باشیم هم بد نیست....
خورشید خیبر و اولین شهیدی که در دفاع مقدس لقب 《سید الشهدا》را به او دادند.
محمد ابراهیم همت کسی بود که پس از شهادتش عراقی ها جشن گرفتند و جزیره مجنون عزادار شد. 
مادرش وقتی تابوت سه رنگ دسته گلش رو دید گفت: خدایا خودت بهم دادیش حالا هم گرفتیش. ازم راضی باش.
او دلی به وسعت تمام ایران داشت. قلب رئوفش حتی طاقت نداشت ببیند در خیبر رزمندگان آب آلوده می نوشند و رفت تا برای آنها آب بیاورد ولی هدف بزرگتری هم داشت و خدا به او نظر کرد تا به اباعبدالله(علیه السلام) پیوست.
هدیه به شهدای دفاع مقدس صلوات🌹
        

10

                                                بسم الله الرحمن الرحیم 
"ختم قرآن کریم، برای من تجربه ای  پر از آرامش بود. 
هر آیه‌ای که از این کتاب سراسر نور خواندم، مانند نوری در دل و جانم تابید و شاید فرصت جدیدی بود تا در این ماه رمضان خداوند به من داد تا بیشتر با او و بزرگی اش آشنا شوم و نگاه عمیق تری به خود و دنیای اطرافم بیندازم.
 قرآن، کتابی است که واقعا نمی توان در مورد آن سخنی گفت که حقیقت وجودی آن را بیان کند.  هر بار که به آن مراجعه می‌کنم، درسی تازه می آموزم و معجزه ای شگفت آور می بینم. 
📌یک نکته که همیشه برای اینکه با قرآن بیشتر دوست شوم به خودم یادآور می شوم: فرض کنید یک شخص مهم، مثلا مقام معظم رهبری یا حتی امام زمان به شما نامه ای بنویسند؛ شما چه می کنید؟ حالا بستگی به خودتان دارد. هرطور که با آن نامه رفتار می کنید و به توصیه هایش عمل می کنید و از آن مواظبت می کنید، با ۱۱۴ نامه ی خداوند هم همان کارها را انجام دهید.
 یکی از مواردی که باعث می شود با ختم قرآن کریم اجر بیشتری بگیرید این است که آن را به یکی از معصومین علیهم السلام هدیه دهید. مثلا امام زمان مان🌱🌱🌱🌹
ان شاءالله هر معصومی که ختم قرآن مان را به ایشان هدیه دادیم در قیامت شفیع ما نزد خداوند باشند.🤲
امیدوارم این هدیه کوچک به امام زمانم باعث خشنودی ایشان و خیر و برکت در زندگی همه ی شیعیان و پیروزی مقاومت باشد🌸
قدر این کتاب را فقط کسانی می دانند که در آن تامل کنند و با آن مانوس باشند. با کمی دقت در زندگینامه شهدا، مایی که این همه جار می زنیم ما شیعه ی علی ابن ابی طالب علیه السلام هستیم متوجه می شویم که فقط با اسم شیعه نمی شود ، زندگی کرد بلکه باید به آن عمل کرد. این چیزی که ما در خانه هایمان می گوییم کتاب قرآن، فقط کتاب نیست، کاغذ نیست ، معجزه از قرآن دیده اند. حواسمان به کتاب نورانی (نامه ی خدا) باشد💝
در نهایت، دعا می‌کنم که نور قرآن همیشه در زندگی‌ ما بدرخشد و به قلب همه عزیزانمان آرامش و برکت هدیه دهد. بیایید با هم در این مسیر، با خواندن روزانه قرآن راه شهدا را را در دل‌هایمان زنده نگه داریم و با عمل به آموزه های قرآن دین اسلام را استوار تر کرده و به یاد امام زمان (عج)، در راه حق و حقیقت گام برداریم. 🌹🌹🌹

        

22

          به نام خدای مهربان🌸
کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب جلد سوم 
نویسنده: مهدی آذریزدی 
رده سنی: ۱۰ تا ۱۸ سال
                                               🌱🌱🌱🌱🌱
بعد از خواندن مشخصات کتاب با انگشتانم شمردم ۵ ...۶...۷...و۸! من ۸ سالمه !
"ماااماااان ماماااان روش نوشته ۱۰ تا ۱۸ سال."
مادرم هم لبخندی زد و گفت : اشکال نداره اگر متوجه نشدی نخون وقتی جلدهای قبلی خوندی یعنی اینم می تونی 😊
و من با ۸ سال سن که هنوز فرق دست راست و چپم رو نمی دونستم ۳ جلد کتاب رو در دو هفته تمام کردم و حتی منتظر نموندم تا مادرم برام بخونه.
یکی از داستان هاش که یادم نمیاد اسمش چی بود ۷ صفحه بود و من فکر می کردم وای من ۷ صفحه تو یه روز خوندم! یادم نمیره که کل فامیل رو مجبور کردم برام جایزه بگیرن😁😑
واقعا الان که نگاه می کنم و در اوقات فراغت دوباره میرم سراغ کتاب هایی که الان باید می خوندم و تو ۸ سالگی خوندم تازه معنی داستان رو می فهمم. اون زمان فقط دلم می خواست رو تاب قدیمی حیاط بشینم و بخونم و بخونم. روز جشن الفبا وقتی کلاس اول بودم رو ابرا سیر می کردم واقعا خوشحال بودم که می تونم بخونم. هنوزم  با به خاطر آوردن اون روز احساس هیجان زدگی بهم دستم میده.
در ضمن اضافه کنم که مادرم اون ۸ جلد کتاب رو قایم کرده بوده که دوسال بعد بهم بده ولی خب کنجکاوی یا شایدم فضولی من اجازه نداد و مادرم مجبور شد همون موقع کتاب ها رو بهم بده😂
خیلی خیلی ممنونم مامان جونم که الانم مثل بچگیم هستی و با سلیقه عالی ات واسم کتاب می خری.(آقا انصافا هدیه مامانا یه چیز دیگه است. من که هروقت کتابی که مادرم بهم داده خوندم پشیمون نشدم🌱✨️)
کتاب بسیار آموزنده و عالی می باشد.
        

7

Zahra babazade

Zahra babazade

1403/11/23

بسم الله ا
          بسم الله النور✨️
این یادداشت به مناسبت میلاد حضرت صاحب الزمان رو پس از گذشت ۲ سال و نیم از مطالعه کتاب ادموند می نویسم.
این کتاب داستان زندگی یک جوان مسیحی هست که مسلمان میشه و اتفاقات جالبی براش می افته. چیزی که خود من رو به این کتاب جذب کرد عکس جلد بسیار جالبش بود که  پشت سر تصویری که مثلا ادموند هست زمینه ی یک شهر هست و واقعا از انتخابم خوشحالم چون شخصیت ویژگی های اصلی داستان کاملا با من جور در میاد و از خوندنش خیلی لذت بردم😍
حالا جدا از همه اینها که سلیقه خود منه داستان خیلی تاثیر گذار و زیبایی داره هرچند از این دسته داستان ها همه مون زیاد شنیدیم و خوندیم که خیلی از مردم با دین های مختلف مسلمان میشن و هرکدوم هم داستان های زیبایی دارن ولی باید بگم این داستان متاسفانه واقعیت نداره (من که خودم خیلی نا امید شدم چون تو تمام داستان فکر می کردم واقعیه گفتم که اگر این کتاب رو می خونید اتفاقی مثل من براتون پیش نیاد🥲)
نویسنده این کتاب خانم پازکی خیلی خوب فرایند داستان رو پیش بردن و از نظر من یه سری قسمت هاش فوق العاده بود💖💖💖 همچنین شخصیت های کتاب به خوبی توصیف شدن ولی من انتظار بیشتری داشتم ولی خب یک جاهایی ایراداتی هم داره مثلا از یه جاهایی به بعد کاملا مشخص بود که قراره چه اتفاقی بیفته. 
یکی از ویژگی های این کتاب اینه که داستان کاملا معمولی رو که خیلی عادی یه نفر از اون سر دنیا مسلمان میشه رو با خیلی چیزها تلفیق کرده و جذابیت خاصی به داستان داده. من دوست داشتم یکمی قسمت های عاشقانه اش بیشتر باشه....(ولی خب یه نفر نیست به من بگه مگه داره رمان عاشقانه می خونی؟!!!) و به نظرم می تونست بیشتر در مورد امام زمان(عج) نوشته بشه.
من از چند چیز این کتاب خیلی خوشم اومد:
۱_ اولین مورد اینکه رمان قسمت های خوب، کم داره ولی تاثیر گذار زیبا هستند.
۲_ در کنار یک داستان جذاب و زیبا در مورد مهدویت به خوبی صحبت شده که البته جای بیشتر کار کردن هم داشت
۳_ اینکه قسمت های حساس و مضطرب کننده رو به خوبی توصیف کرده بود
۴_ خواب های بسییییار جذاب ادموند(البته نظر شخصی منه)
۵__ پایان بسیار زیبای کتاب🌸🌸🌸
به همه پیشنهاد می کنم این کتاب رو به اضافه ی جلد دومش بخونن واقعا ارزشش رو داره.

در پایان سلام می دهیم به حضرت عشق حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) که قلب هایمان به عشق ایشان می تپد و یادمان باشد که ایشان بر همه کارهایمان ناظر هستند
🌱اللهم عجل لولیک الفرج 🌱
        

9

Zahra babazade

Zahra babazade

1403/11/22

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 
امروز روز ۲۲ بهمن  بعد از اینکه از راهپیمایی بر گشتم صفحات آخر این کتاب رو تموم کردم
به صورت خیلی اتفاقی از بین کتاب های در صف انتظار انتخابش کردم و در مورد روزهای آخر سال ۱۳۵۷ که منتهی به انقلاب اسلامی میشه هست.(البته من یک جلد دیگه اش رو خوندم که متاسفانه در بهخوان نبود!)
واقعا غافلگیر شدم چون اصلا فکرشم نمی کردم که در این موضوع باشه
نگارش کتاب با کتاب های دیگه متفاوته چون از زبان یک پسربچه روایت میشه. مثلا کارهایی که برای انقلاب تو مدرسه انجام می دادن و یا معلم هایی که به جرم مسلمان بودن به شهادت رسیدن😔😔😔
 کتاب برای نوجوانان ۱۰ تا مثلا ۱۳ سال مناسبه ولی من نمیدونم چرا انقدر دوستش دارم🥰😍
با خط به خط کتاب می تونید تصور کنید که خودتون اونجا حضور دارین و توسط ناظم مدرسه کتک می خورید😉 یا یواشکی لای روزنامه اعلامیه مخفی می کنید و می فروشید و هر لحظه منتظرین ساواکی ها بگیرنتون!
یکی از مواردی که در این کتاب بهش اشاره شده موضوع حجاب هست و اینکه چقدر  دانش آموزان دختر به خاطر چادرشون از مدرسه اخراج شدن.
با همه این تعریفات  امتیاز ۴/۵ دادم چون دوست داشتم  نویسنده یکم بیشتر خواننده کتاب رو تو ماجرا بچرخونه و یکم کشش بده مثلا معلوم نشد پدر شخصیت اصلی داستان چجوری آزاد شد؟!
در نهایت به نظرم خیلی خوبه که کتاب های متنوع و زیادی در مورد روزهای قبل از انقلاب نوشته میشه و زحماتی رو که  مردم این سرزمین متحمل شدند تا ما در آرامش زندگی کنیم به تصویر می کشه‌.
پ.ن: شخصیت مورد علاقه من در کتاب ، فرحزاد ،معلم انگلیسی(با وجود اینکه بی حجاب هست ولی جدا از اینکه آخرش یکم حجابش رو بهتر میکنه وقتایی که بچه ها زبان انگلیسی داشتن من کلی حال میکردم 🤣)
        

4