یادداشت‌های Zahra babazade (15)

Zahra babazade

2 روز پیش

ادموند
بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 
حدود ۳ سال پیش جلد اول این کتاب رو گرفتم و بارها و بارها خوندمش. با اینکه کتاب های زیادی در مورد مسیحیانی که مسلمان شدند خوندم ولی این یکی خیلی خیلی متفاوت بود و برای من خیلی جالب بود. البته در نهایت نا امیدی آخر کتاب متوجه شدم که داستانش واقعیت نداره. ولی من در کل داستان احساس می کردم که واقعیه. وقتی متوجه شدم جلد ۲ هم داره لحظه شماری می کردم که بخونمش. به خودم قول دادم برای اینکه دیرتر تموم بشه هرروز ۱۰ یا ۲۰ صفحه اش رو بخونم برای همین خوندنش خیلی طول کشید. همین الان هم که این یادداشت رو می نویسم صفحه های آخرش رو صدبار خوندم. اصلا دلم نميومد کتاب رو ببندم. بعضی از اتفاقات کاملا غیر منتظره بودن و خیلی جا خوردم.یعنی اصلا انتظارش رو نداشتم که شخصیت های کتاب چنین تصمیم هایی بگیرن.با هرجمله کتاب کاملا احساس می‌کردی خودت اونجا حضور داری و حتی شاید خودت یکی از اونایی. من خیلی از قسمت هاش رو حفظ کردم و هرچیزی که می بینم هیمنطوری ربطش میدم به این کتاب و کلا هر چی که میشه فکرم مشغول همین کتابه.البته  باید بگم خیلی هم جای تعریف کردن نداره که من دارم تعریف می کنم چون ممکنه نظرها متفاوت باشه ولی من کلا خیلی به این کتاب علاقه دارم و نمی تونم خیلی ضعف هاش رو بگم.(مثلا این در جاهای مختلف کتاب از یک جمله چندبار استفاده شده یا اینکه من انتظار داشتم بعضی از جاهاش  رو بیشتر توضیح بده خیلی هم میگن که این جور توضیح دادن های زیاد حوصله سر بره ولی من هرچی بیشتر به جزئیات پرداخته بشه بیشتر خوشم میاد.) ولی واقعا کتاب خوبیه. از چندنفر از دوستانم که این کتاب رو خوندم هم پرسیدم حتی یه نفرشون گفت که خیلی کتاب بدی بود و اصلا خوشم نیومد ولی من خودم خواندن این کتاب رو به شما پیشنهاد می کنم.
حضرت عشق، کجایید؟ می‌گویند شما طرد شده و آواره اید؟می گویند مردم شما را نمی‌خواهند و جای خالی شما را در زندگی هایشان احساس نمی کنند،صدای هل من ناصر ینصرنی تان را نمی شنوند تا به سویتان بشتابند! شما را در زندان هوای نفسشان زندانی کرده اند تا ظهورشان را عقب بیندازند! ای کاش این مردم غافل می دانستند که چه پدر مهربانی را از خود رانده اند، ای کاش شما را آواره نکرده بودند.حضرت عشق ،تنها سه شب از خانه و اهل خانه ام دور مانده ام ، اما گویی عمری ست آنها را ندیده ام، چگونه است که از ابتدای عمرمان شما را ندیده ایم و هنوز قلبمان در سینه می تپد به دور از پدر آسمانی مهربانمان؟!حضرت عشق،بگویید کجایید تا با سر به سویتان بیایم...(بخشی از کتاب)
        

2

دختری که در اعماق دریا افتاد
          اول هاش یکم گیج کننده بود،من خودم کاملا گیج شده بودم و می خواستم دیگه ادامه کتاب رو نخونم. ولی از یه جایی به بعد نمی تونی زمین بذاریش و دائم فکرت مشغوله که حالا چی میشه... ولی آخر های کتاب از یه جایی به بعد کاملا ‌واضحه که قراره چه اتفاقی بیفته‌.
فضاسازی بسیار عالی داره و احساس می کنی خودت هم اونجایی و از نزدیک شاهد ماجرا هستی. من از شخصیت اصلی(مینا)خیلی خوشم اومد. با اینکه خیلی شجاع نبود ولی باعرضه بود و سعی می کرد با فکر کردن به اطلاعاتی که از دیگران شنیده خودش مشکلاتش رو حل کنه. یکم جملات عاشقانه اش  و... زیاد بود و حوصله آدم رو سر می برد ولی باید بگم که بعضی هاش هم تحسین برانگیزه. به نظرم با افسانه های کره ای دیگه کمی متفاوت بود  و این به جذابیتش اضافه می کرد.
ولی اونقدر ها هم که ازش تعریف می کنن خوب نیست. ۴/۵=۵ امتیاز دادم به خاطر جذابیت خود داستان و ترجمه عالی خانم مریم رفیعی. به نظرم ارزش یکبار خوندن رو داره.
باید اضافه کنم که کمی داستان رو بیش از حد طولانی کرده بود.
        

2