یادداشت Zahra babazade
1404/2/28
بسم رب الشهداء مختصر بگویم ...بعد از خواندن این کتاب، احساس می کنم دریچه ای به سوی دنیای جدیدی که از آن غافل بودم به رویم باز شد! احساس می کردم روبروی اشرف سادات نشسته ام و او خاطرات جگر گوشه اش را برایم تعریف می کند. تا به حال شده مادری ببینید که با دستان خودش ، فرزندش را در دل خاک بگذارد؟ یا زنی که آرزو داشته باشد مانند مردان در میدان نبرد بجنگد... این کتاب روایتی است متفاوت از زندگی زنی که به معنی واقعی با نفس و مال و اهل خانواده اش پا در راه امام حسین (علیه السّلام) نهاد. 🥀🥀🥀 بــا اشک خویش، قبـــر تـو را رنگ میزند این مادری که بوسه بر این سنگ میزند مــادر نبــودهای کـه بدانی چه میکشـد؟ از چه به روی صورت خود چنگ می زند مــادر نبـــودهای کـــه بـدانـی غم پســــر آتـش بـه جـــــان مــــــادر دلتنـگ میزند در استــوای هجــــر تو هـرچنـد سوختـه امّـــا پـــر از غــرور دم از جـنـــگ میزند با اشکهــای شعلــه ورش، دست بر دعـا آتـش به هـــر چه فتنـه و نیــرنگ میزند
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.