معرفی کتاب امیلی و صعود اثر لوسی مود مونتگمری مترجم سارا قدیانی

امیلی و صعود

امیلی و صعود

4.5
122 نفر |
22 یادداشت
جلد 2

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

13

خوانده‌ام

244

خواهم خواند

84

شابک
9786002514028
تعداد صفحات
504
تاریخ انتشار
1398/5/19

توضیحات

        امیلی استار با عشق به نوشتن متولد شده است.او یک دختر یتیم ساکن مزرعه نیومون است و نوشتن به او توان روبه رویی با تلخی ها و سختی ها را می دهد.ولی حالا همه دوستانش به دبیرستان ناحیه شروزبری رفته اند و خاله الیزابت عبوس و کهنه اندیش او فقط به شرطی به او نیز اجازه رفتن می دهد که قول بدهد نوشتن را کنار بگذارد!این اولین قدم امیلی در مسیر صعود و رسیدن به قله است.زمانی می رسد که فعالیت های امیلی در شهر شایعه پراکن های شروزبری را به جنب و جوش می اندازد.اما امیلی و دوستانش اعتماد به نفس زیادی دارند-ایلزه یک هنرپیشه مادر زاد است تدی عزمش را جزم کرده تا یک هنرمند بزرگ شود و پری می خواهد یک وکیل جسور باشد.زمانی که شعر های امیلی به چاپ می رسند و او به نویسنده روزنامه شهر تبدیل می شود به نظر می آید که موفقیت -و اولین نشانه های دلدادگی-در راه اند.مدتی بعد امیلی یک پیشنهاد اغوا کننده دریافت می کند و باید تصمیم بگیرد آیا می خواهد مسیر زندگی اش را برای همیشه تغییر دهد یا نه.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به امیلی و صعود

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به امیلی و صعود

نمایش همه
matin khanum

matin khanum

6 روز پیش

امیلی در نیومونامیلی و صعودامیلی و جست وجو

چرک نویسی از آنچه که در تابستان ۴۰۴ گذشت🚶🏻‍♀️

5 کتاب

تابستون ۴۰۴ رو به پایانه و تصمیم گرفتم یکم دربارش اینجا بنویسم. (توجه: نظرات تخصصی راجع به کتاب ها گفته نشده!) تا ۲۷ تیر درگیر کنکور بودم و امروز ۲۲ شهریوره، تو این کمتر از دوماه، روزای طاقت فرسایی رو درگیر انتخاب رشته و نتایج و... بودم بنابراین فرصت زیادی برای کتاب خوندن نداشتم. با این حال از روند کتاب خوانیم تو این برهه زمانی راضیم:) متاسفانه قراره دوباره پشت کنکوری بشم و مجددا هیچ وقتی برای خوندن کتاب جدید ندارم. قرار بود اعترافات فرنی لنگتون هم به این لیست اضافه بشه که متاسفانه با شرایط پیش اومده نصف و نیمه میمونه. نظرم درباره کتاب ها : در کنار غزلیات حافظ عزیزم که همیشه تو ناراحتیا تسکین بخش روحم بوده و تو خوشحالیا خوشحال ترم کرده تونستم ۳ تا کتاب بخونم؛ اولیش مجموعه امیلی بود که دومین اثری بود که من از ال ام مونتگمری میخوندم و بی نهایت عاشقش شدم، روند داستان برای من فوق العاده دوست داشتنی بود و حس خوبی از کتاب گرفتم دومیش کتاب قلعه حیوانات بود که اونم موضوع جالبی داشت و قابل تامل بود، خوندش رو توصیه میکنم و سومین و آخرین کتابی که تو تابستون ۴۰۴ خوندم شب های روشن بود؛ این کتاب اولین اثری بود که از داستایفسکی میخوندم و در مجموع به نظرم کتابیه که ارزش خوندن داره اینم باید بگم که بعد چندسال دوری از کتاب و کتابخوانی این چندتا کتاب منو به دنیای کتابخوان ها برگردوند و از این بابت خدا رو شاکرم:) از همه کسانی که این لیست رو میخونن بابت اینکه نظرات تخصصی تو این لیست درباره کتاب ها نگفتم معذرت میخوام مغموم هستم و صرفا برای یادگاری از این روزای نسبتا سخت این لیست رو نوشتم امیدوارم لیست بعدی که سال آینده در همین روز مینویسم سرشار از نظرات تخصصی و بدرد بخور راجع به کتاب هایی که خوندم باشه و این زندگی کریه کنکوری برای همیشه به پایان رسیده باشه🕊

0

یادداشت‌ها

          چقدر لذت بخش بود!
مثل بارون بهاری دلنشین بود و دلم میخواست تنفسش کنم!
دوستی چهار نفره‌ی امیلی ، ایلزه ، تدی و پری برام خیلی قشنگ بود!
راه سه ساله امیلی در دبیرستان پر از صعودها و نزول ها بود ولی امیلی با وجود شکست ها هیچوقت تسلیم نشد و فقط پافشاریش رو بیشتر کرد.
یکی از چیزایی که راجب خانم مونتگمری خیلی دوست دارم و میپرستمش اینکه در مجموعه ها یک کتاب مختص پیشرفت و پسرفت ها و تلاش های شخصیت اصلی هست ؛ و درباره امیلی این کتاب بود که سختیگری خاله ها ، قلدری در مدرسه ، بی انصافی ها و .... خیلی قشنگ به نمایش گذاشته بود.
خلاصه و کوتاه ؛ من با این کتاب کلللللللی کیف کردم و یک بخشی از وجود من از بابت اینکه جلد بعدی جلد اخره خیلی ناراحته و با این حال نمیتونم خودمو متوقف کنم که سه روزه تمومش نکنم!
 پ.ن۱: تدی و امیلی....؟
پ.ن۲ : خیلی دوست دارم دفتر جیمی رو بخونم!
پ.ن۳ :از کاراکتر اقای کارپنتر خیلی خوشم میاد و امیدوارم جلد بعدی هم ببینمش.
پ.ن۴ :علاقه ای که خاله الیزابت به امیلی پیدا کرده رو خیلی دوست دارم ولی روی صحبتم به خاله الیزابته : فکر نمیکنی یکمی دیر بود؟
        

1

          امیلی عزیزم!
حالت چطور است؟ اوضاع روبه‌راه و مساعد است؟ امیدوارم که چنین باشد چون برای من که اصلا مساعد نیست.
میدانی امیلی؟ اینکه به تو نامه بنویسم کمی برایم غریب است، پس ببخش اگر کمی بندهایم باهم مرتبط نیستند.
امیلی، امشب واقعا بهت نیازمندم. دلم برایت تنگ شده، خیلی هم تنگ شده. میگویند تا وقتی کسی هست قدرش را نمیدانی و وقتی میرود تازه میفهمی که او چقدر مهم بوده. من تا همین چندشب پیش تورا در قفسه کتاب‌خانه رصد میکردم ولی فقط از کنارت رد میشدم و حالا که از پیشم رفته‌ای دلم برایت تنگ شده. ببخش اگر خودخواهم.
امیلی، امشب نامه دادم چون به چندچیز رسیده‌ام که احساس میکنم فقط تو میتوانی آنها را درک کنی، پس به گوش شنوایت محتاجم.
میدانی "حقیقت" چیست؟
از نظر من حقیقت مانند یک دم است. یک دمی که همیشه به انسانها وصل است و نمیتوانند آن را از خود جدا کنند. شاید گاهی بتوانند دمشان را نادیده بگیرند، مثل وقت‌هایی که خیال بافی میکنندو یا کتاب میخوانند و فیلم میبینند، اما بازهم هیچ کس هیچ وقت نمیتواند از شر حقیقت خلاص شود. حقیقت ها مانند کنه به آدمها می‌چسبند و نمیشود آنهارا جدا کرد. 
میدانی؟ آدمها دو دسته‌اند: یا حقایق را میپذیرند و با آنان کنار می آیند و یا با حقیقت ها لجبازی میکنند و سعی میکنند نادیده بگیرندشان، ولیکن حقایق را تا همیشه نمیشود پنهان کرد و نادیده گرفت.
انسان های واقع‌گرا، آدم هایی هستند که با حقایق زندگیشان کنار می آیند و سعی میکنند حقایق را ببینند.‌ من نمیگویم اینطور آدمها، انسان های بدردبخوری نیستند، نه هرگز! بلکه میگویم اگر همیشه هم حقایق را ببینیم و دیگر خیال بافی و ایده پردازی نکنیم زندگی کسل کننده تر از الان میشود! موافقی؟
هرچند گاهی هم لازم است انسان ها فقط حقایق را ببینند...خودت که میدانی منظورم چیست...
اما برخی دیگر از ما، اصلا حقایق را نمیپذیریم و با آنها لجبازی میکنیم و من واقعا نمیدانم چرا. در زندگی همه ما لحظاتی هست که حقایق را دوست داریم نادیده بگیریم و پنهان کنیم، بله. این طبیعی است. اما اگر قرار باشد این "برخی لحظات" به "همیشه " تبدیل شوند...
نمیدانم من دقیقا جزو کدام یک از این دودسته هستم، واقعا نمیدانم!
اما امشب بیشتر در دسته‌ای قرار داشتم که میتوانست و میخواست حقایق را ببیند و بتواند از آنها یک جمع بندی بکند.
و خب حقایق را دیدم و جمع بندی هم کردم، امیلی.
حالا باشد یک وقت همدیگر را ملاقات کنیم و در این باره بیشتر صحبت کنیم، نظرت چیست؟
مشتاق دیدار تو، دوست دورت
        

10

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

15

          آه امیلی عزیز !
همزمان با صعودت انگار خواسته های من هم تغییر کردند . تو با صعودت در من چیز های جدیدی رو به وجود آوردی ، تو باعث شدی که من مثل خودت خاطراتم را در‌ دفتری بنویسم و باعث شدی شغل آینده ام تغییر کند . حالا می خواهم یک نویسنده شوم. ولی ممکن است که من در راستای آرزویم کتابی مثل تو داشته باشم ؟ به نظرت امکان دارد ؟!
نمی دانم چرا ولی زندگی همینطوری است ، اینکه تو از یک آدم بدت می آید و وقتی از تو دفاع می‌کنند و به تو محبتی می‌کنند نظرت در بازشان تغییر می‌کند. درست مثل خاله الیزابت و خاله روت تو آنها را دوست نداشتی تا اینکه فهمیدی خانواده ات هوادار تو هستند و هیچ وقت تو را تنها نمیگذارند.
نمی دانم این موضوع ربط دارد یا نه ولی از نظر من اهالی نیومون و شروزبری مانند دنیای مجازی امروز است. اینکه اگر تو حواست نباشد و یک کلمه بگویی شایعات بی ربط در همه جا پخش می شود و تو نمی توانی جلوی آن را بگیری مانند اینکه رنگ درون آب بریزد و باهم مخلوط شود. 
امیلی عزیز !
در این کتاب بزرگ شدنت را به وضوح دیدم همیشه این صحنه جلوی چشمانم هست که تو سرت را روی تابوت پدرت گذاشته بودی و گریه می کردی و حالا تبدیل شدی به یک خانم بالغ، دیگر از آن لباس های کوتاه خبری نیست و باید لباس های بلند بپوشی. به سنی رسیدی که تازه معنی شعله های آتش عشق و هیزم های آن را میفهمی. امیلی تو در این کتاب قله های آلپ را فتح نکردی بلکه قله های علم و دانش و صعود را فتح کردی.
        

13

          «امیلی و صعود» 📚 «Emily Climb» دومین کتاب از سری کتاب‌های «امیلی» نوشته لوسی مود مونتگمریه. تو این کتاب، داستان ادامه پیدا می‌کنه و امیلی حالا بزرگ‌تر شده و به سن و سال نوجوانی‌اش رسیده. 👧
در این قسمت، امیلی تلاش می‌کنه تا به آرزوهاش برسه و نویسنده معروف بشه ✍️. او در مسیرش با چالش‌های زیادی مواجه می‌شود 🚧، از جمله مشکلات اجتماعی و خانوادگی 😔. در کنار این چالش‌ها، دوستی‌ها 🫂 و روابط عمیق‌تری با شخصیت‌های مختلف پیدا می‌کند که به رشد شخصیتی و هنری‌اش کمک می‌کند 🌱.
این کتاب پر از احساسات 🥰، تجربه‌های جدید ✨ و درس‌های زندگی است 📖. امیلی یاد می‌گیره که چطور برای رویاهایش بجنگه 💪 و با سختی‌ها مقابله کنه. در نهایت، داستان نشون می‌ده که چطور عشق به نوشتن ❤️ و هنر می‌تونه فرد رو در برابر مشکلات قوی‌تر کنه 🔥.
اگر بخوام خلاصه‌ای عامیانه بگم: توی این کتاب، امیلی همچنان داره تلاش می‌کنه تا رویاهاش رو محقق کنه و با کلی سختی و چالش مواجه می‌شه. ولی با دوستی‌هاش 🤝 و عشقش به نوشتن، می‌خواد از پس همه‌چی بر بیاد و نشان بده که هیچ چیز نمی‌تونه جلوی اراده‌اش رو بگیره! 🌟

        

14

          امیلی دیگر آن دخترک خام جلد اول نیست. حالا می‌نویسد، خط می‌خورد، برمی‌گردد، می‌ایستد، گم می‌شود، اما از پا نمی‌افتد. امیلی و صعود داستان رسیدن است، اما نه آن رسیدن‌های سطحی که دیگران انتظار دارند. این صعود، درونی‌ست… آرام، آهسته، ولی مقاوم.

در دل این داستان، چیزهایی هست که بغض می‌سازند. آن لحظه‌هایی که باید تصمیم بگیری کجای خودت را نگه داری و از کجای دنیای اطرافت دل بکنی. و امیلی، با تمام شکنندگی‌اش، محکم می‌ایستد.

✨
«بعضی صعودها فقط در سکوت اتفاق می‌افتند، جایی در عمق دل آدمی.»

این جلد، داستان دختری‌ست که به جای بلیت‌های درخشان و راه‌های هموار، دل به راهی می‌زند که پر از تردید است و تاریکی. امیلی شاعر است، اما فقط با کلمات شعر نمی‌گوید، با انتخاب‌هایش، با سکوت‌هایش، با نرفتن‌هایش هم شعر می‌سازد.

در این کتاب، بیشتر از همیشه دیدم که صعود فقط فتح قله‌های بیرونی نیست… صعود یعنی بایستی، وقتی همه می‌دوند. یعنی نروی، وقتی همه می‌گویند برو. یعنی به ندایی گوش بدهی که فقط خودت می‌شنوی.

✨️ وقتی کسی با تمام قلبش دست از رفتن می‌کشد، شاید تازه دارد صعود می‌کنه ✨️
        

18

به نام خدا
          به نام خدا
همین اول بگویم که قبلاً برای این کتاب یادداشت نوشتم ولی آن را حذف کردم و این یکی را جایگزینش میکنم.
امیلی و صعود ، یکی از بهترین کتاب هایی بود که خواندم و قبل از خواندنش ، چیزهایی از آنه شرلی توی ذهنم بود. اما متفاوت تر و کمی هم پر کشش تر از آنشرلی بود و خیلی دوستش داشتم. در حدی که چندوقت بعد دوباره بازخوانی اش کردم. اما حیف که حواسم نبود از جلد یک شروع کنم🫣 
بخش مورد علاقه ام در این کتاب ، فصل هایی بودند که از زبان خود امیلی بیان می شدند و هنوز هم گاهی سری به دفتر جیمی اش می زنم!!
روحیه ی لطیف و هنرمندانه ی امیلی، در تضاد زیبایی با حس کنجکاو و ماجراجویانه اش بود و گاهی این من را به خنده می انداخت. فکر کنم برجسته ترین تصویری که احتمالا تا ابد هنگام فکر کردن به این کتاب در ذهنم می آید ، همین عادات عجیب و آبروریزی های امیلی بود که لبخند پت و پهنی بر لبم می نشاند و مادرم با تعجب مرا می نگریست ! مهارت مونتگمری در ترکیب امیدواری و مقداری چاشنی طنز با لحظه های تلخ محشر است. بی صبرانه منتظرم تا جلد سوم را بخوانم. 
گاهی هنگام خواندن امیلی و صعود، او را با خودم مقایسه می کردم؛ مثلاً اگر برای درس خواندن مجبور می شدم نوشتن را ترک کنم می توانستم ؟ احتمالا بله!!! چون شرط خاله الیزابت این بود که از امیلی چیزهای غیرواقعی ننویسد (که خیلی از نظرم اشتباه است و فکر می کنم مهم ترین مهارت در نویسندگی، استفاده از قوه ی تخیل است!) اما من معمولا کاملا رک و راست می نویسم و از کودکی هم همین بوده؛ مانند هنگامی که نقاشی دوستم را دیدم:دختری با موهای سبز! و برایم عجیب بود و نمی توانستم با آن کنار بیایم.
(این کتاب به قدری مرا در خودش غرق کرد که یادم رفت چقدر یادداشتم طولانی شد و هیچ چیز از کتاب نگفتم!اما این را بگویم که:) نیم امتیازی که کمتر دادم به این خاطر بود که امیلی این همه خودش را کشت تا در شروزبری درس بخواند و آخرش هم نوشتن را در پیش گرفت و رفت دنبال داستان عاشقانه ی خودش و تدی! آیا این اصرار برای ادامه تحصیل به خاطر این بود که دوستانش در آنجا بودند؟! بعید است چنین دلیل بچگانه ای داشته باشد! یکی از دلایلی که باعث می شود پای خط به خط این کتاب حرص بخورید، همین روشن نبودن هاست😅در نهایت این را متوجه نشدم و امیدوارم در جلد سوم بفهمم! 
در ضمن این را هم اضافه کنم که این کتاب را فروردین و اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳ خواندم و یادداشتش بیش از یک سال به تعویق افتاد.
جمعه، ۲۰ تیرماه ۰۴
        

10

-اخگر

-اخگر

1404/5/29

          کتاب "امیلی و صعود" رو تموم کردم. این جلد هم مثل جلد قبلی عزیز و شیرین و دوست‌داشتنی بود برام. خیلی از شخصیت امیلی خوشم میاد. دختری قوی، مستقل، سخت‌کوش، با استعداد، مهربون، باهوش و زیرکی که باید با انواع چالش‌ها توی زندگیش رو‌به‌رو بشه. جلد یک برام دوست‌داشتنی‌تر بود یکم. زمانی که راوی میگه امیلی نگاه ماری‌گونه یا نگاه استار‌گونه انداخت واقعا برام جذابه خیلی خوشم میاد از این حرف. شخصیت‌پردازی و فضاسازی عالی داره و واقعا عاشق نیومون، خاله الیزابت سختگیر، خاله لورا مهربون، پسرعمو جیمی دوست‌داشتنی، ایلزه بازیگوش و عصبی، تدی عزیز و... هستم. امیلی واقعا برام یه شخصیتی هست که دوست دارم باهاش همذات‌پنداری کنم و یا خودم در کنارش بودم و در این راه سخت کمکش می‌کردم. دختری پرتلاش که برای رسیدن به اهدافش هر سختی رو به جون میخره. یه موردی اوایل جلد دو داشت اذیتم می‌کرد اونم در مورد شخصیت "دین" بود که خب اگر میخواست پا پیش بذاره برای خواستگاری از ال ام مونتگمری ناامید میشدم چون دوست ندارم توی کتابی به این زیبایی و پرمفهومی شخصیتی رو خلق کنه که بیمار باشه و با اینکه سنش بالاست بیاد از کسی که جای دخترش هست تقاضای ازدواج بده با اینکه عاشق امیلی شده ولی خب درک میکنه باید این عشق رو تبدیل عشق پدر به دختر کنه. همون‌طور که سری قبل گفتم واقعا صدای گوینده محشره اصلا عاشق صدای گوینده شدم انقد با احساس و با متین و آرامش داستان رو روایت میکنه واقعا آدم لذت میبره. خلاصه پیشنهاد میکنم کسانی که به ژانر کلاسیک علاقه دارن یا حتی ندارن حتما این کتاب رو مطالعه کنن و با داستان زندگی امیلی همراه بشن.💞
        

48