تامیلا

تامیلا

@tmila
عضویت

مرداد 1403

15 دنبال شده

23 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        تازه این کتاب و تموم کردم و از خودم بابت خوندن این شاهکار عمیقا متشکرم!
بدون شک، استادانه ترین کتابی بود که خوندم. مکالمات، شخصیت ها، مقابله عقل و ایمان و همه چیز توی این کتاب شاهکار بود!
و من متعجبم که داستایفسکی چطور خودشو جای شخصیت های مختلفی مثل آلیوشا، گروچنکا، وکیل مدافع، دادستان، قاتل، مقتول و همه ی این شخصیت ها میذاره و انقدرهم طبیعی و واقعی می نویسه! انگار که یکبار به جای همشون زندگی کرده!
بنظرم بین نقطه های قوت این کتاب، بهترین بخش کتاب شخصیت پردازیشه. شخصیت های واقعی، ناکامل و حتی گناهکاری که عمیقا عاشقشون می شید! درست مثل دنیای واقعی...
روند داستان هم که عالی بود و نه تنها من رو خسته نکرد، بلکه حین خوندن داستان خیلی لذت بردم و همراه شخصیت ها زندگی کردم! قلم داستایفسکی توی این کتاب بیشتر جوریه که انگار داری فیلم میبینی!(درگیری دیمیتری با پدرش و محاکمه، مثال های کامل و عالی برای این موضوع هستن).
زاویه دید و شیوه ی روایت موضوع هم عالیه، انگار یکی نشسته روی صندلی جلوت داره جنجالی ترین اتفاق شهرشون رو برات تعریف می کنه، همینقدر روون!
و اما درباره ی ترجمه که به شخصه برای خودم گیج کننده و دردسرساز بود...
از این کتاب ترجمه های زیادی وجود داره که بیشترشون هم از زبان انگلیسیه(ترجمه ی مستقیم این متن از روسی تازه منتشر شده و یا در دست انتشاره)، این تنوع باعث وقفه و وسواسم توی مطالعه شد و توی جلد اول لذتمو از خوندن کتاب کاهش داد. توصیه من به شما اینکه بچسبید به یک ترجمه مناسب(می تونید به سایت هایی که ترجمه های مختلف رو مقایسه کردن سر بزنید) و تمرکزتونو بذارید روی لذت بردن از کتاب. من جلد اول این کتاب رو با ترجمه ی هانیه چوپانی شروع کردم، ولی بعد که با ترجمه ی آقای شهدی مقایسه کردم متوجه یکسری حذفیات شدم که باعث شد این ترجمه رو کنار بذارم و با ترجمه ی آقای شهدی ادامه بدم( تجربه ی مثبت خوندن دزیره با ترجمه ی ایشون هم توی انتخابم بی تاثیر نبود). من از انتخابم راضی ام، چون بنظرم نثر آقای شهدی با کتابای کلاسیک خیلی سازگاره و شاید اولش زیاد احساس راحتی نکنید، ولی یکم که پیش بره، با متن و ترجمه همراه می شید و از نوع نثر لذت می برید.
یک تجربه ی دیگه هم باهاتون به اشتراک بذارم: شخصیت های کتاب رو سرچ نکنید! چون اسم شخصیت های روسی و مخفف هاشون گیج کننده ست، من قبل از شروع کتاب شخصیت هارو سرچ کردم و با وجود احتیاطم، یکم اسپویل شدم!
شخصیت های این کتاب برای من زیاد گیج کننده نبود، اما اگر شخصیت هارو قاطی می کنید، خودتون قلم و کاغذ بذارید کنار دستتون و همراه داستان بنویسید.
در آخر، به نظرم این کتاب بهترین انتخابیه که بعد از خوندن چندتا کتاب کوتاه از داستایفسکی میشه داشت. حتما بخونیدش و مثل من، از خودتون بابت خوندنش تشکر کنید!!🤭
      

5

تامیلا

تامیلا

1404/5/31

        این کتاب مستقیم رفت در صدر کتاب هایی که تا الان از آگاتا کریستی خوندم!
داستان، ماجرای قتل مردیه که در خونه ی خودش و در مهمونی ای که خودش تدارک دیده اتفاق میفته. مهمونی ای که 4 نفرشونو کارآگاه و پلیس ها تشکیل میدن و 4 نفرشون، کسایی هستن که مرد حدس میزد قاتل باشن! قاتل هایی که با زیرکی، از مجازات کارشون در رفتن...
ولی آیا واقعا حدس مرد درست بوده و همه ی اون 4 نفر قاتلن؟ چه کسانی رو به قتل رسوندن؟ و قتل خود مرد، به دست کدوم یکی از اونها صورت گرفته؟

کتاب فوق العاده بود و پشت سر هم غافل گیری داشت. تا میومدی به خودت افتخار کنی که قاتل رو حدس زدی یا مطمئن بشی که قاتل شناسایی شده، آگاتای عزیز زیر پاتو خالی می کرد و می گفت: واقعا فکر کردی کتاب من انقدر قابل پیش بینی باشه؟🤭
یک امتیاز مثبت بزرگ هم برای ترجمه ی کتاب. واقعا دست مریزاد به مترجم که هم دانششون نسبت به زبان فارسی خوب بود، هم شوخ طبعی ظریفشون کتاب رو خوندنی تر کرد. تفاوت لحن شخصیت هارو به خوبی تفکیک کرده بودن و اصطلاحات جالبی استفاده کرده بودن.
اگه مدتیه کتاب پرکشش نخوندید و دلتون کتابی می خواد که میخکوبتون کنه، توی خوندن این کتاب شک به دلتون راه ندید!
      

1

تامیلا

تامیلا

1404/5/16

        فقط مونتگمریه که می تونه منو با تمام وجود با خودش همراه کنه، در حالی از همون صفحات اول پایان کتاب دستم میاد😅
جین، دختریه که با مادر مهربون ولی مطیع و مادربزرگ پولدار ولی مستبدش زندگی می کنه و از پدرش خبری نداره، تا اینکه نامه ای از پدرش میاد و به دنبال اون، جین مجبور می شه به جزیره ای بره که پدرش در اون زندگی می کنه؛ سفری که اول دوست نداره بره و آخر دوست نداره برگرده🤭
کتاب خیلی روون و قشنگیه و با اینکه کلیشه ایه، به درد شب های تابستون می خوره. به نظرم بعد از خوندن کلاف سردرگم و قصر ابی، می تونه انتخاب خوبی برای خوندن از کتاب های تک جلدی مونتگمری باشه.
توصیفات جزیره انقدر زیباست که تقریبا همشو هایلایت کردم، و عجیبه که اتفاق های ساده و بعضا خنده دار اهالی جزیره انقدر به دلم می شینه، انگار که از نزدیک می شناسمشون!
پایانش جا داشت یکم طولانی تر باشه و بیشتر بهش پرداخته شه، اما همون چند صفحه ی آخر هم حسابی منو سر ذوق آورد!
امیدوارم همیشه کتاب نخونده ای از مونتگمری داشته باشم که با تمام وجود از دنیای قشنگی که می سازه لذت ببرم :)
      

30

تامیلا

تامیلا

1404/5/16

        این کتاب از بعضی از لحاظ، منو خیلی یاد کتاب«تصویر دوریان گری» انداخت؛ همون توصیفات طولانی و همون حالات روحی و درونی.
ورتر، جوانیه که به شدت عاشق لوته، زنی که نامزد داره و در شرف ازدواج هست شده و داستان عشق و عاشقی و احساسات خودش رو در قالب نامه، به یکی از دوستانش می نویسه.
کتاب، مهیج و پر از اتفاق نیست؛ در واقع کل داستان کتاب رو میشه توی یک خط خلاصه کرد و بار ارزشی این کتاب رو توصیفات طولانی و بیان عمیق احساسات درونی ش به دوش کشیده.
راستش با اینکه طرفدار توصیفات زیبا هستم، بعضی اوقات توصیفات طولانی این کتاب خسته م می کرد( که این موضوع خیلی سلیقه ایه)، اما جملات زیبایی هم داشت که خوشم اومد.
در خصوص ترجمه هم، من از ترجمه راضی بودم و به نظرم ادبی و متناسب با متن بود، اما یک چیز عجیب اینکه آقای مترجم در اول کتاب که یادداشت مترجم هست، پایان داستان رو لو دادن! برای همین اگه این کتاب رو از انتشارات جامی می خونید، یادداشت مترجم رو قبل از خوندن کتاب نخونید.
      

10

تامیلا

تامیلا

1404/5/16

        کم پیش اومده بود که خوندن یک کتابی رو انقدر کش بدم، نمیدونم بخاطر پرداختن زیاد به جزئیات بود، یا شخصیت های زیاد با اسم های روسی(!)، یا اینکه ذات کتاب کند خوانی رو طلب می کرد.
جالب ترین نکته درباره ی کتاب شیوه ی روایتش بود؛ کل کتاب، داستان 4،5 روزه. اما نه 4،5 روز معمولی. 4،5 روزی که شیطان به مسکو سفر می کنه و حضرت عیسی در اورشلیم به صلیب کشیده میشه! اینکه نویسنده چطور این دو زمان رو به هم تنیده و روایت هارو موازی هم بیان کرده خیلی جالبه.
برجسته ترین نکته ای که من توی نقد ها دیدم، انتقاد های زیرکانه ی نویسنده از وضعیت زمانه ای که در اون زندگی کرده و نویسندگان اون زمان بوده؛ طوری که تشبیه ظریفی بین مرشد که راهی تیمارستان میشه و حضرت عیسی که به صلیب کشیده می شه برقرار  کرده!
داستان، رئالیسم جادوییه و برای من که زیاد کتاب های این سبکی نخوندم، یکم سخت خوان ولی جالب بود. توی این داستان هراتفاقی که فکرشو بکنید میفته، گربه ای که مثل آدم ها راه میره و حرف میزنه، زنی که شبانه پرواز می کنه، مجری ای که سر از تنش جدا میشه و بعد به هم وصل میشه و...
درباره ی ترجمه هم، بنظرم آقای میلانی حق مطلب رو ادا کرده بودن و ترجمه مناسب بود.
کتابی نیست که بتونم به طور قطعی پیشنهادش بدم چون بنظرم سلیقه ایه ولی بین کتاب هایی که خوندم، متفاوت بود و خوندنش یک تجربه ی جدید بود.
      

0

تامیلا

تامیلا

1404/2/13

        سال بلوا واقعیت و افسانه ایه که به هم پیوند خورده، سال بلوا داستان زنیه که حق عاشقی نداره، داستان کوزه گریه که توی تنهاییش بوی خاک و عشق میده ولی بقیه می خوان به آتش بکشنش، داستان شهریه که مردمش فقط برای عزاداری و مراسم ترحیم دور هم جمع می شن و داستان زرگر هاییه که بخاطر اینکه پسر وزیر نبودن به عشقشون نرسیدن.
معروف ترین کتاب آقای معروفی سمفونی مردگانه ولی من اوج شاهکار و قدرت فوق العاده ی قلمشونو تو این اثر دیدم.(کتاب مورد علاقه ی خودشونم سال بلواست) این کتاب، منظم ترین متن سیال ذهنی بود که خوندم، داستانِ دارِ توی شهر، پدر نوشافرین و آرزوهای برباد رفته ش ، افسانه ی دختر پادشاه و روایت های ریز و درشت، موازی و در گوشه کنار داستان اصلی راه خودشونو می رفتن و نه تنها به داستان اصلی آسیب نزدن، بلکه خیلی غنی ترش کردن و جای پای داستان رو توی ذهن محکم تر کردن. غرق شدن توی این کتاب خیلی آسون بود؛ گاهی به خودم میومدم و می گفتم از کحا به اینجا رسیدیم؟ و می دیدم که رشته های داستان، تمام وجودمو به بند کشیدن و من رو با خودشون همراه کردن.
بنظرم ما باید خیلی قدردان آقای معروفی باشیم، چون در خفقان داستان هاشون و در ساکت ترین حالت، فریاد خودشونو برای مظلومیت زن ایرانی اعلام کردن. داستان های آقای معروفی، پر از آیدا ها و نوشافرین هاییه که تکه کلامشون «چه اهمیتی داره؟» شده فقط برای اینکه فرونپاشن! و آقای معروفی چقدر خوب زن رو درک کردن. جوری که برام سوال می شد چطور نویسنده ی این داستان، زن نیست و با این وجود، داستان از زبان  یک زن روایت میشه و انقدر ملموس و خوب از آب دراومده.
حتما این کتاب رو بخونید و توی شهر همیشه مه آلود آقای معروفی گم بشید، با شب سوم کتاب ذوق زده و از خود بی خود شید و با شب هفتم درون خودتون اشک بریزید. حتما یک چند وقتی درون دنیای غمزده این کتاب زندگی کنید!
      

13

تامیلا

تامیلا

1404/2/10

        وقتی داستان کوتاه «به کی سلام کنم؟» سیمین رو تموم کردم اولین واکنشم بهش چند قطره اشک بود و این فکر که حتما باید بقیه ی کتابهاشم بخونم، این شد که سووشون رو گرفتم دستم و چه خوب کاری کردم...
سوشوون یکجورایی همون تاسیانه، همون غم بی نهایت در سوگ کسی که بعضی اوقات خودت تعجب می کنی که چطور داری تحملش می کنی. و این کتاب، چقدر قشنگ سووشون رو به تصویر کشیده.
داستان درباره ی زریه، زری ای که یهو به خودش میاد و می بینه انگار بعد از ازدواج، شجاعتشو از دست داده و بخاطر شوهر و بچه هاش هم که شده صلح طلب و ظلم پذیر شده. و این زن، همسر مرد روشن فکر و متفاوتیه که شجاعت پررنگ ترین ویژگیشه و می خواد این شجاعت رو درون زری هم بیدار کنه. ولی در نهایت، این سرنوشته که زری رو به شجاع بودن وادار می کنه...
قلم سیمین دانشور خیلی شیرینه، انگار نه انگار که داری یک کتاب رو "می خونی" ، انگار داری "می شنویش" ؛ از زبون یک مادربزرگ مهربون و با حوصله که بعضی اوقات اصطلاحات شیرین شیرازی هم بین کلامش میاره.
و شخصیت پردازی ها چه معرکه بود. اونقدر شخصیت یوسف برام عزیز بود که اگه بیشتر نباشه، هم اندازه ی زری دوسش داشتم! تک تک شخصیت ها از عمه خانم تا خان کاکا و زری، همه رو با جون و دل لمس کردم و به چشم خودم تغییرشونو دیدم. دیدم که چطوری شجاع تر، قوی تر و بزرگ تر شدن.
 سیمین اول کتاب نوشته: به یاد دوست، که جلال زندگیم بود و در سوگش به سووشون نشسته ام. و من می نویسم: به یاد تمام کسانی که برای این وطن«به تیر ناحق کشته شده اند و شبانه، دزدکی به خاک سپرده شدند»...
      

19

        یک سفرنامه ی دیگه از منصور ضابطیان، با همون لحن صمیمی و طنز گاه به گاه و کمی حسرت از اینکه چرا من اون کشور رو از نزدیک تجربه نکردم:)
یک ویژگی که این سفرنامه رو از بقیه ی سفرنامه های شیرین آقای ضابطیان متمایز می کنه، اینکه بر خلاف بقیه یک محوریت داره: غذا! ما ایتالیا رو بخاطر پیتزاها و پاستاهای معروفش می شناسیم و با خوندن کتاب، هم اطلاعات خیلی جالبی راجع به انواع پیتزا و پاستا به دست میاریم، هم اینکه می فهمیم ایتالیا خاستگاه چیزهای خوشمزه ی دیگه ای(مثل نوتلا!) هم بوده.
اطلاعات فرهنگی ای که با غذا پیوند خورده بود و توی کتاب نوشته شده بود از همه ی بخش های کتاب برام جذابتر بود چون انگار نشسته بودم با یک ایتالیایی درباره ی آداب و رسوم و غذاهاشون حرف می زدم و بعضی اوقات هم از تشابهات فرهنگی(مثل حرمت داشتن نون) لذت می بردم:)
کتاب خوشمزه ای بود، بخونیدش و مثل من در آرزوی خوردن غذاهای ایتالیایی بمونید!🤭
پ.ن: دست مریزاد به آقای «حبیب ایلون» گرافیست کتاب که هم جلد و هم داخل کتاب رو خیلی زیبا طراحی کردن و کتاب رو خوندنی تر کردن. البته نشر ثالث برای طراحی گرافیک تمام سفرنامه های آقای ضابطیان سنگ تموم گذاشته ولی این یکی، یکجور خاصی به دلم نشست!
      

64

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.