معرفی کتاب دختری به کره پسری به جهنم اثر undefined

دختری به کره پسری به جهنم

دختری به کره پسری به جهنم

3.9
9 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

8

ناشر
شابک
9786229094921
تعداد صفحات
203
تاریخ انتشار
_

توضیحات

متاسفانه توضیحاتی برای این کتاب یافت نشد.

لیست‌های مرتبط به دختری به کره پسری به جهنم

یادداشت‌ها

          کتاب دختری به کره پسری به جهنم داستان دختری 11-12 ساله است که به خاطر شغل پدر( پلیس) ساکن شهری جدید می‌شود. او در روز اول مدرسه متوجه می‌شود همکلاسی هایش در مدرسه جدید همگی طرفدار یک گروه موسیقی کره‌ای هستند. نام دختر رافا است. او به ساخت کلیپ های مجازی علاقه مند است و کارهای تبلیغاتی می‌سازد. مسئله او یافتن یک دوست خوب و صمیمی است و به همین علت خود را طرفدار آن گروه کره ای نشان می‌دهد...
این آغازی یک رمانِ واقعا نوجوان است. علت اینکه می گویم واقعا، این است که در کتاب حضور نویسنده ی بزرگسال حس نمی شود. و همزمان با خوانش کتاب، خواننده یک دختر نوجوان می شود. ساختار ذهنی و چهارچوبهای حاکم بر ذهن نویسنده بزرگسال ، از زبان داستان مشخص می شود که در این کتاب نویسنده توانسته است خود را پنهان کند.
از نکات مثبت در کتاب،  اول توجه به مسئله ای است که بخشی از جامعه نوجوان به آن علاقه مند هستند و نویسنده بدون اینکه علاقه به گروه های موسیقی را زیر سوال ببرد آنها را به شکلی در داستان وارد می کند تا یکی از مسایل دوره نوجوانی  که علاقه افراطی به فرد یا گروهی است که زندگی طبیعی نوجوان را دچار اختلال کند، دستمایه‌ی این رمان کند. همچنین توجه به ارائه‌ی جایگزین مناسب برای نوجوانی که دوست دارد علاقه و محبت خود را به کسی ابراز کند، در کتاب دیده شده است.
در طراحی جلد از هوش مصنوعی استفاده شده است که ارزش هنری طرح جلد را پایین می آورد علاوه بر این شخصیت رافا در داستان دختری تپل با موهای فرفری توصیف شده است که با طرح روی جلد مغایرت دارد. چند مورد ایراد تایپی در صفحات کتاب وجود دارد.
 اما مهمترین ایراد داستان دو فصل آخر کار است که نویسنده بر خلاف روند کتاب به صورت واضح و مستقیم از علاقه به ستاره های موسیقی کره ای به علاقه به امام زمان رسیده است و اسم ایشان را در صفحات پایانی می آورد غافل از اینکه نیاز است چیزی برای کشف خواننده و برداشت شخصی او از کتاب باقی بماند و نباید تمام مفهوم کتاب را مثل لقمه ای جویده در دهان مخاطب بگذارد. همچنین در جایی از داستان از معنای معکوس واژگان صحبت شده است که نا خود آگاه شنونده را هدف می گیرد. بهتر بود این موضوع بیشتر موشکافی شود  یا  به کلی حذف شود. زیرا مخاطب نوجوان برداشت می کند که نویسنده قصد نصیحت دارد و می خواهد گروه های کره ای را نفی کند و بگوید بد هستند و  آهنگ آنها هدف دیگری را دنبال می کند و نباید مورد توجه قرار بگیرند که این روش در نوجوان کارساز نمی باشد.
با این حال اثر خوشخوان است و مناسب حال و هوای نوجوان 12 تا 15 سال.
        

13

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم

چهارمین کتاب با محوریت مدرسه:)

همه ما با قشر نوجوون علی الخصوص بازه سنی 12-15 سال سر و کار داشتیم پس یه طورایی دستمون هست علایق شون می تونن چیا باشن. 
کتاب پیش روی ما اومده دست گذاشته روی یکی از پرطرفدارترین این علایق، یعنی کی پاپ( موسیقی کره ای). لطفا اخم نکنید، حتی اگه زیاد با این سبک موسیقی کیف نکنید باید تا اخر این یادداشت همراه من باشید تا با دنیایی بچه ها بیشتر آشنا بشیم. 

رافای 12 ساله به یه مدرسه جدید میره، یک ماه از سال گذشته و دختر قصه ی ما نگران دوست پیدا کردن و محبوب شدن بین دخترایی مدرسه ی جدیده. رافای ما یه فیلم ساز نوجوون و خوش ذوقه، می خواد از این مهارتش برای محبوبیت استفاده کنه پس سعی میکنه وقتی وارد مدرسه جدید شد به نوعی این رو به بچه ها بفهمونه اما...
در بدو ورودش با یک عزای دست جمعی رو به رو میشه و فکر محبوبیت رو می زاره کنار، با این توصیف از خودش که شبیه یه بادمجون که از وسط سالاد به گوشه بشقاب تبعید شده، و اصلا کدوم سالادیه که بادمجون داشته باشه!
رافا باید سعی کنه خودش رو همرنگ بقیه کنه تا مورد پذیرش قرار بگیره، یعنی باید اعلام کنه طرفدار گروه موسیقی ان بی جی هست و اینکار رو هم میکنه، هر چند حتی کوچک ترین ایده ای درباره ای گروه نداره.
تمامی اتفاقات این کتاب حول این علاقه جنون وار دخترا به این گروه می چرخه و ...

پی نوشت ها:
پ ن1:کتاب پیش روی ما 210 صفحه است، این یعنی ماجرا زودتر از اونی که ما فکرش رو می کنیم قراره جمع بشه و راستش من جای نویسنده استرس داشتم که چطور قراره این اتفاق بیوفته.
پ ن2: پرداختن به علایق کنونی بچه های نووجون دغدغه هر کسی که بهرحال یه دستی توی تربیت و این صحبتا داشته باشه( حالا چه مادر باشه چه مسئول فرهنگی یه ارگان خاصی) پس طبیعتا باید بتونیم با ظرافت این کار رو بکنیم. چون اعتقاد دارم هر چقدر دانش آموزان ما افت تحصیلی داشتن از اون ور شاخکهاشون برای دریافت فرکانسهای تربیتی خیلی حساس شده به طوری که ما هنوز ب بسم الله رو نگفتیم اونا تا آخرش رو رفتن و یه دیوار بلند میکشن دور خودشون.
تا اواسط کتاب همه چی خوب بود، پرداخت شخصیت ها، سیر و منطق حوادث به نظرم خوب اومد،چیزای مثل دوستی ، قهر کردن ، لو دادن بقیه یا از دست دادن چیزهای با ارزش به خوبی توی نیمه اول کتاب مطرح شده بودن و این نکته همیشه گوشه ذهنم بود که نویسنده چه خوب خبر داره از کوتاه بودن عمر قهر و آشتیهای دوره نوجوانی:)
پ ن3:شخصیت محبوب من توی این کتاب ریما بود، اول به دلیل شباهت بی حد و حسابش به یکی از دوستام و دوم به این دلیل که با وجود بزرگتر بودنش مستقیم لقمه رو توی دهن کسی نمی زاشت( خب جز یک مورد ). از اون دست شخصیت هاست که از علایق و هیجاناتت می پرسید و بعد با مطرح کردن سوالهای ساده فکر و ایده ات رو به چالش می کشید. 
شخصیت خود رافا هم برام جالب بود، با وجود اینکه فقط 12 سالش بود اما دید خیلی واقعی تری به زندگی و اتفاقاتش داشت. وقتی دیدم مجبور شد برای همراهی با همکلاسی هاش طرفداری گروه رو بکنه ناراحت شدم و یادم اومد چقدر از این بچه ها توی مدارس داریم که علاقه جمعی باعث میشه اون بعد درخشانشون رو پنهون کنن. حالا هرچند رافا به عنوان قهرمان داستان یه چیزی توی چنته داشت که بابت اون بتونه خودش رو بالا بکشه و اون چیزی نبود جز فیلمبردار بودنش( حقیقتا که خیلی جذاب بود)
پ ن4:بپردازیم به محبث شیرین خانواده:) 
چند مدل خانواده داشتیم که به خوبی اثر تربیت شون مشاهده می شد. 
اولی خانواده خود رافا بود، در عین سادگی باهم وقت می گذروندن ، بازی می کردن، به هم احترام می گذاشتن و به علایق بچه هاشون پروبال خوبی داده بودن. حتی با وجود جا به جایی های زیادی که داشتن( به واسطه شغل پدر) اونقدرها بدخلقی خاصی رو نشون نمیدادن که به نظرم به سازگاری بالاشون با شرایط بر می گشت:)
خانوده بعدی خانواده ترانه بود، ترانه مثل هر دختر نوجوونی که طرفدار کی پاپه دیواری بین خودش و اعضای خانواده اش کشیده بود، اون چیزی که خانواده بهش می داد رو قبول نمی کرد در عوض همونو از ان بی جی می خواست.
تلاش چندانی هم به چشمم نیومد از جانب خانواده اش برای اینکه این دیوار رو بشکونن و مادرش زیاد به دلم ننشست.
خانواده بعدی، خانواده شرور داستان یعنی اناهیتا بود. مادر زنی بود که ازدواج های متعدد داشت، پس طبیعتا دخترش نباید خیلی از این موضوع خوشحال میشد و خب مادر با دادن هر چیزی که دخترش می خواست اون رو از سر خودش باز می کرد و می رفت پی عشق و حال خودش.

پ ن4:من دلم می خواست بیشتر از مدرسه ای که رافا توش درس می خوند بدونم، راستش خیلی از اون فضا خوشم اومده بود و فکر میکنم رویایی هر معلمیه که در چنین محیط پویایی بتونه فعالیت کنه و برای خودش یه پا خانوم کریمه باشه:)( از نویسنده خواستارم در اثر بعدی اطناب را به جای ایجاز برگزیند)
پ ن5: توی گزارش پیشرفتام گفتم، بازم میگم کاش رافا واقعا اناهیتا رو ادب می کرد تا بفهمه وقتی زحمتهای یک نفر رو به باد میده چه حسی داره.

خب برسیم به بخش اخر( هنوز خیلی حرف دارم بگما)
یک ستاره کم کردم نه بابت اینکه محتوا خوب نبود، نه. بابت عجله ای که نویسنده به خرج داد و باعث شد سه فصل آخر کتاب رو اصلا نتونم به اون شکلی که میخوام بخونم. وقتی ما داریم یه کتاب می نویسیم از مشکلات نوجوون ها نباید تفکر و نتیجه گیری رو ازشون بگیریم. خیلی بهتر میشد اگر در فصلهای اخر از اثر بستار استفاده می شد، کمی از پرده رو کنار بزنیم تا خود نوجوون شروع کنه سوال پرسیدن و پیگیر شدن و خب به اعتقاد شخصی که دارم ما بیشتر در نقش دونه پاش هستیم تا کسی که ماهی رو اماده دست بچه میده.

ایا این کتاب رو توصیه میکنم؟
بله ، نکات خوب زیادی داشت که میشه ازشون استفاده کرد. اگه دختر نوجوون طرفدار کی پاپ دارید این کتاب هدیه خوبیه براش .

ممنون که تاآخر خوندید.

عکس تزئینی است.
        

39

        کتاب رو سه روز پیش تموم کردم ولی متاسفانه نظرم ثبت نشد و الان امتحان مجدد کردم.
داستان درمود یه دختر فیلم سازه که بخاطر شغل باباش که پلیسه ناچار به عوض کردن مدرسه و منزل شون شده . 
وارد مدرسه ی جدید که میشه متوجه میشه همه عاشق یک گروه کره ای هستند و اون هم برای اینکه هم رنگ جمعیت بشه سعی میکنه نمایشی بگه که طرفدار باک هیونه . 
هرچند که بخاطر طرفدار ان بی جی بودن توی کلاسشون دوست داشتنی نمیشه ، بخاطر  فیلم ساز بودنش.
نویسنده سعی کرده بیماری ای رو که اکثر نوجوون ها کودکان و حتی جوانان و بزرگسالان درگیرش هستن رو بیان کنه. 
قطعا کیدراما ها ( افرادی که طرفدار کره هستن) به سمت خواندن این کتاب نمیرن ولی اینکه نویسنده اینطور آشکارا و بدون استفاده از ترفند به نوشتن این موضوع پرداخته واقعا خنده دار و حتی از نظر من مورد تمسخره .
اینکه آناهید یکدفعه بیاد بگه که" من فهمیدم چقدر گروه بدین" واقعا ضایع س.
جلوی جریان و ماجراجویی رو می‌گرفت هرچند این طبیعی بود چون  میخواست آموزش بده . 
همه به سرعت کار صحیح رو انجام می‌دادند. 
کارایی مثل دشمنی که انجام میدادن واقعا مسخره بود،  ‌همینطور طوری که نویسنده سعی کرده بود که مدرسه عادی رو روایت کنه.
مورد بعدی اینکه از اونجایی که شخصیت اصلی داستان پدرش پلیس بود به این نوع جابه جایی عادت داشت ولی مادرش نگران دوست پیدا کردنش بود.
درمورد طرح جلد بگم هوش مصنوعیه و  بنظر میرسه دوست رافا رو توصیف کرده باشن نه خودش رو .
بهرحال واقعا مطمئن نیستم هنوز هم که ارزش خوندن داشت که یه نفس خوندمش؟

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

9