آنی از آن سوی تپه ها:)

@anniethewierd

27 دنبال شده

37 دنبال کننده

                      مست بوی کتاب و دلباخته‌ی تقلای واژه ها در ذهنم:)
                    

یادداشت‌ها

                یه روایت تامل‌برانگیز از پدر و پسر و راه پیش روشون! از گذشته‌ی پدرِ فیلسوف گرفته تا فراز و نشیب راهی که با هم طی میکنن. 
شاید بتونم بگم که این کتاب هم یکی از اون کتاباییه که اگه کسی باهاش دربارم حرف بزنه، میگم که "اوه! منظورت یکی از بهترین کتابای کتابخونمه؟" 
بعد از کتاب هرچه باداباد، به قلم و سبک استیو تولتز علاقمند شدم و این کتاب هم اصلا ناامیدم نکرد. به نظرم اینکه برای تعطیلات عید انتخابش کردم، تصمیم خوبی بوده. دوست داشتم کند بخونمش و تو داستانش زندگی کنم و از جملاتش سرسری عبور نکنم. 
درباره داستان کتاب... من معیار خاصی برای داستان ها ندارم جز اینکه اگه با شخصیت ها احساس راحتی کنم و توش غرق بشم و در نهایت بعد از بستن کتاب خودم رو توی هاله ای از دلتنگی پیدا کنم، بهش میگم ۱۰/۱۰ ! جزء از کل هم از این مسئله مستثنا نیست.
چیزی که باعث شد بیشتر این کتابو دوست داشته باشم، جملات و افکار و عقاید مختلفی بود که ذهنم رو باز می‌کرد. باعث میشد منم به درون خودم رجوع کنم و جواب سوال هارو از خودم هم بخوام یا مقایسه کنم. البته اینم اضافه کنم که توی دایره‌ی انزوا به خاطر رگه های فلسفه و مطالبی که منو به تفکر وا میداشتن، قرار گرفتم.  

        

فعالیت‌ها

            سلام
لحظه‌ای از دنیایتان جدا می‌شوید، جاده‌ای سپید را پیش می‌گیرید که تنها هزاران قوطی رنگ دارید، آنان را به دست می‌گیرید، رقصان در سپیدی می‌غلتید، می‌غرید و میلرزید و شکوفا می‌شوید، رنگ‌ها میریزند و شما همچنان بی‌وقفه میروید آسمانتان سرخ ایرانی‌است و تنتان آبی فیروزه‌ای، برگی سپید که با جهیدنتان آن را نگاره می‌کنید.
لحظه‌‌ای می‌ایستید اثر رنگین خود دا می‌نگرید که بر روی آن ایستاده‌اید، و واهمه‌ای از پای گذاشتن بر آن ندارید؛ شاهکار خود را نظاره می‌کنید و قند در دلتان آب می‌شود.
ناگهان خودتان از رنگ‌ها برمی‌خیزید، تکانی میخورید خودتان را می‌بینید که در رنگ غرق شده‌اید در حالی که سیاه و سپیدی بیش نیستید، ترکیب را آفریدید اما خود چنگی به دل نمی‌زنید، رنگانتان در آغوشتان می‌گیرند  اما پسش می‌زنید و گمان می‌کند از اون متنفرید و تنفرش را به رخ شما می‌کشد، حال سیاه و سپیدی مانده‌اید در انتظار رنگ‌هایتان که آنان به هر دری می‌زنند تا شما را که ذره‌ای سپیدی دارید همانند خود رنگین کنند، و در نهایت سیاه تمام میمانید چون دگر جای رنگی غلیظ تر از سیاه بر دو وجه خود ندارید.
کالیادگین قهرمان همزاد نوشته داستایفسکی  شما در سیاه و سفید می‌آراید و در ترکیب رنگ حفظ میدارد و در سیاهی افکارتان رهایتان می‌کند‌. 
که خودتان تصمیم بگیرید که می‌خواهید رنگ پس دهید و باری دیگر سپید شوید یا ادامه می‌دهید.
          
            پیرمرد و دریا داستان پیرمرد ماهیگیریه که مدتیه ماهی به تورش نیفتاده و شاگردش که سال ها باهاش بوده به توصیه والدینش میره شاگرد ماهیگیرهای دیگه ای میشه چون همه فکر می کنن که ماهیگیر پیر دیگه از پس کار ماهیگیری برنمیاد. اما پیرمرد جور دیگه ای فکر می کنه و برای ماهیگیری به تنهایی راهی منطقه دورتری از ساحل می شه.
دوستش داشتم؛ به خاطر حس خود باوری و از نو خود رو شناختن که پیرمرد توی خلوت بهش دست پیدا کرد و اینکه به خودش ثابت کرد که می تونه و تا وقتی خودت این رو بدونی می تونی ادامه بدی حتی اگر  هیچی برات نمونده باشه.
نثر کتاب ساده و روونه. از زبان دانای کل بیان شده و توصیف پیرمرد و محیط اطرافش و حرفاش با خودشه. شرایط پیرمرد من رو جوری درگیر کرده بود که آخرای کتاب اضطراب داشتم اما وقتی کتاب تموم شد آهی کشیدم و آسوده و امیدوار کتاب رو بستم.
کتاب رو که تموم کردم یادداشت ها و نقدهایی راجع بهش خوندم و اونجا فهمیدم چرا این کتاب اینقدر ارزشمنده و همینگوی باهاش به دوره اوج خودش برگشته. 
از دست این دوست عزیز ما توی باشگاه کتابخوانی! این کتاب و  کتاب خشم و هیاهو رو بزرگوار انتخاب کرد که بخونیم. کتابای سختی بودن و حس جالبی داشتن.