ناطور دشت
ناطور دشت عنوان داستانی است که در آن سالینجر نویسنده موفق آمریکایی با زیبایی و استادی،داستان جوانک تازه بالغی را بیان میکند که یک روز به طور ناگهانی تصمیم میگیرد که مدرسه اش را ترک کند و به نیویورک برود تا چند روزی را مثل آدم های بزرگ خوش بگذراند.تمامی ماجرا از قول هولدن کالفید جوان 16 ساله ای است که سرشار از صداقت و رک گویی است که خوانندگان و از جمله پدرها و مادرها را سرگرم میکند و می خنداند و گاهی نیز ریشههای طغیان جوانی را برایشان روشن میکند.
فهرست برترین رمان ها در بریتانیا فهرست برترین رمان ها درباره زندگی دانشگاهی صد رمان برتر مدرن لایبرری به انتخاب مخاطبین کتاب نوجوان صد کتاب قرن لوموند کتاب هایی که باید خوانده باشید برترین رمان های انگلیسی گاردین لیست برترین رمان های ادبیات نوجوان فهرست برترین کتاب های اگزیستانسیالیسم ادبیات کلاسیک فهرست برترین رمان های نخست محبوبترین کتابها جریان سیال ذهن پرفروش های ایران کتاب داستان رئال 1001 رمانی که باید قبل از مرگ بخوانید ادبیات اگزیستانسیالیسم سیاههی صدتایی رمان (انتخابهای رضا امیرخانی) پرفروش ترین کتاب های دنیا دهه 1950 میلادی برگزیده هفته کتاب ۱۴۰۰ ادبیات آمریکا رمان های پیشنهادی بیل گیتس ادبیات جهان ادبیات نوجوان ادبیات داستانی پرفروش ترین کتاب ها
بریدۀ کتابهای مرتبط به ناطور دشت
نمایش همهلیستهای مرتبط به ناطور دشت
یادداشتهای مرتبط به ناطور دشت
45
15
جروم دیوید سلینجر یا آن طور که معروف است، جی دی سلینجر نویسندهی آمریکایی ست که با اولین اثر خود – ناتور دشت – به شهرت رسید. ناتور دشت داستان هولدن کالفید 16-17 ساله است که با هیچ چیر کنار نمیآید، یک جا بند نمیشود و مدام در تکاپویی درونی ست. قصه از اخراج هولدن از مدرسه شروع میشود. هولدن طی دوران تحصیلش هیچ گاه نتوانسته برای مدتی طولانی در یک مدرسه باشد؛ این موضوع والدینش را کلافه کرده و او که نوجوانی غد است و به این مسئله آگاه، خبر اخراجش را مخفی میکند. در طول داستان با هولدن خیابانهای نیویورک را قدم میزنیم و شریک درگیریهای او با خودش میشویم. ناتور دشت را میتوان اقسام منسجم و به هم وصلشدهی مونولوگهای شخصیت اصلی نامید. هولدن کالفید با وجود سن کمش، نگاهی دقیق و سیاه به پدیدههای اطراف دارد. مدام در حال تجزیه و تحلیل رفتار بقیه است و همه را حقهباز مینامد؛ هماتاقیهای دبیرستانش، دوستدختر سابقش، معلمش، حتی یک آدم ساده را فقط به خاطر مهارت نوازندگیاش حقهباز میداند چون مهارت داشتن را شروع غرور میبیند. پیدا ست که بخش اعظم این نگاه افراطی حاصل کشمکشهای برههی بلوغ او ست. سیر کتاب به گونهای ست که تا پایان ماجرا متوجه تغییر نگرش هولدن میشویم. گویی او در میان واگویههایش قد میکشد و تکههای حقیقت را پیدا میکند. یکی از مهمترین ویژگیهای ادبیات سلینجر بیپردگی آن است. او از راه دادن فحش و بد و بیراه به آثارش ابایی ندارد چنان که ناتور دشت در مناطقی از آمریکا بهعنوان کتاب «نامناسب» و «غیر اخلاقی» شمرده شده و در فهرست کتابهای ممنوعهی دههی ۱۹۹۰ قرار گرفته. به طور کلی سلینجر آدم صریحی ست، نه فقط در نوشتهها که در زندگی شخصیاش. گفته میشود دور خانهاش حصار بلندی کشیده بود و وقتی طرفداری از سر کنجکاوی به سراغش میرفت با تفنگ دولول تهدید میشد! :) ناتور دشت را اولین بار در پانزده سالگی خواندم. شاید لازم باشد برای بار سوم به آن برگردم و این بار با داستان دیگری مواجه شوم. +همهش مجسم میکنم چند تا بچه کوچیک دارن تو یه دشت بزرگ بازی می کنن. هزار هزار بچهی کوچیک؛ و هیشکی هم اونجا نیست. منظورم آدم بزرگه. غیر من، منم لبه یه پرتگاه خطرناک وایسادهم و باید هر کسی رو که میآد طرف پرتگاه بگیرم. یعنی اگه یکی داره می دوئه و نمی دونه داره کجا میره من یه دفه پیدام میشه و میگیرمش. تمام روز کارم همینه؛ ناتور دشتم. میدونم مضحکه ولی فقط دوس دارم همین کارو بکنم. با این که میدونم این کار مضحکه! 4
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
27