سه قطره خون

سه قطره خون

سه قطره خون

3.8
114 نفر |
19 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

11

خوانده‌ام

318

خواهم خواند

53

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

کتاب سه قطره خون، اثری نوشته ی صادق هدایت است که اولین بار در سال 1932 انتشار یافت. این داستان کوتاه فوق العاده جذاب و عجیب، توانایی و استعداد هدایت در نوشتن نثری احساس برانگیز، مشوش کننده و تأثیرگذار را به بهترین شکل به نمایش می گذارد و همانند کتاب بوف کور، جایگاه او را در میان نویسندگان بزرگ و صاحب سبک سده ی گذشته به تثبیت می رساند. نثر هدایت، دنیایی را به تصویر می کشد که لبریز از اسرار، سرگشتگی، پوچی و جنون است. داستان سه قطره خون، با شخصیتی همراه می شود که به شکلی تدریجی اما پیوسته، در حال از دست دادن سلامت عقل و پایداری هویت خود است و مدام با سه قطره ی خون در برابر چشمانش و یا در درون ذهنش مواجه می شود. صادق هدایت در این اثر، با ارائه ی داستانی عجیب و ناآشنا، موفق می شود حقایقی جهان شمول را مورد واکاوی قرار دهد و از دریچه ای نو به سرشت بشر نگاهی بیندازد.

یادداشت‌های مرتبط به سه قطره خون

0

سه قطره خو
          سه قطره خون

قطره
قطره
قطره
سیاهِ جوهری


گشت‌وگذار فکر، جمع‌آوری واژه‌ها و عبارات و اصطلاحات، نشستن و برخاستن با آدم‌هایی از قشرهای مختلف، خواندن، گوش سپردن، همه و همه برای او که می‌نویسد ذره‌ذره توشه در توبره انداختن است تا کجا چه فکری و چه واژه‌ای به هم پیوند بخورند و داستانی از میانش سر برآورَد و شخصیت‌هایی پا بگیرند. قلم نویسنده گاهی در نقطه‌ای فرود می‌آید و شخصیتی از جوهرش فرو می‌چکد که به خورد زبان و خاطرۀ ملتی می‌رود و دیگر پاک نمی‌شود. شخصیت‌هایی مثل داش آکل، میرزا یداللّه، میرزا حسینعلی. اما این قطره‌های جوهر چطور باید در بافت جامعه و ذهن آدم‌هایش نفوذ کند؟ با چه فاصله‌ای باید از قلم چکه و کجا با صفحۀ سفید ذهن خواننده تلاقی کند؟ در نقطۀ اوج جنون و از گلوله‌ای نشسته بر تن گربه‌ای خیالی؟ در ادغام تردید و مرگ؟ از قمه‌ای در پهلو یا از شنیدن شکرپرانی طوطی مقلد؟ میان نامه‌های عاشقانۀ زنی غربی؟ در میانۀ افشای جنایت؟ در چهرۀ معصوم لالوی کولی؟ در هیاهوی بالماسکه؟ در اتاق نمور بالای آب‌انبار یا در خشونتی موروثی؟ در اوج لحظات عرفانی؟ در انتهای حماقت؟ یا شاید ته شرارت؟
داستان‌های مجموعۀ «سه قطره خون» و شخصیت‌هایش به هنگام فرود بر واقعیت، پایشان در لجه‌ای خونخوار فرو می‌رود که آنها را در خود می‌کشد و عصاره‌شان را خراب و مفلوک به دست مخاطب می‌دهد. انگار در رگ زمان و مکان و آدم‌ها به جای خون یخ جاری‌ست. نخ هیچ رابطه‌ای به دیگری گره نمی‌خورد و بریده‌بریده، میان تردید و خشونت و خیانت و شیفتگی و فقر رها می‌شود. هر راهی به بن‌بستی از استیصال می‌رسد و در هر کنجی مرگ خفته است. هر آرزویی زود پوچ می‌شود و هیچ رویایی دوام ندارد. جهانی به‌تمامی بناشده بر تزلزل و شک و خودویرانی که هر عشقی را تباه و هر امیدی را یأس می‌کند؛ پنجه بر چهرۀ مفاهیم والا می‌کشد و آسمان را به زیر می‌آورد تا چاره‌ای باشد اما آسمان نیز چون سایه‌ها زیر لوای جادو می‌گریزد و محو می‌شود. اما این جهان لغزان و تاریک برای ما آشناست. انقدر آشنا که مدت کوتاهی بعد از ورود به آن احساس می‌کنید که باید دستتان را به دیوار بگیرید تا زمین نخورید، اما شاید هیچ دیوار محکمی پیدا نکنید. پس آنگاه قدم به آن بگذارید که آمادۀ سقوط و ویرانی باشید.
        

0

1