یادداشت مریم محسنیزاده
1403/8/21
کتاب شامل یازده داستان از هدایت است. بیشتر داستانهایِ کتاب، زبانِ قوی، فضایِ غریب، وهمآلود و تاریکی دارند. شخصیتهای دیوانه یا عجیب، کشتن و خون از عناصرِ تکرارشونده در داستانهای صادق هدایت هستند؛ نویسندهای که از پدران داستاننویسی ایران به شمار میرود و سرانجام در ۴۹ سالگی خودکشی کرد. "سه قطره خون" داستان غریبی است از شخصیت یک دیوانه. داستان با کِششِ بالایی شروع میشود و پایانبندی و فُرم خوبی دارد. کُدها و موتیفها با هنرمندی در داستان جاگذاری شدهاند و به درک خواننده کمک میکنند. "گرداب" داستانی است دربارهٔ زِنا و پایان تلخی دارد. کُنشها و تصاویر همسویی که در داستان به کار رفته، جالب هستند. "داش آکل" جذابترین داستانی است که از هدایت خواندهام. شخصیتپردازی عالی است و مَنِش یک لوطیِ بامرام بهخوبی نشان داده شده است. داستان فضای عاشقانهای دارد و شخصیت با کشمکش روانی دستوپنجه نرم میکند. پایانبندی هم فوقالعاده قشنگ و لطیف است. "آینهٔ شکسته"، داستانِ عاشقانهٔ ساده و معمولیای است که شکلِ سرراستی دارد. داستان "طلب آمرزش" و "لاله" مرا به یاد داستانهای مشابهی از جلال آلاحمد و احمد محمود میانداخت. "صورتکها" با تصویرسازیِ دلخراشِ متناسبی تمام میشود و داستان معمولیای دارد. "مردی که نَفْسش را کُشت" حالوهوایی عرفانی و صوفیانه دارد و دربارهٔ حواشیِ کنج عزلت گُزیدن است.
(0/1000)
نظرات
1403/8/24
این کتاب رو که خوندم، متوجه نشدم چیزیش سانسور شده باشه. قبلاً هم یه نسخه از "بوف کور" خونده بودم که سانسور نداشت. پیشنهاد نمیکنم ولی اگه خواستید بخونید یه موقع بخونید که حالتون بد نیست که قوز بالا قوز نشه. من که خوندمش قشنگ تا چند روز حالم بد بود 😖😣
1
مریم محسنیزاده
1403/8/21
0