اگر تصمیم دارید سوژه ای را حرام کنید، بیاندازید اش در یک روایت غیر خطی، و تند تند زمان آن را به آینده و گذشته ببرید.
هنوز عقبه شخصیتی شکل نگرفته، پردازش نشده، و مخاطب با شخصیت همراه نشده، که شما با فلش فوروارد مخاطب را به آینده میبرید و او را با کسی که متحول شده اما تحول او مجهول و بیپشتوانه است مواجه میسازید. در نتیجه، خواننده در کمترین سطح از همزادپنداری قرار میگیرد.
مثل کاری که کتاب پرتگاه پشت پاشنه کرد!
_ عوض کردن زبان داستان و جایگذاری ماجرای خواب و پرنده بسیار زیاد بود و باعث شکستن روانی زبان داستان شده بود.
_قسمت انتهایی کتاب، در تغییر زمان موفق تر بود؛ چراکه سرعت فلش زدن ها کند شده بود و مخاطب با شخصیت بیشتر همراهی میکرد.
در آخر اینکه خوشحالم که بعد از چندین سال، دوباره کتاب شهدایی خواندم؛ آن هم شهیدی مثل عبدالبصیر جعفری که تحولشان حر گونه بود.