کائوروکو واگوری

کائوروکو واگوری

@wagurikaoruko
عضویت

مرداد 1404

110 دنبال شده

112 دنبال کننده

                از خودت بگو...

              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        💥من می خواهم از یک دیده دیگر به این داستان نگاه کنم و آن را در یک زمانی منظم کنم.
🌟متن زیر خلاصه ای از داستان است.
💫روزی روزگاری (هزار سال پیش) در شهر دو برادر دوقلوی که  از هر نظر تماماًعین هم بودند.آنها سفر می کردند و به تجارت می پرداختند
💫یکی از آنها در هند عاشق دختر رقصنده ای می شود با او ازدواج می کند و از این ازدواج یک پسر متولد(شخصیت اصلی داستان)می شود.
💫از قضا برادر دیگر عاشق آن دختر می شود و خود را جای برادر خود جا می زند و زن را فریب می دهد.
💫پس کش مکشی شکل می گیرد از آنجا هیچ کس حتی خود زن هم نمی تواند بین دو برادر همسر خود را تمیز بدهد.پس مراسم مذهبی انجام می دهند دو برادر داخل قفس مار ناگ(ماری مقدس و سمی)می اندازند تا مار دروغ گو را نیش بزند و مار یکی از برادران را گزید و کشت و آن یکی که زنده بیرون آمد. از فرط ترس مجنون شد و دیگر خود را نمی شناخت موهایش سفید همانند پیرمرد شد 
پسر را به ایران و شهر ری پیش عمه اش می فرستند و مادرش همراه نوزاد یک بطری شراب آغشته به سم مار ناگ به عنوان یادگاری به او می دهد
✨او در خانواده عمه اش بزرگ شد.با آن هیزم رنجی که  سرگذشت والدین بر دوش او گذاشته بودند.او بزرگ می شود.عمه اش میمرد.دختر عمه اش او فریب می دهد.تا با او ازدواج کند.ازدواجی که فقط اسمش ازدواج بود و زن در دنیای خودش بود و به هر کسی به غیر او تن می داد همین  جرقه ای برای روشن شدن آتش رنج او شد آتشی که هیزم آن فراهم بود.
✨مرد جوان با همه اینها عاشق اوست اما هرچه به دیوار های چاه رنج چنگ می کشد بی فایده است لحظه به لحظه پایین تر می رود احساسات نا خوش آیند بیشتر به او هجوم می آورند تا بالاخره به ته چاه رنج می رسد جایی که دیگر رنج معنای دیگری برای او پیدا می کند و از آن لذت می برد و خود را نیمچه خدا می نامد چرا چون مردمان در برابر رنج به خدا پناه می برند در حالی که او از آن لذت می برد و همه چیز را ساختگی می پندارد و به پوچی می رسد و سر انجام که به مرگ نزدیک می شود هم از آن می ترسد و هم آن را دوای درد خود می داند و سر انجام با نفرتی گرم و شهوانی همسر خود را به قتل می رساند

🌟و گوی هزار سال بعد او تناسخ می یابد و حال مرد جوانی است در عصر حاضر که روی قلمدان ها نقاشی می کشد یک نقاشی تکرار شونده از یک درخت و پیرمردی که زیر سایه آن نشسته و در مقابله او در آن سوی رودخانه دختری جوان با لباس ابریشمی سیاه شاخه گل نیلوفری را به او پیشکش می کند.این تصویر ها زخم های کهنه را باز می کنند و چشمان آن دختر خاطرات شوم و پر از رنج را برای او بیدار می کنند و او در حالتی از سرمستی در خیال به اعماق ذهن می رود و تمام آنچه که هزار سال پیش رخ داده می بیند گویی حوری درون نقاشی های او همان همسر او در هزار سال قبل است که با حضور خود و یاد آوری آن خاطرات عذاب آور قصد رنج دادن او او را دارد(انتقام) تا در نهایت مرد جوان در رویارویی با این عشق و رنج بدشگون آن، جان می بازد و می میرد.
💥پیامی که من دریافت کردم:عشق رنج است،میسوزاند،موهبت نیست بلکه نفرین است.
👈(نکته در رمان اشاره ای به واژه تناسخ نکرده اما وجود خاطراتی که مال اوست ولی آن را تجربه نکرده حالتی است که در تناسخ رایج است)
✍️نکته۲:تمام این داستان به صورت پراکنده است و داستان از اینجا شروع میشه که نقاش جوان که روی قلمدان ها نقاشی می کند تصمیم می‌گیرد از احساسات آشفته خودش برای سایه خودش بنویسد.
✍️نکته۳:یکی از لقب های صادق هدایت «میرزا قلمدون»است و اگر این را در کنار  شخصیت نقاش که قلمدان رنگ می کند و همچنین سایه او قرار بدهیم به نظر می رسد که نام آن سایه :صادق هدایت باشد. که ایستاده و خیال پردازی ها و انفعالاتی که ذهنش می نویسد را بی دخالت می بیند و چرا که در جایی درون این کتاب شخصیت اصلی می گوید «شاید تمام این سایه ها همه سایه من باشد»
✍️درباره اسم کتاب هم برداشتی به ذهنم رسید اگر چشمان یک پرنده را ببندیم چه می شد؟ آن پرنده به در و دیوار می خورد 
که این همان (آشفتگی) است 
✍️حالا فکر کن از بین این همه پرنده چرا صادق هدایت بوف(جغد) را انتخاب کرده چرا یک مثلاً لک لک را انتخاب نکرده و اسم کتاب را لک لک کور نگذاشته؟
✍️چون از بین پرنده ها جغد بزرگترین چشم ها رو دارد چشمان گرد و قلمبه ای که حتی شب را هم مثل روز می ببینه 
و اینکه طبق باور ها پرنده ای شوم و نحس است 


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

        سه قطره خون یک مجموعه ای داستانی دیگر از صادق هدایت 🖤
🌟اول که شروع به خواندن داستانها کردم به نظرم خیلی تیره و جنون آمیز بود اما هرچه بیشتر بیش رفت ...
✨✨از سه داستان صورتک ها ،طلب آمرزش و مردی که نفسش را کشت خیلی خوشم آمد چون به زیبایی ریاکاری و دو رویی را به تصویر کشیده بود و تصویری که به شخصه به چشم چنین آدم هایی را دیدم و...
🥳از این ها بگذریم متن کتاب بسیار روان بود آدم را خسته نمی کرد و حوصله سر نمی برد بسیار از ضرب المثل و شعر در جای درست استفاده کرده بود.
🌟🌟قلم او هیچ حد و مرزی ندارد بسیار راحت و بی پرده درباره هر چیزی می نویسد و تصویر سازی می کند و انگار زیاد برایش مهم نبود که اعده ای با او بر سر این نوشته سر ستیز و دشمنی بگیرند.
🌟داستان «داش آکل💖» هم بسیار عالی بود اما با بقیه داستان های این مجموعه که خیلی فضای تاریکی دارند چندان جور نبود.
✨تویه این مجموعه داستان ها به تکرار ما می توانیم «کودک همسری😡» را ببینیم مخصوصا در داستان محلل که به طور واضح به تصویر کشیده شده بود 
💫داستان «سه قطره خون»هم متوسط بود و بقیه داستان های که اسمی ازشون نبردم چنگی به دل نمی زنند.
🌟در کل می توانم بگویم که کتاب عالی 👌بود اما خالی از اشکال نبود ۱.بعضی بخش ها بسیار سیاه و جنون آمیز بود مثل«چنگال»
۲.اعراب را موجوداتی خارج از آدم توصیف کرده بود و در مقابلشان گارد گرفته بود (در حالی که در هم قوم و نژادی آدم خوب و بد وجود دارد نباید به همه یک برچسب یکسان چسباند.)
۳.احساس کردم کمی با اعتقادات مذهبی مردم زاویه دارد (البته بیشتر به نظرم هدفش همون آدم های دو رو و کوته فکر تک بعدی است و به همه تعمیم نداده)
👈 من در میان کاراکتر های این داستان و جملات زیر در این کتاب احساس تنهایی و غریبگی صادق هدایت را دیدم«البته این نظر شخصی من است.»
(یک سال است که میان این مردمان عجیب و غریب زندگی می کنم.هیچ وجه اشتراکی بین ما نیست من از زمین تا آسمان با آن ها فرق دارم.)
(حس کرد که میان او و همه کسانی که دور او بودند گرداب ترسناکی وجود داشت که تاکنون به آن پی نبرده بود.)
(بیست سال بود که تک و تنها زندگی تارک دنیایی می کرد.)
(مردم به نظر او دیو و اژدها می آمدند.)
(آدم آرزو می کند که دور از آبادی در کنج دنجی باشد.)
(پنج سال بود میرزا حسین علی کنج انزوا گزیده و در را بر روی خویش و آشنا بسته)
✍️در پایان خواندن این کتاب را به همه توصیه نمی کنم به نظرم کتاب های صادق هدایت ممکن روی یکسری از افراد تاثیر نامطلوبی بگذارد 



      

45

        💥این کتاب را خواندم و قصد ندارم در این یاداشت درباره آن نظر بدهم ولی یه سوالی عمیقاً ذهنم منو مشغول کرده
مدام از خودم می پرسم چرا؟واقعا چرا؟؟🧐🤯
🌟یه احساس خاص وجود دارد که شاید شما هم تجربه کرده باشید.
.
.
.
.
🌟🧐آیا تا به حال با شخصیت های یک داستان احساس هم ذات پنداری کرده اید؟
 💫داستان این کتاب درباره سه بچه از خانواده ثروتمند و اشرافی هستند که به ناگهان یتیم می شوند مردی از اقوام دور آنها به قصد بالاکشیدن ثروتی که به ارث رسیده سرپرستی آنها را قبول می کند.در طول ما شاهد زجر و ظلم بر این کودکان هستیم. وقتی داشتم داستان را دنبال می کردم پیوسته علاقمند و منتظر این لحظه بودم که این بچه ها از آن وضعیت رهایی پیدا کنند من دلم برای آن ها می سوخت 💔🖤
💫اما حالا که کتاب را تمام کردم این سوال در ذهنم می چرخد «چرا باید برای شخصیت های خیالی که واقعی نیست ناراحت بشوم؟احساسات من واقعی هستند اما آن بچه یتیم ها فقط خیال هستند و وجود خارجی ندارند
✨چرا انسان باید نسبت به یک پدیده خیالی احساسات واقعی نشان بدهد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
📝این میزان تاثیر گذاری محصول چیه؟
🖍️قدرت احساسات انسانی که بی حد و مرز پیش می رود ؟
یا
🖍️قدرت تخیل انسان که مرز واقعیت و خیال را پاره می کند؟
✍️شما تویه چه داستان هایی از سرگذشت تلخ و مرگ یک قهرمان ناراحت و آزوده شدید؟ 🙃

      

24

        📚کتاب تله موش از آگاتاکریستی 
🎉مجموعه داستان های جنایی کوتاه است که طولانی ترین آنها که بیش از صد صفحه دارد داستانی به نام «تله موش»است.
💥 خلاصه از تله موش:در روزی از روزها زنی در لندن به قتل می رسد و در یاداشتی که از قاتل به جا مانده آدرس مسافرخانه ای (تازه افتتاح شده)کشف می شود دو روز بعد در زمانی که ارتفاع برف به بیش از یک و نیم متر می رسد پلیس به مول و ژیل (زن و شوهر صاحب مسافرخانه) خبر از حضور قاتلی در میان مهمانان می دهدو...
🌟این داستان به عنوان یک نمایشنامه عالیه👌 و دارای این نقاط قوت است:از اضافه گویی هایی که در برخی از داستان های کریستی وجود دارد خبری نیست؛همه مضنون هستند و توازن برقرار است.محیط و تعداد افراد محدود است و انگیزه قاتل کاملاً منطقی است و مادی (به خاطر پول 🤑)نیست.
🌟اما در نگاه به عنوان صرفا داستان باید بگم که عالی نیست و سطح متوسط دارد به دو دلیل:۱.قتل اینجا کسی است که در دوران نوجوانی همراه برادر و خواهرش مورد آزار و اذیت‌های شدید جسمی و روانی قرار گرفته حالا او قصد انتقام دارد او خیلی سریع وارد عمل می شود و دو نفر از آن اشخاص را می کشد درحالی که در پرونده های واقعی افراد با چنین وضعیتی با خونسردی قربانی خودشان را اول زجر و عذاب می دهند و بعد می کشند.پس انتظار می رفت قاتل مرحله به مرحله اول قربانی های خودش را زجر بده نه اینکه همینطوری بیاد بگه 😗یادته هشت سال بیش فلان..😙حالا بمیر 
(البته خوب چون این داستان نمایشنامه بوده تویه یک صحنه تئاتر نمی شود خیلی خشونت به خرج داد چون هدف سرگرم شدن است نه ترویج انزجار😱)
۲.یک سری از رویدادها به صورت تصادفی در پی هم قرار گرفتند به شکلی که اگر نبودند داستان شکل نمی گرفت که این هم جالب نبود.
✨✨در مورد بقیه داستان ها هم باید بگم چندان چنگی به دل نمی زند و حالت معمایی خاصی ندارند و عموماً ۲۰الی۳۰ صفحه هستند
✍️در صورتی که تمام رمان های آگاتاکریستی را مطالعه کردید و دوست دارید باز هم از او چیزی بخوانید می توانید این کتاب را مطالعه کنید در غیر اینصورت پیشنهاد نمیکنم 

      

70

        💥داستان سرو غمگین خوب بود اما عالی نبود 
🌟نمی خواهم درباره‌ این داستان توضیحی بدم چون ممکن داستان لو بره اما دوست دارم برداشت خودم از یکی از سبک های آگاتاکریستی با شما به اشتراک بگذارم.اگر داستان های آگاتاکریستی رو یک عروسی فرض کنید که یکی درون آن  کشته شده است.در این صحنه 
💫خود آگاتا با مخاطبش چا چا می رقصه 
🌟و تویه اندک فرصت هایی که  شما برای نگاه دقیق تر به اطراف به دست می آورد با مضنونین اصلی مواجه می شوید که دور شما حلقه زدند و دارند بندری می رقصند.
🌟و در آخر مجرم اصلی هم یک جایی میان مهمان ها نشسته و شمارو تماشا می کند و اگر احساس خطر کنه به بهانه شاباش کمی جلو می آید تا موقعیت خودش را امن کند و پوآرو هم حکم آن مهمان ناخوانده را دارد که سر زده می آید خونه طرف مهمانی و می خواهد فیلم عروسی را ببیند و از او می پرسه
✨چرا دهن شوهر خاله تون اینقدر بازه 😅مادام!!به نظرتون اون چه جور شخصیه! احتمال داره که چیزی مصرف کرده باشه!!
🌟و در همین حین که صاحب خونه داره توضیح می دهد به یکباره چشم های پوآرو گرد می شود و به تلویزیون اشاره می کند و می گوید این زن چاقی که داره وسط می رقصه و به زمین پا می کوبه کیه؟؟
👈پاسخ:زن دایی 
🌟پوآرو ابروها را در هم می کشد و با جدیت می گوید به نظرم مادام زن دایی تان با این وزن اگر روی مقتول لاغر اندام ما سقوط می کرد آیا...آیا...فکر نمی کنید که او با این وزن بتواند باعث مرگ مقتول ما شده باشد.به علاوه من ندیدم که شما رقص چاقو انجام بدهید چرا؟علت خاصی داشت ؟
👈پاسخ:چون چاقو گم شده بود 
💫پوآرو به فکر فرو می رود و سر تکان می دهد : صحیح؛ پس که این طور...
🌟🎉(کلا در بسیاری از داستان ها،آگاتاکریستی تلاش کرده با سرنخ های محدود و مخفی؛ مجرم را تا انتهای داستان در وضعیت سفید قرار بدهد💖)

      

88

        💥نقاشی های خیلی قشنگی داره دوست داشتم😍
🌟اما محتوا مثل کتاب (پسرک،اسب و...)
🌟تشکیل شده از نقاشی به علاوه یک سری جملات قصار و حکیمانه است که دارای ژرفا و عمق هستند 
🌟ولی جملات قصار و حکیمانه همانند یک کلید هستند و زمانی اثر گذارند که شما درباره اون جمله پیش زمینه ای داشته باشید و آن جمله مثل یک تلنگر چراغ داخل مغزتان را روشن کند.
برای مثال در کتاب جدیدی که دارم مطالعه میکنم (رستم و ضحاک از مهدی صلح جو)
✨این کتاب می گوید(خود جامعه در به وجود آمدن جنایتکاران نقش دارد) و در طول داستان این مفهوم به اشکال مختلف و در صحنه های مختلف به تصویر می کشد تا پیش زمینه ای برای انتقال مفهوم خود باشد.
🌟یا در کتاب شاهزاده کوچولو در همان صفحات اول با تصویر چیزی که ابتدا کلاه می نامند و سپس می گوید یک فیل در شکم مار بوآ است با این کار پیش زمینه را در شما ایجاد می کند که می توان به یک تصویر از نگاه های مختلف نگریست و چیزی متفاوت دید پس تک بعدی نباش! و قضاوت نکن و از زاویه دیگر ببین و در ادامه...

💫در پایان برای اثرگذاری جملات باید یک پیش زمینه ای وجود داشته باشد باید لامپی وجود داشته باشد که با جرقه‌ای روشن شود باید دری وجود داشته باشد که با کلید باز شود و در غیر این صورت کلید بدون در همچون کلید حسن است.
✍️درخت باید ریشه داشته تا در طوفان فکر و محتوای این جهان شلوغ بتوان دست ها را دورش حلقه کرد و جان سالم به در برد 
(این همه خوش یک جمله قصار است اما من پیشتر پیش زمینه درک آن را برایتان کاشتم😅)
      

45

        🌟داستان برزرک در قرون وسطی اروپا و در یک دنیای خیالی و فانتزی تاریک حول محور شخصیت گاتس، یک مزدور یتیم پیش می‌رود 
💫گاتس؛این قهرمان سیابخت در جستجوی راهی است برای باطل کردن نفرینی که به ناحق بر او گذاشته شده و در این راه...
💥نقاط قوت 
👈داستانی بسیار روان و پر از جزئیات 
👈تعلیق بسیار بالایی دارد و شما همواره دوست خواهید داشت بدانید که تویه جلد بعدی چه حوادثی رخ می دهد و پیچش داستانی و همچنین غافلگیری ها در زمان درست انجام شده 
👈شخصیت پردازی عالی دارد و تصویر سازی های خلاقانه و خیال انگیز 

💥 نقاط ضعف 
👈خیلی خشن است واقعا این همه خشونت لازمه؟ (نمی شد یکم مهربون تر بود😿)
👈نویسنده و نقاش این اثر چند سالی که فوت کرده😭 و داستان را به پایان نرسانده (البته که شاگردان او دارند داستان را ادامه می‌دهند.)
🎉🎉 می خواهم به طور خلاصه تفاوت های یک داستان مصور با یک داستان به صورت متن را توضیح بدم
😶‍🌫️تفاوت در کلیات 
✨در مانگا تصویر سازی و روایت داستان توسط نقاشی انجام می شود مزیت :این کار  باعث می‌شود که خوانندگان نیازی به استفاده از قوه تخیل خود برای ترسیم صحنه در ذهن نداشته باشند 
💫در داستان متنی خواننده مجبور است تا با توصیفاتی که نویسنده می نویسد از تخیل خود برای تجسم آن بهره بگیرد و در اینجا نویسنده باید آنچنان در نوشتن چیره دست به گونه‌ای بنویسد که خوانند بتواند آن را تجسم کند در غیر این صورت  خواننده از داستان فاصله می گیرد.
😶‍🌫️تفاوت در جزئیات 
✨مانگاکا(نویسنده داستان مصور)می تواند در یک تصویر کلی جزئیات فراوانی را اضافه کند ولی دست نویسندگان در  داستان متنی بسته خواهد بود چرا که نوشتن جزئیات فراوان باعث طولانی تر شدن متن می شود و  حوصله مخاطب را سر می برد 
😶‍🌫️آخرین تفاوت در نوع محتوا است 
✨داستان های مصور عموماً تخیلی هستند و در صد  کمی از آن ها واقع گرایانه ، طنز ،فلسفی و نقد کننده هستند و در مورد داستان های متنی عکس موضوع صدق می‌کند.

      

43

        🌟کتابی است به شکل داستان در داستان 
🌟داستان اول که پوسته کتاب است درباره زندگی یک خانم میان سال خانه دار در عصر حاضر است و افسردگی و تنهایی او را به تصویر می کشد.(دقیقا مثل همون سریال های ترکی تویه ماهواره است البته  نقطه ضعف نیست ولی جالب هم نیست😕)
✍️به هر حال او  در یک انتشارات کتاب🖨️ شغل پیدا می کند و کتاب ها را برای چاپ بررسی می کند که با یک کتاب📚 جالب روبه‌رو می‌شود که یک برشی از زندگی مولانا و شمس است (داستان دوم) و او مشغول مطالعه آن کتاب می شود و...
کل داستان کتاب ملت عشق حول محور داستان مولانا و شمس است .
💫نکته مهم :آنچه بین شمس و مولانا اتفاق افتاد یک داستان خیالی نیست بلکه بخشی از یک رویداد تاریخی و  واقعی است اما نویسنده رفرنسی از منابع تاریخی که بر اساس آن تصمیم به نگارش داستان نموده را ارائه نکرده (تویه نسخه ای که من دارم چیزی وجود ندارد.🤷🏻‍♀️) که این بدان معناست که نویسنده با دیده شخصی خود داستان شمس و مولانا را روایت می‌کند 
✨این کتاب یکی از پرفروش ترین ها در چند سال گذشته است و   از نظر ساختاری و ادبی در سطح متوسط است از زیبایی‌های ساختاری آن می توان به روایت داستان از نگاه شخصیت های مختلف اشاره کرد که بسیار جذاب است 
💥همچنین نویسنده چهل قانون را به نام چهل قانون عشق ارائه می دهد قانون هایی آبکی که حکمت خاصی در آن دیده نمی‌شود و این قوانین چیزهای جدید و خاصی نیستند منظورم این است که ارزش جدیدی را خلق نمی کند.
😶‍🌫️پیشنهاد من : بخوانید اما فقط برای سرگرمی اما به جای 📝 های لایت🖍️ کردن قانون های آن سری به اشعار مولانا بزنید و آن را بخوانید(مخصوصاً نی نامه که جزو ساده ترین و در عین حال ژرف اشعار اوست.) و تفکر کنید 🧐و آنگاه می بینید که می توان  از  درون اشعار او نه چهل قانون بلکه یک کتاب قانون تالیف کرد😍
هر کسی از ظّن خود شد یار من
                از درون من نجُست اسرار من🙃



      

30

        🌟کیمیاگر در نگاه اول یک داستان واقع گرایانه است.
🌌 یک سفر پر ماجرا برای یافتن کیمیا (گنج)اما این تمام ماجرا نیست و در دل این داستان زیبایی خاصی نهفته و این زیبایی همان نکات قابل تأمل آن است که شما را  یک سفر  درونی دعوت می کند.
🌟کیمیاگر به ما نشان می دهد که یک داستان خوب حتماً نباید ۶۰۰ الی ۴۰۰۰ صفحه محتوا ،۲۰۰۰تاشخصیت و پنجاه داستان فرعی داشته باشد 
✍️نویسنده مفاهیم ژرفی را در داستان به کار برده و جملاتی را که گفته در سخن بزرگانی چون مولانا هم می توان آن را یافت 
👈اول ماجراجویی با  یک  خواب  شروع می شود  و با روایت یک خواب دیگر قفل ماجرا باز می شود و نویسنده به زیبایی با شکل دادن این ارتباط یک معنا برای آن می سازد 
🎉نکات فنی داستان به طور مختصر 
 ساختار ساده و تعلیق  مطلوب است و مخاطب را تا انتها با خود همراه می کند
فضا سازی و شخصیت پردازی مناسب 
پرهیز از اضافه گویی و همچنین بال دادن های اضافی به داستان های فرعی 
نثر ساده و روان ،جملات کوتاه و استفاده از آرایه ادبی در حد متعارف 
💖در پایان خواندن آن را به همه توصیه میکنم 


      

43

        داستان این کتاب همانند دیگر کتاب های ژول ورن درباره ماجراجویی و سفر است و این بار نوبت به عماق اقیانوس است با زیر دریای عظیمی به نام ناتیلوس که درون آن همچون قصری مجلل است و ما داستان را از نگاه پروفسور آرونا می بینیم.او به همراه مباشر خود کانسیل و مردی به نام ند  در آن زیر دریایی مرموز و پیشرفته اسیرشده اند و ناخدا مردی است قد بلند به نام ناخدا نمو،کسی که قسم خورده دیگر هرگز بر روی خشکی قدم نگذارد،او شجاع ،دلیر و کاردان است و...
در این نسخه که من مطالعه کردم (نسخه خلاصه) کلا چهار شخصیت که در بالا معرفی کردم حضور داشتند و  بقیه شخصیت ها محو بودند و فضا سازی و توصیفات شکل کلی و محدودی داشت و این باعث می شد برخی جاها ارتباط با داستان کم بشود و انتظار داشتم وقتی در کف دریا هستیم نویسنده یک تصویر پر جزئیات و تصویری روشن از آن ارائه بدهد که اینطور نبود که این موضوع تا حد زیادی خوش آیند نبود (البته شاید در نسخه کامل تر آن بیش از ششصد صفحه است اوضاع متفاوت تر باشد من نمی دانم)
در کل که کل داستان های ژول ورن حس ماجراجویی و اکتشاف را در دل هر خواننده ای بیدار می کند
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

37

23

        به عنوان یک داستان معمایی ،پلیسی بسیار جذاب بود در ابتدا شروع خوبی بداشت و با قتل رییس موزه شروع شده و یک شخصیت زال را با لباسهای مذهبی در تصویر دیدیم اما بلافاصله بعد از آن داستان کند شد که اصلأ جالب نبود و یک سری دیالوگ های اضافی هم داشت تا اینکه به یک تعادلی رسید
زبان داستان ساده است اما زمخت بدون ظرافت ادبی است 
ایده نوشتن این داستان به نظر از  راز و رمز های درون نقاشی های داوینچی به ذهن نویسنده رسید و چراغ نوشتن را روشن کرده 
چیزی که نویسنده درباره جام مقدس در تابلوی شام آخر می گوید درست به نظر می رسد چراکه در آن دوران داوینچی تمام یاداشت های خود را به طور برعکس می نوشت و تسلط بر ریاضیات ، هندسه و همچنین علم کالبد شکافی  مسئله عمدی بودن  را پر رنگ می کند .
اما اینکه داوینچی،دن براون  و یکسری افراد دیگر بگویند که بله این بود مسیح صرف گفته آنها دلیل بر وجود حقیقت نمی شود من به اطلاعاتی درباره مسیحیت و سیر تحولات آن ندارم اما روایت نویسنده را هم نمی پذیرم چون با جانبداری خاصی این رویداد تاریخی را تعریف می کند و بی طرف نیست پس من فقط به آن به چشم یک داستان نگاه میکنم نه واقعیت 
ضمناً یک فیلم هم با همین عنوان ساخته شده که خوب شروع بهتری دارد
      

37

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.