کائوروکو واگوری

کائوروکو واگوری

@wagurikaoruko
عضویت

مرداد 1404

127 دنبال شده

146 دنبال کننده

                از خودت بگو...

              

یادداشت‌ها

نمایش همه
Vagabond
Vagabond جلد 14

5.0

1

        🌟۳۷جلد از این داستان منتشر شده 
🌟که چند جلد(از جلد۱۴شروع میشه)از این مجموعه به ساساکی کوجیرو رقیب موساشی تعلق دارد کوجیرو که یک شمشیرزن نوخبه و ناشنواست با اینکه چند جلد به این شخصیت اختصاص داره و ما سیر رشد او رو از کودکی تا جوانی می بینیم.اما نمی شه چیز زیادی نمی شه در موردش گفت چرا چون ما هیچ مونولوگی از این شخصیت نداریم هیچ چیزی از احساسات درونی نمی دونیم فقط رفتارهاشو می بینیم در حالی که ما در طول داستان تویه مونولوگ های زیادی احساسات شخصیت های دیگر را می خوانیم و این به نظرم یک نقص بزرگه چرا که صدای درون فکر ما از حنجره ما شکل نمی گیرد و از گوش شنیده نمی شود بلکه درون ذهن ماست حالا اگر کسی کرد و لال باشد دلیل نمی شود که ما نتوانیم از صدای درون ذهنش به صورت مونولوگ آگاه بشیم. که واقعا این خیلی بده بعد در جلد ۱۷ ما یک شاهد یک نبرد هستیم نبرد بین کوجیرو با یک دسته سرباز فراری که این بخش نمی سه گفت یکی از جذابترین ها اما به نظرم یک بار احساسی و مفهومی خوبی به داستان می دهد 
✍️در کل در این داستان تا اینجا کوجیرو مثل یک انسان اولیه نمایش داده شد که وحشیانه می جنگه و بعد به شهوت مشغول است یه چیزی مثل یک حیوان وحشی 
      

14

        💥تویه این یادداشت می خواهم درباره بعضی از شخصیت ها توضیحاتی بنویسم چون این کاراکترها جوهره انسانی قوی دارد به آدم های واقعی خیلی نزدیک هستند.
😮‍💨هیودن ماتاهاچی 
دوست و رفیق موساشی است حضور اون تویه این داستان به جورایی شکل نمادین داره اون نماد آدم های سست و بی اراده است.آدم هایی که به راحتی دورغ می گن و به این و اون آویزونن. حضور اون و اراده ضعیفش باعث برجسته تر نمایش دادن اراده موساشی می شود که این به نظرم عالی بود که یه شخصیت مکمل است که کمک می کنه تا ما رشد فکری موساشی رو با مقایسه کردن بین این دو  بهتر درک کنیم 
😍راهب تاکوآن سوهو (تاکوان)
شخصیت بعدی که شخصیت مورد علاقه من بود راهب تاکوان بود حرف های اون و لحن گرم کلامش منو یاد تیک نات هان می اندازد (راهب و نویسنده آرامش در هر قدم)
این شخصیت تاکوان مثل همه راهب های دیگر حرف هایی درباره ذن و آرامش حرف می زند اما یه تفاوت اینکه اون تا حدودی ساختارشکن هست به همه چیز به شکل مطلق و صرف نگاه نمی کنه و بار ها وسط پند دادن حرف هایی می زنده که مخاطب را به فکر فرو می برد جزئیات چهره اش خیلی زیاده که به نظرم این کمک کرد  که شخصیت اون بیش از حد واقعی به نظر برسد (البته  در دنیای واقعی راهبی به این نام وجود داشته اما خوب این تصویری که در اینجا ساخته شده جالبه)
😤ننه هیودن(مادر ماتاهاچی)
در خیلی از بخش های داستان حضور دارد اما هیچ اثرگذاری ندارد و عملا هیچ اتفاقی و حادثه ای که تویه روند داستان موثر باشد نقشی ندارد اما چرا هست آیا فقط یک شخصیت فرعی است که برای کش دادن داستان و تمرکز زدایی از سایر شخصیت ها حضور دارد؟خوب خیر؛این شخصیت هم بیشتر حالت نمادین دارد نمادی از انسان هایی است که با برداشت های ذهنی نادرست نسبت به دیگران کینه می گیرند بدون اینکه از حقیقت آگاه باشند به بد گویی از دیگران می پردازند نمونه این جور آدم ها در دنیای واقعی امروز کم نیستند 
😍اوتسو 
یک دختر دوست داشتنی که عاشق موساشی است یک شخصیت مهربان و چندان چیزی برای تحلیل یا نمادین دونستن این شخصیت وجود ندارد.میاموتو موساشی دنیای واقعی از زن ها به طور کامل خودداری می کرده و تویه عمرش نه زناشویی داشته و نه ازدواج کرده ولی موساشی (تاکه) داستان ما عاشق اوتسوئه و تویه رویاهاش اون رو در آغوش می کشه اما اینکه در این داستان آن ها به هم می رسند یا نه مشخص نیست چون داستان نصفه رها شده (اما تصور من اینه که نمی رسند.)
✍️دریک شخصیت دیگر هم هست که تویه یه یاداشت دیگر در موردش می نویسم.
      

18

        💥مانگای بی خانمان  (داستان مصور ژاپنی)
👈این داستان در واقع شرح آمیخته با خیال از زندگی شمشیر زن افسانه‌ای ژاپن (موساشی) است.مردی که شهر به شهر می رود و به قصد مشهور شدن شمشیرزن های دیگر را به دوئل مرگ یا زندگی فرا می خواند.
(این شخصیت واقعی است او صاحب سبک دو شمشیر و نویسنده کتاب فلسفی پنچ حلقه است و بخش زیادی از عمر خودش رو به سفر کردن پرداخته و طریقه شمشیر را هدف قرار داده)
✨شما انتظار دارید که یه داستان حماسی و پر از مبارزه سر شار از هیجان باشد👌 اما برخلاف این‌همه خون و خون‌ریزی این داستان به قصه آرامش بخشه😅!!و این خیلی عجیبه🧐 خشونت درونش هست اما زننده و انزجار آمیز نیست و اذیت کننده نیست و خط داستانی آرام یکنواختی داره و خبری از غافلگیری ها و پیچش های ناگهانی نیست 🙃

🌟نقاشی های این داستان فوق‌العاده با زیبا و پر جزئیات هستندو تمام آنها با یک نوع قلمرو و ابزار سنتی نقاشی شده اند که این باعث این کتاب مصور یک شاهکار هنری متمایز باشد.🤯
✨💫شخصیت پردازی خوبی به صورت گرفته به شکلی که ما رشد و پرورش برخی از شخصیت ها رو از کودکی تا زمان حال را می بینیم که این به درک ما کمک می کند. خط داستانی به شکل کامل روی شخصیت اصلی متمرکز نیست و در طول داستان ما سرگذشت دیگر شخصیت ها را هم می بینیم و چیزهای زیادی درباره شخصیت هایی مثل کوجیرو،ماتاهاچی،اوتسو، راهب تاگوان و ... 
🌟و همچنین کودکی و نوجوانی موساشی بر همراه جوانی او به تصویر کشیده میشه و موساشی قهرمان داستان ماست که یک شخصیت خاکستریه!! یک آدم کش که بدون هیچ شرمی با خوی حیوانی هرکس که با اون مبارزه کنه رو می کشه 
✨✨اون عاشق مبارزه است مبارزه ای که تهش بکش یا کشته شود باشه 
💫اون یک خلأ درون خودش داره که می خواهد با بهترین شدن اون را در کنه 
✨در ابتدا شخصیت دوست داشتنی نیست اما هر چه با تغییرات درونی،اراده و عزم او  همراه می شوید به نقطه ای می رسید که نظرتان عوض می شه 
👈البته موساشی داستان ما با موساشی واقعی قرن ۱۶ام  از نظر ظاهری و این جور چیزها چندان شباهتی ندارد موساشی واقعی اگزمای پوستی داشته و به نظر زیاد  ظاهر جالبی نداشته💔 اما این یکی قد بلند و خوش قیافه است ❤️
🌟🌟اما این داستان نقات ضعفی هم دارد 
1️⃣مانگاکا داستان به اتمام نرسونده و بیش از ده ساله که رها کرده 
2️⃣چهره بعضی شخصیت ها بدجوری شبیه هم هستند که شکلی که باید نگاه کنی ببینی اسمشون چیه
3️⃣طریقه شمشیر چیزی که خیلی در این داستان باهاش مواجه می شویم اما یک تعریف واحد برایش ارائه نشده که دقیقاً چیه 
💥💥✍️خوب شباهت های این داستان با دیگر داستان ها 
🌟فضای داستان منو  یاد  مجموعه فیلم های شمشیرزن دوره‌گرد  می اندازه و همچنین شخصیت اون داستان هیتوکیری باتوسای شباهت جالبی با موساشی داره هر دو تا از  نوجوانی خوی وحشی گری داشتن هر مدت زیادی سرگردان بودن و هر آدم های زیادی کشتن و هردو یک زخم (یکی روی صورت یکی روی پا)برداشتن که مسیرشون را عوض کرد 
✨✨همچنین بی خانمان و شخصیت موساشی با شخصیت تورفین تویه حماسه وینلند هم  از نظر سیر تحول شخصیتی خیلی خیلی شبیه هستند هر دو تویه روستا به کشاورزی می پردازند و زمین معمولی را تبدیل به زمین کشاورزی می کنند.

      

21

        💥داستان مصور بی خانمان 
🌟خلاصه: در میان انبوه جسد ها و دریای خون جنگجویان بر زمین گلی و دود خاکستری که در هوا پخش می شد تاکو و ماتاهاچی دو جوان هفده ساله از خونین ترین جنگ قرن۱۶ام جان سالم به تر بردند و هر یک راهی را برگزیدند.
✨تاکوی داستان ما تصمیم گرفت زیر آسمان آبی قوی ترین شمشیرزن بشه اونکه از کودکی بچه اهریمن خطاب می شد سفر را آغاز کرد و شهر به شهر شمشیرزنانه به نام را به مبارزه طلبید مبارزه مرگ و زندگی بکش یا کشته بشو...
👈شاید به نظر برسه این یه داستان پر از مبارزه و کشت و کشتاره؛بله هست اما این فقط ظاهر داستانه 
✨✨در باطن سفر تاکو (موساشی) یک سفر درونیه!! اون طرد ترد شده و یه حفره ای درون خودش داره اون می خواد با طریقه شمشیر این خلع درونی پرکنه اما وقتی به کلمه بهترین نزدیک می شه یه حالتی از پوچی بهش غلبه پیدا می کنه .اما اون تسلیم نمی شه.
💫 اون برای پیداکردن معنای زندگی می جنگه اون از خودش می پرسه چرا من اینجا هستم؟چرا؟چرا؟ و در حالی که دیگران سعی می کنند اونو به داشتن یه زندگی عادی مجاب کنن اون با اراده خودش همه چیز رو کنار می زنه و راه خودشو ادامه می دهد اون بی خانمانه نه چون جایی برای موندن ندارد نه  بی قراری و عطش اون بهش اجازه یکجا بند شدن و پابند شدن را نمی‌دهد.
✍️این یک سفر تأمل برانگیزه و من شدیداً خواندن و تماشای اون را پیشنهاد می کنم و ادامه توضیح بمونه برای یادداشت جلد دوم.
      

18

        💥مرگ یزدگرد سوم
🌟خلاصه:روزی در خانه آسیابان فقری  سربازان جسد پادشاه یزدگرد سوم پیدا می کنند و سردار و موبد، خانواده آسیابان را قاتل می دانند و تصمیم به اعدام  آن ها می گیرند.حال آسیابان؛زنش و دخترش برای نجات جان خود وقایع قبل از مرگ شاه و دلیل و غیر را تعریف می کنند و...
✨داستان ابتدا حالت معمایی دارد اما رفته رفته تبدیل به شرح یک روایت می شود.اول داستان در ذهن آدم سوال ایجاد می کنه که چرا و چگونه پادشاه در خانه یک آسیابان کشته شده و شما مشتاق به یافتن پاسخ و دانستن اتفاقات کش مکش های قبل از مرگ پادشاه می شوید.اما از یک جایی به بعد یکم حوصله سر بر می شود
✨✨ ولی ولی نزدیک آخرای داستان با یک پیچش داستانی عالی همه چیز دوباره جالب و جذاب می شود از صفحات پایانی می شود خیلی تفسیر ها بیرون کشید و می شود خیلی چیز ها در موردش گفت به هر حال سبک نگارش را دوست داشتم مخصوصا آن جملات کوتاه ،آهنگی و تکرار شونده ریتم و لحن  خوبی به گفت و گو ها داده بود.
✍️در نهایت اگر می خواهید یک داستان نسبتا کوتاه پر عمق ،متفاوت و ماندگار بخوانید این داستان را پیشنهاد می کنم.
      

16

        💥سفر به اعماق زمین 
🌟گوش کردن به این کتاب یک لبخند بزرگ روی صورتم انداخت و حس خوبی را به من منتقل کرد حسی همانند سرزندگی 😄 حقیقتا! مدتی هست که از مطالعه یکسری کتاب ها خسته شده بودم .  چه کتابهایی ؟؟کتاب های جنایی و همچنین 
کتاب هایی که با شعار هر چه دارک تر؛
پر طرفدار تر نوشته شده بودند.  
✨خلاصه و داستان از اینجا شروع می شود که پروفسور قصه ما در یک کتاب متعلق به قرن ۱۶ام یک نقشه پیدا می کند البته نه یک نقشه گنج بلکه نقشه و مسیر یک راه سفر پرماجرا در عماق زمین پس به همراه برادر زاده خود هندری(اکسل) بار سفر می بندند.از دهانه آتشفشان خاموش پایین می روند و با دنیایی ناشناخته ،مرموز و پر از شگفتی روبه رو می شوند و...
💫و در این کتاب بیان جزئیات و تصویر سازی به خوبی رعایت شده بود و تو را همراه خودش به درون دنیای زیر زمین می کشاند جایی که در ابتدا گمان می کنی قرار است با داستانی واقع گرایانه مواجه بشوی ولی ماجراجویی تو را نه به عمق زمین بلکه به عمق خیال می کشاند مکانی پر از چالش های مختلف از هزار تو گرفته تا مواجه با انزوا و طبیعتی ناشناخته 
✍️من اول نسخه صوتی آن را گوش کردم و بعد نسخه کمیک آن را خواندم و لذت بردم و به شما هم پیشنهاد می کنم که هر دو نسخه را بخوانید و گوش دهید
      

8

        💥انجمن شاعران مرده 
🌟وقتی که این اسم به گوشتان می خورد شاید این تصویر در ذهنتان شکل بگیرد که شاعرانی همچون سعدی ،حافظ خیام و رودکی از قبر هایشان برمی خیزند و در گوشه ای دنج و تاریک درباره زندگی ،عشق و دلدادگی مشاعره می کنند.
😙اما نه اینطور نیست 
✨خلاصه: داستان درباره یک دبیرستان است.یک مدرسه برتر که برپایه اصول خلل ناپذیری استوار است معلم ادبیات جدیدی پا به این مدرسه می گذارد او با سبک تدریس منحصر به فرد و ساختار شکن خود آزادی عمل را در آنها بیدار می کند و بچه ها سر شب در گوشه دنجی جمع می شوند آزادانه گفت وگو می کنند و نام آن «انجمن شاعران مرده» می گذارند و...
(البته خیلی قبل پیش هم آن انجمن وجود داشته)
💫نقات قوت: شخصیت پردازی های دوست داشتنی ؛نوجوانانی با ظرافت ها ،خلق و خوی متناسب با سن خود و همچنین ضعف ها و  حساسیت ها ،ریتم داستانی آرام اما آرامش بخش (کل داستان به شکل یک برش از زندگی است.)،و توصیفات معقول ،استفاده از حرکت های نمادین و نماد سازی
✨مفاهیم :در این زمینه این داستان حرف های زیادی گفتن دارد و ما با مدرسه ای روبه رو هستیم که بر پایه اصول خلل ناپذیر خود پیش می رود و هر چه غیر آن باشد نمی پذیرد (تک بعدی) و در ادامه نشان می دهد که این موضوع چگونه می تواند خلاقیت را محکوم یا سرکوب کند (البته به نظرم متاسفانه به خوبی به این موضوع پرداخته نمی‌شود ) و همچنین والدین سلطه گر را به تصویر می کشد چیزی که در حال حاضر در جامعه خودمان هم شایع است.
👈این کتاب برگرفته از فیلم نامه ،فیلمی به همین عنوان است  مثل اینکه اول فیلم بود و بعد کتاب منتشر شده اما باید حال انتظار می رفت در کتاب قدری عمیق تر به موضوعات پرداخته شود چون فضا برای کند و کاو عمیق تر  فراهم بود ولی این کار صورت نگرفت تا در حد همان فیلم نامه باقی بماند.
✍️در کل با وجود تمام نقص ها چه از نظر فنی و چه از نظر عمیق نشدن در مفاهیم باید گفت که این کتاب تلنگر ی است برای آگاه شده از یکسری موضوعاتی که کمتر مورد توجه قرار می گیرند و مطالعه آن خالی از لطف نیست اما به نظر تماشای فیلم این داستان می تواند جذاب تر باشد.(سلیقه ای هست)

      

62

        💥من می خواهم از یک دیده دیگر به این داستان نگاه کنم و آن را در یک زمانی منظم کنم.
🌟متن زیر خلاصه ای از داستان است.
💫روزی روزگاری (هزار سال پیش) در شهر دو برادر دوقلوی که  از هر نظر تماماًعین هم بودند.آنها سفر می کردند و به تجارت می پرداختند
💫یکی از آنها در هند عاشق دختر رقصنده ای می شود با او ازدواج می کند و از این ازدواج یک پسر متولد(شخصیت اصلی داستان)می شود.
💫از قضا برادر دیگر عاشق آن دختر می شود و خود را جای برادر خود جا می زند و زن را فریب می دهد.
💫پس کش مکشی شکل می گیرد از آنجا هیچ کس حتی خود زن هم نمی تواند بین دو برادر همسر خود را تمیز بدهد.پس مراسم مذهبی انجام می دهند دو برادر داخل قفس مار ناگ(ماری مقدس و سمی)می اندازند تا مار دروغ گو را نیش بزند و مار یکی از برادران را گزید و کشت و آن یکی که زنده بیرون آمد. از فرط ترس مجنون شد و دیگر خود را نمی شناخت موهایش سفید همانند پیرمرد شد 
پسر را به ایران و شهر ری پیش عمه اش می فرستند و مادرش همراه نوزاد یک بطری شراب آغشته به سم مار ناگ به عنوان یادگاری به او می دهد
✨او در خانواده عمه اش بزرگ شد.با آن هیزم رنجی که  سرگذشت والدین بر دوش او گذاشته بودند.او بزرگ می شود.عمه اش میمرد.دختر عمه اش او فریب می دهد.تا با او ازدواج کند.ازدواجی که فقط اسمش ازدواج بود و زن در دنیای خودش بود و به هر کسی به غیر او تن می داد همین  جرقه ای برای روشن شدن آتش رنج او شد آتشی که هیزم آن فراهم بود.
✨مرد جوان با همه اینها عاشق اوست اما هرچه به دیوار های چاه رنج چنگ می کشد بی فایده است لحظه به لحظه پایین تر می رود احساسات نا خوش آیند بیشتر به او هجوم می آورند تا بالاخره به ته چاه رنج می رسد جایی که دیگر رنج معنای دیگری برای او پیدا می کند و از آن لذت می برد و خود را نیمچه خدا می نامد چرا چون مردمان در برابر رنج به خدا پناه می برند در حالی که او از آن لذت می برد و همه چیز را ساختگی می پندارد و به پوچی می رسد و سر انجام که به مرگ نزدیک می شود هم از آن می ترسد و هم آن را دوای درد خود می داند و سر انجام با نفرتی گرم و شهوانی همسر خود را به قتل می رساند

🌟و گوی هزار سال بعد او تناسخ می یابد و حال مرد جوانی است در عصر حاضر که روی قلمدان ها نقاشی می کشد یک نقاشی تکرار شونده از یک درخت و پیرمردی که زیر سایه آن نشسته و در مقابله او در آن سوی رودخانه دختری جوان با لباس ابریشمی سیاه شاخه گل نیلوفری را به او پیشکش می کند.این تصویر ها زخم های کهنه را باز می کنند و چشمان آن دختر خاطرات شوم و پر از رنج را برای او بیدار می کنند و او در حالتی از سرمستی در خیال به اعماق ذهن می رود و تمام آنچه که هزار سال پیش رخ داده می بیند گویی حوری درون نقاشی های او همان همسر او در هزار سال قبل است که با حضور خود و یاد آوری آن خاطرات عذاب آور قصد رنج دادن او او را دارد(انتقام) تا در نهایت مرد جوان در رویارویی با این عشق و رنج بدشگون آن، جان می بازد و می میرد.
💥پیامی که من دریافت کردم:عشق رنج است،میسوزاند،موهبت نیست بلکه نفرین است.
👈(نکته در رمان اشاره ای به واژه تناسخ نکرده اما وجود خاطراتی که مال اوست ولی آن را تجربه نکرده حالتی است که در تناسخ رایج است)
✍️نکته۲:تمام این داستان به صورت پراکنده است و داستان از اینجا شروع میشه که نقاش جوان که روی قلمدان ها نقاشی می کند تصمیم می‌گیرد از احساسات آشفته خودش برای سایه خودش بنویسد.
✍️نکته۳:یکی از لقب های صادق هدایت «میرزا قلمدون»است و اگر این را در کنار  شخصیت نقاش که قلمدان رنگ می کند و همچنین سایه او قرار بدهیم به نظر می رسد که نام آن سایه :صادق هدایت باشد. که ایستاده و خیال پردازی ها و انفعالاتی که ذهنش می نویسد را بی دخالت می بیند و چرا که در جایی درون این کتاب شخصیت اصلی می گوید «شاید تمام این سایه ها همه سایه من باشد»
✍️درباره اسم کتاب هم برداشتی به ذهنم رسید اگر چشمان یک پرنده را ببندیم چه می شد؟ آن پرنده به در و دیوار می خورد 
که این همان (آشفتگی) است 
✍️حالا فکر کن از بین این همه پرنده چرا صادق هدایت بوف(جغد) را انتخاب کرده چرا یک مثلاً لک لک را انتخاب نکرده و اسم کتاب را لک لک کور نگذاشته؟
✍️چون از بین پرنده ها جغد بزرگترین چشم ها رو دارد چشمان گرد و قلمبه ای که حتی شب را هم مثل روز می ببینه 
و اینکه طبق باور ها پرنده ای شوم و نحس است 


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

29

        سه قطره خون یک مجموعه ای داستانی دیگر از صادق هدایت 🖤
🌟اول که شروع به خواندن داستانها کردم به نظرم خیلی تیره و جنون آمیز بود اما هرچه بیشتر بیش رفت ...
✨✨از سه داستان صورتک ها ،طلب آمرزش و مردی که نفسش را کشت خیلی خوشم آمد چون به زیبایی ریاکاری و دو رویی را به تصویر کشیده بود و تصویری که به شخصه به چشم چنین آدم هایی را دیدم و...
🥳از این ها بگذریم متن کتاب بسیار روان بود آدم را خسته نمی کرد و حوصله سر نمی برد بسیار از ضرب المثل و شعر در جای درست استفاده کرده بود.
🌟🌟قلم او هیچ حد و مرزی ندارد بسیار راحت و بی پرده درباره هر چیزی می نویسد و تصویر سازی می کند و انگار زیاد برایش مهم نبود که اعده ای با او بر سر این نوشته سر ستیز و دشمنی بگیرند.
🌟داستان «داش آکل💖» هم بسیار عالی بود اما با بقیه داستان های این مجموعه که خیلی فضای تاریکی دارند چندان جور نبود.
✨تویه این مجموعه داستان ها به تکرار ما می توانیم «کودک همسری😡» را ببینیم مخصوصا در داستان محلل که به طور واضح به تصویر کشیده شده بود 
💫داستان «سه قطره خون»هم متوسط بود و بقیه داستان های که اسمی ازشون نبردم چنگی به دل نمی زنند.
🌟در کل می توانم بگویم که کتاب عالی 👌بود اما خالی از اشکال نبود ۱.بعضی بخش ها بسیار سیاه و جنون آمیز بود مثل«چنگال»
۲.اعراب را موجوداتی خارج از آدم توصیف کرده بود و در مقابلشان گارد گرفته بود (در حالی که در هم قوم و نژادی آدم خوب و بد وجود دارد نباید به همه یک برچسب یکسان چسباند.)
۳.احساس کردم کمی با اعتقادات مذهبی مردم زاویه دارد (البته بیشتر به نظرم هدفش همون آدم های دو رو و کوته فکر تک بعدی است و به همه تعمیم نداده)
👈 من در میان کاراکتر های این داستان و جملات زیر در این کتاب احساس تنهایی و غریبگی صادق هدایت را دیدم«البته این نظر شخصی من است.»
(یک سال است که میان این مردمان عجیب و غریب زندگی می کنم.هیچ وجه اشتراکی بین ما نیست من از زمین تا آسمان با آن ها فرق دارم.)
(حس کرد که میان او و همه کسانی که دور او بودند گرداب ترسناکی وجود داشت که تاکنون به آن پی نبرده بود.)
(بیست سال بود که تک و تنها زندگی تارک دنیایی می کرد.)
(مردم به نظر او دیو و اژدها می آمدند.)
(آدم آرزو می کند که دور از آبادی در کنج دنجی باشد.)
(پنج سال بود میرزا حسین علی کنج انزوا گزیده و در را بر روی خویش و آشنا بسته)
✍️در پایان خواندن این کتاب را به همه توصیه نمی کنم به نظرم کتاب های صادق هدایت ممکن روی یکسری از افراد تاثیر نامطلوبی بگذارد 



      

59

        💥این کتاب را خواندم و قصد ندارم در این یاداشت درباره آن نظر بدهم ولی یه سوالی عمیقاً ذهنم منو مشغول کرده
مدام از خودم می پرسم چرا؟واقعا چرا؟؟🧐🤯
🌟یه احساس خاص وجود دارد که شاید شما هم تجربه کرده باشید.
.
.
.
.
🌟🧐آیا تا به حال با شخصیت های یک داستان احساس هم ذات پنداری کرده اید؟
 💫داستان این کتاب درباره سه بچه از خانواده ثروتمند و اشرافی هستند که به ناگهان یتیم می شوند مردی از اقوام دور آنها به قصد بالاکشیدن ثروتی که به ارث رسیده سرپرستی آنها را قبول می کند.در طول ما شاهد زجر و ظلم بر این کودکان هستیم. وقتی داشتم داستان را دنبال می کردم پیوسته علاقمند و منتظر این لحظه بودم که این بچه ها از آن وضعیت رهایی پیدا کنند من دلم برای آن ها می سوخت 💔🖤
💫اما حالا که کتاب را تمام کردم این سوال در ذهنم می چرخد «چرا باید برای شخصیت های خیالی که واقعی نیست ناراحت بشوم؟احساسات من واقعی هستند اما آن بچه یتیم ها فقط خیال هستند و وجود خارجی ندارند
✨چرا انسان باید نسبت به یک پدیده خیالی احساسات واقعی نشان بدهد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
📝این میزان تاثیر گذاری محصول چیه؟
🖍️قدرت احساسات انسانی که بی حد و مرز پیش می رود ؟
یا
🖍️قدرت تخیل انسان که مرز واقعیت و خیال را پاره می کند؟
✍️شما تویه چه داستان هایی از سرگذشت تلخ و مرگ یک قهرمان ناراحت و آزوده شدید؟ 🙃

      

25

        📚کتاب تله موش از آگاتاکریستی 
🎉مجموعه داستان های جنایی کوتاه است که طولانی ترین آنها که بیش از صد صفحه دارد داستانی به نام «تله موش»است.
💥 خلاصه از تله موش:در روزی از روزها زنی در لندن به قتل می رسد و در یاداشتی که از قاتل به جا مانده آدرس مسافرخانه ای (تازه افتتاح شده)کشف می شود دو روز بعد در زمانی که ارتفاع برف به بیش از یک و نیم متر می رسد پلیس به مول و ژیل (زن و شوهر صاحب مسافرخانه) خبر از حضور قاتلی در میان مهمانان می دهدو...
🌟این داستان به عنوان یک نمایشنامه عالیه👌 و دارای این نقاط قوت است:از اضافه گویی هایی که در برخی از داستان های کریستی وجود دارد خبری نیست؛همه مضنون هستند و توازن برقرار است.محیط و تعداد افراد محدود است و انگیزه قاتل کاملاً منطقی است و مادی (به خاطر پول 🤑)نیست.
🌟اما در نگاه به عنوان صرفا داستان باید بگم که عالی نیست و سطح متوسط دارد به دو دلیل:۱.قتل اینجا کسی است که در دوران نوجوانی همراه برادر و خواهرش مورد آزار و اذیت‌های شدید جسمی و روانی قرار گرفته حالا او قصد انتقام دارد او خیلی سریع وارد عمل می شود و دو نفر از آن اشخاص را می کشد درحالی که در پرونده های واقعی افراد با چنین وضعیتی با خونسردی قربانی خودشان را اول زجر و عذاب می دهند و بعد می کشند.پس انتظار می رفت قاتل مرحله به مرحله اول قربانی های خودش را زجر بده نه اینکه همینطوری بیاد بگه 😗یادته هشت سال بیش فلان..😙حالا بمیر 
(البته خوب چون این داستان نمایشنامه بوده تویه یک صحنه تئاتر نمی شود خیلی خشونت به خرج داد چون هدف سرگرم شدن است نه ترویج انزجار😱)
۲.یک سری از رویدادها به صورت تصادفی در پی هم قرار گرفتند به شکلی که اگر نبودند داستان شکل نمی گرفت که این هم جالب نبود.
✨✨در مورد بقیه داستان ها هم باید بگم چندان چنگی به دل نمی زند و حالت معمایی خاصی ندارند و عموماً ۲۰الی۳۰ صفحه هستند
✍️در صورتی که تمام رمان های آگاتاکریستی را مطالعه کردید و دوست دارید باز هم از او چیزی بخوانید می توانید این کتاب را مطالعه کنید در غیر اینصورت پیشنهاد نمیکنم 

      

70

        💥داستان سرو غمگین خوب بود اما عالی نبود 
🌟نمی خواهم درباره‌ این داستان توضیحی بدم چون ممکن داستان لو بره اما دوست دارم برداشت خودم از یکی از سبک های آگاتاکریستی با شما به اشتراک بگذارم.اگر داستان های آگاتاکریستی رو یک عروسی فرض کنید که یکی درون آن  کشته شده است.در این صحنه 
💫خود آگاتا با مخاطبش چا چا می رقصه 
🌟و تویه اندک فرصت هایی که  شما برای نگاه دقیق تر به اطراف به دست می آورد با مضنونین اصلی مواجه می شوید که دور شما حلقه زدند و دارند بندری می رقصند.
🌟و در آخر مجرم اصلی هم یک جایی میان مهمان ها نشسته و شمارو تماشا می کند و اگر احساس خطر کنه به بهانه شاباش کمی جلو می آید تا موقعیت خودش را امن کند و پوآرو هم حکم آن مهمان ناخوانده را دارد که سر زده می آید خونه طرف مهمانی و می خواهد فیلم عروسی را ببیند و از او می پرسه
✨چرا دهن شوهر خاله تون اینقدر بازه 😅مادام!!به نظرتون اون چه جور شخصیه! احتمال داره که چیزی مصرف کرده باشه!!
🌟و در همین حین که صاحب خونه داره توضیح می دهد به یکباره چشم های پوآرو گرد می شود و به تلویزیون اشاره می کند و می گوید این زن چاقی که داره وسط می رقصه و به زمین پا می کوبه کیه؟؟
👈پاسخ:زن دایی 
🌟پوآرو ابروها را در هم می کشد و با جدیت می گوید به نظرم مادام زن دایی تان با این وزن اگر روی مقتول لاغر اندام ما سقوط می کرد آیا...آیا...فکر نمی کنید که او با این وزن بتواند باعث مرگ مقتول ما شده باشد.به علاوه من ندیدم که شما رقص چاقو انجام بدهید چرا؟علت خاصی داشت ؟
👈پاسخ:چون چاقو گم شده بود 
💫پوآرو به فکر فرو می رود و سر تکان می دهد : صحیح؛ پس که این طور...
🌟🎉(کلا در بسیاری از داستان ها،آگاتاکریستی تلاش کرده با سرنخ های محدود و مخفی؛ مجرم را تا انتهای داستان در وضعیت سفید قرار بدهد💖)

      

88

        💥نقاشی های خیلی قشنگی داره دوست داشتم😍
🌟اما محتوا مثل کتاب (پسرک،اسب و...)
🌟تشکیل شده از نقاشی به علاوه یک سری جملات قصار و حکیمانه است که دارای ژرفا و عمق هستند 
🌟ولی جملات قصار و حکیمانه همانند یک کلید هستند و زمانی اثر گذارند که شما درباره اون جمله پیش زمینه ای داشته باشید و آن جمله مثل یک تلنگر چراغ داخل مغزتان را روشن کند.
برای مثال در کتاب جدیدی که دارم مطالعه میکنم (رستم و ضحاک از مهدی صلح جو)
✨این کتاب می گوید(خود جامعه در به وجود آمدن جنایتکاران نقش دارد) و در طول داستان این مفهوم به اشکال مختلف و در صحنه های مختلف به تصویر می کشد تا پیش زمینه ای برای انتقال مفهوم خود باشد.
🌟یا در کتاب شاهزاده کوچولو در همان صفحات اول با تصویر چیزی که ابتدا کلاه می نامند و سپس می گوید یک فیل در شکم مار بوآ است با این کار پیش زمینه را در شما ایجاد می کند که می توان به یک تصویر از نگاه های مختلف نگریست و چیزی متفاوت دید پس تک بعدی نباش! و قضاوت نکن و از زاویه دیگر ببین و در ادامه...

💫در پایان برای اثرگذاری جملات باید یک پیش زمینه ای وجود داشته باشد باید لامپی وجود داشته باشد که با جرقه‌ای روشن شود باید دری وجود داشته باشد که با کلید باز شود و در غیر این صورت کلید بدون در همچون کلید حسن است.
✍️درخت باید ریشه داشته تا در طوفان فکر و محتوای این جهان شلوغ بتوان دست ها را دورش حلقه کرد و جان سالم به در برد 
(این همه خوش یک جمله قصار است اما من پیشتر پیش زمینه درک آن را برایتان کاشتم😅)
      

46

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.