آرام

@aramii

10 دنبال شده

12 دنبال کننده

                      کتاب؟! دنیای جدید:)
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

فعالیت‌ها

آرام پسندید.
آرام پسندید.
آرام پسندید.
                داستان یک «جنایت بشری!»
نمیدونم حین خوندن داستان چند بار گفتم خدای من ! وای خدای من! 
چیزی که برای من غیر قابل باوره جنون آنیِ که به انسانها دست میده. جنون آنی ... اینکه انسانی که در موضع ترس ، فقر ، نابسامانی، قحطی ، گرسنگی و... قرار گرفته، میتونه چطوری دستخوش خشم و جنون خودش بشه  و برای فرو نشوندن اون بهانه های مبتذلی رو تدارک بببینه (دیالوگ اهالی روستا رو بخاطر بیارید! اون یه پروسیه ! من شنیدم که اون گفت مرگ بر فرانسه و...)که هر چه بیشتر و بیشتر اون رو به پیش ببره و سرانجام جنایت و خشونت و به سر حد خودش برسونه. 
دست به دست شدن و تکه پاره شدن آلن دو مونی بینوا ، داستان بیمایگی و رذالت آدمهاست که اکثرا  استطاعت درندگی و وحشیگردی افسارگسیخته رو در مواضع جنون اور دارن . (تعداد جنایتکاران و افراد تماشاگر و حاضر روز حادثه که حدود ششصد نفر بوده!).از همه بدتر  جنون گروهی  و دامن زدن و تقلید و دنباله روی افراد موقع انجام جنایت و تاثیر عجیبیه که انسان از جو اطرافش میگیره.(مثل بهونه های افراد که دهن به دهن میچرخید هر یک مهر تاییدی به مهمل بافی دیگری میزد.).
مرور و یادآوری تکه پاره شدن انسانی اینطور فجیعانه هر انسانی رو وحشت زده میکنه و به فکر فرو می‌بره که اگر اون هم در اون روز و در اون مکان بخشی از جمعیت مجنون حاضر در حادثه بود ایا دستخوش جنون آنی و جمعی اون جو میشد ؟و دست به چه جنایت هایی میزد ؟ یا نه مثل اقلیت ۵ یا ۶ نفره متوجه وقوع جنایتی انچنان فجیع میشد و سعی در متوقف کردنش میکرد؟
برای من وحشت آور تر اون افرادی بود که پس از به پایان رسیدن اون جنایت حتی نمیدونستن کی رو کشتن و کتک زدن!!
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

آرام پسندید.
            صبر کنید اول یه لیوان آب بخورم :))) ه
خب اگر با یک ماجرای صرفاً ترسناک و حاصل تفکرات یک نویسنده روبرو بودیم احتمالا این اثر یک داستان ضعیف بود ولی اهمیت کتاب از اونجا نشأت میگیره که این داستان حقیقی است و در واقعیت اتفاق افتاده. داستان خیلی آرام و با توصیف بیدار شدن پسر یک خانواده‌ی نسبتاً ثروتمند در نزدیکی ظهر آغاز میشه. پسری ۳۰ ساله که با انتخاب اهالی به منسبی در شهرداری رسیده و افکاری برای راحتی زندگی مردم داره ضمن اینکه سه روز دیگه عازم جبهه هست برای جنگ با اینکه معافیت داره به خاطر پای لنگش. در همون ده پانزده صفحه‌ی ابتدای داستان میفهمیم که این پسر بسیار آدم شریف و هم نوع دوست و مهربانی هست. در خلال گفتگو با پدر و مادر و در مسیر رسیدن به دهکده‌ای که جشنی در اون برپاست و گفتگوهای با اهالی در راه و همچنین در ابتدای ورود به دهکده حسن شهرت این شخص مشخص شده اما بعد طی یک سوءتفاهم ورق برمیگرده و این آدم متهم به دشمن بودن میشه و در ادامه به شرح بلایی که سرش میاد پرداخته شده. تمام ماجرا از ظهر با بیدار شدن پسر شروع و در انتهای روز تموم شده. خیلی بیشتر از قصه و ماجرا فکر میکنم جنبه های روانشناسی داستان مهم باشه. اون همرنگ جماعت شدن، اون اعتماد بی فکر به حرف مردم، قضاوت اشتباه، ندادن فرصت دفاع، خشم و نفرت سرشار، جهل و نادانی خود خواسته و در نهایت اوج روحیه‌ی حیوانی که آدم ها میتونن داشته باشن...ه
          
آرام پسندید.
                بهترین کتاب برای این زمان (حوادث پس از فوت مرحوم امینی) روایت مردمی مست و عصبانی و نفهم است که مغزشان گروگان گرفته شده. آنقدر که رزمنده ای همولایتی و مثبت و هم دل را با تهمت تبدیل به جاسوس کرده و او را ساعتها شکنجه میکنند و زنده زنده میسوزانند و بخشی از جنازه اش را می خورند.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.