شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
آتن

آتن

1 ساعت پیش

        برای کسی که از دل یک بحران جمعی اومده، «دود» نه یک رمان، بلکه یک تجربهٔ هم‌زیستی با زخم‌هاست. مثل اینه که صدای خودت رو بشنوی وقتی فکر می‌کنی دیگه هیچی ازت نمونده. نه امید، نه مرز، نه خواب. فقط یک لایه دود که دورت رو گرفته و مدام زمزمه می‌کنه:
«همه چیز هنوز هست، ولی دیگه اون چیزی نیست که بود.»
.

وقتی داشتم «دود» رو می‌خوندم، هنوز بوی ترس و اضطراب از ذهنم پاک نشده بود. گوشم پر از صدای پدافند بود، قلبم پر از تردید. و توی همین روزها، صفحه به صفحه، این کتاب یه آینه بود، هم مه‌آلود، هم بی‌رحم، هم دقیق.
.

«دود» اسم بی‌نقصیه. چون توی جنگ هم، دود فقط چیزی نیست که از ساختمان نیمه‌ویرون بلند می‌شه؛ بلکه یه جور فضای ذهنیه. یه مه روانی. اون حالت معلق و غبارگرفته‌ای که نمی‌ذاره خوب ببینی، خوب تصمیم بگیری، حتی خوب گریه کنی.
.

تو رمان، آدم‌ها وسط موقعیتی گیر افتادن که همه چیز در حال پوسیدنه. کمبود مواد غذایی در شرایط آخرالزمانی تبدیل به بزرگترین بحران شده. کلمات بوی شک دارن. دوست و دشمن فرقش گاهی فقط تو یه لحظه‌ست. و این‌جاست که می‌فهمی «دود» خودت هم هستی — توده‌ای از ترس، تردید، پوچی و خشم که می‌خوای پنهونش کنی ولی نمی‌تونی.
.

من تو اون روزها، وقتی در خاموشی خبری بودیم، موقع خوندن این کتاب یه حس عجیب بهم دست می‌داد: انگار نویسنده دقیقا اون فضای وهم‌آلود و مشوش رو تجربه کرده، مثل ما. نه در خطوط مقدم، بلکه در ذهن آدم‌هایی که هنوز زنده‌ن، اما زنده‌بودنشون رو باور نمی‌کنن.
.
 نثر کتاب ساده نیست، اما عمق داره. جملات کوتاه، پر از مکث. مثل ذهن کسی که بین دو گلوله حرف می‌زنه. شخصیت‌ها گنگ و آشفته‌ان؛ نه چون بد نوشته شدن، بلکه چون واقعاً آدم‌های شرایط بحرانی و آخرالزمانی همین‌طورن: نامعلوم، ترسیده، زنده‌مرده.
.

زبان اوبخرو ساده‌ست اما بی‌رحم؛ جمله‌ها کوتاه، اما ته‌نشین‌شده. تصویرها روشن نیستند، چون اصلاً دنیایی که توصیف می‌کنه وضوح نداره. انگار آدم‌ها توی مه راه می‌رن—همون مهی که از ذهن و حافظه بیرون می‌زنه، نه فقط از بودن در آخر دنیا.
.

بدون اینکه داستان رو لو بدم، فقط اینو می‌تونم بگم که آخر کتاب، چیزی در من فروریخت. نه به خاطر پایان، بلکه به خاطر راهی که طی می‌کنی تا برسی به اون نقطه. راهی پر از سکوت، اضطراب و انتخاب‌هایی که هیچ‌کس نباید مجبور به گرفتن‌شون باشه.
.
      

1

اعظم شکیبائی

اعظم شکیبائی

2 ساعت پیش

        وقتی شروع به خواندن مغازه خودکشی کردم، جهان داستان برایم عجیب، دور از ذهن و حتی غیرقابل‌درک بود.
خانواده‌ای که مرگ می‌فروشند، سبک تربیتی عجیب‌شان، و بحران اصلی‌شان که چیزی نبود جز لبخند زدن یکی از اعضای خانواده... همه‌چیز برایم عجیب و غریب بود.

نمی‌توانستم با این فضا ارتباط برقرار کنم. اما نویسنده کارش را بلد بود؛ با مهارتی خاص، این دنیای تلخ و فانتزی را آن‌قدر طبیعی روایت می‌کرد که کم‌کم ذهنم با آن کنار آمد.
☕️

حتی از پیشینه‌ی خانوادگی‌شان خوشم امد. از اینکه روند زندگی‌شان به سمت تغییر و روشنایی می‌رفت، خوشحال بودم.

اما پایان داستان...
همه چیز با یک «چرای» بلند و سنگین تمام شد — و همان حس شوک و ناباوریِ ابتدای کتاب، دوباره برگشت.

منتقدان زیادی این کتاب را یک طنز سیاه موفق دانسته‌اند: روایتی کوتاه اما تیز، که با بی‌رحمیِ طنز، به مرگِ آرمان‌ها و مصرفی شدن درد اشاره می‌کند. برخی، آن را در رده‌ی آثار ضد اتوپیایی سبک‌وزن می‌دانند که به جای فضای پلیسی یا سیاسی، با لحنی نرم و شخصیت‌هایی سرد، به همان نتایج تکان‌دهنده می‌رسد.
📖

پ.ن: "ضداتوپیای سبک وزن=  کتابی که درباره‌ی جامعه‌ای ناسالم یا مختل‌شده‌ست، اما با لحنی ساده‌تر، کوتاه‌تر، و شاید حتی طنزآمیز.

🪴
      

0

ریحانه شهبازی

ریحانه شهبازی

2 ساعت پیش

        نمایشنامه‌ی دکتر کنوک، برای من یادگار واحد انسان‌شناسی پزشکی و سلامت با دکتر ودادهیر است. کلاسی که اطلاعات پراکنده‌ام درباره‌ی این حوزه را به بهترین شکل جمع‌بندی و تکمیل کرد و جزو مفیدترین دروس کارشناسی ارشد بود. بنابراین فارغ از خود محتوا، دکتر کنوک برایم اثری به‌یادماندنی است؛ کتابی درباره‌ی تجاری‌شدن پزشکی و گسترده‌شدن معنای بیماری، در طب مدرنی که نقشی خدای‌گون برای پزشکان قائل است.

کنوک: من اصولاً بنا را بر این می‌گذارم که اهالی ای بخش همه‌شان واقعاً مشتری مسلم ما هستند.
موسکه: همه‌شان که چه عرض کنم!
کنوک: من می‌گیرم همه‌شان باشند.
موسکه: بلی، بالأخره یک وقتی هر یک از افراد این بخش در عمر خود ممکن است یک‌بار برحسب تصادف مشتری ما بشود.
کنوک: برحسب تصادف خیر، بلکه مشتری ثابت، مشتری دائم.
موسکه: به هر حال باید مردم مریض بشنوند تا به اینجا بیایند.
کنوک: «مریض شدن» فرضیه‌ی کهنه‌ای است که امروز دیگر در مقابل اصول و قواعد علوم جدید قدر و اعتباری ندارد. تندرستی حرفی بیش نیست و اگر از فرهنگ لغات حذف شود زمین به آسمان نخواهد آمد. به عقیده‌ی من هیچکس نیست که کم و بیش بیمار نباشد و کم و بیش چند بیماری مخلوط با هم نداشته باشد و هر یک از این بیماری‌ها کم و بیش رو به توسعه و تکامل سریع نرود. طبیعی است که شما وقتی به مردم بگوئید حالشان خوب است و کسالتی ندارند از خدا می‌خواهند که حرف شما را باور کنند ولی شما ایشان را گول می‌زنید. تنها عذر موجه شما ممکن است این باشد که مریض زیاد دارید و به معالجه‌ی بیماران تازه نمی‌رسید.
موسکه: به هر حال این فرضیه‌ی بسیار خوبی است!
کنوک: بلی آقای موسکه، این فرضیه کاملاً بدیع است. خوب فکرش را بکنید. فرضیه‌ای است که با فکر عالی «نظام مسلح» که هم اکنون قدرت و نیروی کشور ما را تشکیل می‌دهد خویشاوندی نزدیک دارد.
      

0

زهرا ساعدی

زهرا ساعدی

2 ساعت پیش

        شماره دوم سان با موضوع تغییر شماره درخشانی بود و تعداد مطالبی که دوست داشتم از تعداد دوست‌نداشتنی‌ها بسیار بیشتر بود. در بخش داستان، داستان‌های فریده فرجام، مهدی حمیدی پارسا، عالیه عطایی و آنتونیو توریئل را دوست داشتم. به خصوص داستان توریئل به نظرم فوق‌العاده بود. داستان درمورد رواج قرص‌هایی است که بازدهی را بیشتر می‌کند اما در فاصله‌ای کم می‌کشد و تصویری که توریئل از این جامعه کشیده هولناک و عجیب است.
در بخش تک‌نگاره‌ها نوشته‌های سالار عبده، محمد طلوعی و الرنا اونز را دوست داشتم. متن سالار عبده بسیار تاثیرگذار و درمورد مرگ برادرش رضا عبده است، محمد طلوعی از تغییرش نوشته که جزو متن‌های درخشان است و الرنا اونز از مادری و تغییری که در مسیر زندگی‌اش ایجاد کرده گفته.
در بخش درباره داستان محمد میرزاخانی درمورد تغییر اندیشمندان ایرانی نوشته که نقش مهمی در جریان فکری داشته‌اند. 
در بخش زندگی‌نگاره متن‌های سروش صحت، آیزاک باشویس سینگر و احمد مسجد جامعی را دوست داشتم. 
دو زندگی‌نگاره احمدرضا احمدی و غزل شاکری را هم دوست نداشتم. 
هر دو تک‌پرده‌ی ایرانی و خارجی این شماره که کیوان سررشته و جفری استرازر نوشته بودند را دوست داشتم.
      

0

الهه

الهه

3 ساعت پیش

        در وهله‌ی اول سفر شب مرا به یاد «سفر به انتهای شب سلین» و «ناطور دشت» سلینجر انداخت. روزهای نوجوانی هومر و مشکلات و راه‌حل‌هایی که برایشان پیدا می‌کرد و عدم اطمینانی که در راه‌حل‌هایش احساس می‌کرد، همگی باعث تشدید این یادآوری‌ها می‌شد.
سفر شب مرا به تهرانی برد که در آن نزیسته‌ام، تهرانی که در آن «ایرما خوشگله» و «مهر هفتم» اکران می‌شد و بلیط آن به راحتی گیر نمی‌آمد. با قدم زدن‌های هومر من هم فضای تهران نزیسته‌ام را متصور می‌شدم و خودم را با او هم‌قدم می‌کردم. 
روزهای جوانی و اختلاف نظر با پدر، پدری که خودش در جوانی‌اش کتاب‌های زیادی خوانده و سراغ فلسفه رفته اما درکتاب‌خوانی پسرش احساس خطر می‌کند و کتاب‌های او را می‌سوزاند و به صادق هدایت می‌گوید «مرتیکه‌ی تریاکی». فضایی به‌شدت ایرانی و آشنا که بعد از این همه سال هنوز هم بسیاری از ما با آن مواجه‌ایم. هومر همان جوان جویای نامی است که با اطرافیانش فرق دارد و می‌خواهد فعالیت‌های مختلف ادبی و فرهنگی بکند اما سد راهش می‌شوند و او علایقش را با حفظ کردن نمایشنامه‌ها و تکرار آن‌ها با خودش و تطبیق دادن اتفاقات اطرافش با نمایشنامه‌ها ادامه می‌دهد. سفر شب سرشار از جوانی و شوخ‌طبعی‌های هومر است که تا انتهای داستان ما را با خود همراه می‌کند.
      

11

فاطمه ملکی

فاطمه ملکی

4 ساعت پیش

        کتاب هزار خورشید تابان (A Thousand Splendid Suns) اثر خالد حسینی، نویسنده افغانستانی که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد، داستانی عمیق و تاثیرگذار از زندگی زنان افغان در دوره‌های مختلف تاریخی، به‌خصوص در دوران جنگ و حضور طالبان است. هزار خورشید تابان با ترجمۀ مهدی غبرایی که یکی از ترجمه‌های خوب است توسط انتشارات ثالث روانۀ بازار نشر شده است. حسینی در این اثر خود، نشان می‌دهد که چگونه سرنوشت افراد در بستر تاریخ و اتفاقات سیاسی رقم می‌خورد، اما همزمان بر اهمیت انتخاب‌ها و اقدامات انسانی نیز تأکید می‌کند.

خلاصه داستان:
رمان هزار خورشید تابان، داستان زندگی دو زن افغان به نام‌های «مریم» و «لیلا» را دنبال می‌کند که سرنوشتشان به شکلی غیرمنتظره در شهر کابل به هم گره می‌خورد.
شخصیت اول؛ مریم، دختری که در روستایی دورافتاده و به دور از چشم جامعه، حاصل یک عشق نامشروع پدرش با زنی خدمتکار است. او از کودکی احساس تنهایی و طردشدگی می‌کند و در نهایت بعد از فوت ماردش، مجبور می‌شود با مردی به‌نام رشید {شخصیت دوم} که مسن است و در کابل زندگی می‌کند، به‌اجبار ازدواج کند. زندگی مریم در کابل پر از سختی، تنهایی و تحقیر است و او در حسرت داشتن فرزندی می‌سوزد.
شخصیت سوم؛ لیلا، دختری جوان و باهوش از خانواده‌ای تحصیل‌کرده در کابل. او آرزوهای بزرگی دارد و برخلاف بسیاری از زنان هم‌عصر خود، می‌خواهد تحصیل کند و در جامعه نقش داشته باشد. لیلا عاشق مرد جوانی به نام طارق می‌شود، اما با وقوع جنگ و در جریان حملات، پدر و مادرش را از دست می‌دهد و طارق نیز زخمی و گم می‌شود. لیلا که باردار است و تنها و بی‌کس مانده، به ناچار به خانه رشید پناه می‌برد و با مریم روبرو می‌شود.

موضوعات اصلی که نویسنده می‌خواهد در این کتاب به مخاطب بشناساند، عبارتند از:
1. تاثیر جنگ و حضور طالبان: خالد حسینی به خوبی نشان می‌دهد (در کتاب بادبادک باز هم به خوبی عیان است) که چگونه جنگ‌های داخلی و روی کار آمدن طالبان بر زندگی روزمره مردم، به‌خصوص زنان، تأثیر ویرانگر گذاشته است. قوانین سختگیرانه، ممنوعیت تحصیل و کار زنان و ایجاد فضایی از ترس و خفقان، هستۀ اصلی روایت است.
2. قدرتِ تاب‌آوری زنان: رمان به شدت بر قدرت درونی، استقامت، صبر و توانایی زنان افغان در مواجهه با ناملایمات، خشونت، تبعیض و شرایط سخت زندگی تمرکز دارد. مریم و لیلا با وجود تمام سختی‌ها، برای بقا و محافظت از آنچه برایشان ارزشمند است، می‌جنگند.
3. مادرانگی: مفهوم مادرانگی، چه مادری بیولوژیکی و چه مادرانه به معنای عام از عناصر کلیدی داستان هستند. رابطۀ پیچیده مریم و لیلا که ابتدا با حسادت و رقابت آغاز می‌شود، به مرور زمان به یک پیوند عمیق و مادرانه تبدیل می‌شود.

کتاب خالد حسینی اثری ارزشمند است. به این دلیل که خالد حسینی در اثر خود تلاش کرده تا تصویر واقع‌گرایانه‌ای از جامعۀ افغانستان، فرهنگ و رسم و رسوم مردم در آن دهه‌ها را ارائه دهد. او در این اثر شخصیت‌پردازی باورپذیری از لیلا و مریم با فراز و نشیب‌های زندگی‌شان آورده است. روایت‌های حسینی بسیار پرکشش است و خواننده را تا آخرین صفحۀ کتاب با خود همراه می‌کند. 
با این حال از نگاه من خواننده، نقدهای جزئی به این کتاب وارد است. رنج‌هایی که حسینی در رمان خود آورده گاهی بیش از حد غم‌انگیز و تلخ به نظر می‌رسند. این نویسنده در آثار خود- بادبادک باز، هزار خورشید تابان و ندای کوهستان_ همواره تمرکز خود را بیشتر بر روی سختی و رنج گذاشته است. البته این رویکرد برای انتقال رنج و مصیبت به خواننده است اما گاهی بیش از اندازه و خسته کننده شده است.  بخش گره‌های داستان در نیمه‌های دوم کتاب قابل فهمیدن است و حس تعلیق برای مخاطب را از بین برده است. شخصیت دوم یعنی رشید به عنوان فردی ضد قهرمان، تک بعدی و گاها نفرت‌انگیز است اما می‌شد خالد حسینی ابعاد و پیچیدگی‌های درونی بیشتری از این شخصیت برای مخاطب ارائه دهد.  
با این حال، کتاب هزار خورشید تابان اثری ارزشمند است که توانسته دریچه‌ای از زندگی زنان افغان را به مخاطبین باز کند... 
________________________________
فاطمه ملکی
9 تیرماه 1404
      

5

SHIVA

SHIVA

5 ساعت پیش

        چهارگانه‌ی کریستوفر، قصه‌ی نوجوانانی‌ست که به‌جای رویا، کابوس به ارث می‌برند. جهانی آینده‌نگر اما از جنس قرون وسطی، که تکنولوژی فروپاشیده، تمدن خاک‌خورده، و سلطه‌ی بیگانه با پوشش ایمان و اطاعت بازگشته است. این رمان‌ها، در ظاهر ژانر علمی‌تخیلی نوجوانانه، اما در جوهره، آئینه‌هایی تار و پرغبارند؛ بازتابی از هراس‌های انسان مدرن از نظم‌های بی‌چهره، از عقلِ مطیع، از آینده‌ای که در آن پرسش ممنوع است.
کریستوفر، همچون پالاسیو در "شگفتی"، از سانتی‌مانتالیسم پرهیز دارد. زبان او ساده است، اما نه ساده‌لوحانه. روایتش خطی‌ست، اما در دل آن، پیچیدگی‌هایی نهفته که با هر قدم نوجوانانش به سطح می‌آیند: ترس، شک، رشد، و عصیان. در جهانی که "کلاهک"‌ها ذهن‌ها را مصادره کرده‌اند، قهرمانانش با نخستین بارقه‌های تفکر، تبعید می‌شوند. درست مانند آگوست پولمن، که پیش از آن‌که سخن بگوید، قضاوت می‌شود، ویل پارکر، قهرمان جان کریستوفر نیز، پیش از آنکه خود را بشناسد، به جرم "کنجکاوی"، تبعیدیِ جهان خود می‌شود.
چهارگانه‌ی کریستوفر را باید با معیار "معماری جهان" سنجید. او نه تنها داستان می‌نویسد، بلکه تمدنی خلق می‌کند؛ با تاریخ، اسطوره، ایمان، و قدرت. در این جهان، زیبایی در سکون نیست، در حرکت است. لحظه‌هایی که شخصیت‌ها درمی‌یابند که نگاه‌شان دیگر همان نگاه دیروز نیست. و آنجاست که داستان از جلد نوجوانانه‌اش بیرون می‌آید و بدل به حکایت فلسفی بلوغ می‌شود.
اما آن‌چه این رمان‌ها را از مرز سرگرمی فراتر می‌برد، همان چیزی‌ست که درعمق متن نیز حس می‌شود: «رخداد انسانی در قلب». این آثار، در زیر لایه‌های علمی‌تخیلی‌شان، پر از لمس‌های انسانی‌اند. لحظاتی از مراقبت خاموش، از وفاداری‌هایی که دلیل نمی‌خواهند، از دوستی‌هایی که حتی در سایه‌ی بیگانگان هم دوام می‌آورند. کریستوفر میان رنج‌های قهرمانانش داوری نمی‌کند. او نشان می‌دهد که هرکس، حتی در دنیایی که اختیار از او سلب شده، می‌تواند انتخاب کند: بایستد، بپرسد، و نجات دهد.
در انتهای این چهارگانه، آزادی نه با پیروزی حماسی، بلکه با هزینه‌ای سنگین حاصل می‌شود. شکاکیت، فقدان، و این سوال تلخ: آیا ارزشش را داشت؟ و ما، درمی‌یابیم که پاسخ، گاهی مهم نیست. آنچه اهمیت دارد، آن است که انسان، با وجود پیش‌بینی سوگ، باز هم عاشق می‌ماند، مقاومت می‌کند، و مراقبت می‌ورزد.
چهارگانه‌ی کریستوفر، «فریاد پرسش» است در برابر نظم‌های سرکوبگر. اثری‌ست که با ساده‌گی‌اش فریب‌مان می‌دهد، اما در دل‌مان بذر تردید، عصیان و شجاعت می‌کارد. ادبیاتی که اگرچه برای نوجوان نوشته شده، اما نگاهی فراتر از سال‌ها دارد: نگاهی که به‌جای پاسخ، جسارت پرسیدن را برمی‌انگیزد.
      

6

M.Keating

M.Keating

5 ساعت پیش

20

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.