شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
فاطمه توکلی

فاطمه توکلی

10 ساعت پیش

        
خب... خیلی تازه کتاب رو تموم کردم و برخلاف چیزی که فکر میکردم خیلی سریعتر از تصورم پیش رفتم توش
و این رو مدیون دو چیز میدونم، یکی قلم روان نویسنده و زبان طنزش، دومی آشنایی خودم با فضای استارت آپی از زاویه ای که نوع نگاه و دیدگاهم با نویسنده موافق بود!

کتاب نوشته ی خانوم آزاده رحیمی هست که دو سال و خرده ای توی سیستم استارت آپی ایران (در واقع یکی از موفق ترین استارت آپ های ایران در زمینه گردشگری که الان بزرگترین سیستم این حوزه است) در سمت تولید کننده محتوا کار کرده و بعدش ازش خارج شده، اما این کار کردن و خروج یه روند یکهو و بدون چالش و مستقیم نبوده. یعنی از همون اول به فکر این بوده که اگر تونستم برم جای بهتری کار کنم و به همین دلیل در ضمن کار کردن توی شرکت خودشون، مدام به جاهای دیگه رزومه فرستاده و مصاحبه رفته و فضاهای مختلف رو دیده.


به نظرم زاویه ی نگاه کتاب درست بود. البته برای کسی که اوایل جوانی هست، و با شوووور و شوق فراوان وارد سیستم های استارت آپی میشه، و میخواد سریع رشد کنه و زندگی خودش و دنیا رو متحول کنه، کتاب خیلی سرکوبگر و استهزا کننده به نظر میاد. از دیدگاه این آدم ها، فضای استارت آپ میتونه خیلی هم درست باشه و اگر کسی باهاش کنار نمیاد مشکل از خودشه😏

ولی شاید از نظر من نوعی که ترجیح میدم کارها واضح تر و حقیقی تر و روند کارها با نظم و دقت و سرعت مطمئن تری باشن و وظایف در حیطه ی مشخصی باشن، و کلاس کاریم رو در به کار بردن چهل تا واژه انگلیسی در هر جمله م نمیدونم، استارت آپ یه بلبشوی کامله.  جایی که ایده ها و سیستم ها از خارج از این زیست بوم طراحی شدن و با تزریق نامتعارف شون به فضای فرهنگی و کاری ایرانی، و ایجاد رویا و حتی رویا فروشی برای جوانان، اول از انگیزه و شور جوانی شون استفاده میشه و بعد هم خیل عظیمی شون با احساس سرخوردگی و شکست از فضای کار و رقابت کنار گذاشته میشن.
جایی که شرح وظایف مشخصی نداره، آینده مشخصی نداره، مسیر مشخصی هم نداره، تنها چیزی که هست حرکته که خودشون بهش پویایی میگن

علی ای حال، کتاب فصل های مختلفی داره که هر کدوم به اسم یکی از مفاهیم استارت آپی نام گذاری شده ، مثلا *ورکشاپ، اوپن آفیس،  بازار هدف، او کی ار ، منتور و ...* اسم فصل های کتاب هستن

خانوم نویسنده در هر فصل اون مفهوم رو در اکوسیستم استارت آپی توضیح داده، شرکتی که توش بوده و مصاحبه هایی که رفته رو هم به عنوان شاهد مثال با زبان طنز آورده

آخرش هم میگه که خارج شدم چون دیدم بدون این سیستم ، زندگی بهتری دارم و قسم خوردم دیگه واردش نشم

میگه استارت آپ بده؟
نه اصلا!
میگه برای آدم های خاصی مناسبه! برای آدم کمرو، خجالتی، درون گرا، کسی که میخواد کار کنه و حقوق بگیره و زندگی شخصیش جدای از کارش باشه، وقت تفریحش رو برای کار نذاره ، احیانا کسی که با سن طبیعیش پیش رفته و توی سی و خرده ای سالگی حس ۲۰ ساله ها رو نداره، واقعا جای جالبی نیست و حتی ته کتاب اشاره میکنه به یکی از جذاب ترین حقایقی که منم در آستانه ی سی سالگی (حالا گیریم دو سال زودتر) بهش رسیدم...

تلاش برای متفاوت و غیر معمولی بودن، توهم یه کار خارق العاده کردن و گریز از زندگی کارمندی به همین دلیل، در حالیکه در یک سنی، آدم رویاش میشه همین زندکی کارمندی شسته رفته و مرتب😁

(طبیعتا کارهایی مثل نظامی ها، پزشکان و معلمان و ... رو در این قیاس نداریم، منظور دقیقا مقایسه ی زندگی کارمندهای استارت آپ ها و کارمندهای اداری معمولی هست)


یه نکته جالب دیگه، اشاره به رزومه فرستادن مطابق با اگهی های استخدامی بود که واقعا تیکه های جالبی داشت و اگر یک بار هم آگهی های استخدامی رو دیده یا مصاحبه رفته باشید از عمق وجود حسش میکنید

در پایان اینم بگم که نشر اطراف و نشر ترجمان علوم انسانی رو خیلی دوست دارم و در این حیطه یعنی روایت نویسی طبیعتا نشر اطراف رو بیشتر !

چند تیکه از کتاب رو هم مطابق این مطالب براتون میذارم
      

13

        
اگر میخواهید در عرض سه ساعت و نیم یک کتاب جذاب و تاثیرگذار را بشنوید، نسخه صوتی این کتاب عالی است.
مزرعه حیوانات یا همان «قلعه حیوانات»، یکی از مطرح‌ترین آثار جورج اورول است که تصویری عمیق و انتقادی از جامعه و سیاست‌های توتالیتر را در قالبی زیبا و جذاب به مخاطب می‎رساند. این رمان در قالب یک داستان ساده، اما با مفاهیم پیچیده، به تحلیل و نقد قدرت و فساد می‌پردازد. کتاب مزرعه حیوانات توانسته است با نگاهی طنز و در عین حال تراژیک، به ما نشان دهد که چگونه آرمان‌های برابری و عدالت، به تدریج در سایه سوءاستفاده از قدرت نابود می‌شوند.
مزرعه حیوانات پر از نمادها و شخصیت‌هایی است که هر کدام به بخش‌های مختلفی از جامعه یا مفاهیم سیاسی و اجتماعی اشاره دارند.
کتاب قلعه حیوانات از منظر ادبی، ترکیبی از سبک‌های طنز، هجو، و تمثیل است. اورول با استفاده از زبان ساده و داستانی نمادین، توانسته است مفاهیمی پیچیده همچون فساد سیاسی، دیکتاتوری، و آرمان‌گرایی انقلابی را به شکلی جذاب و قابل فهم بیان کند. او با بهره‌گیری از داستان حیوانات و مزرعه، توانسته انتقادی تند و تیز از نظام‌های توتالیتر مانند شوروی تحت حاکمیت استالین داشته باشد.
جورج اورول این رمان را با هدف نقد نظام مارکسیستی نگاشته است و بسیاری آن را برای همه انقلاب‌ها مورد استفاده می‌دانند و در کشورهایی با انقلاب‌های ایدئولوژیک، این کتاب بسیار تبلیغ می‌شود.
قلعه‌ حیوانات و 1984 از مشهورترین کتاب‌های جورج اورول هستند. اما اورول آثار دیگری هم دارد.

#ری‌ویونویسی

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:
«اما در مقایسه با زمان جونز همه چیز ترفی کرده بود. اسکوئیلر به سرعت اعدادی را پشت سرهم می‌خواند تا به حیوانات نشان دهد حالا از زمان جونز جوی بیشتر، یونجه فراوان‌تر و شلغم زیادتری دارند، ساعات کمتری کار می‌کنند و آب آشامیدنیشان گواراتر، عمرشان طولانی‌تر، بهداشت نوزادان بهتر شده‌است، در طویله کاه بیشتر دارند و مگس کمتر آزار می‌دهد. حیوانات تمام این مطالب را باور می‌کردند. در واقع خاطره دوره جونز تقریباً محو شده بود. می‌دانستند که زندگی امروزشان سخت و خالی است، غالباً گرسنه‌اند، سردشان است و معمولاً جز هنگام خواب کار می‌کنند؛ ولی بی شک روزهای قدیم از امروز هم بدتر بوده‌است!»
      

13

        #یادداشت_کتاب 
#داستان_دو_شهر
داستان دو شهر بعد از دیوید کاپرفیلد و آرزوهای بزرگ، سومین کتابی است که از چارلز دیکنز خواندم. البته هر سه کتاب، نسخه کوتاه شده نشر افق بود اما برای من که حوصله توصیف‌های ریز و جزئی دیکنز را ندارم، کافی بود.
بین این سه کتاب، داستان دوشهر بسیار قوی‌تر و جذاب‌تر بود. ترکیب کردن انقلاب فرانسه با ماجراها و شخصیت‌های انگلیسی، داستان این کتاب را برخلاف دو کتاب قبلی، خیلی هیجان‌انگیزتر کرده است. 
درواقع بعد از خواندن دیوید کاپرفیلد و آرزوهای بزرگ، حس کردم دیکنز کلا حرف زیادی برای گفتن ندارد و فقط می‌تواند ماجراهای بچه‌های فقیر انگلیسی برای پولدار شدن را روایت کند.
اما داستان دو شهر نشان داد توانایی‌های دیکنز در انتخاب موضوع، پردازش داستان و غافلگیر کردن مخاطب، بسیار فراتر از چیزی است که در داستان‌های صرفا انگلیسی خود نشان می‌دهد. شاید اگر بخواهم در مقام تشبیه برآیم، بگویم داستان دو شهر دیکنز نسبت به سایر کتاب‌هایش مثل جین ایر شارلوت برونته است نسبت به باقی آثارش.

داستان دو شهر با ماجرای مردی فرانسوی آغاز می‌شود که ۱۸ سال بدون جرم و محاکمه، در سلولی انفرادی در زندان معروف باستیل زندانی بوده است. دختر این مرد او را نجات می‌دهد درحالی که مشاعرش را از دست داده و دیگر نمی‌داند کیست و کجاست. سپس او را همراه خودش به لندن می‌برد.

از این به بعد داستان از یک طرف به ماجرای زندگی شخصی این پدر و دختر می‌پردازد و از طرف دیگر قدم به قدم اتفاقات قبل و بعد از انقلاب فرانسه را در پاریس برای ما روایت می‌کند. البته روایت کتاب از انقلاب فرانسه، روایت تاریخی خشک نیست و دیکنز با قرار دادن شخصیت‌هایی خیالی که با زندگی این پدر و دختر مرتبط هستند، تاریخ را با داستانی تخیلی می‌آمیزد که بعید نیست مشابه آن در واقعیت اتفاق افتاده باشد، و به این شکل همه چیز را با زبان شیرینش برای ما پیش می‌برد. احتمال می‌دهم توصیفات زیادش در این کتاب، نه تنها خسته کننده نباشد بلکه به جذابیت بیان تاریخ از زبان او هم بیفزاید. به همین خاطر تصمیم گرفتم فصل ۲۱ و برخی قسمت‌های فصول دیگر که به توصیف پاریس در زمان انقلاب می‌پردازد را از نسخه کامل کتاب حتما بخوانم.

در مجموع اگر قرار است یک کتاب از چارلز دیکنز بخوانید، حتما داستان دو شهر را انتخاب کنید.
      

21

        《لرد جیم》داستان ماجرا ها و رخداد ها نیست، بلکه سرنوشت و نحوه تغییر و تحول درون آدمی است. سرگذشت آدمی که همواره به دنبال فرصتی برای اثبات خود بوده. اثبات خود به دیگران نه بلکه به خودش برای غلبه بر سرنوشت. گاهی همه‌ چیز در یک فرصت خلاصه می‌شود. فرصت تغییر جریانی سرکش، جریانی ناخواسته، جریانی تباه‌کننده. آن فرصت مانند یک لحظه است، مانند یک آن که در زمانی نامعلوم و با سرعتی دست نیافتنی می‌گذرد. به چنگ آوردنش ساخته هر دلی نیست، یک عمر پاییدن می‌خواهد، یک عمر چشم انتظاری و تمنا می‌خواهد. دمی تسلیم‌ناپذیر و غروری آهنین می‌خواهد. چراکه بسیاراند انسان‌های قضاوت‌گر که خود را همواره بری از خطا و مصون از بلا می‌دانند. کسانی که شرایط بحرانی را که تجربه‌اش نکرده‌اند بازیچه می‌پندارند. از همین رو قرارگرفتن در شرایط بحرانی است که آدمی را محک می‌زند.
قبل‌تر هم اشاره شده که شیوه انتقال مفاهیم کنراد بر پایه‌ی تصویرسازی ذهنی است. به خوبی حقیقتی را که می‌خواهد انتقال دهد را درمی‌یابیم. می‌فهمیم که چه چیزی را می‌خواهد که بگوید اما چگونگی‌اش را نه. چون مهی لغزان در دشتی گسترده تا افقی دوردست. در بخش کوچک اما اساسی از کتاب وی از زبان دو شخصیتش (اشتاین و مارلو همان راوی دل تاریکی و جوانی) به بحث پیرامون دو دیدگاه نسبت به خیال می‌پردازد. مارلو گرفتاری به رویا و خیال را یک بیماری و ابتلایی جنون‌آمیز می‌داند از طرفی اشتاین درمان را در خود رویا و خیال و از طریق هرچه بیشتر غرق کردن خود در رویا. چراکه به باور او کسی که بر حسب عادت، مدام غرق رویا می‌شود، به سختی می‌تواند از لذت آن دست بشوید. عقیده اشتاین بر این است که شاید غرق شدن در رویا از انسان، آدمی دیگر در آن سوی مرز بسازد. مارلو مخالفت می‌ورزد چراکه رویا را چون دشتی پر از گور و گودال لبریز از شراره می‌داند که کناره‌، لبه‌ و مرز آن روشنایی فریبنده‌ای دارد. روشنایی فریبنده‌ای که آدمی را به خود می‌خواند. و اگر آدمی وارد آن دشت شود و با آن خو بگیرد، کم‌کم به سوی گور و گودال میل می‌کند. جایی که سرانجام روح و تنش را در کام خود می‌کشد.
اشتاین در ادامه این سوال را مطرح می‌کند که پس چه چیز انسان دردمند را وادار به خودکاوی می‌کند؟ جواب می‌دهد رویا. ما انسان ها همواره با رویاپردازی است جنبه‌های مختلفی از خود را پیش روی‌مان قرار می‌دهیم و خود را قضاومت می‌کنیم با رویا است که به کالبد خویش هستی می‌بخشیم و دلیلی برای بودن‌مان می‌یابیم.
اما رویا یا همان خیال خاصیتی متناقض دارد. زمانی که در رویاهایمان در خود پی به اخلاق یا رفتاری نادرست می‌بریم، در قضاوت‌مان خود را سرزنش می‌کنیم ولی همزمان با آن از یافتن آن نقص لذت می‌بریم. این جنبه پارادوکسیکال رویا است که کنراد انگشت روی آن گذاشته و ما را از آن برحذر می‌دارد.
همانطور که هر یک از ما یک یا دو رویای خاص خودمان را داریم و علی‌رغم آگاهی‌مان از غیرعملی بودنشان، از غیر ممکن بودنشان باز آن‌ها را در سر می‌پرورانیم. به پروردن آن خو گرفته‌ایم و از آن لذت می‌بریم. لذتی توام با درد. رویا‌هایی‌ که ما را به درون خود می‌کشند و شیره جانمان را می‌مکند. به تمامی در مشت خود می‌گیرند و چون برده مطیع خود می‌کنند. گاهی صدای موهوم‌شان را در درون سرمان می‌شنویم که خبر از آینده‌ای تاریک می‌دهند و ذهنمان را چنان فلج می‌کنند که توان هرگونه عملی را از ما سلب می‌شود. رویاهایی این چنین سهمگین در تمام وجودمان پخش می‌شوند‌ و دیری نپاییده کل هستی‌مان را دربرمی‌گیرند. طوری که در زندگی چیزی نخواهیم خواست جز تحقق همان رویاها و شاید سرانجاممان به دست همان رویاها و خیال ها رقم بخورد.
با اندیشه در آن رویاها است که همان نگاه خیره معروفی که کنراد از آن دم می‌زند، شروع می‌شود. نگاه خیره‌ای که چشم‌ها در آن به درشت‌ترین حالت خود می‌رسند، چین و شکن‌هایی آرام‌آرام بر سطح پیشانی ظاهر می‌شوند، محیط کم‌کم به تاری می‌رود، ابری نمناک برچشم‌ها می‌نشیند، گویی زمان از حرکت بازمی‌ایستد و همه چیز در لحظه می‌گذرد، به تدریج از سطح هوشیاری و خودآگاهی کاسته شده و مغز به لبه ناخودآگاهی می‌رسد، پلک‌ها سنگین و خواب‌آلوده می‌شوند و نهایتا خلسه آغاز می‌شود.
      

6

        رمان بخش دی یکی از آثار برجسته فریدا مک‌فادن در ژانر تریلر روان‌شناختی است. این کتاب با روایت پرتعلیق و فضاسازی رازآلود خود، خواننده را به دنیایی پر از ابهام، وحشت و ناآگاهی می‌کشاند.

داستان کتاب
داستان از دید شخصیت اصلی، ایمی، روایت می‌شود؛ دانشجوی پزشکی‌ای که برای یک شیفت شبانه در بخش دی بیمارستانی روانی داوطلب شده است. اما بخش دی، جایی که بیماران خطرناک و مرموز در آن نگهداری می‌شوند، به سرعت از یک محل کار معمولی به کابوسی واقعی تبدیل می‌شود. ایمی متوجه می‌شود که برخی از درهای بیمارستان قفل نمی‌شوند، سایه‌هایی در تاریکی حرکت می‌کنند و صداهای عجیب‌وغریبی از راهروهای متروک شنیده می‌شود. مهم‌تر از همه، بیماران رفتاری غیرمنتظره دارند؛ برخی زمزمه‌هایی درباره اتفاقات گذشته می‌کنند و برخی دیگر هشدارهایی مرموز به ایمی می‌دهند.

با گذشت زمان، او درمی‌یابد که حضورش در این بخش تصادفی نبوده و ارتباطی میان او، گذشته‌اش و این بیمارستان وجود دارد. همان‌طور که پرده از اسرار برداشته می‌شود، ایمی درگیر توطئه‌ای پیچیده می‌شود که او را به لبه‌ی مرز بین واقعیت و توهم می‌کشاند.

نقد و بررسی کتاب
۱. شخصیت‌پردازی:
ایمی، به عنوان شخصیت اصلی، ترکیبی از هوش، آسیب‌پذیری و شجاعت را به نمایش می‌گذارد. خواننده همراه با او قدم به قدم در هزارتوی وحشت و رمز و راز پیش می‌رود و ترس‌های او را به طور عمیقی احساس می‌کند. دیگر شخصیت‌های داستان نیز، به‌رغم حضور کوتاه، تأثیر بسزایی در ایجاد جو دلهره‌آور رمان دارند.

۲. فضاسازی و سبک نوشتار:
مک‌فادن در این رمان، همانند دیگر آثار خود، از نثری ساده اما مؤثر بهره می‌برد. استفاده از جملات کوتاه و توصیفات مینیمالیستی به ایجاد تعلیق و تنش در داستان کمک می‌کند. فضای بیمارستان روانی، با راهروهای تاریک، درهای قفل‌شده و صدای وزوز چراغ‌های مهتابی، به شکلی استادانه ترس و اضطراب را منتقل می‌کند.

۳. تعلیق و غیرقابل‌پیش‌بینی بودن داستان:
یکی از نقاط قوت اصلی این کتاب، روند غیرمنتظره داستان است. خواننده مدام با اطلاعات جدید مواجه می‌شود که دیدگاهش را نسبت به اتفاقات تغییر می‌دهد. همانند دیگر آثار مک‌فادن، در بخش دی نیز غافلگیری‌های متعددی در انتظار خواننده است که باعث می‌شود تا آخرین صفحه نتوان کتاب را زمین گذاشت.

اگر به رمان‌های روان‌شناختی، پرتنش و معمایی علاقه دارید، بخش دی انتخابی عالی است. این کتاب نه‌تنها حس کنجکاوی شما را برمی‌انگیزد، بلکه با بازی‌های ذهنی و پیچیدگی‌های روایی خود، شما را درگیر خواهد کرد.
      

12

        اثر جاودانِ «ایوان تورگنیف»، «یادداشت‌های آدم زیادی»، همچون آیینه‌ای شفاف، ژرفای روانِ آدمی را در تقلای بی‌پایان با خویشتن و جهان پیرامون می‌کاود. این روایت که در قالب خاطراتِ «چولکاتورین»، قهرمانی از تبار آدم‌های زیادی ادبیات روس، تنیده شده است، نه تنها روایتی از سرگشتگی فردی، که نگارشی است هنرمندانه از بحرانِ جمعیتی که در میانهٔ گذارهای تاریخی، هویت خویش را در مهِ زمان گم کرده‌اند.

تورگنیف، با ظرافتی شاعرانه، چولکاتورین را نه به مثابه شخصیتی منفرد، که چونان نمادی از نسلی می‌آفریند که در میانۀ سدۀ نوزدهم روسیه، میان کهنگیِ نظام فئودالی و نوخاستگیِ مدرنیته، سرگردان مانده‌اند. این «زیادیِ وجود»، این احساسِ بیهودگی، ریشه در ناسازگاریِ فرد با بستر تاریخی‌اش دارد. چولکاتورین، با تمامِ فرهیختگی و حساسیتِ هنرمندانه‌اش، چون شبحی است بر دیوارهای جامعه‌ای که او را نادیده می‌گیرد، چرا که کارکردی در چرخۀ سود و سودای آن ندارد.

شکلِ خاطره‌وارِ روایت، تورگنیف را به ژرفای روانِ شخصیت رهنمون می‌شود. تک‌گوییِ درونیِ چولکاتورین، آکنده از لحظه‌هایی است که مرز میان اندیشه و احساس را درمی‌نوردد. نثری که در ترجمهٔ فارسی با قلمی چیره‌دستانه همچون «بابک شهاب» می‌تواند جان بگیرد، نثری است با آهنگِ آرام و موج‌هایی از حسرت، که هر واژه‌اش گویی از ژرفای دلِ راوی برمی‌خیزد. بابک شهاب، با تسلط بر هر دو سویِ زبانِ مبدأ و مقصد، این تک‌گوییِ درون‌مایه‌دار را به فارسی برگردانده است بی‌آنکه از ظرافتِ تراژیکِ آن بکاهد.

چولکاتورین در واپسین روزهای زندگی، به بازخوانیِ هستیِ خویش می‌پردازد و در این میان، پرسشِ بنیادینِ «زیادی» بودنش را همچون زخمی ناسور بر پیشانیِ روایت می‌نشاند. آیا این «زیادی» ناشی از ناتوانیِ او در هم‌نوایی با جامعه است، یا جامعه است که در شناختِ ارزشِ فرد ناتوان است؟ تورگنیف پاسخ را یکسره به خواننده نمی‌سپارد، بلکه او را در برابر این دوگانگی می‌نشاند: آیا تراژدیِ آدمِ زیادی، تراژدیِ فرد است یا جامعه؟

مرگِ چولکاتورین، پایانی است نمادین بر زندگی‌ای که از آغاز، ناکام بوده است. اما این مرگ، شکست نیست؛ بلکه اعلامِ وجودِ انسانی است که تا واپسین دم، در جست‌وجوی معنا بوده است. تورگنیف، با این اثر، نه تنها تصویری از روسیۀ عصر خویش ترسیم می‌کند، که پرسشی جهانی را پیش می‌نهد: آیا هستیِ آدمی، وابسته به سودمندیِ اوست، یا شکوهش در همین سرگشتگیِ جست‌وجوگرانه نهفته است؟
      

7

        "گاهی باید کتاب ها را زمین گذاشت  
تا روزی خودشان به سمت مان بیایند...

راستش را بخواهید، زمانی که "یک عاشقانه ی آرام" را خواندم، حسابی کلافه شدم! انگار نویسنده یک جعبه ی پر از الماس های پراکنده به دستم داده بود، اما نمیدانستم چطور آنها را به گردنبندی زیبا تبدیل کنم. 
نادر ابراهیمی در این کتاب، بیشتر شبیه یک فیلسوفِ عاشقِ کلمات است تا یک راویِ داستانگو. 
پر است از جملات نغز و تصویرهای شاعرانه، اما آنقدر درگیرِ پیچ و تابِ مفاهیم انتزاعی میشود که گاهی رشته ی داستان از دستت در میرود.  
نکته هایی که احتمالاً باعث می شود ارتباط نگیرید:
این کتاب، یک رمان کلاسیک با پیرنگِ مشخص نیست؛ بیشتر شبیهِ دفتر خاطراتی است که یک عاشقِ پیر، برای معشوقه اش مینویسد. 
اگر دنبال دیالوگ های تندوتیز یا ماجراجویی های هیجان انگیز هستید، اینجا جایشان خالیست! ابراهیمی دارد از عشق حرف میزند ؛ یک عشق آرام... اما شاید همین "آرام" بودنش، برای ذهنِ پرسه زنِ ما که عادت کرده به هیاهوی شبکه های اجتماعی و داستان های سریع، سنگین و بی حاصل بیاید.  

 این کتاب در شرایطی که آدم دنبال جواب های آماده یا انرژیِ مثبتِ فوری است، مثل یک غذای بی مزه میماند که با وجود مقوی بودن، دلچسب نیست.
 خودم هم وقتی آن را خواندم، گفتم: "خب که چی؟ این همه جمله ی قشنگ، اما چی میخواد بگه؟!" اما شاید مدت ها بعد ، در دوره  ای که زندگی ام آرام تر شده باشد و فرصتِ فکرکردن  به این مسائل را داشته باشم، شاید دوباره سراغش رفتم. 
آن موقع ممکن است بفهمم که چرا بعضی ها این کتاب را دوست دارند؛ شاید چون شبیهِ آینه ایست که اگر عجولانه از کنارش بگذری، فقط تارِ عنکبوت های روی آن را میبینی، اما اگر بایستی و نفس بکشی، تصویر خودت را در آن پیدا میکنی...  
 
اگر الان حس میکنید این کتاب حرفی برای گفتن با شما ندارد، اشکالی ندارد! کتاب ها هم مثل آدم ها هستند؛ بعضی ها در یک فصل از زندگیتان کنارتان میمانند، بعضی ها را باید بعدها ملاقات کنید. 
شاید امروز، ذهنِ شما بیشتر به دنبالِ داستان هایی است که ضربان قلبش را تندتر کنند، نه جملاتِ فلسفی که مثل بارانِ نمناک، آرام آرام ذهن را خیس کنند.  


اگر دوست دارید کتابی از نادر ابراهیمی بخوانید که هم قصه ی جذابتری دارد و هم درگیرتان میکند، "آتش بدون دود" را پیشنهاد میکنم.
 اما اگر روزی احساس کردید دلتان میخواهد در سکوتی شاعرانه غرق شوید، شاید "یک عاشقانه ی آرام" آنوقت برایتان معنایی متفاوت داشته باشد... 
      

12

N.S

N.S

دیروز

        پارسال همین موقع ها بود که در مورد گراتزیا دلددا و کتابهاش تو اینترنت جستجو کردم و متوجه شدم برنده جایزه نوبل ادبی در سال 1926 شده. بین همه کتابهاش کتاب رقص گردنبند از همه شون ارزون تر بود و البته کمتر از بقیه معروفه با اینکه طبق چیزی که پشت کتاب نوشته این رمان نقش بسزایی در کسب این موفقیت (جایزه نوبل ادبی) داشته. همه اینا به علاوه ترجمه بهمن فرزانه باعث شد تصمیم بگیرم بذارمش تو لیست خریدم و خریدمش و بالاخره امسال تو دو روز خوندمش...
خیلی از کتاب لذت بردم خیلی خیلی زیاد همینم باعث شد که باقی کتابای دلددا هم برن تو لیست خریدم 
اما خود کتاب:
کتاب کوتاهیه 
ترجمه روانی داره
توصیفات زیادی داره ولی ابدا خسته کننده نیستن (البته بستگی به خودتون هم داره) خیلی قشنگن و کامل اون منظره ای که داره ازش صحبت میشه رو مثل یه نقاشی میارن جلو چشمات بعضی جاها حتی دلم می خواست کاش یه کم بیشتر بود. همه اینا در صورتی هست که شما به چنین توصیفاتی علاقه داشته باشید من خودم نه تنها از خوندن جزئیات و توصیفات خسته نمیشم بلکه لذت هم می برم پس اگر شما حوصله یا علاقه ندارین ممکنه خسته تون کنه.
داستان کتاب هم جالب بود مردی که به خاطر یه گردنبند به این شهر میاد و دنبال شخصی می گرده که گردنبند دست اونه. سر همین جریان (نمیدونم از اینجا به بعد اسپویل محسوب میشه یا نه ولی هشدار اسپویل) با یه خانمی آشنا میشه و احساس می کنه که عاشقش شده این دو نفر تصمیم می گیرن بیشتر با هم آشنا بشن ولی این دختر هویت و سرگذشت واقعی خودش رو در ابتدا پنهان می کنه و با هویت دیگه ای خودش رو به مرد معرفی می کنه و حالا این مرد عاشق این زن و این هویت میشه و صاحب اصلی این هویت شاهد عشق این دو نفره و ماجراهای بعدش
جزو معدود کتاب هایی بود که من گفتگوی کاراکتر ها رو خیلی دوست داشتم و از خوندنشون خسته نمیشدم
و پایانش برام عجیب بود و غمگین... 
نظرتون در مورد شخصیت ها تا پایان کتاب کاملا عوض خواهد شد و این چیزیه که من به شخصه خیلی دوست دارم اینکه هرچی بیشتر با شخصیت های داستان آشنا میشی هرچی بیشتر می شناسیشون نظرت راجع بهش عوض میشه
      

4

        نمونه‌خوانی این کتاب به شدت حرص من روانشناس رو درآورد. چرا؟ بهتون در نظرشخصی میگم!
🎙 همونطور که از روی جلد و توضیحات پیدائه این کتاب ادامه داستان نویسنده هستش و دوباره سرگذشت جلسات روان درمانی ایشون رو روایت می‌کنه که رویکردشون هم روان‌تحلیلی هستش. بک‌سهی، حدودا ده ساله که داره برای مشکلات روانشناختی پیش درمانگر میره و خب این جلد یک طغیان به تمام معنا خواهد بود چون به جای اینکه به چیزی به اسم بالاخره دارم ثبات پیدا می‌کنم در پروسه درمانش برسه به مرحله فروپاشی شدید روانی دچار میشه!

✍️ و اما نظر من: در وهله اول و به عنوان یک درمانگر در حیطه اختلالات شخصیت باید بگم که درمانگر ایشون فارغ از رویکردی که دارند طبق یادداشت‌ها و مکالمات جاری در کتاب بنابر اصول جلساتشون رو جلو نمی‌برند و پیشنهاد می‌کنم که حتما اگر با مشکلی مشابه با سهی دست و پنجه نرم می‌کنید پاسخ و روندی که این درمانگر داره رو به کل جامعه روان‌درمانی انطباق ندین و حتما برای درمان اقدام کنید!! پیشنهاد در حاشیه من اینه که بهتره به درمانگری با رویکرد طرحواره‌درمانی یا درمان دیالکتیکی مراجعه کنید‼️

و اما بازگشت به بحث خود کتاب، در اصل بعضی از مشکلاتی که سهی باهاشون دست و پنجه نرم می‌کنه مشکلاتی هستند که خیلی از افراد به خصوص خانم‌ها، شایع‌تر، تا حدودی و در یک طیف باهاش روبرو هستند که زندگی به تبع براشون سخت می‌کنه اما جملاتی که درمانگر در جلسات عنوان می‌کنه می‌تونند تا حدودی اون نوری باشند که شما رو به ادامه زندگی امیدوار می‌کنه.
یکی از مسائلی که جدی در کتاب عنوان شد و اما متاسفانه به ثمر نرسید شرم از بدن بود که تقریبا درصد بالایی از خانم‌ها درگیرش هستند و ریشه در باورهای فرهنگی و خانوادگی ما داره. و همین جدی بودن مسئله انتظار رو از جلسات روان‌درمانی سهی در این جلد بالا برده بود که متاسفانه راه حل آن‌چنانی‌ای رو پیدا نکرد.

‼️به طور کلی این کتاب ارزش خواندن دارد و مسائلی  که حکم تابو دارند رو به خوبی عنوان  کرده است اما از آن انتظار راه حل قابل تعمیم نباید داشت.

و اما آنچه که خواهید آموخت: تعویض داروهای روانپزشکی اصولی هستش؛ تعداد جلسات روان‌درمانی در حوزه اختلالات شخصیت ممکن است دو بار در هفته باشد، آشنایی با افسردگی و افکار خود آسیب‌رسان.


اگر سوالی از این کتاب یا موارد عنوان شده داشتید که در حیطه کاری من بود، در تلگرام پاسخگو خواهم بود.
      

13

        داستان در مورد نوجوانی به نام مانوئل است که خود را ناگهان در یک اتاق سفید و مکعبی می بیند بدون آنکه هیچ خاطره‌ای از گذشته خود به یاد بیاورد. در این اتاق سفید، او به بهترین و بالاترین فناوری‌های هوش مصنوعی دسترسی دارد و افراد مختلفی از جمله کسی که خودش را پدر مانوئل می‌نامد، با او صحبت می‌کنند و از شرایط وخیمش به او می‌گویند. شرایطی که بخاطر حمله چند فرد ناشناس به او و مادرش ایجاد شده و مادرش کشته شده و او به کما رفته. مانوئل کم‌کم متوجه می‌شود که ماجرا چیز دیگری است و آن ها در حال پنهان کردن حقیقت هستند. او که در گشت و گذارها و ارتباطاتش از طریق اینترنت با افرادی که خودشان را خیرخواه او معرفی کرده اند آشنا شده، تلاش میکند تا از آنجا فرار کرده و حقیقت را پیدا کند.

کتاب یک رمان نوجوان و بسیار پرهیجان، ماجراجویانه و پر از معما است که به طور خوبی بحث هوش مصنوعی و پیشرفت فناوری را در دل داستان گنجانده. برخی از قسمت های داستان کمی گنگ بیان شده اما در کل کتاب خوبی است.
      

8

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.