معرفی کتاب آنی شرلی در ویندی پاپلرز اثر لوسی مود مونتگمری مترجم سارا قدیانی

آنی شرلی در ویندی پاپلرز

آنی شرلی در ویندی پاپلرز

4.4
206 نفر |
50 یادداشت
جلد 4

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

20

خوانده‌ام

510

خواهم خواند

104

شابک
9789645361912
تعداد صفحات
456
تاریخ انتشار
1399/10/23

توضیحات

        سرگذشت دخترکی یازده ساله است که از یتیم خانه به مزرعه گرین گیبلز می آید تا زندگی جدیدی را آغاز کند. او هر روز ...
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به آنی شرلی در ویندی پاپلرز

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به آنی شرلی در ویندی پاپلرز

نمایش همه
دایی جان ناپلئونمغازه خودکشیهر دو در نهایت می میرند

تولدم مبارک 🎉

50 کتاب

"تولدم مبارک! 🎂 یک سال با کلمات جادوگر! 🎉" امروز روز خاصی برای منه! 😊 تولد یک سالگیم رو جشن می‌گیرم، گرچه من اردیبهشتی نیستم. امروز ۷ اردیبهشته و در حالی که یک سال از ورودم به این دنیای پر از کتاب و قصه‌ها میگذره، می‌تونم بگم که این سفر، کاملاً زندگی من رو دگرگون کرده. 🥳 یادم می‌آید که یک سال پیش، دقیقاً در چنین روزی، با دلهره و تردید، برنامه‌ی طاقچه رو نصب کردم. تا اون روز من اصلا نیم نگاهی هم به کتاب نمی انداختم... اون روزا نه نویسنده‌ای می‌شناختم و نه کتابی که نامش رو شنیده بودم..... اصلا از حس واقعی کتاب خوندن بی خبر بودم😔 اما دنیای جدیدی رو به روی من باز شد! 🌟 وقتی که طاقچه به مناسبت هفته‌ی فرهنگ معاصر، کتاب «دائی جان ناپلئون» رو به‌صورت رایگان در اختیارم گذاشت، این فرصت رو غنیمت شمردم. شروع کردم به خواندن کتاب (اون زمان هیچ‌رمانی رو تا به حال نخونده بودم و این تجربه برام چالش‌برانگیز بود. بی‌جهت نبود که دو ماه تمام درگیر این کتاب شدم! امتحانات ترم و صفحات بلندش هم مزید بر علت بود. 📚😅) نمی‌تونم بگم که چقدر دلم برای این کتاب تنگ شد وقتی به انتهاش رسیدم. احساس عجیبی داشتم، انگار یکی از دوستام رو از دست داده‌ام. اما این احساس ناکافی بود. در واقع دلم می‌خواست دوباره آن را بخوانم! دقیقا یادمه کجا تمومش کردم، یه شب قشنگ اونم توی جاده 🛣 یه روز گرم تابستونی، طاقچه تخفیف تابستانه گذاشت و من فقط با یک لبخند سرازیر به دنیای کتاب‌ها شدم. 💫 کتاب «هر دو در نهایت می‌میرند» رو که تعریفش را از یکی از دوستام شنیده بودم، خریدم. اون کتاب، من رو به دنیای دیگه ای برد، دنیایی که در اون هر لحظه، هر واژه و هر احساس رو به صورت واقعی تجربه کردم. من به واقعی‌ترین شکل ممکن عاشق کتاب شدم! 😍📖 این کتاب رو هم دقیقا یادمه چه روزی تمومش کردم، یه روز بعد تولدم (تولد اصلیم❤) اینجا بود که حس کردم من رسما به جمع عاشقان کتاب‌خوان ملحق شدم؛ نه تنها از ۷ اردیبهشت که تولد اصلی واولین قدم من در این راه بود بلکه از اون روز به بعد هربار که یه کتاب جدیدی رو شروع به خوندن کردم، دوباره متولد شدم🤩 در این یک سال، من ۵۰ بار زندگی کردم و ۵۰ دفعه تجربه کسب کردم. ✨💖 اشک ریختم😭... خندیدم 😄... ترسیدم 😱... به هر جای دنیا سفر کردم وبا فرهنگ های مختلف آشنا شدم🗼🏫 ۵ یا ۶ کتاب بیشتر نخونده بودم تا با برنامه بهخوان آشنا شدم🥰 متاسفانه دقیقا با شروع مدارس متقارن شد(۴مهر🤦🏻‍♀️) 😐 بهخوان برام خیلی شگفت انگیز و جذاب بود(دقیقا همون برنامه ای بود که میخواستم🤩) در این مدت هم درس خوندم و هم کتاب خوندم (در نظر داشته باشین که سعی کردم که به درس و مدرسه م لطمه نزنه و نتیجه اش رو هم دیدم جزو دانش آموزان برتر مدرسه شدم✌🏻) ....... بعد از خوندن ۲۴ کتاب، نویسنده مورد علاقم رو پیدا کردم به سلامتی😅 و اون نویسنده بزرگوار کسی نیست جز: ⚡لوسی مود مونتگمری⚡ 📆دقیقا در تاریخ ۶ اسفند📆 💙با کتاب قصر آبی💙 همه چیز یهویی پیش اومد ، در لحظه دیدمش و خوندم به همین راحتی😁 اما دل کندن از کتاب با رنج و زحمت فراوان😶 همیشه آنی شرلی رو میدیم و هر سالی که پخش میشد بازم برام جذاب و تازه بود، و هیچ وقت هم فکر نمیکردم نویسنده این داستان انقدر جذاب باشه🥰 سر تون رو بیشتر از این درد نمیارم این داستان من بود 📖 🔻در لیست زیر تموم کتاب هایی که از ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ تا ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ خوندم رو به اشتراک گذاشتم 👇🏻👣 به یاد تموم این لحظات، و به امید روزهای بیشتر با کتاب‌هایی جذاب و دل‌انگیز، تولدم رو جشن می‌گیرم! 🎉🌸

23

پست‌های مرتبط به آنی شرلی در ویندی پاپلرز

یادداشت‌ها

parmis

parmis

1403/1/16

          واقعا از زیباییش هرچقدر بگم کم گفتم.
این کتاب دقیقا خوده فردای الیزابت کوچولو بود.
خدای من. همه‌ی صفحات رو با لبخند باز میکردم و حین خوندنش زمان می‌ایستاد.
خدایا خیلی قشنگ بود.
ارزو میکنم کاش یه شخصیت داخل این مجموعه بودم، یا حداقل دوستی مثل آنی داشتم.. نمیشه اما قدرت تخیل به کمک ادم میاد👺💪
واقعا این حجم از زیبایی رو نمیتونم تحمل کنم. تو سره لوسی چه می‌گذشته! اونم اون زمان.. واقعا شاهکار خلق کرده. به قدری دلنشین هست که نمیتونم توصیفش کنم.. جلد بعدی رو فقط داشتم نگاه میکردم ولی به خودم امدم دیدم کمی ازش رو خوندم، به قدری که برام دلنشینه. خدایا من چقدر عاشقشم.
آروم آورم دارم میخونم تا دیرتر تموم بشه. دراین حد!
کاش ستاره‌های بی‌نهایت وجود داشت چون این کتاب برای من بی‌نهایت ستاره از 5 تا بود. چطور یه شاهکار که از قضا شاهکاره فردا هم هست رو توی ۵ تا ستاره بگنجونم؟ خدایا
عاشقشم.
عالی
بی نظیر
پرفکتتت
همه چییی تموممم.
★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★... 
        

9

یادته چه ط
          یادته چه طور توی “آنه شرلی در جزیره” می‌گفتی که گیلبرت اونقدر عصبی‌ت می‌کنه که هنوز هم نمی‌تونی اسمشو با یه لبخند بگی؟! حالا ببین! همین گیلبرت عزیزم شده! 😂
قطعا اون روزها می‌گفتی “هیچ‌وقت با این پسر نمیام توی یک جزیره، کاش یه کشتی غرق بشه و این توی اون کشتی باشه!” 
حالا همون گیلبرت شده همون مردی که روز به روز توی نامه‌هات “عزیزم” صداش می‌زنی! خب، لابد گیلبرت دیگه برای آنه مثل همون دیگه عزیزترین عزیز‌ها شده که روزهای گذشته نمی‌تونست حتی در خوابش ببینه.
مطمئنم که گیلبرت الان اونقدر خوشحاله که انگار اینجا توی ویندی پاپلرز، تنها دلیلی که برای لبخند زدن داره همون “گیلبرت عزیزم” هست! 🌸
به عنوان کسی که از این تغییرات شاهد بود، باید بگم که نه تنها این رشد برای آنه قابل توجهه، بلکه نشون‌دهنده‌یه که توی رابطه‌ها چیزی که مهمه، همون رشد و تغییرات مستمر است. چیزی که یه رابطه رو عالی می‌کنه هم همینه: یاد گرفتن، رشد کردن و بهترین نسخه از خودتو توی رابطه پیاده کردن.
خلاصه که این نامه‌های پر از “عزیزم” نه تنها عاطفی و شیرین‌اند، بلکه نشون‌دهنده‌یه که آنه هم از نظر احساسی بالغ شده و می‌دونه که گیلبرت همزمان با اون، مثل همیشه با وفاداری کنارشه. یه چیزی که باید توی این رابطه مهم باشه اینه که هر دو طرف بتونن یک رابطه سالم، پر از احترام و درک داشته باشن و در نهایت هر دو به بهترین شکل خودشان در کنار هم رشد کنند.
حالا، توی این مسیر، آرزو می‌کنم که زندگی مشترک آنه و گیلبرت همیشه پر از لحظات شیرین و ماجراهای جذاب باشه. که همشون در کنار هم، با لبخند و عشق، زندگی رو به بهترین شکل ممکن بسازند! ✨
با این حال، من امیدوارم که این زندگی جدیدت با گیلبرت، پر از خوشبختی و ماجراهای عالی باشه! آرزوی بهترین‌ها رو دارم برای تو و گیلبرت عزیزم! 😘
        

59

          زمان برگشتن به گرین‌گیبلز رسیده؟ خیر! یعنی آنی می‌خواهد دوباره برای زندگی به جای دیگری برود؟ بله!

دخترکوچولوی موقرمز ما که دیگر برای خودش خانمی شده، می‌خواهد برای کار و تدریس، به ویندی پاپلرز برود. آنجا در خانه‌ای به همراه سه خانم دیگر زندگی می‌کند. شغل معلمی قرار است برایش پر از چالش‌های بزرگ و کوچک باشد. ولی می‌دانید که، آنی قرار نیست تسلیم شود. می‌تواند دیر یا زود، دل هر کسی را به دست بیاورد. ولی این‌بار چطور؟ ویندی پاپلرز پر از اتفاقات غیر منتظره برای آنی است. اتفاقاتی که فقط مربوط به کلاس‌ها و مدرسه نمی‌شوند و زندگی شخصی‌اش را هم درگیر می‌کنند.

نکته‌ی جالبی درباره جلد چهارم وجود دارد. آن هم این است که بخش قابل توجهی از این جلد، در قالب نامه‌های آنی روایت می‌شود. نامه‌هایش به گیلبرت، که دیگر دشمن خونی آنی شرلی نیست. ولی ما جواب‌های گیلبرت را نمی‌خوانیم. فقط اجازه داریم در نوشته‌های خود آنی سرک بکشیم و از زاویه دید خودش به زندگی در ویندی پاپلرز نگاه کنیم.

با اینکه قالب داستان گاهی از سوم شخص به اول شخص تغییر پیدا می‌کند، خانم مونتگمری به خوبی از عهده نوشتن برآمده است. همه‌ی شخصیت‌های جدید قابل درک هستند. هرکدام احساسات و رفتار ویژه خود را دارند. فرقی ندارد که خدمتکار بد اخلاق خانه باشد یا دخترکوچولویی کم‌حرف و خجالتی، می‌شود با همه‌شان ارتباط بر قرار کرد. این نکته، آنی شرلی در ویندی پاپلرز را برای من خیلی دوست‌داشتنی می‌کند.

نویسنده‌ی مرور: ریحانه عارف‌نژاد
        

10

رؤیا

رؤیا

1403/4/27

          ویندی پاپلرز (Windy poplars) : سپیدارهای رقصان در باد
❌احتمالا اسپویل چون کلیت روند داستان لو می‌ره ❌

سه سال زندگی آنه در سامرساید و زندگی در ویندی پاپلرز. 
به اندازه تمام این سه سال، آنه پای درد دل همه نشست، از راز همه خبردار شد و مشکل همه رو حل کرد! همه‌چی هم به خیر و خوشی تموم شد!
این جلد پر از داستان‌ها و ماجراهای متعدد با افراد متفاوت بود. بخش قابل‌توجهی از کتاب در قالب نامه‌های آنه به محبوبش نوشته شده بود.
به اندازه جلدهای قبلی بهم نچسبید! گسستگی‌ای در روند کتاب بود که باعث میشد نتونم یه نفس کتاب رو سر بکشم و کم کم پیش رفت. اواسط کتاب از این قضیه شاکی بودم. با این حال، الان که خوندنش تموم شده میتونم بگم که دوستش داشتم.
شخصیت‌ها خیلی متعدد بودند اما افراد موثرتر در روند کتاب شامل: الیزابت، ربکا دیو، کترین بروک، پرینگل‌ها ازجمله جین پرینگل، خاله شاتی، خاله کیت و گیلبرت بودند.

🔸از کتاب:

اصلا دوست ندارم کتابی را که عاشقشم، امانت بدهم...
چون به‌نظر می‌آید هیچ‌وقت مثل اولش برنمی‌گردد...
______________

برای کسی که عاشقش کنارش است، فقر هیچ مفهومی ندارد.

پ.ن: البته من قبول ندارم🙄
_____________

گوشه و کنایه شنیدن از زبان یک شخص تنها سلاحی بود که آنی از روبه‌رو شدن با آن وحشت داشت. این اسلحه، همیشه به او آسیب می‌رساند و چنان جراحت عمیقی به روحش وارد می‌کرد که تا ماه‌ها التیام نمی‌یافت.
_____________

هیچ راهی برای کمک‌کردن به او وجود ندارد؛ چون نمی‌خواهد کسی کمکش کند.
_____________

شاید در جیب‌هایش چیز زیادی نداشت، ولی مغزش پر بود.
_____________
دلم برایت می‌سوزد؛ چون همه‌ی درها را به روی زندگی بسته‌ای... و حالا زندگی هم کم‌کم درهایش را به روی تو می‌بندد.
_____________

        

4

          و آن شرلی مدیر مرسه می شود!!
آن شرلی و گیلبرت بلایت توی این کتاب نامزدن و قراره بعد از تموم شدن دوره کاری آن باهم ازدواج کنن.
کتاب گاهی در قالب نامه های آن به گیلبرت و گاهی از زبان دانای کل روایت می شه.نامه های آن اغلب چند صفحه حذفی دارن!
اولین سال کاری آن چالشی داره و این چالش خیلی بامزه برطرف میشه. سال های بعدی چالش نداره اما اتفاقات ریز و درشتی داره که ماجرای کترین بروک و  الیزابت کوچولو مهم ترینشونه. درباره الیزابت کوچولو حدس می زدم که قراره چی بشه اما درباره کترین تقریبا غافلگیر شدم.
داستان های ریز و درشت  رو دوست داشتم اما این همه به هم رسوندن توی این کتاب دیگه زیادی بود! هرکی می خواست ازدواج کنه می اومد سراغ آن!
ریبکا دیو و الیزابت کوچولو شخصیت های ماندگاری ان که این مجموعه به شخصیت های مهم زندگی آن شرلی اضافه می کنه. من که عاشق ریبکا دیوم!
توصیفات کتاب مثل همه کتاب های مونتگمری فوق العاده س. تصور اتاق برج با پنجره سه گوش و تختی که باید برای استفاده ازش از پله استفاده کنی تنم رو می لرزونه.
مثل همه کتاب های آن شرلی این کتاب رو هم دوست داشتم اما سه تا کتاب اول رو بیشتر دوست دارم. شاید چون کودکی و نوجوانی دوره های شیرین تری ان یا شاید چون ین و سال آن توی این کتاب ها به سن خودم نزدیک تره. 
        

5