آیدا

آیدا

@Aida_abp
عضویت

آبان 1402

13 دنبال شده

27 دنبال کننده

                | حَیات نشئه تنهایی است. |
              

یادداشت‌ها

آیدا

آیدا

6 روز پیش

        🔹کتاب «اتاق شمارهٔ ۶» اثر آنتون چخوف، داستانی بلند و تلخ است؛ نقدی تیز و بی‌پرده بر جامعه‌ای فاسد و منفعل و بر بی‌اعتنایی مقامات نسبت به سرنوشت مردمان و اوضاع جامعه.

🔸روایت در فضای نمور و مسموم تیمارستانی کوچک شکل می‌گیرد؛ جایی که نه از بهداشت و خدمات درمانی خبری هست و نه نشانی از اخلاق و انسانیت. حتی آنان که تازه پای به این مکان می‌گذارند، به‌زودی به هوای ناپاک آن خو می‌گیرند و بی‌آنکه تلاشی برای دگرگون کردن وضع نابسامان کنند، در آن فرسوده می‌شوند.

🔸در یکی از اتاق‌های این بیمارستان، اتاقی موسوم به اتاق شمارهٔ ۶، پنج بیمار روانی به حال خود رها شده‌اند؛ محکومانی به حبس ابد در سردابی سرد و بی‌روح. تنها یکی از آنان، «ایوان دمیتریچ»، از طبقهٔ اشراف برآمده است؛ مردی که مرز باریک میان جنون و عقلانیت را در هم می‌ریزد.

🔸در این میان، پزشکی به خدمت این بیمارستان گماشته می‌شود؛ مردی گوشه‌گیر، کتاب‌خوان و بی‌ابتکار که ذهن و جهان‌بینی‌اش نه از بطن تجربه، که از سطور کتاب‌ها شکل گرفته است. او با ایوان دمیتریچ وارد گفت‌وگوهایی عمیق و فلسفی می‌شود و سه پرسش اساسی را پیش می‌کشد:

▫️۱. آیا مرگ، پایان زندگی است یا باید به جاودانگی ایمان داشت؟

▫️۲. واکنش انسان در برابر رنج چگونه باید باشد؟ نادیده گرفتن آن یا پذیرفتنش به عنوان بخشی از سرشت انسان؟

▫️۳. آیا جهان آدمی در گرو محیط بیرون است یا همهٔ هستی او در چهاردیواری ذهن خلاصه می‌شود؟

🟢چخوف در نگارش این اثر، تا حدی از اندیشه‌های مارکوس اورلیوس، فیلسوف رواقی، تأثیر پذیرفته بود، هرچند هرگز تمام عقایدش را تسلیم او نکرد.

▫️در پاسخ به پرسش نخست، اورلیوس مرگ را فرجامی طبیعی و منطقی می‌دانست؛ دگرگونی ماده‌ای به ماده‌ای دیگر در پی قانون طبیعت. اما چخوف این نگاه را نوعی تسلی‌دادن به خود برای گریز از هراس مرگ می‌دید و آن را نه پایان آرام، که مجازاتی گریزناپذیر می‌دانست.

▫️در برابر پرسش دوم، دکتر بر این باور بود که رنج، ضرورتی برای تعالی انسان است و او را به سوی کمال می‌راند؛ پس باید در برابر آن بی‌تفاوت بود و حتی به رضایت کامل رسید. این اندیشه، بازتاب مستقیم آموزه‌های اورلیوس بود که می‌گفت: «با وجود همهٔ رنج‌ها و بی‌عدالتی‌ها، انسان باید مطیع و تسلیم بماند.»
اما ایوان، زندگی را مجموعه‌ای از تجربه‌ها می‌دانست و رنج را تنها یکی از آن‌ها. او عقیده داشت که رضایت تام در برابر رنج، معنایی جز دست کشیدن از زندگی ندارد.

▫️و اما پرسش سوم: به‌زعم دکتر، جهان آدمی چیزی جز اتاقکی به نام ذهن نیست؛ خوشبختی حقیقی درون انسان است و فرقی میان یک اتاق کار گرم و راحت با سرداب تیمارستان وجود ندارد. ایوان اما این نگاه را خام می‌دانست. او معتقد بود کسی که با رنج مداوم و بی‌امان روبه‌رو نشده، شایستهٔ سخن گفتن از آن نیست. (تجربهٔ او، برآمده از زیستی آکنده از رنج، بر خلاف آرامش عاری از تجربهٔ دکتر، معنای دیگری از زندگی ترسیم می‌کرد.)

▪️کتاب «اتاق شمارهٔ ۶» داستانی حیرت‌انگیز است که در ظاهر ساده و کوتاه، اما مفاهیمی عمیق و تاثیرگذار را در دل خود جای داده است. این اثر، با زبانی روان و روایتی گیرا، به شکلی هوشمندانه به پرسش‌های بنیادین انسان درباره رنج، مرگ و معنای زندگی می‌پردازد و خواننده را به تفکری عمیق دعوت می‌کند.
      

18

آیدا

آیدا

1404/5/9

        مده‌آ چنان طغیان کرد که من، با همه‌ی فنون تحلیل، در برابرش زانو زدم!

🔹نمایشنامه‌ی مده‌ آ، شاهکار جاودانه‌ی اوریپید ، یکی از بزرگ‌ترین تراژدی‌های یونان باستان است که در سال ۴۳۱ پیش از میلاد به رشته‌ی تحریر درآمد. این اثر ، روایتی‌ست پرشور از زنی به نام مده‌آ ؛ زنی که پس از خیانت همسرش جیسون و فروپاشی سوگند مقدسی که میان آن دو بسته شده بود ، به انتقامی جان‌سوز و بی‌امان دست می‌زند.

🔸مده‌آ زنی‌ست که خود به نیکی می‌داند با زنان عادی تفاوت دارد؛ از این‌رو فراتر از مرزهایی می‌رود که عرف جامعه برای زن ترسیم کرده است (جامعه ی یونان) . او از همان ابتدا ، پا در میدانی می‌گذارد که زنان زمانه‌اش جرئت نزدیک شدن به آن را ندارند ؛ عرصه‌ای از کنش ، قدرت ، طغیان و خروش..

🔸این نمایشنامه اثری‌ست چندلایه و پر از پیچیدگی‌های درونی و بیرونی؛ چنان‌که نمی‌توان با نگاهی یک‌سویه به قضاوت نشست ، بلکه باید از منظرهای گوناگون در ژرفای آن نگریست و لایه‌به‌لایه ، ابعاد تراژدی آن را کاوید.

در نگاه خویش ، مده‌آ ، زنی‌ست با وجوه گوناگون:
▫️او زنی‌ست که رها شده و زخم‌خورده‌ی بی‌وفایی مردی‌ست که روزگاری با او پیمان وفاداری بسته بود.
▫️او مادری‌ست عاشق ، که دل در گرو فرزندانش دارد؛ اما هنگامی که باید میان انتقام و مهر مادری یکی را برگزیند ، به دشوارترین انتخاب دست می‌زند.
▫️او بیگانه‌ای‌ست در سرزمین یونان؛ طردشده‌ای که حتی در میان جماعتِ آشنا ، طعم غربت می‌چشد. هرچند یارانی چون آیگیوس و همسرایان را در کنار خود دارد ، اما احساس تنهایی همچنان در جانش ریشه دارد.
▫️و سرانجام ، او ساحره‌ای‌ست که قدرت جادویی‌اش ، ابزاری می‌شود برای اجرای انتقامی هولناک؛ جادویی که مرزهای اخلاق را جا به جا میکند و او را در جایگاه داورِ مرگ قرار می‌دهد.

🔸مده‌آ در میانه‌ی کشاکش احساسات مادری و آتش انتقام ، به تعارضی دردناک دچار می‌شود. دل‌نگران فرزندان خویش است ، اما زخمِ خیانت چنان ژرف است که سرانجام ، بر عواطف مادرانه‌اش چیره می‌شود. او شرایط را به‌گونه‌ای می‌آراید که احساسات درونی‌اش نتوانند در تصمیم نهایی‌اش دخالت کنند. گرچه تردید نخستین در دلش می‌افتد ، اما با عزم و یقینی سخت ، گام در راهی بی‌بازگشت می‌گذارد.

🔸در این میان ، باید دانست که بزرگ‌ترین انگیزه‌ی مده‌آ از کشتن فرزندانش ، نه تنفر از آنان ، بلکه وارد ساختن عمیق‌ترین زخم ممکن به جیسون و البته جلوگیری از ریشخند زدنِ دشمنان است؛ زخمی که نه در جسم ، بلکه در جان و آینده‌ی او برافروخته می‌شود. مده‌آ می‌داند که هیچ انتقامی برای جیسون جان‌سوزتر از این نخواهد بود که میراث دار و تنها فرزندان او را به قتل برساند.

🔺در بخشی از نمایش، مده‌آ چنین می‌گوید:
 "اگر زنی شوهر نداشته باشد ، فاقد منزلت اجتماعی است."

🔸این جمله به‌روشنی جایگاه تحقیرآمیز زن را در جامعه‌ی مردسالار آن دوران بازتاب می‌دهد. جامعه‌ای که زنان را تنها در پیوند با مردان تعریف می‌کند و استقلال‌شان را انکار.

🔸نمایشنامه‌ی مده‌آ را می‌توان قیامی دانست علیه زن‌ستیزیِ ساختارمند ؛ انقلابی علیه فضای بسته و خفقان‌آوری که جامعه برای زنان رقم زده بود. اثری‌ست برانگیزاننده که از زنی بی‌پناه ، چهره‌ای نیرومند و رعب‌انگیز می‌سازد. این اثر ، شورشی‌ست بر ضد سلطه‌ی مردانه ، فریادی‌ست برآمده از سینه‌ی زنی خشمگین که دیگر تاب سکوت ندارد ؛ زنی که در برابر تقدیر ، در برابر ستم ، و در برابر فراموشیِ عهد ، می‌ایستد و به کنش بدل می‌شود.
      

46

آیدا

آیدا

1404/4/21

        [ همهٔ
لرزشِ دست و دلم
از آن بود
که عشق ، پناهی گردد
پروازی نه ،
گریزگاهی گردد...
آی عشق 
آی عشق
چهره ی آبیت پیدا نیست.]
.
«به‌راستی ، عشق چیست؟
این موجودِ لغزنده در رگ‌های عاشق؟
این آتش خاموش‌ناشدنی که هم جان را می‌سوزاند و هم آن را بیدار می‌سازد؟
آن‌که عاشق را مخلص می‌سازد و معشوق را بر فرازِ عرش می‌نشاند ؛
عاشق را از خودگذشته می‌خواهد و معشوق را عُجب‌دار می‌کند ؛
از عاشق ، دلباختگی و شیدایی می‌تراشد و از دلدار ، گاه بی‌مهری و بی‌عاطفگی.»
.
شاید پاسخ این پرسش‌ها را نتوان با واژگان داد ؛
اما گاه ، یک داستان کوتاه می‌تواند پژواک آن‌ها باشد. داستانی که در چند شب می‌گذرد ، اما عمری در جان مخاطب می‌نشیند.
.
بسیاری از انسان‌ها در امتداد حیاتشان ، شب‌هایی را تجربه کرده‌اند که برایشان چون چراغی در تاریکی درخشیده‌ است.
شب‌هایی که نام‌شان را "روشن‌ترین شب‌ها " نامیده اند ؛ و احساسشان ، حتی سال‌ها پس از پایان ، همچون شهدی شیرین در جانِ آدمی جاری‌ست.
.
کتاب شب‌های روشن ، قصه‌ی مردی‌ست شب‌گرد ، از جنسِ خیال.
مردی تنها ، که انزوایش در تار و پودِ وجودش رخنه کرده است.
در دلِ سردترین شب‌های روزگارش ، با دختری روبه‌رو می‌شود که معنابخش زندگی‌اش خواهد بود.
شب‌ های روشن نه صرفاً داستانی عاشقانه ، که روایتی از نیاز انسان به دیده و شنیده شدن ، به پیوند خوردن با دیگری‌ست.
این اثر ، کاوشی‌ست در مرز باریک میان رؤیا و واقعیت ، میان تمنای دل و خاموشی جهان.
      

39

آیدا

آیدا

1404/4/11

        اگر زن نبود ،
جهان صدای لالایی را فراموش می‌کرد.
اگر زن نبود ، عشق بی‌پناه‌ترین واژه‌ی انسان می‌شد.
دل‌ها جایی برای تپیدن نداشتند.
زندگی بی‌طراوت‌ترین فصل‌ها را تجربه می‌کرد.
لبخند هم کم‌رنگ می‌شد ، حتی در روشن‌ترین صبح‌ها...
اگر زن نبود ،
دست‌های خالی مرد ، هیچ وقت پُر از آرامش نمی‌شد...
پنجره‌ای به امید گشوده نمی‌ماند ، حتی رو به آفتاب.
اشک معنا نداشت ، چرا که عمقش را کسی نمی‌فهمید.
لبخند ، طعم عشق را گم می‌کرد.
اگر زن نبود ،
واژه‌ی "مادر" تنها یک صدا بود ، نه یک معجزه.
دریا ، بی‌موج می‌ماند ، کوه بی‌غرور ، و دنیا بی‌روح.
زن ، لطافت است در میان سختی‌ها ،
آغوشی برای خستگی‌های بی‌نام ،
چراغی در دل تاریکی‌های بی‌انتها...
[ اگر زن نبود،  خدا هم شاید نمی‌خواست این جهان را تا این حد زیبا بیافریند... ]

نوشا...
نوشای بی‌پناهِ من،
دخترکِ عاشقِ شب‌های بی‌ستاره...
تویی که هرگز در آغوشِ باور کسی آرام نگرفتی...
در من زنده خواهی ماند.
      

42

آیدا

آیدا

1404/2/2

        حرکت در راستایِ افکارِ عمومی هرچند خرافی؟
یا شروعِ یک طغیانِ جدید؟
پس از اتمام این کتاب این دو سوال مثلِ خزنده ای درونِ ذهنم شروع به خزیدن کرد . نتوانستم پاسخِ درخوری برایش پیدا کنم...
اولین تجربه ی من در خصوصِ خوانشِ رمان به سبکِ "دیستوپیا" یا همان "پادآرمان شهری" بود.
نویسنده به واسطه ی زیستن در دورانِ امپراطوری فرانکو که مبنایِ حکومتِ آن دیکتاتوری و فاشیستی است ناگزیر به نگاشتن کتاب در قالب وهم و خیال بود.
داستان بیانگرِ مردمانِ دهکده ای است که سخت به عقایدِ خرافی خود پایبند هستند ، به طوری که کسی توانِ نفوذ و تغییرِ آن را ندارد و اگر شخصی از افراد دهکده به باور هایِ ریشه دارِ آن ها شک کند و سعی در رقم‌زدنِ تحولی داشته باشد سرنوشتِ او به مرگ ختم میشود...
افراد در این دهکده مبتلا به ترس شده اند ، ترسی که ریشه ی مشخصی ندارد و از دیرباز با آن ها همراه بوده است.
دهشتِ از دست دادن چیزی را دارند که نمی دانند آیا ممکن است آن را از دست بدهند یا نه؟
برایِ امتناع از این هراس دست به قربانی کردنِ یکدیگر میزنند...
شورِ زندگی در دلِ تمامی آن ها مرده است
و اگر شوری نباشد 
آیا زندگی معنایِ خودش را حفظ خواهد کرد؟
گمانِ خرافی چطور میتواند انسان را به ژرفایِ ابتذال و رذالت بکشاند؟
آیا به واقع یک عقیده میتواند انسان را از بعدِ انسان بودن خارج کند؟
"این کتاب به وضوح تبعاتِ خرافات را نمایان میکند وانحطاطِ آدمی را در راستایِ خاتمه دادن به باورهایِ دروغین".


🙋🏻‍♀️ از شما خواهشمندم به خویشتن مجالِ مطالعه ی این کتاب را بدهید.
      

34

آیدا

آیدا

1403/7/29

        "با مرگ در مپیچ که هر زنده مُردَنیست در مرگ زنده باش که آنت سُتودَنیست"
.
"آغازِ پایانی ابدی"
کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی آخرین کتاب نوشته شده توسطِ جناب آقایِ دکتر صدر ، مفسر فوتبال ، منتقد فیلم و نویسنده که برخلاف کتاب های قبلی مبتی بر اتوبیوگرافیِ لحظاتِ پایانیِ ایشونه ...
کتاب فراز و نشیب خاصی نداره اما شما همراه با جناب صدر به سفرِ جانسوزِ بیماری میرید و شاهد اضمحلالِ ذره ذره ی ایشون خواهید بود...
از طرفی ادبیاتِ گفتاری شیرین جناب صدر میل و کششی شدید رو در مخاطب بر می انگیزه.
چشم انداز ایشون پس از مواجهِ با بیماری "مرگ" است کما اینکه این بیماری دیر آشنا گریبان گیر خویشاوندانشون هم بوده.
اما گاهی در پوستین استواری مثلِ گلادیاتورها برایِ مصون نگه داشتن جان و دست و پنجه نرم کردن با غریزه ی بقا هاله ای از لفافه ی امنیت رو دور خودش به انحصار در آورد...
بیماری گنگ و دیریابه ...
فرد بیمار لحظه ای که درک و شناختی از بیماری خود پیدا می کنه ممکن است در عرض چند ثانیه یک عمر پیر شود یا دست به انکار بزند...
هر چقدر هم سعی در هم آوا شدن داشته باشیم ، هر چقدر هم همدلی کنیم هرگز متوجه نمیشیم در جان و قلب و تنِ آدمی زمانی که با مرگ مبارزه میکنه چه می گذره...
قساوتِ قلبی؟
ترسی بی انتها؟!
فروپاشیِ طویل؟!
قرار نیست نا ملایمت ها همیشه سازنده باشند.
.
به طور کلی ترجیحم اینه کسانی که خود بیمار انگاری دارن سمتِ این کتاب نرن
اما باید خوند و درد کشید!
باید خوند و برای لحظاتی چند خود رو در هیبتِ یک بیمار متصور شد!
کاش بهارِ عمر آقایِ صدر تا این اندازه کوتاه نبود و بودنشون به مرگ منتج نمیشد.
اما با این همه در یاد ها جاودان خواهند ماند.
      

33

آیدا

آیدا

1403/7/14

        شما اینجا نه با یک "کتاب"
بلکه با مردمانی بیسواد و متعصب ، خوار و مفلوک ، بی رحم و مبتذل مواجه هستین اقیانوسی از رعب و وحشت ، نفرت و کینه در دل مردم روستا رخنه کرده
و اون هارو دچار نادونی مطلق میکنه
کسانی که کورکورانه ، ندیده و نشنیده
همراه جمعی میشن که حتی روحشون هم از قضایای به وجود آمده خبر نداره
جمله ی معروف :
خواهی نشنوی رسوا همرنگ جماعت شو...."
دریغ از ذره ای اندیشه و فکر که شاید همراه شدن با این جمعات و مانوس و یکرنگ شدن با آنها تبعات بزرگی به بار خواهد داشت چطور گاهی به طرز فاجعه آمیزی چشم روی همه چیز میبندیم
و افراد رو مورد قضاوت قرار میدیم
چطور گاهی قادر به تغییر ۱۸۰ درجه هستیم در اوج پاکی دست به بدترین کارها میزنیم
و ذاتمون سرشار از شرارت و تباهی میشه...
چطور گاهی تا این حد خطرناک و ترسناک ، غیر قابل پیش بینی میشیم و قادریم بزرگ ترین جنایت ها رو آن هم به ناحق مرتكب بشیم.....
این کتاب نه تنها بخاطر وقایع تلخ و هولناک و سردردآور بلکه به خاطر اشاره به بی خردی انسانها و رنگ عوض کردن آنها ، آن هم در کسری از ثانیه ، تاثیرات مبتلا شدن به هیجانات زودگذر و خار ، تحت تاثیر جمع قرار گرفتن آن هم در جهت منفی و اشتباه و انبوه بی شماری از مردمانی که تعصب همچون خونی جلوی چشمانشون رو گرفته و اسم وطن پرست رو روی خودشون میذارن و برای اثبات این قضیه دست به هر عمل شومی میزنن فارغ از جنس و ماهیت عملشون ، زجرآور و دردناک طوری که قلبت رو مچاله میکنه و هر آن آرزو میکنی کاش شخصیتی در دل کتاب داشتی و همچنون شوالیه ها خودی نشان میدادی...
.
.
.
هر چند
منصفانه نیست تنها به جنبه ی منفی این کتاب اشاره کرد ؛ خواندنش خالی از لطف نبوده و نیست.
چرا که پس از اتمام کتاب
بسیار متاثر و دگرگون میشی و به تعمقی عظیم فرو خواهی رفت و همانطور که خود نویسنده بیان کرده
فارغ از اینکه اتفاقات به وجود آمده بر حسب واقعیت بوده نظر خواننده را به سمت این موضوع که همرنگ شدن با جماعت میتونه تاثیر وارونه داشته باشه
بر خلاف عرف و معانی که متحد شدن همیشه سازندست ، جلب میکنه.....
امیدوارم با خوانشش حالی که به من دست داد به شما دست نده . . .
( من هنوز حالم بده! )
      

34

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.