ملاقات بانوی سالخورده

ملاقات بانوی سالخورده

ملاقات بانوی سالخورده

فریدریش دورنمات و 1 نفر دیگر
4.2
34 نفر |
16 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

50

خواهم خواند

22

شابک
9786225636347
تعداد صفحات
102
تاریخ انتشار
1403/1/1

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
کلر زاخاناسیان شخصیت اصلی نمایشنامه ملاقات بانوی سالخورده که یک بانوی پیر و عجوزه است ، با قطار بیست و هفت دلاری خود به شهر گولن می رود. او فقط یک خواسته دارد: انتقام گرفتن از معشوق سابقش ، که سالها پیش او را با فرزندانش ترک کرد و دیگران را برای شهادت دادن علیه او ترغیب کرد. داستان فقط یک انتقام ساده نیست بلکه در این اثر شما با پدیده ای به نام کمدی سیاه طرف خواهید بود که عمیق ترین نقد های ممکن را به جامعه مدرن وارد می کند.
در همین حال ، این بانوی پیر نه تنها از نظر سنی پیر شده است، بلکه بسیار ثروتمند نیز شده و ساکنان را به یک پیشنهاد غیراخلاقی دعوت می کند: یک میلیارد برای شهر ، در ازای گرفتن زندگی معشوق سابقش ...

طرح داستان در کل سه مرحله است و خواننده را از همان ابتدا جذب خود می کند. از همان صفحات اول با وضعیت اولیه این کمدی غم انگیز روبرو خواهید شد و می توانید با هیجان نحوه پیشرفت اوضاع در گولن را تماشا کنید.

شما اگر به جای این شهروندان بودید در برابر پیشنهاد بانوی سالخورده چه واکنشی از خود نشان می دادید؟
همانطور که از مضامین این اثر مشخص است، قرار است مخاطب در مواجهه با این نمایشنامه به لحاظ اخلاقی به چالش کشیده شود. مرز های انسانیت، عدالت و شرارت محو خواهند شد تا که از نو اخلاقیات مورد کاوش قرار گیرد.
نمی توان از نظر ذهنی یک تصویر سیاه و سفید ترسیم کرد و قهرمانان طرح را به خوب یا بد تقسیم کرد. هیچ کس در گولن از گناه رهایی ندارد.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

یادداشت‌ها

          ۸-۹ آذر ۱۴۰۲ | کتاب سی‌وششم.
یه نمایشنامه‌ی خارق‌العاده👏🏿👏🏿
نمایشنامه‌های دورنمات و کلا ترجمه‌های حمید سمندریان به لیست مطالعه‌‌م اضافه شدن.
من قبل از این نمایش‌نامه دوتا جنایی ضعیف از دورنمات خونده بودم و پرونده‌اش برای همیشه بسته شده بود تا این‌که تو گودریدز دیدم یه نفر پیشنهاد داده نمایشنامه‌های دورنمات تو یه لِول دیگه‌ن. دوس داشتم امتحان کنم تا شاید قبلیارو بشوره ببره. و بعله! موفقیت‌آمیز بود. از این نمایشنامه‌ها که آدم رو به وجد میارن و درگیر می‌کنن. البته من از نمایشنامه چندان خوشم نمیاد و ترجیحم اینه داستان کوتاه بخونم. اما اتفاقا هر نکته‌ای  که نویسنده راجع به جزئیات صحنه و شخصیت‌ها اضافه می‌کرد بیشتر بهم می‌چسبید و به دارک و ابزورد بودن ماجرا می‌افزود.
نمی‌دونم چقدر توضیح بدم از داستان تا هم اسپویل نشه و هم ترغیبتون بکنه برین سراغش.
اما ماجرا درباره‌ی رویارویی فقر و عدالت و انسانیته. درباره‌ی یه شهر فقیر و ورشکسته‌ست که روزی بانوی میلیاردر و خیّری که از اهالی قدیمی اون شهر هست به همراه خدم و حشم و البته یک تابوت واردش میشه و میگه حاضره یک میلیارد به مردم شهرش کمک کنه، فقط به یک شرط؛ مردم باید مرتکب یک «قتل عادلانه» بشن!!
آیا مردم حاضر میشن به‌خاطر پول جان یک انسان رو بگیرن؟ آیا این قتل، واقعا عادلانه‌ست؟ 
چیزی که برام جالب بود اینه که تو این داستان ما شخصیت‌های سیاه و سفید نداریم. همه خاکستری‌ن. جای جلاد و قربانی مدام عوض میشه و خیلی راحت نمیشه از پیام داستان عبور کرد.
دورنمات علی‌رغم ضعفش تو داستان‌های کارآگاهی، نمایشنامه جونداری نوشته.
        

36

          “هیولاهای موحش بی‌شمارند
…
ولی هیچ یک موحش‌تر از 
هیولای فقر نیست”

اولین اثری بود که از درونمات می‌خوندم و به شدت قوی بود. یک درام فوق‌العاده قوی. 
متن پشت کتاب:
«در دراماتورژیِ دورنمات، فقر نیرومندتر از ملاک‌های اخلاقی بشر است. در ملاقات بانوی سالخورده نیروی ثروت کلیهٔ ملاک‌های باارزش را بی‌اعتبار می‌کند و از بی‌گناهان جنایت‌کار می‌سازد.» 

نکتهٔ جالب و شاید حاشیه‌ای که در شخصیت‌های داستان به نظرم اومد -علاوه بر شخصیت‌پردازی تقریباً پخته‌ای که داشت- این بود که می‌شد هر کدام از شخصیت‌های آن شهر کوچک را تیپ‌ها و نمادهایی از همان شخصیت‌ها، در جامعهٔ کلان‌تر و در مقیاس بزرگ‌تر دانست و این باعث می‌شه که درونمایهٔ اصلی داستان، قابلیت بررسی در سطح جهان‌شمول رو داشته باشه. 

ضمناً اگر فیلم dogville رو دیده باشید، احتمالا شباهتی میان این اثر و اون فیلم پیدا خواهید کرد؛ به شخصه این شباهت رو حس کردم. هم در فضای داستان که شباهتش خیلی پررنگ به چشم می‌‌خوره و خیلی کم هم در درونمایه‌اش.
        

11

          انسانیتی که خریداری شد

ملاقات بانوی سالخورده نمایشنامه ای تراژدی است که جنابِ دورنمانت با شیرینی کمدی از تلخی اثر می کاهد.نمایشنامه ای با پلات قدرتمند وموقعیتی دارماتیک وبدون انقضا که مخاطب خاص ندارد وبرای همه سلایق دلپسند وگیرا نوشته شده است.
هیچ کاراکتری در نمایشنامه قهرمان واقعی ویا یک شرورِبدطینت نیست؛همگی انسانهای شکست خورده ای هستند که در موقعیتهای خاص اشتباه تصمیم میکیرند.
اینجا انسان در مقابل انسان قرار مبگیرد انسانیت محک زده میشود،مردم شهر به طمعِ ثروت ورسیدن به رفاه با نگاه معامله گرانه وتحت فشارِ فقر تن به بی عدالتی میدهند.
ارزش‌های اخلاقی یک جامعه وابسته به مادیات و پول دیده میشود و انسان  موجودی معرفی میشود که حاضر است برای رسیدن به ثروت، هر چیزی را که سدِ راهش است کنار بزند. همین‌طور عدالت نیز می‌تواند مورد معامله قرار گیرد و هر جنبه‌ای از آن که سود بیشتری برای مردم داشته باشد، عدالتی شایسته اجرا تلقی گردد. اینجا شاهدِ انسانی هستیم که نزدیک به ۴۰سال کینه ای را درقلب خود نگه میدارد ودرپی انتقامی سخت از معشوقه ای که درگذشته داشته است گام برمیدارد.

🔻 کلر زاخاناسیان زن بسیار ثروتمندی است که ثروت خود را از ازدواج با مردی میلیاردر به دست آورده است. او که در کودکی ونو جوانی، در شهری دورافتاده زندگی می‌کرد، مورد سوءاستفاده‌ی مردی به نام آلفرد ایل قرار گرفته  و از او باردار شده میشود. اما به خاطر فساد دستگاه قضایی و شهادت دروغ، نتوانست جرم آلفرد را اثبات کند،ومحکوم میشود،همین مسبب به انحرتف کشیده شدن او میشود که کینه ای سخت از آلفرد ایل در قلب او به جای میماند،پس از گذشت سال‌ها، او در قالب زنی سالخورده و ثروتمند به آن شهر بازمی‌گردد. شهری که برای نجات به ثروتش نیاز دارد. کلر برای اهداء ثروتش به آن شهر، یک شرط می‌گذارد شرطی انتقام جویانه  و آن هم این است که مردم، معشوق سابق او را بکشند. تنها در صورت برآورده شدن این شرط، کلر به مردم شهر یک میلیارد دلار اعطاء می‌کند. مردم و شهردار ابتدا در مقابل این شرط او اعتراض می‌کنند؛ ولی کلر همچنان صبر می‌کند تا مردم، از شدت فقر با او هم‌نظر شوند و به درخواست انتقام جویانه ای که او صادر کرده، کمک کنند.
🔻با توجه به فیلم زیبای بی همه چیز که اقتباسی بومی از این نمایشنامه است توضیحی مختصر دربابِ اقتباس :
درترجمهٔ اثری از مبدا وفاداری به متن ارجحیت دارد دراقتباس هنرمند مجاز به دخل وتصرف میباشد .هنرمند  اقتباس‌کننده در مرحله اول صاحب تفسیری تازه از متن مدنظرش برای اقتباس است و درنتیجه این تفسیر خاص، متن مبنا را مبتواند تغییر ‌‌دهد و از نو ‌‌بسازد که تبدیل به محصول تازه‌‌ای‌ منطبق با خوانش خودش شود و طی این تغییر، فرایندی را تجربه ‌‌می‌کند که شبیه به ترجمه است ولی با تفاوتهایی با ترجمه‌‌ای‌ که زبان مبدأ ‌‌می‌شود همان‌طور که در فرایند یک ترجمه، معانی اصطلاحات با برابری مختص به خود در زبان مقصد تطبیق داده ‌‌می‌شود، ایده‌های متنی در متن دیگر با تغییر شکل‌هایی بازسازی ‌‌می‌شوند‌‌. اما در اقتباس، برخلاف ترجمه، مسئله وفاداری صرف نیست، بلکه مقصد همان خوانش و تفسیر تازه است‌‌. به بیان دیگر، هنرمند اقتباس‌کننده، متن از پیش موجودی را با مجموعه ایده‌ها و جهتگیری‌ها ابتدا تفسیر و سپس تسخیر ‌‌می‌کند، که این تفسیر و تسخیر، بسته به نتیجه نهایی ‌‌می‌تواند منجر به نجات متن اصلی شود، یا تخریب آن‌‌.اقتباس درپایان بندی هم میتواند وفادار به اثر نباشد.

🔻بدون شک اگر کوشش و اهتمام آقای حمید سمندریان کارگردان و مترجم  و پدر تئاتر نوین ایران، نبود ،هرگز آثار دورنمات  این‌چنین به مخاطبان ایرانی معرفی نمی‌شدند.10 اثر دیگر از دورنمانت توسط ایشان به فارسی برگردانده شده است.
        

43

          این نمایشنامه‌، نکات تامل برانگیزی داشت. 

شاید مفهوم مرکزی آن را بتوان "بی‌عدالتی" دانست؛ در عین حال درباره انتقام، تضاد طبقاتی، منفعت طلبی، طمع، توجیه و ...هم است. در واقع طیف مفاهیم به هم مرتبط اما متنوعی دارد و هر کس از منظر خود می‌تواند یکی از آنها را برجسته‌تر بداند.

 هنگام خواندن کتاب و در پایان پرسش‌هایی در ذهنم شکل گرفت: 

چگونه جامعه‌ای که خود گرفتار بی عدالتی اقتصادی است خودش را توجیه می‌کند که عدالت قضایی را به نفع ثروتمندان و به امید اندکی بهبود مالی محقق کند؟

چرا انسان در جمع بهتر می‌تواند خودش را فریب دهد و توجیه کند تا دست به عملی بزند که ممکن است در تنهاییش حاضر به انجام آن نباشد؟

آیا اصلا مجازات بدون آیین دادرسی درست است حتی اگر جرم محرز باشه؟  و فرق این نوع اجرای عدالت با انتقام چیست؟
تناسب جرم و مجازات در اعمال مجازات خارج از روال قانونی را  چگونه می‌توان تعیین کرد؟

چگونه داغ خیانت عاطفی فراموش نمی‌شود حتی با به دست آوردن پول زیاد و روابط بعدی گسترده و دسترسی بی قید و شرط به همه آرزوها؟

اینکه کتابی تا این حد سوال برایم  ایجاد کند ، به تنهایی کافیست تا دوستش بدارم.

        

23

          نمایشنامۀ «ملاقات بانوی سالخورده» در سه پرده و در 100 صفحه با ترجمۀ زنده‌یاد حمید سمندریان، در انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.

این نمایشنامه هم موضوعی جالب و فوق‌العاده دارد و هم بسیار چالش‌برانگیز است و انسان ـ هر خواننده یا شنونده‌ای ـ را به تدبّر، تفکّر و تامّل در زندگی و باورهای شخصی وا می‌دارد.

باید به دورنمات بابت این نمایشنامۀ جالب و قوی تبریک گفت. ترجمۀ زنده‌یاد حمید سمندریان هم خوب و روان است و خواندنی و در یک نشست کوتاه می‌توان آن را مطالعه کرد.


اما چند نکته در بارۀ این نمایشنامه:

قال رسول الله (ص) : «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً.» (1)
رسول خدا (صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله) فرمود: «فقر، انسان را در آستانۀ كفر قرار می‌دهد.»

این مسئله که اگر در شرایط بحرانی از نظر اقتصادی، انسان دچار دردسر و گرفتاری شود؛ دیگر مانند شرایط عادی زندگی نمی‌تواند گفتار و رفتاری درست و انسانی و منصفانه داشته باشد، امری بدیهی و روشن است که همگان بدان اتفاق‌نظر دارند.

در این نمایشنامه نیز همین فقر اقتصادی، چنان انسان‌های مهربان و خوب و دوست‌داشتنی را به چالش با باورها و اخلاقیات مورد قبول‌شان می‌کشد که تقریبا همگان در این آزمون مردود شده و در باتلاق خودپسندی و بی انصافی فرو می‌روند.

البته نه این روایت و نه بدیهی بودن روی‌دادن این رفتار جمعی؛ هیچ‌یک ذره‌ای از تقصیر این مردم کم نمی‌کند و بهانۀ موجهی برای رفتار دور از انصاف آنان نمی‌شود.

از سوی دیگر، این «بانوی سالخورده» نماد گذشتۀ تاریک این فرد است که پس از سال‌ها، امروز قد علم کرده و بازگشته و آیینه‌ای در برابر وی گرفته تا گذشتۀ تاریکش را ببیند و با خود واقعی‌اش روبرو شود.

انسانِ مهربان، منصف، دوست‌داشتنی و کاسبِ طرفدار مردم؛ در مدتی کوتاه به آزمونی سخت گرفتار می‌شود و از محبوب مردم به منفور همگان بدل می‌گردد.

و تک‌تک این مردم، خوشحال‌اند که «بانوی سالخورده» تنها به ملاقات او آمده و از او انتقام خواهد گرفت و ابدا متوجه این نیستند که خودشان هم در ایجاد آن وضعیت در چهل سال قبل نقشی هر چند جزئی و کوچک داشته‌اند و امروز همگان مجازات خواهند شد؛ البته هر یک به نحوی!

مرد خطاکار (ایل) با جانش تاوان خطای گذشته‌اش را می‌دهد و مردم نیز با از دست دادن انسانیت، پاکی و انصاف‌شان، تاوان خطای چهل سال قبل را می‌دهند!

نکته در اینجا است که مرد متوجه خطای خود شده و پذیرفته که این مجازات حق اوست، اما مردم ـ به جز تعداد معدودی چون معلم شهر ـ نه متوجه خطای خود شده‌اند و نه از مجازات سختی که آن را تحمل می‌کنند با خبرند!

به نظرم، در این میان مرد خوشبخت است که می‌داند چه بر سرش می‌آید و چرا؟ ولی مردم نه از بلایی که بر سرشان می‌آید و نه از علت آن آگاهی ندارند و این یک بدبختی بزرگ است.
 
آرزو می‌کنم؛ 1: در گذشتۀ خودمان کاری نکرده باشیم که ناگزیر به ملاقات «بانوی سالخوردۀ خودمان» در روزگار سالمندی یا پیری باشیم.

2: بکوشیم پیش از آنکه فرد ستم‌دیده به سراغ ما بیاید تا از ما انتقام ستمی را که در دوران قدرت به وی روا داشته‌ایم، بگیرد؛ خودمان به جستجوی وی برویم و از او رضایت بطلبیم و بخواهیم ما را ببخشاید و از خطای ما بگذرد و در صورت امکان جبرانش کنیم.

ــــــــــــــــــــ
(1) الكافي، ثقة الإسلام كلينى‏، ج ‏2، ص 307 ؛ خصال، شیخ صدوق، ج‏ 1، ص 12؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج‏ 70، ص 246.
        

27

          لازم نیست مقاله ی « فقر و مغز در حال رشد » رو بخونم تا بفهمم تفاوت بین مغز کودک فقیر و دارا چقدره یا ساعت ها استدلال بیارم چرا سطح اعتماد به نفس یه آدم فقیر فرسنگ ها دورتر از اعتماد به سقف آدم داراست . 
حالا این وسط مشکل پولداران ؟ نه الزاما. 
فقر یا ثروت ؟ دوگانه ی غلط اندازیه . 
مناعت طبع یا حرص و طمع ؟ غلط انداز تره. 

شاید اسپویل ‼️
جالبی ماجرا این بود  مغازه ی خود ایل داشت نونوار و مرتب می‌شد ؛ دختر ایل میره کلاس تنیس و فرانسه و انگلیسی و ادبیات ؛  پسرش ماشین خریده . 
زن ایل با پول خون خود ایل یه تابلوی نقاشی سفارش داده. حالا بیایم داد سخن بدیم که شرافت کجا رفته ؟ وفاداری و محبت؟ اینجاست که فقر داد میزنه «اگه قدرتشو داری با من رو به رو شو و این حرفا رو تکرار کن» . میتونی؟ 

از بین چندتا نمایشنامه ای که خوندم ، به نظرم ملاقات با بانوی سالخورده بهترینشون بود از نظر اجرا رو صحنه و توضیحات بیشتری داشت و خلاقیت طراحی هر پلان عالی بود. 
از نقطه نظر شخصیت شناسی هم همینطور : شخصیت ها هیچ کدوم برام سیاه و سفید نبودن. همه شون انسان بودن . با اینکه مغزم حکم اخلاقی رو اول کار داد ولی قلبم راضی نمیشد و خب این هنر نویسنده است که تو رو وادار کنه بین مغز و قلبت در رفت و آمد باشی .
        

11