غزل

غزل

@Ghazalehdehghani

12 دنبال شده

12 دنبال کننده

یادداشت‌ها

        روایتی تلخ و مستند گون که خط داستانی آن از روزهای قبل از جنگ میان ایران و عراق در آبادان، آغاز می‌شود و در روزهای اول زمستانی سرد پایان می‌یابد.
روایت‌گر شبیه روحی سرگردان در شهر است که این ویژگی گاهاً سبب انزجار می‌شود.(هیچ اطلاعی از او در دسترس نیست حتی نام او در کتاب آورده نشده است.)
نقص‌هایی در روایت جناب محمود از جنگ قابل توجه است همانطور که قلم جناب محمود نیز توجه می‌طلبد.
قطعا این اثر از احمد محمود در میان برترین آثارش نیست اما روایت مستندگونه‌ی آن از روزهای جنگ دلیلی است برای پیشنهاد کتاب به کسانی که به ادبیات پایداری علاقه دارند.
« همیشه ماها سنگ زیر آسیاب هستیم، همه دردها را ما باید تحمل کنیم، زمان اون گور به گوری فقر و گرسنگی مال ما بود، زندان و شکنجه و در به دری مال بچه‌های ما بود. حالام توپ و خمپاره و خمسه خمسه‌ام مال ماست. اونا که شکمشون پیه آورده اونوقتا تو ناز و نعمت بودن و حالام فلنگو بستن و د برو که رفتی…»
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13

باشگاه‌ها

نمایش همه

🎭 هامارتیا 🎭

130 عضو

کرگدن

دورۀ فعال

باشگاه کارآگاهان

669 عضو

فداکاری مظنون X

دورۀ فعال

مدرسه هنر آوینیون

330 عضو

پرنده به پرنده: درس هایی چند درباره نوشتن و زندگی

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

غزل پسندید.
تاریخ ایران: از قاجاریه تا بعد از انقلاب اسلامی
          به نام خدا 

بلاخره این ماراتن طولانی تاریخ کامل ایران به پایان رسید. چهار جلدی شکیل و قاب داری که توسط دو تاریخدان و شاید بهتر بگم ادیب ایرانی یعنی حسن پیرنیا و عباس اقبال آشتیانی نوشته شده. 

ایران ، یکی از بزرگترین و کهن ترین تاریخ ها رو بین باقی کشورهای جهان داره. قدمتی که در حال حاضر به بیش از ۵۰ هزار سال هم برآورد شده. تاریخی که اگر کشورهای دیگه ای صاحبش بودند،  احتمالا دستمایه ساخت خیل عظیمی از آثار هنری می شد . 
ایران در ۵ برهه زمانی ، تاریخش دستخوش تغییر میشه و ورق میخوره 
ابتدا با اومدن آریایی ها ، سپس حمله مقدونی ها و اعراب و مغول ها و دست آخر هم حمله افغانها ...
به غیر از مهاجرت آریایی ها،  هر بار گروهی مهاجم به این کشور اومدن و سعی کردن آداب و فرهنگ و رسوم ایرانی رو از بین ببرند اما عجیب اینکه خود این مهاجمین در فرهنگ ایرانی ذوب شدند و خودشون تحت تاثیر قرار گرفتند. 

بریم سراغ کتاب :

کتاب خوب نوشته شده و برای کسانی که اصلا با تاریخ ایران آشنایی ندارند ، میتونه یک دیدگاه کلی از حکومت ها و پادشاهان ایرانی بده. 
کتاب خیلی مختصر نوشته شده و طبیعی هم هست. برای بیان ۲۵۰۰ سال تاریخ مدون ایرانی ، اگر بخوان تفصیل رو رعایت کنن به بیش از ۳۰ جلد کتاب نیاز هست که اگر نویسنده از عهده نگارش اون بربیاد ، خواننده رو اونقدری حوصله نیست که بخواد بخونه ‌، مخصوصا نسل امروز. 

جلد او رو حسن پیرنیا نوشته که تاریخ ۳ جلدی ایران باستانش کاملا مشهور و معروفه. 
این جلد ابتدا از جغرافیای ایران شروع میکنه و به مهاجرین آریایی میپردازه . بعد عیلامی ها و مادها رو به طور مختصر معرفی میکنه و میرسه به هخامنشیان . 
چقدر حیف که هنوز از کیانیان در تاریخ ایران که پادشاهان شمال شرقی ایران هستند ، اسمی برده نمیشه و اونها رو اکثرا افسانه میدونند درحالیکه امروز همه تاریخدانان به این نتیجه رسیدند که این سلسله وجود داشتند و ابدا با هخامنشیان یکی نیستند. میتونید در این باره به کتاب مفصل کیانیان نوشته آرتور کریستن سن مراجعه کنید. 
هخامنشیان با استیلای اسکندر به پایان می‌رسند. آدم حسرت میخوره که چرا دارای سوم اینقد منفعل بوده . در حالیکه بارها میتونسته جلوی اسکندر رو بگیره اما نشده و نتونسته... قسمت این بوده شاید...
بعد از مرگ اسکندر ، سلوکیان میان و بعد دولت عظیم اشکانی...
دولتی که ۳۰۰ سال با سلوکی ها جنگید و ۱۵۰ سال با روم و از این خاک دفاع کرد. طولانی ترین حاکمیت تاریخ ایران...
بعد از افول اشکانیان نوبت به ساسانیان رسید. حکومتی مقتدر که پنجه در پنجه روم انداخت و از عظمت ایران دفاع کرد. ای کاش این جنگ ها صرف بازسازی میشد و آبادانی ایجاد می‌کرد اما جنگهای وحشتناک خسرو انوشیروان و خسرو پرویز با روم باعث شدند که مسلمان ها از راه برسن و هر دو حکومت رو تقریبا نابود کنند.
این جلد با نابودی ساسانیان به پایان میرسه.

در جلد دوم که عباس اقبال آشتیانی نوشته ، از معرفی قبایل عرب شروع میشه و تاریخ اسلام مرور میشه. جنگ های صدر اسلام و بعد ماجرای سقیفه و خلافت و فتح ایران و برآمدن بنی امیه و بنی عباس ...
بعد از این می‌رسیم به حکومت های محلی بعد از اسلام ...
طاهریان ، آل بویه ، صفاریان ، غوریان ، غزنویان ، سامانیان ، سلجوقیان و خوارزمشاهیان .
سلاطینی که هیچوقت نتونستند ایران رو یکپارچه بکنند و به طور کامل از زیر سلطه خلفا خارج بشند.
دسیسه های خلیفه و طمع سرداران ایرانی باعث شد که این نیرو به جای اینکه صرف آبادی ایران بشه ، صرف کشت و کشتار بشه و آخرش به دست مغولان همه شون نابود بشن...

جلد سوم با قوم مغول شروع میشه.  مغول ها و چنگیز کی بودند و از کجا اومدند. 
حمله مغول شرح داده میشه و بعد جانشینان چنگیز . 
هلاکو میاد و ایلخانان مغول و بعد از ایلخانان حکومت های جانشین مغول ها ، جلایریان ، آل چوپان ، اتابکان ، آل مظفر ، سربداران و...
این حکومت ها هم هر تکه ای از ایران رو برای خودشون برداشتند تا امیر تیمور گورکانی اومد 
با فتح ایران ، سلسله تیموریان و جانشینان اون در ایران پا گرفتند. بعد از فوت تیمور ، بازماندگانش نتونستند اون حکومت رو حفظ کنند...
قراقویونلو ها و آق قویونلو ها سعی کردند ایران رو دوباره یکپارچه کنند...
تا اینکه شاه اسماعیل و صفویه اومدند و ایران رو بعد از ساسانیان دوباره جونی تازه دادند ... بعد از ۹۰۰ سال ایران دوباره یکپارچه شد. 
سلاطین اولیه صفویه تونستند به خوبی در ایران حکومت کنند و کشور عظیمی بسازند که در کنار عثمانی مقتدر از این کشور دفاع کنند. اما جنگ های ایران و عثمانی و صلحی که در زمان شاه صفی بسته شد به این جنگها خاتمه داد و ایران و عثمانی صلح کردند. این صلح ، سلاطین صفوی رو تن پرور بار آورد تا اینکه آخرین پادشاه این سلسله با دست خودش تاج رو تقدیم محمود افغان کرد. 
بلاخره نادر صاحبقران ظهور کرد و ایران رو به عظمت دوره ساسانی رسوند. 
نادر اگر در داخل هم کمی به فکر کشورداری میفتاد شاید مسیر تاریخ ایران عوض میشد اما نادر به فکر کوتاهی دست خارجی ها از ایران بود.
با مرگ نادر ، دوره کریمخان رسید و مملکت روی آرامش دید.
اما بعد از کریمخان ، بازماندگانش به هم افتادند و مملکت رو دو دستی تقدیم خواجه قاجار کردند...

جلد آخر هم مربوط با قاجار و پهلوی و انقلاب اسلامیه که اینقد خوندیم و دیدیم و شنیدیم که چیز جدیدی نداره...

در کل ، اگر به تاریخ ایران علاقه دارید این کتاب شروع خوبیه. اما اگر دستی در تاریخ دارید...کتاب چیز جدیدی نداره براتون...

ویکی‌پدیای ایست در قالب کتاب...
        

39

غزل پسندید.
فقط یک طاعون ساده
          جهلِ مواجه؛
جهل و مواجه بهتر است!


0- از سری تلاش‌های مرور کتاب‌های کوتاه!

1- وقتی کتاب را می‌خواندم، نمی‌دانستم که با یک «فیلم‌نامه» طرف هستم و نه یک نمایشنامه یا داستان. در حین مطالعه برایم عجیب بود که چرا انقدر توضیحات کنش شخصیت، موقعیت‌های مختلف، نحوه و زاویۀ دید (تقریبا قاب‌بندی و میزان‌سن سینمایی) برای بخش بخش کتاب هست؛ چرا انقدر دیالوگ دارد و چرا نمایشنامه نیست. یعنی فهمیدم که احتمالا یک رمان و متن داستانی نیست، ولی این کشفی که داشتم برای فهم فیلم‌نامه بودن کتاب، برایم جالب بود.
کتاب تمام شد، برایم سوال شد که از این فیلم‌نامه فیلمی هم داریم یا نه؟ بخش آخر کتاب یک مصاحبه با نویسنده است و دقیقا همان‌جا جواب سوالم را گرفتم: 
[مصاحبه‌کننده]: «تا آنجا که می‌دانم از فیلم‌نامۀ شما فیلمی ساخته نشده است. چرا؟
[نویسنده]: «موقعیت‌اش پیش نیامده»
جوابم رو گرفتم.

روایتِ خیلی اسپویل‌خیزی نداره کتاب، ولی اگه حساس اید، یه کلیاتی از اثر رو گفتم در ادامه:

2- پیرنگِ این فیلم را در دوران کرونا زیست کرده ایم؛ ماجرای انتشار یک بیماری. البته در این سناریو یک تفاوت داشتیم: سیستم درمان شوروی با همکاریِ همان سیستم مشهور خفقان و امینتی شوروری، تلاش می‌کنند بیماری را سرکوب کنند (مانند اختناق سیاسی و سرکوب اندیشه)؛ مانند چین در کرونا، گویی یک امتیاز مثبت برای نظم اقتدارگرایانه پیش آمد، یک بیماری سرکوب شد و جان بسیاری آدم نجات پیدا کرد. یعنی با قرنطینۀ سریع و عدم درز اطلاعات در جامعه، با حداقل تنش ممکن، این بیماری سرکوب شد.
همین‌جا مسئلۀ اصلی کتاب مشخص می‌شود: پس یک نظام سیاسی تمامیت‌خواه، کارا است؟ اینجا جهانی حرف هست، ولی حداقل بحث این است که اگر کارا باشد (همین کارایی در کوتاه‌مدت ممکن است و در بلندمدت بعید است چنین مسیری بتواند ادامه‌دار باشد) مسئله‌های مهم فلسفۀ سیاسی وارد می‌شود: آیا لزوما آزادیِ سیاسی و دموکراسی به علت کارا بودن خود مفید اند یا باید برای آن توجیه‌های غیرکارکردی و اخلاقی ردیف کرد؟ اینجا کلی بحث مانند «دموکراسی معرفتی/epistemic democracy» یا «دموکراسیِ مشورتی/deliberative deliberative» و این چیزا میاد وسط که واقعا کارِ من یکی نیست صورت‌بندی کردنش و ربط دادنش به این مرور. ولی خلاصه اینو بپذیرید استدلال‌های مدافع ساختارهای نوین سیاسی، لزوما به کارکرد و کارایی آنها نگاه نمی‌کنند.
پاسخ نویسنده نیز به این پرسش: «آیا این کارایی نظام سیاسی مذبور در سرکوب بیماری و نجات انسان‌ها از یک همه‌گیری (در آخرین تجربه‌های همه‌گیری در اروپا در برخی مناطق تا ربعی از جمعیت اروپا جان باخته بودند) توجیهی برای وجود چنین نظام‌هایی هست؟» نویسنده در هیچ‌جای متن به صورت عیان و در یک جمله جوابی به این پرسش نداده است (و همین مانیفستی نبودن اثر بسیار قابل توجه می‌کند اثر را) ولی از کلیات متن می‌توان این را فهمید که نویسنده چندان موافق این گزاره نیست. دلیل اول به شرح رویۀ این قرنطینه توسط نویسنده بود. مامورهای امینتی با کلاغ‌های خود (منظور ماشین سیاهای معروف در شوروی است که توسط پلیس استفاده می‌شدند) می‌آمدند برای اعمال دستور قرنطینۀ افراد در ارتباط با بیمار قطعی. ترس مردم، خودکشی (نامه‌های به استالین) و لودادن اطرافیان (بروز رذایل اخلاقی که در یک نظم تمامیت‌خواهانه احتمال وقوع بیشتر دارد) وجهی از کنایۀ نویسنده بود. مورد دوم که واضح بود، تصویر همیشۀ حاضرِ استالینِ غایب بود؛ توضیح خواهم داد.

3- یکی از المان‌های بسیار اساسیِ کتاب به نظرِ من، نامه‌هایی بود که شخصیت‌ها خطاب به «برادر/رفیق استالین» می‌نوشتند. در مواردی پس از نگارش این نامه‌ها شخصیت خودکشی کرد (این لحظه از فیلم‌نامه بسیار توان این را دارد که از لحاظ سینماتوگرافی و قاب‌بندی یک تصویر عالی ایجاد کند. فردی که پس از نگارش نامه، در کتاب‌خانۀ خود با شلیک گلوله خودکشی می‌کند). در موارد دیگر، شخصیت‌ها در نامه‌ها تمام تقصیرات را به جان می‌خریدند (از ترس ماموران امنیتی) که اطرافیانِ خود را نجات بدهند.
به نظرم این مورد هم اهمیت دارد. این المانِ تکرارشوندۀ در ادبیاتِ سیاسی و پادآرمانشهری که «big brother watching you» یا چشم برادر بزرگ (دیکتاتور) شما را می‌پاید، با «نامه به استالین» خود را نشان داد. این برادر بزرگ‌تر لازم نیست حضور داشته باشد و خود دستور ابلاغ کند، بلکه صرفا یادش هم می‌تواند نظارتی بر جان تو اعمال کند و در نبودِ دیکتاتور هم سرکوب شوی. بعضا در نظمِ تمامیت‌خواه، افراد پیش و بیش از خودِ بالاسری‌ها خوی آنان را بازتولید می‌کنند. برای نمونه، برخی گروه‌ها و گردان‌های ارتش نازی‌ها در حمله به شوروی، بدون اینکه دستور مستقیمی از مسئول بالادستی داشته باشند، خود دست به اعمالی بسیار تلخ زدند؛ یعنی بدون وجودِ دستور، دستور را به کاراترین نحو ممکن اجرا کردی.
خلاصه با اینکه در هیچ‌جای داستان، هیچ ردی از استالین نبود، اما استالین همیشه بود!


می‌تونم بیشتر بگم، ولی دیگه پا بر یابوی نفس اماره می‌گذارم.
خیلی هم کوتاه نشد. تازه کنترلش کردم :)))
        

37

غزل پسندید.
کرگدن
          کرگدن نمایشنامه‌ای است در سه پرده اثر اوژن یونسکو، نمایشنامه‌نویس فرانسوی رومانیایی‌تبار که در سال ۱۹۵۹ نوشته شد. 
اوژین یونسکو در این اثر، دنیایی (پادآرمان شهری) را وصف کرده که مردم در آن با تمامی اختلافات اعم از نوع زندگی، فکر، عقیده و ... با منافع مشترکی که برای آن‌ها مناسب نیست به یک گله می‌پیوندند.به گلهٔ کرگدنها!!!

♦️کرگدن، تلخی تنها ماندن انسان است در عصری که ارزش‌های اخلاقی تبدیل به کلماتی برای خودنمایی شده‌اند. همه کرگدن شده‌اند و اگر برانژه از بین برود نسل انسان منقرض می‌شودو کرگدن‌ها به خوبی و خوشی به زندگی خود ادامه می‌دهند. این خود بیان‌گر تصویری خوف‌ناک است و انقراض نسل بشر را آشکار بیان می‌کند. این پوچی و عدم امید به آینده، شاخص بارز آثار سبک ابزورد است.نکتهٔ جالب این نمایش‌نامه انتخاب کرگدن از میان حیوانات مختلف است. کرگدن حیوانی است که پوستش خاکستری رنگ و پر از برآمدگی است. بر روی بدنش چین‌هایی دیده می‌شود. این چین‌ها به شکلی هستند که انگار این جانوران زره به تن است.کرگدن بینایی ضعیفی دارد ولی برایمان نماد قدرت است قدرتی که در ذات خود ویرانگر است و هیچ مهاری را برنمی‌تابد.حیوانی که خوی حیوانی ووحشی گری اوبر کسی پوشیده نیست

♦️نکته ی برجسته دیگر در این نمایش عدم وجودقهرمان واقعی است. برانژه تنها انسان بازمانده در کرگدن آدمی لاابالی، بی‌نظم، دائم‌الخمر، ضعیف‌النفس و بی‌اراده است. مخاطب هرگز تصور نمی‌کند در پایان نمایش تنها بازماندهٔ نسل انسان، برانژه باشد. برانژه در طول نمایش مرتب به زیر تیغ نقد می‌رود و المان‌های شخصیتی‌اش مورد سؤال قرار می‌گیرد. او از این‌سوال‌ها نمی‌گریزد بلکه در پی پاسخ به آن‌هاشخصیت فروخورده‌اش آرام آرام دگرگون می‌شود و اصالت خود را باز می‌جوید.برانژه، در ابتدای نمایشنامه مدام مورد انتقاد دوست صمیمی‌اش، ژان، قرار می‌گیرد. نویسنده حتی پیش از آنکه ژان شروع به حرف زدن کند، در توضیح صحنه ابتدایی اشاره می‌کند که: «… برانژه اصلاح نکرده، سرش برهنه است، موهایش ژولیده، لباس‌هایش چروکیده، همه چیزش حاکی از بی‌توجهی اوست، خسته به نظر می‌رسد و خواب‌آلود، و گاه خمیازه می‌کشد…»نکته قابل تامل پذیرشِ انتقادها ازسوی خود برانژه است در کرگدن تحولی به صورت تغییر شخصیت در سیر داستان نمی بینیم  بلکه به‌صورت بازیابی شخصیت است.
♦️ابتدا عده‌ای موضوع را انکار می‌کنند و به سادگی از این موضوع عبور می‌کنند.(همه انسانها در زمان روبه روشدن با یک پیشامد ناگوار درمرحله اول انکار میکنند مسئله را) عده‌ای آن را توهم توطئه پنداشته و به تمسخر مدعیان دیدن این حیوان متهم می‌کنند، اما واقعیت این است که دیر یا زود خواهند فهمید که موضوع چیست
مردم بدون آن‌که توان تحلیل موضوع و یا خوب و بد آن را داشته باشند، سعی می‌کنند همرنگِ جماعت شده و این‌چنین می‌شود که کرگدن شدن مد می‌شود(ضرب المثل گرخواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو را همه باهم به نمایش میگذارند!) بازمانده‌های مخالف به دنبال راهی به جهت مقابله و حفظ موقعیت خود هستند، اما نهایتا همه تبدیل به کرگدن می‌شوند و تنها برانژه شخصیت اصلی  داستان انسان باقی می‌ماند که سرآخر در میان دنیایی از کرگدن‌ها احاطه شده است. کرگدن‌ها تشویقش می‌کنند که همرنگ آن‌ها شود و او در آخرین سخنان خود که نمایشنامه به پایان می‌رسد با فریاد می‌گوید: 
در مقابل همه‌ی شما از خود دفاع می‌کنم.  من آخرین نفر از آدمی‌زاد هستم و تا آخر همین‌طور انسان می‌مانم. من تسلیم نمی‌شوم.
♦️مسخ شدن انسان را اولین بار در کتاب مسخ کافکا که به زیبایی هرچه تمامتر بیان شده بود خواندم.دراین کتاب مسخ دسته جمعی میبینیم  یک اپیدمی.پیوستن کورکورانه افراد به یک جریان
♦️ بریده ای زیبا از کتاب
 برانژه  می گوید: من از شما پیروی نخواهم کرد. من حرف شما را نخواهم فهمید. من همانی که هستم می مانم. من یک آدمیزادم. یک آدمیزاد! ...
♦️کتاب را برای باردوم به مدد باشگاهِ دوست داشتنی هامارتیا خواندم،که جذابیتی دوچندان برایم داشت.
درمورد ترجمهٔ کتاب ،ترجمهٔ خانم پری صابری از نشرقطره  را خواندم که ترجمه خوب وقابل قبولی بود.

چشم دارى تو، به چشم خود نگر
منگر از چشم سفیهى بى‏خبر
گوش دارى تو، به گوش خود شنو
گوش گولان را چرا باشى گرو؟
بى‏ ز تقلیدى نظر را پیشه کن
        

44

غزل پسندید.
کرگدن
        درود بر شما🌹
به لطف باشگاه هامارتیا و جناب خطیب نمایشنامه ای دیگری در کنار دوستان خوانده شد .
 زمانی که از هر جای شهر یک کرگدن سبز می شود مردم می فهمند که در واقع این انسانها هستند که با یک انتخاب  تصمیم میگیرند به  کرگدن تبدیل  شوند ،وقتی تعداد کرگدن ها زیاد می شود ،، شرایطی پیش می آید که بقیه تمایل پیدا می کنند به سمت آنها کشیده شوند  و نظریه ی همرنگی با جماعت مطرح می شود .
  شخصیت اصلی داستان برانژه  تنها آدم مانده در میان کرگدن ها ست  که از ابتدا با کرگدن شدن مخالف بود ، کسی که بارها از طرف دوست خود(ژان)  مورد سرزنش قرار گرفت ،ژان فردی به شدت مغرور و خودخواه بود و خود را خیلی بهتر از برانژه می دانست .
ماندن او (برانژه ) برای باقی ماندن نسل بشریت لازم بود .(((برانژه::در مقابل همه تان از خودم دفاع میکنم ، در مقابل همه تان ، من آخرین نفر آدمیزادم ،و تا آخر همین جور می مانم ، من تسلیم نمی شوم  )))
چرا کرگدن ؟!!
کرگدن حیوانی  که راست شکمش را می‌گیرد و به راه خود ادامه می دهد و در مسیر همه چیز را زیر پای خود له می‌کند ،( حتی انسانیت را ....)
کرگدن‌ ، نمادی از جامعه ای است که دیگر نمی‌دانند چه چیزی طبیعی ست و چه چیزی نه،
  وقتی یک اندیشه ی مخرب وارد جامعه می شود ،به صورت اپیدمی در می آید و باعث مسخ و دگرگونی افراد می شود ،اونها برای فرار از روزمرگی و ترس از تنها شدن و جدا افتادگی به هر جریانی تن می دهند .
در داستان همه نوع  از افراد هستند که با گله ی کرگدن ها همراه می شوند از قشر روشنفکر و تحصیل کرده و منطق دان و افراد معمولی جامعه هر کس با منطق و میل  خود  تصمیم می گیرد این پوسته ی سبز رنگ و شاخ  و بدن قوی رو انتخاب کند ، با چشمانی بسته در پی سایرین راه بیوفتد .
کسانی هم که در مقابل آن ها مقاومت می کنند به زودی از طرف جامعه طرد و به انزوا کشیده می شوند .

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

23