یادداشت غزل

غزل

1403/6/3

اعترافات یک قاتل: روایت شده در یک شب
        جناب روت بار دیگر در اعترافات یک قاتل که در مهاجرت به پاریس نگاشته، قدرت قلم خود را به نمایش گذاشت.
تمام کتاب صحنه‌‌ای از نمایشی است که در ذهن خواننده به اجرا در می‌آید و در انتها این تماشاگران هستند که به احترام جناب روت و شاهزاده گالوبچیک کلاه از سر برمی‌دارند.
به نقل قول از علی اسدیان، مترجمِ توانای اثر، به راستی که جناب روت در آثارش شخصیت‌هایی را به تصویر می‌کشد که همواره در جست‌وجوی هویت خویش هستند و دانسته یا ندانسته عدالتی را می‌جویند که وجود ندارد.
« در آن ایام، در آرزوی مرگ بودم، چون هنوز خیال می‌کردم مرگ عذابی است که با آن می‌شود تقاص پس داد. بعدها بود که فهمیدم مرگ رستگاری است. من شایسته‌ی مرگ نبودم و او هم به همین دلیل به نجاتم نیامده بود.»
      
19

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.