یادداشت

ملاقات بانوی سالخورده
        لازم نیست مقاله ی « فقر و مغز در حال رشد » رو بخونم تا بفهمم تفاوت بین مغز کودک فقیر و دارا چقدره یا ساعت ها استدلال بیارم چرا سطح اعتماد به نفس یه آدم فقیر فرسنگ ها دورتر از اعتماد به سقف آدم داراست . 
حالا این وسط مشکل پولداران ؟ نه الزاما. 
فقر یا ثروت ؟ دوگانه ی غلط اندازیه . 
مناعت طبع یا حرص و طمع ؟ غلط انداز تره. 

شاید اسپویل ‼️
جالبی ماجرا این بود  مغازه ی خود ایل داشت نونوار و مرتب می‌شد ؛ دختر ایل میره کلاس تنیس و فرانسه و انگلیسی و ادبیات ؛  پسرش ماشین خریده . 
زن ایل با پول خون خود ایل یه تابلوی نقاشی سفارش داده. حالا بیایم داد سخن بدیم که شرافت کجا رفته ؟ وفاداری و محبت؟ اینجاست که فقر داد میزنه «اگه قدرتشو داری با من رو به رو شو و این حرفا رو تکرار کن» . میتونی؟ 

از بین چندتا نمایشنامه ای که خوندم ، به نظرم ملاقات با بانوی سالخورده بهترینشون بود از نظر اجرا رو صحنه و توضیحات بیشتری داشت و خلاقیت طراحی هر پلان عالی بود. 
از نقطه نظر شخصیت شناسی هم همینطور : شخصیت ها هیچ کدوم برام سیاه و سفید نبودن. همه شون انسان بودن . با اینکه مغزم حکم اخلاقی رو اول کار داد ولی قلبم راضی نمیشد و خب این هنر نویسنده است که تو رو وادار کنه بین مغز و قلبت در رفت و آمد باشی .
      
64

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.