یادداشت
1403/7/1
لازم نیست مقاله ی « فقر و مغز در حال رشد » رو بخونم تا بفهمم تفاوت بین مغز کودک فقیر و دارا چقدره یا ساعت ها استدلال بیارم چرا سطح اعتماد به نفس یه آدم فقیر فرسنگ ها دورتر از اعتماد به سقف آدم داراست . حالا این وسط مشکل پولداران ؟ نه الزاما. فقر یا ثروت ؟ دوگانه ی غلط اندازیه . مناعت طبع یا حرص و طمع ؟ غلط انداز تره. شاید اسپویل ‼️ جالبی ماجرا این بود مغازه ی خود ایل داشت نونوار و مرتب میشد ؛ دختر ایل میره کلاس تنیس و فرانسه و انگلیسی و ادبیات ؛ پسرش ماشین خریده . زن ایل با پول خون خود ایل یه تابلوی نقاشی سفارش داده. حالا بیایم داد سخن بدیم که شرافت کجا رفته ؟ وفاداری و محبت؟ اینجاست که فقر داد میزنه «اگه قدرتشو داری با من رو به رو شو و این حرفا رو تکرار کن» . میتونی؟ از بین چندتا نمایشنامه ای که خوندم ، به نظرم ملاقات با بانوی سالخورده بهترینشون بود از نظر اجرا رو صحنه و توضیحات بیشتری داشت و خلاقیت طراحی هر پلان عالی بود. از نقطه نظر شخصیت شناسی هم همینطور : شخصیت ها هیچ کدوم برام سیاه و سفید نبودن. همه شون انسان بودن . با اینکه مغزم حکم اخلاقی رو اول کار داد ولی قلبم راضی نمیشد و خب این هنر نویسنده است که تو رو وادار کنه بین مغز و قلبت در رفت و آمد باشی .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.