معرفی کتاب در اثر ماگدا سابو مترجم نصراله مرادیانی

در

در

ماگدا سابو و 2 نفر دیگر
4.2
115 نفر |
49 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

11

خوانده‌ام

175

خواهم خواند

180

ناشر
بیدگل
شابک
9786007806869
تعداد صفحات
478
تاریخ انتشار
1399/7/6

توضیحات

        رمان «در» که بسیاری آن را خود زندگی نامه ماگدا سابو می دانند، داستان رابطه پیچیده راوی و خدمتکارش «امرنس» است.  این دو زن در گذر زمان، می  کوشند بیشتر به اعماق جان یکدیگر نفوذ کنند و از دردهای هم بکاهند، اگرچه در نهایت بر دردهای همدیگر اضافه می کنند. یکی نویسنده ای است که با همسرش زندگی می کند و دیگری خدمتکاری است که جهان را متفاوت از تمام اطرافیانش می بیند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به در

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

30 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به در

نمایش همه

پست‌های مرتبط به در

یادداشت‌ها

28

          شاید در شروع به نظر نمی‌آمد کتاب مورد توجه م باشه و دوست ش داشته باشم ولی الان که  کتاب رو خوندم ، باید بگم واقعا  ازش لذت بردم از تک تک لحظه ها و روابط بین ماگدا _نویسنده_و امرنس. 
یه جاهایی باهاش خندیدم و یه جاهایی غصه خوردم .
کتاب روانیه و حس آرامش بهم میده .
به نظر من قلم سابو شبیه نویسنده ی دیگه ای نیست ،
و برام جالبه که سابو _ مثل سخنران ها که برای جلوگیری از خسته کنندگی و حس کسالت با صدای بالا و پایین صحبت می‌کنند _ جایی که فکر میکنی داستان داره خسته کننده و کش دار میشه یه فراز هایی رو وارد داستان میکنه مثل یک راز یک حادثه یک ارتباط جدید که هوشیارت میکنه و دوباره جذب داستان میشی .
.
عجایب امرنس تمام شدنی نیست و همینطور که پیش میری بیشتر از سرگذشت ، رفتار و افکارش شگفت زده میشی ، گاهی کاملا عشق ورزی میکنه گاهی غر میزنه گاهی به طرز باورنکردنی یه بمبه متحرکه ، ولی در عمق وجودش که نگاه میکنی یه پیرزن مهربون میبینی که علیرغم پیشرفت جامعه هنوز با تفکرات قدیمی و منحصربه‌فرد خودش داره زندگی میکنه .
و از همه مهم تر اینکه امرنس در دنیای خودش زندگی میکنه نه به سیاست کار داره نه جامعه و تغییرات ش 
نه اخبار میبینه نه روزنامه میخونه و از تمام اتفاقات سیاسی و اجتماعی اطراف ش فرقه و انگار داره تو یه دنیای دیگه زندگی میکنه .
.
و پایان ش خیلی غمگین اما شکوهمند بود .
        

26

        «چهارمین کتاب تیرماه 1404»
در جهانی که کلمات گاه از معنا تهی می‌شوند و روابط انسانی به سطحی‌ترین شکل خود می‌رسند، ماگدا سابو در رمان «در» دری می‌گشاید به اقلیمی خاموش و پرتنش؛ جایی میان واژه و سکوت، اعتماد و سوءتفاهم، نزدیکی و فاصله.
درون‌مایه‌ی اثر شاید در ظاهر ساده باشد: رابطه‌ای میان زنی نویسنده و خدمتکاری پیر به‌ نام امرنس. اما زیر این روایت مینیمال، جهانی پیچیده از تنش‌های روانی و اخلاقی پنهان است. امرنس، زنی‌ست از نسلی فراموش‌شده؛ تنیده در سکوت. در مرزی میان بی‌اعتمادی و وفاداری مطلق. او "در" را به روی جهان بسته است، نه از غرور، که از زخمی عمیق که تاریخ و انسان بر جانش نهاده‌اند.
امرنس، بیش از آن‌که شخصیت باشد، استعاره‌ای‌ست از روح زخم‌خورده‌ی انسان، که از دل رنج‌های بزرگ سر برآورده و راه نجات را نه در کلام، که در عمل یافته است. زبان او تیز و بی‌پرده است، اما قلبش با وفاداری عجیبی می‌تپد که تنها در بزنگاه‌های خاموشی فهمیده می‌شود. او به سادگی عشق نمی‌ورزد، اما اگر وفادار شد، تا انتها می‌ماند؛ بی‌ادعا، بی‌توقع.

کتابی فوق‌العاده جذاب، با رازهایی که ذهن آدمی را تا مدت‌ها  درگیر می‌کند. از خواندنش لذت بردم. شما هم از خواندنش دریغ نکنید!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6

Asal

Asal

دیروز

          کتاب خوب چجوریه ؟ شاید خیلیا در جواب این سوال بگن که کتاب خوب ، کتابیه که نشه زمینش گذاشت و آدم همش مشتاق باشه که زودتر تمومش کنه. 
اما برعکس اینم هست . کتاب خوب ، میتونه کتابی باشه آدم نخواد هیچوقت تموم شه . دوست داشته باشه که تا ابد ادامه پیدا کنه . از تموم کردنش بترسه ، چون احساس کنه که بعد از اون قرار نیست این احساس رو نسبت به هیچ کتاب دیگه ای داشته باشه . 
و برای من این کتاب دقیقا همینجوری بود . با تمام وجودم دوستش داشتم و آرزو می کردم که تموم نشه . 
کتاب پیچیدگی خاصی نداره . خبری از هیجان و معما نیست ، چون از همون اول کتاب ، پایانش مشخصه . با این وجود بازم آدم از خوندنش لذت می بره . داستان نحوه ی شکل گیری رابطه ای عمیق بین امرنس و خانم نویسنده.  داستان پیرزنی که شاید در نگاه اول یک آدم معمولی باشه ، ولی کم کم با بیشتر شناختنش آدم مجذوبش میشه . 
امرنس عزیزم ، خانم نویسنده و ویولا تا ابد تو خاطرم میمونن . 
خیلی داستان رو دوست داشتم و خوندنش رو پیشنهاد میکنم .

        

4

فاطمه رجائی

فاطمه رجائی

15 ساعت پیش

«الان می‌د
          «الان می‌دانم - چیزی که آن‌موقع نمی‌دانستم - که نمی‌شود محبت همیشه به شیوه آرام و مودبانه و روشن بیان شود؛ و اینکه نباید آدم شکل محبت ورزیدن را برای دیگران تعیین کند.»🌿✨ ...

خانم نویسنده‌ و همسرش به خانه‌ای جدید نقل مکان می‌کنند.( احتمالا منظور ماگدا سابو، خودش و همسرش است.) به دنبال خدمتکاری هستند که در کارهای خانه و پخت‌و‌پز کمک‌شان باشد و اینجاست که امرنس را به آن‌ها معرفی می‌کنند.
«صورت امرنس به هیچ چیز بیشتر از انعکاس آرام و رام دریای دم صبح شباهت نداشت.»
کتاب بر محور برخوردهای خانم نویسنده و امرنس پیش می‌رود. هرچه داستان جلوتر می‌رود، امرنس را بیشتر می‌شناسد. رازهایی که هیچ‌کس درمورد امرنس نمی‌داند برای نویسنده فاش می‌شود و رابطه‌ای صمیمانه‌و عجیب‌ بین آن‌ها بوجود می‌آید ...
«امرنس چیزی حدود بیست سال ما را در زندگی همراهی کرد.»

ماگدا سابو در توصیف شخصیت هایش بی‌نظیر است. تا آخرین صفحات کتاب به آشنا کردن خوانندگانش با شخصیت‌ها ادامه می‌دهد.👥✨

بستر جریان وقایع، کشور مجارستان است، در حدود سال‌های ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰. داستان کتاب بعد از جنگ جهانی دوم و زمانی که کشور سابو، تحت کنترل کمونیست‌ها بوده اتفاق می‌افتد.
وضعیت آن روزهای مجارستان در کتاب بازتاب پیدا کرده است و تاثیر جنگ، انقلاب و درگیری‌های داخلی بر روی زندگی شخصیت‌های کتاب نشان داده می‌شود.
«همچنان بر سر این اعتقاد هستم که در آن زمان کشور داشت از دردهای زایمان به خود می‌پیچید، اما این توجیه‌پذیر نبود که قابله‌های چنان فرومایه به بالینش بفرستند.»

یک اقتباس سینمایی هم از کتاب وجود دارد به همین اسم. 
The Door 2012
متأسفانه نتوانستم فیلمُ ببینم. (اگر دیدم و حرفی داشتم بعداً به یادداشت اضافه می‌کنم.😁)

⚪خطر افشای داستان:
چقدر خواندن این کتاب عجیب و جالب انگیز بود. وقتی که فکر می‌کردم دیگر نمی‌تواند چیزی برای رو کردن داشته باشد. سابو یک رفتار مهیج و مرموز دیگر از امرنس رو می‌کرد.
توی بخش‌هایی از کتاب، دیگر از امرنس متنفر شده بودم. چرا همه‌چیز باید آن‌جور باشد که امرنس می‌خواست؟
الان که کمی از خواندنش گذشته است، امرنس را بیشتر درک می‌کنم. او بدون توقع توجهش را نثار همه می‌کرد ولی حدودی را برای خودش مشخص کرده بود که کسی نمی‌توانست از پیشتر بیاید. فقط ماگدا از این حدود عبور کرده بود. پیرزن او را به جای همه کسانی که نداشت، دوست داشت. ولی ماگدا که ویولت یا آن نه گربه خانگی نبود. هرچقدر هم که دوستش داشت نمی‌توانست پر و بالش را ببندد و او را کاملا آن‌طور که می‌خواست پیش ببرد ...

📖بخش‌هایی از کتاب:
〰️امرنس آن‌قدری که می‌فهمید که برای چیزهای ناممکن تقلا نکند.

〰️امرنس از هر نظر بی‌نقص بود؛ و گاهی این بی‌نقصی تحمل ناپذیر می‌شد. در پاسخ سپاس‌گزاری‌های بزدلانه من، نشان می‌داد نیازی به تأیید دیگران ندارد. نیازی به تحسین نبود؛ او خودش خوب می‌دانست چه کار کرده است.

〰️من فقط روی کاغذ می‌دانم چه بگویم. توی زندگی واقعی برای پیدا کردن جمله مناسب مشکل دارم. 

〰️سال‌ها پیش، دورِ خویشاوندانِ بیش از اندازه به قاعده‌ام را، که در زندگی چیز خیال‌انگیزی نداشتند، خط کشیده بودم.

〰️او تنها بود. کی تنها نیست؟ می‌خواهم بدانم. و این شامل حال آن‌هایی هم می‌شود که کسی را دارند اما متوجه تنهایی‌شان نیستند.

〰️اگر نشود به کسی کمک کرد، پس خوش کمک نمی‌خواهد.

〰️جمله‌هایی که ناتمام رها شوند دیگر هیچوقت به آن خوبی که شروع شده بودند تمام نمی‌شوند. 

〰️مسئله این است که، به جز عشق ورزیدن، باید کُشتن را هم بلد باشی. 

〰️فقط یک چیز روشن بود: روستا دیگر از خاطراتش محو شده بود. رفته بود به شهر و شهر توی خوش ذوبش کرده بود.

〰️اگر کسی را نداری که وقتی خانه می‌آیی خوشحالی کند، بهتر است اصلا زندگی نکنی.

〰️از مدت‌ها پیش می‌دانستم که، هرقدر چیزی ساده‌تر باشد، احتمال فهمیده شدنش کمتر است.

〰️اگر کسی کاردی تیز توی قلب آدم فرو کند، آدم بلافاصله از پا نمی‌افتد؛ ما نیز فهمیده بودیم که فقدان امرنس را هنوز در درون‌مان احساس نکرده‌ایم، که لطمه‌اش بعداً به ما وارد خواهد شد.

بیست و سه تیر ۱۴۰۴/یازدهمین یادداشت تابستان
        

36

          .
در، قبل از هرچیز برای کسانی نوشته شده که کارهای روتین و ساده انجام میدن، بارها و بارها و بارها و تا آخرِ عمرشون. جارو کردنِ برگ های پیاده رو، پختِ چندباره ی یک غذا و راه انداختنِ جروبحث و قهر و تلافی و دوباره آشتی...
شاید ندونن چقدر درست زندگی میکنن و چقدر برای بقای انسانیت ضرورین
.
در، داستانِ رابطه ی میان آدم هاست. با غریبه هایی که پیوند خونی دور هم نگه شون داشته، آشنایی که سالها پیشْ انتخابش کردن برای هم اتاق بودن، با حیوانهای خانگیشون -که اصولا تنها رابطه‌ صادقانه را با همین دوست داشتنی ها دارند- و البته با همسایه ها و جامعه شون
.
در، درباره ی پیچیدگی و نامفهوم بودنِ چیزی از انسانیت میگه که دلیلِ تمام حسادت ها و بدخُلقی ها و خواستن ها و سوءتفاهم های منجر به جنگ و قتل و خودآزاری و پیشرفت و تنهاییِ همه ما بوده و صدباره هزار تعریفْ برایش داشتیم و هربار هم جز به همین یک اسم نرسیدیم:  عشق 
.
در، یه #داستان عاشقانه ی معمولیه مثل تمومِ داستانهایی که زندگی میکنیمشون و همون قدر هم غیرمنتظره و خارق العاده است و ارزش خوندن داره
        

2

هانیه

هانیه

1403/6/25

0